• آثار باستانی ولایت غزنی در آیینه‌ی پژوهش >

     

    **ادامه مطلب**
  • تبيين اوضاع پايتخت فرهنگی جهان اسلام (غزنی) درسال 2013 >

    گفتگو با آقای احمدی مـعاون والی غزنی

    در قسمت بازسازی شهر غزنی یا آمادگی­ های شهری برای تجلیل از یک

    **ادامه مطلب**
  • کوچیگری، حرفه ای از نوع تجاوز، غارت و ستم >

    هزارستان مرکزی هر سال از ماه دوم بهار شاهد هجوم دسته های مسلح کوچی های پشتون تبار پاکستانی بر زمین

    **ادامه مطلب**
  • مهاجران افغانستانی و طالبان؛ اعتراض برافزایش هزینه های پاسپورت در ایران >

    درتاریخ 7 حوت/ اسفند 1401، بود که عبدالقیوم سلیمانی، سرپرست سفارت افغانستان در تهران با خروج از سفارت، اظهار نمود

    **ادامه مطلب**
  • 1
دی 06, 1402

کودکی که خود دست به کار شد

یک دختر هشت ساله مهاجر افغانستانی در ایران برای رهایی از ترس دستگیری به دست پولیس ایران با دست‌خط خود «مدرک اقامت» تهیه کرده است. پدر این دختر در ویدیویی که به افغانستان اینترنشنال فرستاده بود گفته است: «ببینید فشارها بر مهاجرین، چه تاثیری بر روان یک کودک…
دی 06, 1402

از مجبوری به کودکم قرص خواب می دهم

بحران غذایی درافغانستان؛ سهیلا نیازی:«با قطع کمک‌ها، مجبورم به کودک گرسنه‌ام قرص خواب بدهم» سهیلا نیازی در خانه گِلی روی تپه‌ای در شرق کابل، کف زمین نشسته و می‌گوید: «آخرین باری که توانستم برای کودکم شیر بخرم، دو ماه پیش بود. حالا شیشه شیرش را با چای پر…
مرداد 24, 1402 445

دو سال پس از سقوط

تحلیلی از روزنامه هشت صبح با عنوان دوسالگی سقوط؛ حاکمیت طالبانی و بحران‌هایی که در کمین…
مرداد 12, 1402 358

عاشورا در غزنی رنگ خون گرفت

در اثر تیراندازی مستقیم طالبان بر عزاداران عاشورای حسینی در نوآباد غزنی دست‌کم پنج نفر…
تیر 31, 1402 412

امام حسین(ع) و بیان اهداف قیام عاشورا

 سیدالشهدا (ع) حکومت یزید را مساوی با پایان اسلام دید و دست به قیام زد. معاویه با آنکه…
تیر 15, 1402 389

 واقعه غدیر و ضرورت شناخت این روز مهم و تاریخی

روز غدیر، روز تکمیل دین اسلام، همان روز یاس و ناامیدی کفار به‌شمار می‌رود. طبق آیه قرآن،…

رهبر شهيد(ره) و ياران؛ (شهید ابوذر غزنوی)

**نوشته شده توسط احمد بخش اخلاصی/ليسانس علوم تربيتي**. **ارسال شده در** بابه مزاری

زندگي­نامه  سردار شهيد ابوذر غزنوي

 

شهيد ابوذر در سال 1336 هجري شمسي در قريه سبز سنگ پاتو از ولسوالي جاغوري چشم به جهان گشود. پدرش چمن علي كه بخاطر پاكي و صداقت به قاضي مشهور است، فرزند امير محمد يكي از موسفيدان منطقه است.

شهيد ابوذر بعد از تحصيلات ابتدايي براي ادامه تحصيل به مدرسه تبقوس جاغوري رفت و مدت سه ماه نزد آقايان اكبري و فصيحي تلمذ نمود. در سال 1351 وارد مدرسه حوتقل جاغوري گرديد. طي دو سال سيوطي، حاشيه و معالم را از مرحوم استاد قربانعلي وحيدي(ره)، شهيد استاد رمضانعلي شريفي، استاد توسّلي و عظيمي فرا گرفت. در سال1353 در امتحانات سالانه مدرسه محمديه كابل شركت كرد و با نمرات عالي پذيرفته شد. در مدرسه مذكور مطول، جلدين لمعه و اصولين مظفر را خواند و مشغول به خواندن رسائل و مكاسب شيخ بود كه كودتاي هفت ثور1357 به وقوع پيوست و پرونده درس او را براي هميشه بست.

