• آثار باستانی ولایت غزنی در آیینه‌ی پژوهش >

     

    **ادامه مطلب**
  • تبيين اوضاع پايتخت فرهنگی جهان اسلام (غزنی) درسال 2013 >

    گفتگو با آقای احمدی مـعاون والی غزنی

    در قسمت بازسازی شهر غزنی یا آمادگی­ های شهری برای تجلیل از یک

    **ادامه مطلب**
  • کوچیگری، حرفه ای از نوع تجاوز، غارت و ستم >

    هزارستان مرکزی هر سال از ماه دوم بهار شاهد هجوم دسته های مسلح کوچی های پشتون تبار پاکستانی بر زمین

    **ادامه مطلب**
  • مهاجران افغانستانی و طالبان؛ اعتراض برافزایش هزینه های پاسپورت در ایران >

    درتاریخ 7 حوت/ اسفند 1401، بود که عبدالقیوم سلیمانی، سرپرست سفارت افغانستان در تهران با خروج از سفارت، اظهار نمود

    **ادامه مطلب**
  • 1
دی 06, 1402

کودکی که خود دست به کار شد

یک دختر هشت ساله مهاجر افغانستانی در ایران برای رهایی از ترس دستگیری به دست پولیس ایران با دست‌خط خود «مدرک اقامت» تهیه کرده است. پدر این دختر در ویدیویی که به افغانستان اینترنشنال فرستاده بود گفته است: «ببینید فشارها بر مهاجرین، چه تاثیری بر روان یک کودک…
دی 06, 1402

از مجبوری به کودکم قرص خواب می دهم

بحران غذایی درافغانستان؛ سهیلا نیازی:«با قطع کمک‌ها، مجبورم به کودک گرسنه‌ام قرص خواب بدهم» سهیلا نیازی در خانه گِلی روی تپه‌ای در شرق کابل، کف زمین نشسته و می‌گوید: «آخرین باری که توانستم برای کودکم شیر بخرم، دو ماه پیش بود. حالا شیشه شیرش را با چای پر…
مرداد 24, 1402 505

دو سال پس از سقوط

تحلیلی از روزنامه هشت صبح با عنوان دوسالگی سقوط؛ حاکمیت طالبانی و بحران‌هایی که در کمین…
مرداد 12, 1402 415

عاشورا در غزنی رنگ خون گرفت

در اثر تیراندازی مستقیم طالبان بر عزاداران عاشورای حسینی در نوآباد غزنی دست‌کم پنج نفر…
تیر 31, 1402 470

امام حسین(ع) و بیان اهداف قیام عاشورا

 سیدالشهدا (ع) حکومت یزید را مساوی با پایان اسلام دید و دست به قیام زد. معاویه با آنکه…
تیر 15, 1402 459

 واقعه غدیر و ضرورت شناخت این روز مهم و تاریخی

روز غدیر، روز تکمیل دین اسلام، همان روز یاس و ناامیدی کفار به‌شمار می‌رود. طبق آیه قرآن،…

معرفی کتاب (نامه تورانیان باستان) اثر استاد ناطقی شفایی – کیو

????**نوشته شده توسط شورای جهانی هزاره**. ???? **ارسال شده در** هزاره

اشاره :

جلد اول “نامه تورانیان باستان” نوشته مورخ توانا وبرجسته کشور، جناب ناطقی شفایی – کیو ، در سی فصل تدوین گردیده است. این کتاب به مباحث تاریخ باستانی مردمانی می پردازد که در جغرافیای وسیعی از آسیا تا اروپاگسترده بودند. نویسنده در تمامی فصول کتاب خویش، نوشته های مورخان شرقی وغربی را به عنوان پایه های اصلی این مباحث تاریخی نقل قول میکند. تقریباًهمه عناوین کتاب با این نقل قولها وذکر منابع وماخذها آغازوانجام می گیرد. ویژگی دیگر این اثر بزرگ در این است که نویسنده به شیوه بسیار روان، بدون پیچیدگی های لفظی به نوشته هایش پرداخته است که در جریان مطالعه کمتر به خواننده مجال میدهد تا کتاب را ببندد. چون پیوستگی مباحث چنان به هم تنیده است که خواننده را وسوسه میکند تا به مطالعه بخش جدید مبادرت ورزد. بدون شک در این کتاب موارد تاریخی بسیار زیادی وجوددارد که برای خواننده افغانستانی وعلاقمند به تاریخ باستان ، تازگی دارد. بخصوص آنانی که به زبانهای بین المللی آشنایی ندارند، نخستین باربه متونی بر میخورندکه در گذشته نه چیزی از آنها شنیده بود و نه خوانده بودند.

محوری ترین بحث در این کتاب نژاد سکاها است که نویسنده با جمع آوری مدارک واسناد معتبر به یکی از کهن ترین نژاد بشر می پردازد که در زمانه های خیلی دور ،جغرافیای گسترده ووسیعی از آسیا و قسمتی از اروپای شرق ،قلمرو آنهارا تشکیل میداد. نویسنده علاوه براینکه همه شاخه های را که از نژاد اسکاها منشعب گردیده، مورد بررسی وتحقیق تاریخی قرارداده، در فصل دوازدهم با عنوان ” هزاره ها سکایی اند “ طی ۲۳ عنوان به دلایل و مستندات تاریخی از زبان مورخان ، پژوهشگران ، دانشمندان ونویسندگان کهن ومعاصر غربی وشرقی استناد می کند که ” سکاها ” اجداد هزاره ها اند که از جمله اشاراتی تاریخی از ” اوستا ” ” تورات ” و “هیرودت “مورخ قدیمی یونانی را در این موردنقل قول میکند.

برای اینکه خوانندگان ومشتاقان تاریخ باستان، ازحضور گسترده اقوام قدیمی ساکایی در قلمرو وسیعی از کره خاکی ما آگاهی یابد وهم برای فهم تاریخی اجداد کهن هزاره ها،در نظر گرفتیم که فصل های دهم ، یازدهم ودوازدهم ” نامه تورانیان باستان ” را در وبسایت شورای جهانی هزاره ، بطور علیحده ، طی بخشهای کوتاه منتشر نماییم. تا خوانندگان که به این کتاب دسترسی ندارد، از این تحقیقات ارزشمند تاریخی آگاهی حاصل نمایند وهم بخشبندی این نوشته ها به شکل کوتاه و متداوم، سهولتی را برای مطالعه مهیا سازد. البته این نوشته ها همانگونه که در کتاب آمده است، بدون کدام تصرف ویادستکاری، بطور مسلسل در هر ۲۴ ساعت، بخش جدید آن منتشر خواهد گردید. عناوین درشتی که درذیل فصل ها آمده و برا ی نشردر وبسایت آماده است اینها اند :

فصل دهم : ” سکاها کهن ترین نژاد جهان ” ، فصل یازدهم : ” تمدن سکاها “ ، فصل دوازدهم ” هزاره ها سکایی اند “

در اینجا ازذکر این نکته ناگزیر هستیم که انتخاب این سه فصل به معنای آن نیست که نسبت به ۲۷ فصل دیگر کتاب، کدام امتیاز وبرتری خاصی دارد، فقط به خاطر روشن شدن نژاد کهن هزاره ها، ماتصمیم گرفتیم که این سه فصل را به شکل مقالات مسلسل نشر نماییم. ورنه ” نامه تورانیان باستان ” از آغاز تا انجام باهم تنیده ودر یک روال منظم، مکمل همدیگرند. چنانچه بعداز ختم فصل دوازدهم، نویسنده به شرح شاخه های سکاها وشخصیت های تاریخی برخاسته ازاین نژاد – از جمله شخصیت تاریخی رستم – می پردازد . یعنی تمام فصلهای از این کتاب از شروع تا انجام، جالب ، با ارزش ، پرجاذبه و هم دریک رابطه منسجم دیالکتیکی قرار گرفته است.