شهيد ابوذر اهل مطالعه و تحقيق بود. گاهي با بزرگان علم و معرفت به شدت بحث مي‌کرد. موضوعات مورد مطالعه‌اش تاريخ، شعر، ادبيات و... بود. به مولوي، فردوسي، بيروني، اقبال لاهوري و... علاقه‌ي زياد داشت و گاه‌گاهي با صداي رسا و بلندش اشعاري از شاهنامه فردوسي مي‌خواند و گاه اشعار عرفاني مولانا را به زمزمه مي‌نشست. طلبه، دانشجو و هر کسي که اندک سوادي داشت مورد احترام وي بود.

با تجاوز نيروهاي شوروي سابق در افغانستان، مبارزات چريکي و مسلحانه‌ي او آغاز گشت و در فرايند جهاد و مبارزه حماسه‌ها آفريد. هيبت فرماندهي، او را هيچ گاه از هدفي که برگزيده بود، غافل نساخت، و هميشه با احترام از قومندانان و سرداران جهادي ياد و تشکر مي‌کرد و مي­گفت: «از سرداران جهادي، از قومندانان و عياران انقلابي، از کساني که مسئوليت سنگين جهاد و مقاومت را بر دوش کشيده‌اند، کوه به کوه، سنگ به سنگ، دمن به دمن رفتند، زحمت کشيدند، حماسه‌ها آفريدند و امنيت را براي مردم فراهم نمودند تشکر مي‌کنم». او با اراده پولادين مجاهدين را در نبردها و مبارزات حق‌طلبانه همراهي مي‌کرد. جسور بود و از هيچ کس جز خدا باکي نداشت. او در تمام صحنه‌هاي نبرد در يک دست کتاب و در دست ديگر تفنگ داشت و علم و شجاعت را در پرتو سيره‌ي علوي با هم در آميخته بود.

شهيد ابوذر بعد از انحلال احزاب کوچک سياسي، و تشکيل حزب وحدت اسلامي، هم چون پروانه‌ي عاشق دور شمع اهداف و آرمان‌هاي مردم خويش مي‌سوخت و حضور عاشقانه در صحنه‌هاي سياسي، نظامي، و فرهنگي داشت. او شب نمي‌گفت، روز نمي‌گفت يا در ميدان نبرد بود، و يا در کنج اطاق تاريک مشغول مطالعه و تحقيق، تا شايد راهي براي تحقق اهداف و آرمان‌هاي هزاره‌هاي مظلوم پيدا کند. گاه به گذشته‌ي مردم خويش مي‌نگريست، و گاه گوشه چشمي به آينده مي‌افکند، و راهي را مي‌پيمود که تابلوي راهنماي آن عدالت اجتماعي بود. وي بارها از اهداف و آرمان‌هاي محدود احزاب کوچک سياسي مي‌ناليد، و آنان را در مسير مطالبه‌ي حقوق اساسي هزاره‌ها ناتوان مي‌ديد، و مي‌گفت: «تجارب انقلابي به ما آموخت، تجارب انقلابي به ما ياد داد که احزاب کوچک سياسي، کميته‌ها و حلقه‌هاي کوچک محلي که بر اساس اهداف و آرمان‌هاي محدود شکل گرفته‌اند، بايد به يک وحدت همه جانبه برسند و وحدت فراگير ملي مبتني بر معيارهاي اسلامي به وجود آورند. زيرا وحدت، حقوق سياسي و مدني را تضمين مي‌کند، طوق عبوديت و بردگي را از گردن ملت بر مي‌دارد و عدالت اجتماعي را در لحظه لحظه زمان و آينده‌ي کشور تضمين مي‌نمايد».