اجازه انتشاراین سه فصل را طی نامه ای علیحده، ازجناب ناطقی شفایی در خواست کتبی نمودیم .دلایل وضرورت نشر آنهارا دروبسایت شورای جهانی هزاره در بخش ” تاریخ ” توضیح دادیم. ایشان مطابق به لطف همیشگی شان انتشار این سه فصل را در وبسایت شورا پذیرفتند. پسر شان احمد کمال عزیز، تمام این سه فصل را بعد از شماره بندی صفحات برای ما فرستاده اند که در اینجا از همکاری وزحمات بی شایبه استاد ناطقی شفایی و احمد کمال عزیز، ابراز سپاس، قدردانی وتشکر  می نماییم .

 

فصل دهم

سکاها کهن‌ترین نژاد جهان

 

استاد ناطقی شفایی – کیو 

سکاها کهن‌ترین نژاد جهان

بسیاری از دانشمندان ایران باستان «سکاها» را کهن‌ترین نژاد جهان دانسته‌اند.[۱] تروگوس پومپئیوس مورخ سده اول ق.م تأکید کرده است که سکاها همیشه در نظر همگان به جز مصریان که از مدت‌ها پیش با این نظر مخالف بودند، کهنترین نژاد جهان به شمار می‌رفتند. در این مورد، حق با مصریان بود، زیرا بر خلاف مطالبی که دربارۀ اصل و منشاء خود نگاشته‌اند، سکاها مدت‌ها پیش از سدۀ هشتم ق.م موجودیت ملی قابل تشخیص نداشته، بنابر این نمی‌توانستند از لحاظ قدامت نژادی با مصریان به رقابت بپردازند. با وجود این سکاها در روزگار خود نیروی سیاسی مهمی را تشکیل می‌دادند، و اگر چه در زمان ما تاریخ آنها در بعضی از کتاب‌ها مفصل‌تر مرجع تنها چند خطی را اشغال می‌کند با این حال سکاها به منزلۀ منبع افسانه‌های مطلوب ما باقی مانده‌اند، به این ترتیب «ایایا» یا «سرزمین خورشید طالع» در «اودیسه» (Odysses) همان دنیای پس از مرگ است که در سکائیه در سواحل شرقی دریای سیاه و در محلی وجود دارد که در روزگارما «کوبان» یا شبه جزیره «تامان» نامیده می‌شود.

کاوشهای روزگار ما همچنان دلائلی در تأیید بعضی ازاین گفته‌های باستانی به دست می‌دهد و مطالعۀ دقیق متون کهن، به انضمام نتایجی که ازکاوش در «استیپ»ها حاصل شده به اندازه اداب و رسوم بدوی عصر «سکاها» را آشکار ساخته است که می‌توانیم روش زندگی آنان را تاحدی که انتظار نمی‌رود روشن سازیم و با کمی دقت، اهمیت سهم آنان را در هنر اروپای غربی

طی سده‌های تاریک (منظور سده‌های است که از سدۀ پنجم میلادی تا حدود سدۀ دهم میلادی در اروپا ادامه داشته است.) ارزیابی کنیم. سکاها بطور اخص در واقع، قوم عمدۀ از یک گروه عظیم بیابان‌گرد بودند که طوائف‌شان را نمی‌توان با اشارات نویسندگان پیشین به آنها، از یکدیگر تمیز داد. اصل و منشاء این طوائف آسیای را نمیتوان به دقت تعیین کرد، ولی بعضی از آنها به اندازه‌ای در هنر سکائی سهیم شدند و به آن کمک کردند که همۀ این گروه در هر صورت از لحاظ هنری و فرهنگی شائسته‌اند که یک واحد ملحوظ شوند. بنابر این در این نوشته، اصطلاح سکائی بویژه در مورد طوائف سکاهائی بکار خواهد رفت که در «کوبان» بخشهای از «کریمه» و بسترهای عظیم جنوب روسیه مقیم بودند. اصطلاح «سکاهائی خویشاوند» دربارۀ طوائف بیابان گرد «آلتای» به کار خواهد رفت. استرابون در واقع منطقه دو بروجا (Doubrudja) را «سکائیه کوچک» و حال آنکه سراسر نواحی جلکۀ واقع در شمال و شمال شرقی دریای سیاه را «سکائیه شرقی» نام گذاشت.

در شرق نفوذ چین در فرهنگ بدوی غلبه داشت. در مرکز عناصر فرهنگی ایرانی بیشتر بجشم می‌خورد و در مغرب عناصر یونانی آشکار بود. با وجود این، به رغم این گرایش‌های بیگانه فرهنگ بدوی در سراسر ناحیه غالب بود، و در آلتای به صورت خام و در میان «سکاهای سلطنتی» روسیۀ جنوبی با پخته‌گی بیشتری جلوه کرد. سکاها در زندگی عصر خود چنان عامل مهمی به شمار می‌آیند که هیرودوت لازم دانست یک کتاب کامل از تاریخ بزرگ خود را به آنان اختصاص دهد. وی برای بدست آوردن حداکثر اطلاعات به «اولبیا» (Olbia) سفر کرد و در کتاب چهارم تاریخ خود کوشیده است میان واقعیاتی که برای خود تحقیق کرده و در اظهاراتی که از سوی دیگران به او گزارش می‌شده، فرق بگذارد. با وجود این به رغم نوشته‌هایش فقدان اسناد مکتوب در میان خود سکاها با محو شدن آنها از صحنۀ سیاست، از میان رفت تا سدۀ چهارم بعد از میلاد جهان متمدن آنان را از یاد برد، حدود هزار و پنجصد سال گذشت تا هنر آنان دوباره کشف شد.»[۲]

بازشناسی سکاها

نخستین گام در بازشناسی آنان در سدۀ هفدهم برداشته شد و آن هنگامی بود که دسته‌های متشکل از غارت‌گران ذخائر گورها، به کاوش گستردۀ «گورهای تپه‌ای» باستانی در سیبری پرداختند، ولی “پطر کبیر” دستور داد که دسته‌های مزبور پراکنده شوندو تبه‌کاران به مجازات برسند، و اکنون این گنجینه‌ها در موزه‌ای «ارمیتاژ لنینگراد،» موجوداند و هنوز مجموعه‌ای منحصر به فرد و بسیار ارزشمند راتشکیل می‌دهند.

گام بعدی در باستان شناسی مربوط به «سکاها» در سال‌های پس از ۱۸۶۰ م برداشته شد و آن هنگامی بود که «رادلوف» (Radlov) در سیبریه به جستجو پرداخت. در سال ۱۸۶۵ م کاوش‌هایش او را به «کاتاندا» در جنوب آلتای کشاند.که از لحاظ تپه به اندازه‌ای غنی بود که وی تصمیم گرفت بعضی از وسیع‌ترین آنها را بگشاید، او نخست به تپه‌ای منجمد برخورد هنگام کاوش دریافت که بسیار از اجساد و اشیائی که زیر طبقۀ از یخ مانده، به خوبی حفظ شده بودند. آن باستانشناس مبهوت، مردگانی را مشاهده کرد که بخشی از لباس‌های‌شان به خوبی باقی مانده و لوازم خانگی آنها دست نخورده مانده بود. به همان نسبت که کاوش‌ها در روسیه افزایش می‌یافت نمونه‌های بیشتری از هنر جانوری به دست می‌امد، و آشکار می‌شد که سراسر جولگه‌ای اوراسیائی حیاتی داشته به گذشته‌های دور باز می‌گشته است، و در دوره سکائی همۀ آنها بر اثر تماس‌های نزدیک و منظم به یکدیگر می‌پیوسته است. اما کشف از اشیائی طلائی و نقره‌ای مربوط به صنایع سکائی در بالکان و اروپای غربی دشواری‌های تازۀ پیش‌بینی نشده‌ای را به کار ردیابی و تعیین این تماس‌ها افزود. بعدها نیز شناخت عناصر سکائی در هنر «وایکینگ» و «سلت» و «مرونژین» باعث پیچیده‌گی بیشتر این بررسی شد.[۳]

دشواری‌ها دانشمندان را مشتاق تر ساخت و باستانشناسانی از ملیت‌های مختلف به کار پرداختند. «تولستوی» و «کنداکوف» دو عتیقه‌شناس برجسته‌ای روسی شروع به فهرست برداری و تاریخ گذاری اشیاء کردند. و آنگاه «روستوتسف» در روسیۀ «مینز» و «دالتون» در انگلیس «رایناک» در فرانسه، «تالگرن» در فنلاند و بسیاری از دانشمندان دیگر به بررسی این اکتشافات پرداختند و نتایجی را که خود بدست آورده بودند با گفته‌های قدما، بویژه هرودوت مقایسه کردند، و در مورد واقعیات اساسی تاریخ سکاها به توافق رسیدند، اگر چه نتایج حاصله از تحقیقات «رادلوف» در «کاتاندا» به ندرت مورد توجه واقع شد، ولی او در مجاورت رود «اورسول» دره‌ای را یافت که عبارت از دره‌ای «پازیریک» و رودخانه «اولاکان» گورستان مهمی یافت که در ۱۹۲۹ میلادی به اتفاق معاونش «گریاسنوف» توانستند نخستین تپه‌ای از تپه‌های وسیع را بررسی کنند. بر اثر اکتشافات سرگذشت قومی آشکار شد که در کارهای تزئینی دارای استعداد شگفت‌انگیز و مهارت مسلم و همچنین به درجه‌ای عالی از فرهنگ رسیده بودند. سرانجام «رودنکو» و معاونش در غلبه بر دشواری‌های حفاری در یخ به هنر و شیوه‌ای زندگی آنان پی بردند و در حفظ و انتقال یافته‌های خود از کوه‌های آلتای به موزه‌ای «ارمیتاژ» توفیق یافتند. آثار یافت شده در «پازیریک» مانند یافته‌های گورهای «سکاهائی سلطنتی» در جنوب روسیه ذاتاً گران‌بها نبودند مانند. قسمت اعظم آثار سکائی محض از روسیۀ اروپای یا مجارستان از نقطۀ نظری هنری رضایت بخش به شمار نمی‌آمدند، ولی گذشته را بیش از اشیاء دیگر برای ما روشن می‌ساختند. در نتیجه کاوش‌های «رودنکو» زمینه را برای درک بیشتر هنر و زندگی و تاریخ اقوام جولگه‌ای «اوراسیائی» (اروپا و آسیا) هموار می‌کند، تا آنجا که به «سکاها» مربوط می‌شود آغاز تاریخ آنان را شاید بتوان حدود ۱۷۰۰ ق.م دانست.»[۴] برخی از این هم فراتر رفته نزدیک به عصر مفرغ آثاری بدست آمده‌اند که نشانگر ردپای آن‌ها در اعصار قدیم است. عبدالحمید نیر نوری می‌نویسد: «در این اواخر از حسن اتفاق چند پارچه فرش در خلال کاوش‌های باستانشناسان شوروی در تپه‌ای پازیرک واقع در دامنة کوه آلتای به دست آمده که اکنون زینت بخش موزه‌ای «ارمیتاژ» لنین گراد است. این فرش‌ها در قبور سلاطین سکائی که در پازیرک دفن شده بودند دست نخورده محفوظ باقی مانده بوده است. در متن یک قالی آن ۲۴ شکل مربع ۴×۶ و در وسط مربع‌ها گل‌های طراحی شده است. اطراف آن متن یک حاشیه از مربع‌های کوچک و سپس یک ردیف گوزن و پس از آن یک عده اسپ سوار که یک در میان هستند، دیده می‌شوند. این حاشیه را حاشیة باریک دیگری منقش به مربع‌های کوچک که به لبه‌ای قالی ختم می‌شود احاطه کرده است. بافت قالی بسیار ظریف و طبق تشخیص کاشف آن در هر «دیسی متر» مربع ۳۶۰۰ گره به کار رفته است.

قطعة دیگری که از چهار مربع تشکیل که در هر مربع شکل دو ملکه روی به روی هم ایستاده و آتشدانی در وسط و دو نفر دیگر حوله بدست از بانوان حرم‌سرا در پشت سر آنها دیده می‌شوند.»[۵]

سکاها در عصر مفرغ

«درعصر مفرغ پسین تابوت چرخدار در ازبکستان (نزدیک تاشکند) شباهت نزدیک با نظایرش در اکراین داشت و سطل‌های مفرغین مکشوف از گورهای اکراین در حوزۀ رود کوبان نیز مصرف می‌شد، ضمن انکه از گورستان دخمه‌ای «ایگدر» واقع در ایروان هم نمونه‌های آن به دست آمده است: بدین ترتیب روابط موجود در میان این نقاط با مرکز فلزکاری «اورارتو» آشکار می‌شود. در زمان بعدتر «سکاها» را می‌یابیم که در انتهای غربی منطقۀ استیپ‌ها به سر بردند و با فراخ دستی مصنوعات یونانی را مورد استفاده قرار می‌دادند، از همان سیبریائی غربی در شهرهای پازیریک واقع در میان «بیسک» (Biisk) و کوهای آلتای، گورهای شگفت‌انگیزی بر جای مانده که ضمن کاوشگری در آنها آثاری چون آئینه‌های چینی و ارابه‌های متعلق به زمان سلسلۀ‌پادشاهی «هان» در چین و قلاب‌دوزی‌ها و قالی‌های ایران یافت شده.

در حال که استخوان‌های مردگان درون همان گورها نشان می‌دهند که میان این قبائل خصیصۀ نژاد مغولی از انتهای شرقی علف‌زارها در خانواۀ واحد گردهم می‌زیستند وجود داشته است. درست همان‌طور که شکل جانوری طرح‌ریزی شده و در هم تابیدۀ خاص هنر سکاها از یک سو در مغولستان و از سوی دیگر در شبه جزیره‌ای «کریمه» متساویاً متداول بوده، به این معنا که زمینه‌های هنر از یک انتهای آسیا تا انتهای دیگر در طول حاشیه‌ای شمالی سرزمین‌های مسکون که محل تولد یافتن شهرها و نضج گرفتن تمدن واقع شده بود، امتداد داشته است.»[۶]

مورخین کلاسیک و صاحب نظران دیدگاه‌ها مختلف دربارۀ مساکن آنها دارند، هر کدام به نوبت خود جغرافیای را برای استقرار آنها تعیین نموده‌اند، که در این نبشته به نظرات آنها پرداخته شده است، البته بانضمام مطالب سودمند دیگری که «صاحب نظر» به آن اهتمام و توجه ویژه داشته است. البته تفاوت دیدگاهها هم اندک است ولی قابل اغماض نیست. برخی مانند شادروان حسن پیرنیا، ساحات بودوباش آنها را در طلیعۀ تاریخ از چین و مغولستان تا سواحل «دانوب» و «راین» گسترده می‌داند و بعضی دیگر نقاط خاصی از آسیا را خاطرنشان می‌کند. در این باره زنده‌یاد کوهزاد دلائل خویش را دارند که به آن اشاره می‌شود.