بعد از شکل‌گيري حزب وحدت و مطالبه حقوق مليت‌هاي محروم افغانستان، شهيد ابوذر مي‌گفت:« ما افتخار مي‌کنيم که حزب وحدت، حزب پيشاهنگي است که علم بردار عدالت اجتماعي و تأمين حقوق سياسي و مدني مليت‌هاي محکوم در کشور است». او استراتژي اصلي حزب وحدت را در چهار اصل مي‌دانست:« تأمين حقوق سياسي و مدني مليت‌هاي محروم به خصوص مردم هزاره، رسميت مذهب جعفري در قانون اساسي، تغيير واحدهاي اداري، و تصميم مساعي مشترک در قبال افغانستان». او به خوبي دريافته بود که حق گرفتني است، و براي گرفتن حق بايد تاوان زيادي پرداخت نمود. بدين جهت بود که:

شهيد ابوذر هيچ‌گاه نگفت مرا چه به تفنگ به دست گرفتن، ديده بود که سرزمينش اشغال شده است، لحظه‌ي آرام نمي‌گرفت. اگر تپه، تپه و وادي، وادي هزارجات، شمال، جنوب، کابل و ساير ساحات افغانستان زبان داشت از حماسه‌هاي او سخن مي‌گفت. او در باره کساني که در برابر مردم خود احساس مسئوليت نمي‌کرد، اين سروده‌ي علي معلم را به خوانش مي‌گرفت:

 

چون بيوگان ننگ سلامت ماند بر ما   //  تاوان اين خون تا قيامت ماند بر ما

او در آخرين روزهاي زندگي‌اش از مظلوميت غرب کابل، يتيمان افشار، بازار سوخته چنداول و... فرياد مي‌زد. آن روز چه غريب مي‌نمود. خيلي‌ها غرب کابل را با غروبش مي‌شناسند. غروب که مي‌شود، سرخي آسمان که جاي خورشيد را مي‌گيرد، حزن عجيبي در دل‌هاي عاشق مي‌ريزد. آدم انگار ديوانه مي‌شود. انگار يک عالم حقيقت، يک عالم ذکر يک عالم صدا و ناله در برابر ديدگان هويدا مي‌گردد. عشق در دل برخي‌ها طور ديگري ريشه مي‌دواند، آدم مي‌ماند در کار آنان که از کجا به اين عشق و صفاي دل رسيده است.

ابوذر آتش عشق خدا در سينه داشت و خود را محو تماشاي رخ يار مي‌انگاشت و هميشه فرياد مي‌زد:

برخيز جانا وقت ايثار است بر خيز
برخيز وقت خشم و فرياد است بر خيز
برخيز و اندر جبهه‌هاي خون گذر کن
در راه آزادي به خون خفتن چه زيباست

برخيز وقت رزم و پيکار است بر خيز
هنگام مرگ خصم شياد است برخيز
قلب تجاوز پيشه‌گان را پر شرر کن
با لاله‌ها راز درون گفتن چه زيباست

آدم‌هاي که به جاي قلب آتش در سينه دارند، اهل يک جا ماندن نيست، مثل نسيم در هر کوي و برزن مي‌پيچند، به آنجا جان مي‌دهند و مي‌گذرند. شهيد ابوذر به پيروي از ابوذر غفاري صحابه‌ي بزرگ رسول خدا هم که نسيم بود، حتي سبک‌تر از نسيم، رفت باميان، مزار، ارزگان، وجب وجب سرزمين هزارستان...، و روح نا آرام او نمي‌توانست در باتلاق سکون و سکوت قرار گيرد و در برابر سرنوشت غمبار مردمش آرام بگيرد و تن به زندگي آرام و راحت بياسايد. او آن چنان با درياي خروشان مقاومت مسلحانه مردم خويش پيوند خورده بود که راه غرب کابل را در پيش گرفته تا در کنار رهبر شهيد مرهمي باشد بر دل کودکان غم گرفته و داغ‌ديده‌ي افشار. مقاومت غرب کابل و ايجاد جبهه‌ي عدالت خواهي به رهبري مزاري شهيد، در تداوم همان خون‌هاي پاک ريخته شده در دامن تاريخ است و نماد سرخ و جاودانه امام حسين (ع) در صحراي کربلاست. شهيد ابوذر تمام حرفش اين بود:« عَلَمي را که هابيل مظلوم بر دوش کشيد و حسين مقتول(ع) ادامه داد و حال بر دوش تو ملت پا برهنه، گرسنه و مظلوم در حال حرکت و اهتزاز است». حال کربلا را مپندار که شهري است ميان شهرها و نامي است در ميان نام‌ها. نه! کربلا حرم حق است. هر شهيد کربلايي دارد و براي ما کربلا بيش از آنکه يک شهر باشد يک افق است. شهيد ابوذر در آخرين سخنراني در زادگاهش، تراژدي افشار و چنداول را همگام با تراژدي کربلا مي‌داند و با صداي گرفته و با چشمان اشک آلود فرياد مي‌زند:« اي حسين عزيز، اي زينب بزرگ!! ما در ادامه قيام شما قتل عام شده‌ايم. دختران ما به اسارت رفتند، فرزندان ما را سر بريدند، جوانان ما را دست بسته قتل عام کردند». حادثه‌ي افشار بر شعله‌هاي آتش که در سينه‌ي شهيد ابوذر شعله‌ور بود، افزود و بارها تکرار مي‌کرد: « از کدامين درد بناليم و از کدامين رنج شکايت کنيم ». او که از حادثه‌ي غرب کابل بسيار متأثر گرديده بود، چنان فرياد حزن و اندوه سر مي‌داد، که انگار قلبش پاره مي‌شود: «سخن از کابل، کابل، کابلي که نامش را مي‌گيرم قلبم پاره مي‌شود. کابل عزيز، کابلي که اسمش ترانه‌ي زندگي ما بود. کابلي که آواي شعراي آن، ورق ورق کتاب زرين نويسندگان آن، بند بند و سطر سطر دفتر اديبان آن و سخنان علماء و سروران ديني آن فريادگر حق و حقيقت بود. سخن از کابل، از کجاي کابل؟، از افشار، افشاري که دخترانش را پراکنده کردند، فرزندانش را چون مرغي بساتين سر بريدند، گاوان شکم پاره به گلزارش چريدند، گرگان ز پي يوسف اغيارش دويدند، دست بسته به بازارش بردند و فروختند و...