ادامه دارد…


[۱] – رقیه بهزاد، قوم‌های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، چاپ اول ۱۳۷۳، انتشارات وزارت امورخارجه ایران، ص ۱۲۷٫

[۲] – رقیه بهزاد، قوم‌های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، ص ۱۲۸ و ۱۲۹٫

[۳] – رقیه بهزاد، قوم‌های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، ص ۱۳۱٫

[۴] – همان مأخذ ص ۱۳۱٫

[۵] – سهم ارزشمند ایران در فرهنگ جهان، چاپ اول ۱۳۷۵ ناشر انجمن آثار و مفاخر فرهنگی. تهران، جلد۱، ص ۱۶۲٫

[۶] – پیشرفت علمی و فرهنگی بشر، چاپ اول ۲۵۳۶ شاهنشاهی بنگاه ترجمه و نشر کتاب تهران، ج ۱ بخش ۲ قسمت اول ص ۸۵ و ۸۶٫

باشندگان ما قبل “آریا” در افغانستان (بخش دوم)

????**نوشته شده توسط استاد حاج کاظم یزدانی**. ???? **ارسال شده در** هزاره

بهترین  راه شناخت بو میان

بهترین  و مطمئن ترین راه شناخت بومیان ، شناخت لغات و واژه های بجای مانده  از آن ها خواهد بود.  آنها قبل از آمد ن آریایی ها  از طرف جنوب با” دراوید یان ” هند و از طرف غرب با اقوام سامی یعنی: عرب ها، عبری ها، آرامی ها، کلدانی  ها و آشوری ها همسایه بوده اند، طبعا داد و ستد و معا مله و معاشرت  داشته و قطعا  لغات و واژه های زیادی از زبان همد یگر به عاریت گرفته اند. و بسیار طبیعی خواهد بود  که   تعدادی از واژه  های آنان تا به امروز ، در زبان های یاد شده  باقی مانده باشد. یعنی اگر بو میان ایران و افغانستان  واقعاً  ترکی ــ مغولی بوده اند، قاعد تاً  تعداد قابل تو جهی  از واژه  های ترکی ــ مغولی  هم در زبان های سامیان و هم در زبان های دراویدیان باید باقی مانده ، وامروز باید قابل شناسایی باشند.

من در مورد بقا یای واژه های ترکی ـــ مغولی در زبان های دراوید یان نظر قاطعی ابراز نمیتوانم، چون  کوچک ترین آشنایی با آن زبان ها ندارم، اما از طریق ترجمه  پاره ای از لغات زبان های طرفین آن  هم توسط بخش ترانسلیت کامپیوتر فی الجمله اطمینان پیدا کرده ام ، که این حدس  من ، ( ان شاء الله )  درست  می باشد.  دلیل دیگری که می تواند، این حد س را تقویت کند،  تحقیقی است که چند سال قبل در باره زبان کره ای ،تو سط  روس ها صورت گرفته است.

  آنان در این تحقیق متوجه شدند، که تعدادی واژه های کره ای در زبان های دراویدیان ، و از دراویدیان در زبان کره ای یافت میشود. این امر آنان را به شگفت و تعجب واداشته بود. (ن.پژو هشی درتاریخ هزاره ها،ج۱)

 نتیجه ای که من می توانم از این کشف بگیرم آن است ، که وقتی واژه  های کره ای که ارتباط نسبتا  دوری با ترکی مغولی دارد، در زبان های دراویدی ها یافت شود ، میتوانددال بر این نکته باشد که دراویدیان قبل از آمدن آریایی ها در ساحات سند و پنجاب با ترک و مغول همسایه بوده ، داد و ستد و معاشرت  داشته اند. و این واژه ها در همان زمان زبان ها بین طرفین تداخل پیدا کرده اند.

و اما در رابطه با تداخل واژه  های  ترکی ــ مغولی با زبان های سا می نژادان ، من نسبتا  تحقیق  نسبتا  مفصلی کرده ام که به یاری خداوند منتشر خواهم کرد. ولی تتمه بحث کنونی را می خواهم به واژه  ها تر کی ــ مغولی  ای اختصا ص دهم ، که از زمان بومیان وارد زبان فارسی شده ، و چنان رنگ و بوی آریا یی به خودگرفته اند ،  که قبول آن ممکن برای عده ای دشوار و دور از انتظار به نظر آید.

ولی حقیقت هیچ وقت برای همیشه پوشیده نخواهد ماند. و این سنت الهی است که حقایق مکتوم مانده را آشکار  خواهدساخت.

واژهای  اورال ــ آلتا یی  الاصلی  که  رنگ  و هویت  آریایی پیدا کرده اند!

آریایی هایی ها در ابتدا بجز دامداری هیچ چیزی از زندگی یکجا نشینی، خانه سازی ، کشت و بذرو…  نمی دانستند ، تمام اینها را از بومیان یادگرفتند. روی این دلیل  انتظار می رفت که بخش های زیادی از واژه های مربوط به کشاورزی و زندگی شهرو روستایی  در زبان کنونی فارسی  باید  ریشه در زبان بو میان داشته باشد.  و حقیقت همان بود که حدس ز ده می شد. یعنی : تعداد قابل توجهی از واژه ها رایج  در زبان فارسی را که ما فارسی می پنداریم ، اصالت ترکی ــ مغولی دارند ، واز زمان  های بسیار دور و در  طی معاشرت های طولانی با ساکنان ما قبل آریا وارد زبان فاسی شده اند. به عنوان نمونه ، (بخش کشاورزی) :

۱ــ  تخم ، یا تخمه به معنی بذر، نطفه سابقه  طولانی در زبان فارسی دارد، در اوستا نیز به همین معنا به کار رفته، شاید کمتر کسی یافت شود که در فارسی بو دن آن تر دید کند،  اما قا عده  واژه  شناسی آن را یک واژه اصیل ترکی می داند، از ریشه “تو خمه” به معنی ماده زاینده ، و تکثیر شونده .

۲ ــ کلمه باغ  هم در زبان فارسی و هم در ترکی  مورد استعمال دارد و هردو گروه آن را از خود می دانند.  بومیان ماقبل آریا وقتی به دور درختان میوه دار، دیوار میکشیدند به آن ” باغ” می گفتند . فارسی زبانان که آن را از بومیان فراگرفته بودند به مطلق درختان میوه دار اطلاق کردند ، چه به دورش د یواری کشیده شده باشد چه نشده باشد.  واژه “باغ” باکلماتی چون:بوغ ، بغ (بستن) ، بوغچه ،( دستمال بسته) ” بوغبند ” پار چه ای که رختخواب را در درون آن می بندند، ” و گ”  در زبان هزارگی به معنی بستن  سوراخ ناور(  حوض آب)،” بو کله ” کردن زبان بدخواهان به معنی بستن زبان آنان ،  ریشه واحد دارد . و در همه  معنی بستن  و در داخل  یک محدو ه قرار دادن  مستتر است.

۳ ـــ  قو لبه یا قُلبه در زبان تاجیک ها و هزاره ها به یک جفت گاوی اطلاق می شود که  زمین  را برا ی شیار و کشاورزی  آماده  کند. اصل این کلمه” قول بغ ” بوده ، مرکب از : ( قول + بغ ) مرکبتا به  معنی بازو به بازو بسته شده. قول در ترکی ــ  مغولی بازو را گوید ، وقتی گویند: فلانی را از زیر قولش بگیر یعنی از زیر با زویش بگیر و بلندش کن. بغ همان طور که در ذیل کلمه باغ گفته شد به معنی بستن است و در قولبه دو گاو را بازو به بازو بسته ، و با وصل یوغ و کنده چوب به شیار کردن زمین می پردازند.

۴ ـــ گاو  آهن : ایرانیان به دستگاه  قولبه ، گاو آهن گویند.  ظاهر کلمه دال برفارسی بودن  آن است .  من نیز تا مدت ها چنین تصوری داشتم ، و خیال میگردم ترکیبی است ازدو واژه فارسی ” گاو ” و آهن”   و خودرا به همین تحلیل قانع کرده بودم ، هرچند این نامگذاری چندان به دلم نمی چسپید و با خود می گفتم  چرا این دستگاه عریض و طویل به جهت و جود فقط یک قطعه  آهن  که در نوک کنده چوب  وصل است  ، گا و آهن نامیده شود ؟  اخیراً  به یک سایت فرهنگی ایرانی برخوردم که تحت عنوان ” نگاهی به هفت واژه ترکی در فارسی”  مطالب جالبی نوشته بود. از جمله  این که : ” واژه گاو آهن  شکل تغییر یافته کلمه ترکی ” گوو هان” است، به معنی شخم  زننده ، از ماده  ” قاو ماق”  یا ” گاو ماق ” به معنی  کاویدن و پاره کردن زمین. ( انجمن تالار  علمی ، فرهنگی و هنری،  بخش زبان و ادبیات ملل.