شهيد ابوذر فرياد مظلوميت مزاري بزرگ را بيشتر درک مي‌کرد، و در سخت‌ترين شرايط در کنار رهبر شهيد باقي ماند، و در جنگ‌هاي که بر مردم ما تحميل گرديد، حضور فعال داشت. او جنگ‌هاي تحميلي را که به جرم هزاره بودن، شيعه بودن، و حق خواستن مردم ما تحميل شده بود، چنان وحشتناک توصيف مي‌کند، که نمي‌توان آن را « با شعر، با داستان، با خطابه، با قصه و افسانه تفسير کرد». شهيد ابوذر بعد از حادثه افشار به فرمان رهبر شهيد به غزني رفت، و همگام با صدها جوان سلحشور و برومند غزني که با سخنان گيرا و آتشين وي به درياي خروشان جبهه‌ي مقاومت پيوسته بودند، راهي کابل گرديدند و تا آخرين نفس در کنار رهبر شهيد ماند و با رهبر شهيد از رودبار معشوق سيراب گشته، و آتش عشقي که در سينه داشت با وصال به معشوق خاموش گرديد.

نام مزاري و نام ابوذر، و نام ساير شهداي جبهه‌ي مقاومت هيچ‌گاه از دل تاريخ فراموش نمي‌شود و هميشه در قلب تاريخ مي‌تپند و هم چون ستاره درخشان در قلب تپنده‌ي تاريخ مردم خويش مي‌درخشند.

ياد همه شهداي مظلوم و گمنام افغانستان و شهداي جبهه‌ي مقاومت به خصوص شهيد مزاري بزرگ، شهيد ابوذر قهرمان، شهيد اخلاصي، شهيد ابراهيمي، شهيد سيد علي، شهيد حاج محمد ترکمني و شهيد عباس لوماني را گرامي مي‌داريم.

منبع: سايت موسسه فرهنگي بشارت 

دین و مذهب

 سیدالشهدا (ع) حکومت یزید را مساوی با پایان اسلام دید و دست به قیام زد. معاویه با آنکه می‌دانست امام حسین (ع) اگر فرصتی بیابد، علیه او قیام می‌کند و بااینکه او حتی گاهی امام (ع) را تهدید...
روز غدیر، روز تکمیل دین اسلام، همان روز یاس و ناامیدی کفار به‌شمار می‌رود. طبق آیه قرآن، واقعه غدیر چنان مهم است که اگر پیامبر(ص) کوتاهی می‌کرد و خبر را به مردم نمی‌رساند، «فَمَا بَلَّغْتَ...
  تبیین و بررسی براهین عقلی مسأله معاد نویسنده: سلمان نوری   چکیده آنچه در این نوشته مورد بررسی و تبیین قرار گرفته است براهین عقلی معاد است که اندیشمندان و متکلمان مسلمان بر اثبات آن...

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**