۵ـــ جوی :  کانال آب.  هیچ کسی به فارسی بودن  آ ن  تردیدی ندارد، ولی فارسی نیست. ریشه ترکی دارد . با  واژه  ” چوی “و” چای ” به معنی نهر و رود خانه  هم ریشه  هست ، ترکمن چای نان رود خانه  معروفی  است در جمهوری  آذر بایجان .حتما می دانید که ” آمو دریا” در زمان سلطه  عربها به نام ” جیحون” یاد می شد و آن معرب” جای هون” و یا ” جوی هون ” بو ده  معنی : رود خان ، و یا رود بزرگ و یا رود  قوم ” هون ” . هون ها یکی از اقوام معروف  تاریخ اند .  ”جوی بالسان”  نام منطقه و رود خانه ای است در مغو لستان.  در کشور های آسیای مرکزی  نام رود خانه های زیادی را می توان پیدا کرد که با واژه  جوی یا چای تر کیب یافته اند. جوی مولیان کانال آبی بود که توسط اقوام “آ موری” از رود آمو به طرف  بخارا کشیده بود. آموریان یکی از اقوام پیش از آ ریا بودند. که از حدود مازندران تابلخ ، بخارا و سمرقند زیست و زندگی می کردند.

اینکه بومیان  افغانستان حتا فبل از آمدن آریایی ها، برای توسعه مزارع شان جوی و کانال آب حفرکرده و مورد استفاده قرار می دادند ، دال بر این حقیقت است که این سر زمین همان زمان ها نیز از جمعیت انبو ده است.

۶ ــ  کاریز:  همه می دانیم که پیشینیان  ما برای توسعه مزارع شان دست به ابتکار جالبی  زدند و آن حفرکاریزبود  که عرب ها به آن قنات گویند. ایرانی ها کاریز را از ابتکارات خود می دانند  و در فارسی بو دن آن  هیچ کسی تر دیدی ندارد.

 اما هیچکس نمی داند که چرا پیشینیان  این کانال آب زیر زمینی را  کاریز نام نهاد ه ا ند؟ !  علت گنگ بودن این موضوع برای آن است که  این کلمه  اصلا ً فارسی نیست و از بومیان به یا د  گار مانده است. و با انقراض نسل بو میان  معنی لغوی این کلمه نیز فراموش شده است، اما  چون  آنا ن با زبان نزدیک به زبان ترکی  ــ مغو لی صحبت می کرده اند ، پس می توان به کمک زبان ترکی و با مدد از زبان  هزارگی  که قدیمی  ترین  واژه  ها را در خود محفو ظ  دارد. معنی تحت اللفظی  آن را پیدا کرد .

 و من مطمن هستم که آن را پیدا کرده ام. کاریز در اصل ” کرایز “  بوده ، مرکب از :کر+ ایز. واژه “کر”  که به  صورت کاروکز، نیز آمده یکی از قدیمی ترین واژه های ترکی است. به معنی کندن و حفر کرد ن زمین . هزاره ها و قتی سخن ازحفر زمین بگویند، همین کلمه را به کارمی برند.  من جوی کرمی کرد م،  فلانی زمین  کرمیکند،  تو نا وُر کر می کردی  و هکذ ا .

جز دوم این کلمه واژه ” ایر” یا ” ایز ” باشد ، در ترکی ــ مغولی به  معنی:  صف، ردیف و قطار است.  در هزاره گی وقتی رمه گوسفند در صف یا صفو ف برابر به دنبال هم حرکت کند. گویند:  ایر کرده بود،  یا ایر کشیده اند. مور چه ها نیز وقتی در یک ردیف حرکت کنند  گویند ایر کشیده اند.

پس کاریز مرکبتاً به  معنی کندگی هایی می باشد که همه  به صورت ردیف و صف برابر در یک قطار قرار گرفته اند. وقتی قطرات اشک از چشم سرا شود گوید اشک هایش ایر کرد و هکذا .

 و تسمیه این کند گی به کاریز واقعا  نام با مسما یی می باشد. ترکان ترکیه به جای “کر” واژه ” کز” را به کار میبرند.  کز ماق به معنی کندن و حفر کردن زمین است . اینکه چرا حرف “ر” به ” ز” تبدیل شده ؟ این تبد یلا ت در ترکی یک امر عادی و معمو لی است.   مثلا واژه هایی:  مانند: اُ غور( به معنی اول و آغازین)، گور ( به معنی دیده و چشم ) ، او یغور( نام یک قوم ترک ) ،

در برخی از لهجه های ترکی به صورت های : اُ غوز، گوز ( مثلاً قرا گوز لو به معنی سیه چشم ها) ،  اویغور ، یا اُ غُز تبدیل شده اند. واژه ” کر” یا ” کز” در ترکی سابقه چند هزارسا له دارد.  این واژه  زمانی که ترک ها در شرق عراق با عرب ها در جوار هم زندگی می کردند،  وارد زبان عربی شده است،  بدون اینکه هیچ تغییری به معنی آن به وجود آمده باشد.

۷ ـــ  قلعه به معنی دژ با دیواربلند و مستحکم  یک واژه  عربی شناخته می شود،  و مسلمانان امروز خیال میکنند که این واژه  همراه با فتوحات اسلامی  وارد سر زمین های آسیای میانه و هند شده است. اما این  واژه  قزن ها  قبل از ظهور  اسلام  در میان  تمام  ساکنان  آسیای میانه و شمال دریا ی خزر  را یج بوده  و لشکریان عرب در  فتو حات خویش چه در خراسان و  چه در ما وراء النهر و چه در آذربایجان  و قفقاز نقطه به نقطه با دژها و قلعه های زیادی رو به رو شدند که  اهالی از ترس عرب ها در داخل  آن ها پناه برده  به مقا ومت  و سنگر بندی میپر داختند .  و خود آن مردم به این استحکامات ” قلّا ” یا ” قلّاه  “  می گفتند.  به عنوان مثال میتوان  از:” قالی قلا ” نام ببرم در غرب دریای خزر در آذربایجان که یک خاتون  ترک  در آن فر مانروایی  داشت و سالها به مقاومت پرداخت . این قلعه قبل از اسلام نیز به همین نام یاد  می شده است .

 واژه قلعه بدون تردید  ریشه در زبان ترکی ــ مغولی دارد، با سابقه  چند هزارساله ، به معنی  دیوار کرد ن ، و با لا بردن.  ترک ها وقتی دیواره ء  چیزی را بالا ببرند ، میگویند : “قلا ” کن ، یا قلا کرد، و یا قلا می کنیم و هکذا. و حتا روی چید ن چوب و هیزم را به شکل مربع  قلا گوید. قلعه را شاید به این جهت به  چنین نامی  مسما کرده اند که دیواره  آن در چند ردیف بالا برده میشود. و در میان تمام افوام : ” اورال ــ  آلتایی ” رایج است.

 این واژه حتا در زبان های استو نی و فنلاندی که قرابت دوری با زبان های ترکی ــ مغولی دارند ، دیده می شود. استونی ها  به آن “کیلا” و فنلاندی ها ” کولا ” گویند.

 قالی قلعه  که پیشتر از آن نام بردم به  معنی قلعه  ضخیم و مستحکم است. قالی  در ترکی به معنی  قطور و ضخیم است و فرش  قالی که بافت آن در میان ترکان  رواج تام دارد بدان جهت قالی نامیده شده که  نسبت به گلیم و فرش های دیگر ضخیم تر است. باری ، آریایی هایی که  وارد فلات خراسان شدند  واژه  قلاه را از بو میان فرا گرفتند ، چون با مخرج حرف ” قاف”  آشنایی نداشتند ، آن را به صورت های ”  کلا” ، ” کلات ” و ” کلاته “  تغییر دادند.

۸ ـــ کوته در زبان هزارگی به خانه مربعی گوید که از سایر خانه  ها دور افتاده باشد.  به اتاق ها و غرفه های داخل سرای و هوتل و همین طوربه پاسکاهها و قشلاق عسکری نیزکوتی گفته می شود.

 در زمان غزنویان به نگهبابان قراول خانه کوته وال گفته می شد. پشتون ها واژه کوته را به اعتبار “کوته وال” از خود می دانند. ولی من معتقدم که آنها این واژه را از دراویدی  هاگرفته اند. زیرا دراویدی ها  به   قلعه و دهکده  ”کوتی”می گفتند.  هم اکنون  به زبان ” کندایی ” که شاخه ای از دراویدی هست به قلعه  ” کوتی” و در زبان  تیلوگو ” کوته” و به زبان تامیلی ” کوت توی” گفته میشود ، پس در اصل ماقبل آریایی بودن آن ترددی وجود ندارد، اما سخن در این است که آیا ریشه آن به زبان دراویدی می رسد و یا به زبان های  اور ال ــ آلتایی ؟

 اخیر اً برایم  متوجه شدم که در زبان  فنلاندی  که جز زبانهای   اورال ــ آلتایی محسوب می شود، به خانه  کوتی گفته می شود.  همین طور در زبان ” استو نی” که قرابتی به زبان ترکی ــ مغولی دارد، به خاته  ” کودو ” یا ” کوتو” گوید ، که  یقینا با  واژه ” کوته ” همریشه است.  وجود واژه  فوق در زبان های  یاد شده ، جنبه ترکی ــ مغولی بو دن آن را تقویت می کند.

۹ ــ  تنور ( محل پخت نان )  لفظ مشترکی است میان زبان های : فارسی، عربی، ترکِ و مغولی.  فارسی زبانان آن را از خود می دانند. اما علامه علی اکبر دهخدا  بعد از طرح نظرات گوناگون گوید:  « تنور در زبان اکدی ” تی نورو ” آمده ، ریشه لغت مزبور در هیچ یک از زبان  های سامی اصلی نیست،  لغت  عربی تنور از آرامی به عاریت گرفته شده  و در زبان عبری به صورت ” تنّور”  به تشدید دوم آمده است.

 با این حال لغت تنور به نظر میرسد  نه ایرانی باشد  و نه سامی.  آنچه قریب به حقیقت  به نظر می رسد، آن است که کلمه  مزبور  متعلق است به ملت  ماقبل سامی و ما قبل هند و اروپایی مقیم ناحیه ای که بعد ها  ایرانیان و سامیان  جای آنهارا گرفتند و این کلمه را به همان معنی اصلی اش پذیرفتند.» ( لغت  نامه دهخدا ذیل واژه تنور) آفرین  بر دهخدا در این مورد واقعا  نظر صایبی ارا ئه کرده است.

 واژه تنور ریشه در زبان ترکی ــ مغولی دارد منتها چند هزار سال قبل توسط بو میان خراسان و ایران به  زبان های :  اکدی ، کلدانی، عبری و عربی راه یافته است. اصل آن ” تندور”  بوده که بعد از ورود  به زبان های سامی به صورت تنور در آمده  است .

احتما ل دارد  ایرانی ها آن را از سا می ها اخذ کرده باشند. به حال واژه  تندور مرکب است از ( تن + د ور)  تن، یا تین ، یاتون به معنی آتشدان  و آتشگاه حمام و کوره  آجرپزی،  هنوز ترکان آذر بایجان گلخن حمام را تون حمام  گویند. جز دوم آن که واژه ” دور” باشد  پسوندی است به زبان ترکی که به صورت های : دار، دیر،  در، تو ر، تیر، حتا به صورت طور نیز آمده است. و معنی: کیفیت، مشابهت و هم صفتی ، و همانند ی را به ” ملحق به” خویش می افزاید. (پسوند های ترکی به تبعیت از ملحق به خویش  همیشه به حالت های : او ،  ا، آ، و ای ــ تغییر شکل می د هند) پس تندور به معنی مرکز آتش گرمی است، که تون حمام یا... (ادامه دارد)

 

باشندگان ما قبل “آریا” در افغانستان

????**نوشته شده توسط استاد حاج کاظم یزدانی/سایت شورای جهانی هزاره**. ???? **ارسال شده در** هزاره

باشندگان ما قبل “آریا” در افغانستان

(بخش اول)

افغانستان کنونی  طبق آثار و شواهد باستان شناسی از حدود ۳۰ تا ۵۰ هزار سال قبل مسکون بوده ، و انسان های اولیه ای که در این سر زمین سکنا گزیده بودند، درست مانند دیگر هم نوعان خویش، به تدریج  از مرحله ء غار نشینی بیرون  آمده ، به اهلی کردن حیوانات، و سپس اهلی کردن گیاهان آشنایی پیدا کرده اند ، و کاروان تکاملی شان بلا وقفه  ادامه داشته و روز به روز هم بر تعداد و هم بر کیفیت دامداری و کشاورزی شان افزوده اند.

 و به موازات این پیشرفت ها، در ساخت، ابداع و اختراع وسایل و ابزار تولیدی و داد و ستد و حرکت به سوی پیشرفت های جدید گام های محکم تری بر داشته اند، و با حفظ ده نشینی به مرور ایام با شهر نیشنی نیز  آشنایی پیدا کرده  اند، و شهر های بزرگ و کوچک بسیار ساختند، که اکثرا در طول زمان وبا بروز حوادث گوناگون و یا جنگ و در گیری های خونین از میان رفته  اند. و بعضا فقط ویرانه هایی از  آن ها به جا مانده است. و ما ازروی همان  آثار و نشانه ها ، کم و بیش می توانیم ، از نحوه زندگی و پیشرفت هایی فکری، علمی، فرهنگی، هنری، اجتماعی، اقتصادی  و… شان  معلو ماتی به دست آوریم.

 هر چند دانش باستان شناسی در افغانستان تا هنوز انکشاف چندانی نداشته ، و معما ها و مجهولات زیادی  نا گشوده مانده است، اما  امید وارم که  در سایه تلاش نسل های جوان امروزی و آینده ،  معما ها و نا همواری های کنونی و یا لا اقل بخشی از آنها  مر تفع شود، و تاریخی تدوین و منتشر گردد ، که  ارزش خواندن و مطالعه را داشته باشد و مجهولی بر مجهو لات  مردم ما نیفزاید. ( ان شاء الله  تعالی)

از آثار بدست آمده  از خرابه های : ” مندیگگ” ( ناحیه ای در شمال قندهار ) ، تپه ده مراسی،  اکرم قلعه هلمند،  علی آباد قندوز، آق کوپروک، تپه فلول و ده هـا محله باستانی دیگر افغانستان، و همچنین از آثار مکشوف از ” هارا پا” ، ” مو هنجو دارو” در سند و پنجاب پاکستان، و ” شهرسوخته زابل” ( منطقه ای در حدود نوار مرزی بین ایران و افغانستان)، و  آثار  تازه مکشوفه  از تمدن شگفت انگیز “جیرفت” و کرمان ایران، و به  همین تر تیب  از آثار به دست آمده از ” آلتین تیپه” ترکمنستان و قرا قرم ، و غیره  به دست می آید که مردمان  آسیای میانه  و افغانسان کنونی و بخش هایی از شمال هند، و مملکت ” آ رتا  ” ( ایران کنونی) در پنج هزار سال قبل، از جمعیت  انبوه، بوده  و ازنگاه  پیشرفت و تمدن پا به پای  ” سومر”  و ” مصر” در حرکت بو دند. و بو میان  ما قبل  آریا  در سه هزار سال قبل از میلاد تعدادی از فلزات از قبیل: طلا، نقره ، مس، و قلع را کشف کرده و از آنها انواع ابزار و وسایل زندگی و زیور آلات می ساختند ، و بسیار پیشتر از آن صنعت سفال سازی و نقاشی هایی که بر روی ظروف سفالی  انجام دا ده اند، در نهایت تحسین و اعجاب است . و از مناطق باستانی غزنی ظروف سفالی ای به دست آمــده ، آن قدر پخته و مستحکم  که د یواره آن به سنگ مصنوعی شباهت دارد.

  تحقیقات باستان شناسی نشان می دهد که گندم  حدود هشت هزارسال قبل از میلاد در برخی از نواحی بلخ کاشته می شده است و افغانستان آن روز گار در کشاورزی و ابزار کشت و زرع  و استفاده از  گاو آهن، حفر جوی آب، حفرکاریز، پختن آجر و ظروف سفالی، و همین طور در صنعت چرمگری، بافندگی، و کشف ماده  تخمیری شیر ترش و خمیر مایه، و استخراج سنگ های قیمتی از جمله سنگ لاجورد از معادن بدخشان و داد ستد و صدور اموال تجارتی به مناطق دور دست، و ساختن انواع آلات و ابزار کار آمد، به پیشرفت های تحسین بر انگیزی نایل آ مده بود. از جمله  نوعی خطی اختراع  کرده بود اما خوانش و تعلیم  آن  عمو میت پیدا نکرده بود. ازخرابه های مو هنجو دارو و جیرفت خطوطی که برسفال حکاکی شده به دست آمده است، اما تا کنون خوانده نشده است.

آغاز یک  حادثه  عظیم                                      

 روند پیشرفت و تکاملی همچنان ادامه داشت، که ناگهان  اتفاق عجیب و غیر مترقبه ای به و قوع  پیوست و آن ورود مردمان تازه نفسی بود که از هزاران کیلو متر دور تر از آن سوی مرز ها  قد م به این سر زمین  نهادند، و خود شان را به  نام ” آریایی” می خواندند . تازه واردان به مرور ایام  همه دار و ندار صاحبان اصلی را به تملک در آوردند.

در مورد اینکه آریائیان کی بودند و چه زمانی وارد فلات خراسان شدند، نظرات مختلفی ارا ئه شده ، شاید ورود  اولین دسته های تازه  واردان را بر اساس اسناد و شواهد تاریخی، بین سال های ۱۷۰۰ تا ۱۵۰۰ قبل از میلاد تخمین زد.

 گزارشگران چینی که حوادث روزها و سال هارا بادقت به ثبت می رساندند، در یک گزارش سخن از پیداییش انسان های جدیدی به میان آورده اند، که رنگ و چهره شان با دیگر مردم آسیا تفاوت فاحشی داشته، دارای رنگ بور ( مثل اروپائیان )، موهای زرد، و چشمان فیرو زه ای بوده اند ، که در قرن سیزدهم قبل از میلاد ، در  اطراف رود جیحون و شما ل غرب چین پیدا شده اند.  این نشانه ها دقیقا با مردمان آریایی تطابق دارد. زیرا آنان چون اصل اروپایی داشتند ، در ابتدای ورود  خویش از چنین مشخصاتی برخوردار بوده اند.

تازه واردان در آغاز زندگی چادر نشینی داشتند، با ایل و حشم  و در دسته های بزرگ و کوچک قبایلی،  وارد سرزمین های گرم و پرحاصل جنو بی ( خراسان، ایران و هند) شدند که دارای چرا گاه های غنی و نعمت های فرا وان بود ند . تقریبا از دو معبر خطر ناگ و دشوار گذار:

۱ــ   یکی از معبر تنگی قفقاز که در ابتدا آذربایجان کنونی را اشغال کردند ، سپس توسط ترکان خزر از آنجا به سوی : همدان، ری، اراک ، اصفهان و نواحی مرکزی ایران کنونی رانـده  شدند.  بعد گروهی از آنان  به سمت جنوب حرکت کرده  تا کناره های خلیج ایلام که بعدها به خلیج فارس شهرت یافت پیش تاختند، و نواحی شیراز وکرمان را به تصرف در آوردند.

۲  ــ  معبر دوم  رود  آمو بود . این مسیر هرچند طولانی تر بود، و لی چون مراتع و چراگاه های بهتر و وسیعتری داشت،  لذا دسته ها و قبایل بیشتری  این مسیر را انتخاب کرده ، شمال دریای خزر را دور زده ، ابتدا اراضی بین رود های سیحون و جیحون را به تصرف در آورد ند، سپس از شمال رود آمو ( جیحون)  و از  محدوده رود پنج از آمو عبور کرده ، وارد بدخشان شدند . احتما ل دارد جمعی با قایق از آمو عبور کرده باشند. با لا خره به تدریج  تمام نواحی بلخ و اطراف آن را به تصرف در آوردند. و از بلخ به دسته های بزرگ و کوچک فراوان تقسیم شده ، دسته ای به سوی مرو و نیشابور پیش تاختند، دسته دیگر بادغیس، هرات، فراه و سیستان، را به تصرف در آوردند. همین طور دسته های عظیم  و انبو هی از طریق کابل، غزنی، قندهار، پیشاور، ملتان و سند و پنجاب بخشهای وسیعی از مناطق شمالی هند را به اشغا ل در آوردند.

ورود آریایی ها تقریبا تا هشتصد سال همچنان ادامه یافت و سال به سال و قرن به قرن برجمعیت شان افزوده می شد.

بو میان در ابتدا با آغوش باز از آنان استقبال کردند و از نیروی کاری شان به نفع خویش استفاده میکردند،  بعضا برای تنبیه و یا سرکو بی اقوام رقیب، جمعی از آنان  را در کنار می گرفتند و یا داخل دار و دسته خویش می ساختند. تازه واردان همینکه احساس کردند، که از نظر تعداد نفرات و قدرت جنگی از بو میان پبشی گرفته اند، جنگ ها و در گیری های وحشتناک و خانمانسوزی به  راه انداختند که چندین قرن  ادامه یافت.  بسیاری از بو میان به اضمحلال و نابودی کامل رسیدند، عده ای به سوی مناطق دشوار گذار و صعب العبور متواری شدند . دراویدی های هند در میان جنگلرار های و سیع جنوبی پناه برده  از انقراض کامل خویش جلو گیری به عمل آوردند.

باری، همان طورکه در اغلب جنگها و درگیری خونین میان کوچ نشینان و شهر و روستانشینان، برُد با کوچ نشینان است، در این در گیری ها نیز بُرد با کوچ نشینان آریایی بود. زیرا  اینان چیزی برای باختن نداشتند. شیوه جنگی شان عمد تاً  بدین طریق  بود که  قبل از حمله پار چه ها و لته ها را به مواد روغنی و احتراقی آغشته نموده ، برنوک  نیزه ها  محکم می بستند،  سوار بر اسپان تیزپا، در تاریکی شب با فریاد  و هلهله بالای شهرنشینان و رو ستانشینان  حمله میکردند، و در اولین فرصت  انبار های چوب، هیزم ، و انبار علوفه و مواد خوراکی بومیان را به آتش می کشیدند.  بومیان تا بخود  می آ مدند  مهاجمین   با  سر عت  باد به  مقر  اصلی  خویش عقب نشینی کرده بود ند.  عجیب است که عین همین تاکتیک  در سال های اخیر در ولسوالی های بهسود  و دایمیر داد  توسط  کوچی های مهاجم ، علیه هزاره  ها به کار رفته است. طبق گزارش مردمی  دسته هایی از کو چی های  مسلح سوار بر اسپ ها، د ر تاریکی شب به قریه  ها  هجوم برده ، برای ۲۰ دقیقه  یا کمتر و بیشتر تمام  دهکده  را زیر آتش آتش کلاشینکوف و راکت آرپی چی۷ قرار میدادند،  مردم سراسیمه از خواب برخواسته ،  همین که آماده دفاع می شدند ، مهاجمین خود را به قریه بعدی می رساندند و عین همان عمل را به کار می بردند. یکی از دو ستانم می گفت: یگ گروه  از کوچی ها در یک شب ده دوازه تا از قریه های بین  دره تنورتا قریه های دره آبدله ، و قریه های ساحه شرقی باد آسیا را با همین روش دچار وحشت و سراسیمگی کردند.

  این تاکتیک در ابتدا وحشت زیادی بین مردم به وجود آورد، همه خیال میکردند در محاصره دشمن قرار گرفته اند، بعضی دست زن و بچه شان گرفته به طرف کابل متواری شدند. تا بالاخره مردم فهمیدند که  مهاجمین میخواهند به همین طریق رعب و وحشت ایجاد کنند و منطقه را به تصرف آورند.

  آثار به دست آمده  ازشهر سوخته ، مندیگگ، تپه ده مراسی و … بیانگر این حقیقت است که بسیاری  از دهکده ها و شهرها بارها در طی آتش سوزی های هولناک به ویرا نه تبدیل شده است، مرد م چاره ای نداشتند جز آنکه از نو به دو باره سازی بپردازند ، بعضی از شهر ها حتا هفت مرتبه دچارحریق گردیده  و لایه های خاکستر آنها  قابل تشخیص و شمارش است.

 از افسانه های به جای مانده  بخصو ص داستان  ضحاک مار دوش، میتوان نتیجه گرفت که جنگ و درگیری  قرن ها ِ متمادی بین طرفین  ادامه داشته  است.

 ضحاک به عنوان نماد مقاومت نزدیک به هزار سال علیه تازه واردان که به شدت  میخواستند همه چیز را در تملگ بگیرند، به د فاع پرداخت. او حتا ماردوش پدر خویش را که پادشاه ، رعیت پرور و نیک نام بود و نسبت به تازه واردان آریایی نظر نیک و مساعد داشت، از تخت به زیرکشید و خود به سلطنت  نشست.

ضحاک  احتما لا ً یک شخص نبو ده ، شخص نمی تو اند هزارسال عمر کند، من گمان می کنم که ضحاک نام سلسله ای از پادشاهان بومی بوده که مدت هزارسال علیه پیشروی مهاجمین به مقا ومت پرداخته است.

 به همین دلیل درشاهنامه و اوستا که به اصطلاح  قلم در کف دشمن قرار داشته ، هرآن چه زشتی و پلیدی است به او نسبت داده  است.

بومیان چه نوع مردمانی بو دند ؟ با کدام یک از نژادهای  شناخته شده و بزرگ بشری پیوند  داشتند؟ و باچه زبانی سخن میگفتند؟ آیا راهی برای شناخت آنان وجود دارد؟  

                                                                

جواب: بومیان نه از آسمان نازل شده بودند و نه از زیر زمین بیرون برآمده بودند ، بلکه از همین مردم آسیا بودند ،باتمام خوی و خصوصیات آسیایی و در خلق ، ابداع و تو سعه  فرهنگ ، دانش ، هنر و صنعت  آسیا و منطقه نقش عظیم و بی مانندی به عهده داشته اند. و ملت امروز افغانستان  و  ایران  چه بخواهند و چه نخواهند بر سفره دانش و فر هنگ آنان نشسته و مرهون و وامدار تلاش های فکری آنان می باشند.

بررسی جمجمه ها ، طرز تدفین مردگان، ویژگی های زبانی، آداب ورسوم، بازی ها ، اسامی جغرا فیایی مناطق و شهر های آن دوره ، و کلاً  آثار فرهنگی ای که از آنان به جای مانده ، گزارش های پراکنده ای که  از شکل و شمایل و خصوصیات جسمی و بدنی شان در منابع آریایی ها و غیر آریایی ها ذکر شده ، ما را به این نتیجه  می رساند که بو میان به طور قطع  با مرد مان  “  اورال  ــ آلتایی ” یعنی ترک و  مغول پیوند  نژادی داشته اند. و شهرهای: “هاراپا ” و” مو هنجو دارو ” تقریباً در خط مرزی میان  دراویدی های  هند  و اینان  قرار داشتنه است .

جان  ناس یکی  از مورخین گوید: “  بیش از دو هزار سال قبل  از میلاد  در شمال شرقی ( هند) بعضی از قبایل  از ریشهء مغولی سکنی داشتند و در سواحل  رود سند در حدود ۲۵۰۰ ق. م . قومی از ریشه های  مختلف و مخلوط  رندگی می کرده،  دارای صنایع و معماری  مترقی بو دند” (تاریخ جامع ادیان از آغاز تا امروز، ترجمه  علی اصغر حکمت، چاپ سوم، صص  ۹۰ ۹۱). روث وایت هاوس گوید: “  بر رسی های  اسکلت های  کشف شده  از ” موهنجو دارو”  یک نفر بدون شک  مغولی بوده است.” ( نخستین  شهر ها،  ترجمه  مهدی سحابی، چاپ اول، ص ۱۵۴)

 مجسمه ء  سفالیی که از مو هنجو دارو پیدا شده، بیشتر قیافه ترکی ــ مغولی دارد ،پیشانی فراخ، صورت گرد، و چشمان کاملاً  بادامی، مو های ریش درشت و تار تار، و شانه کرده. در اوستا و وداها :  بومیان مردم قدکوتاه، گره کرده، بی بینی( پهن بینی) ، صورت گرد، سیاه چرده وصف شده اند، که کمرشان را با تسمه چرمی می بسته اند.

 این صفات دقیقا با هیکل و قیافه اورال ــ  آلتایی مطابقت دارد. و البته سیاه چردگی یک امرنسبی است، و آریایی  هایی آن روز  که تازه وارد شده بودند  مثل ارو پایی ها رنگ روشنی داشتند، لذا بو میان  را نسبت به خویش تیره رنگ تر می دیدند،  از این رو  آنان  را به سیاه چرده گی  وصف کرده اند.و اگر نه آنان همین رنگ ترکی ــ مغولی کنونی را داشته اند.

هزاره ها و ابزاری شدن آنها در دو صده اخیر

????**نوشته شده توسط بصیراحمد دولت آبادی**. ???? **ارسال شده در** هزاره

در دنیای که جز زور هیچ منطقی برای حق دادن و حق گرفتن وجود ندارد، چگونه می توان با زاری و التماس به حق خود رسید. لذا “شورای جهانی هزاره “باید ظرفیت های کاری این مردم را کشف، تشویق و ترغیب نماید. در این صورت است که شاید بتوان به آینده امید وار بود که روزی فرا خواهد رسید که این قوم هم مثل دیگران به حقوق خود برسند. رهبرشهید بابه مزاری حرف جالبی در این رابطه دارند، می گویند که چرا این حرف را همواره تکرار می کنید که ما در کنار دیگران باشیم خوب است! چرا نمی گویید دیگران در کنار ما باشند.

دین و مذهب

 سیدالشهدا (ع) حکومت یزید را مساوی با پایان اسلام دید و دست به قیام زد. معاویه با آنکه می‌دانست امام حسین (ع) اگر فرصتی بیابد، علیه او قیام می‌کند و بااینکه او حتی گاهی امام (ع) را تهدید...
روز غدیر، روز تکمیل دین اسلام، همان روز یاس و ناامیدی کفار به‌شمار می‌رود. طبق آیه قرآن، واقعه غدیر چنان مهم است که اگر پیامبر(ص) کوتاهی می‌کرد و خبر را به مردم نمی‌رساند، «فَمَا بَلَّغْتَ...
  تبیین و بررسی براهین عقلی مسأله معاد نویسنده: سلمان نوری   چکیده آنچه در این نوشته مورد بررسی و تبیین قرار گرفته است براهین عقلی معاد است که اندیشمندان و متکلمان مسلمان بر اثبات آن...

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**