ادب و هنر

دلتنگی های نبودن پدر!

**نوشته شده توسط محمّد شریف عظیمی**. **ارسال شده در** ادب و هنر

 

 

 

باز «حوت» آمده و موسم غوغای دیگر

شده مصلوب ستم، حضرت «عیسای» دیگر

ملّتی مانده چنین خاک یتیمی برسر

شده آغشته به خون، قامت رعنای دیگر

پدرا! پرچم تو گرچه به خاک افتاده

مانده برشانه ما بیرق بالای دیگر

بگذارید تورا برخی فراموش کند

ما مریدان تو هستیم به فتوای دیگر

یاد من دادی که در معرکه ثابت باشم

راه ما یافته با خون تو معنای دیگر

که گرفته دل من گوشه تابوت تورا

سوخته درغم تو مغز جگرهای دیگر

شاخه یاد تو درخاطر ما سبزشده

وا شده برسر نامت گل زیبای دیگر

«هندوکش» خم شده بر زخم تن خسته تو

 ایستاده به سرنعش تو کوه های دیگر

توبرای دل ما «قلّه بابا» بودی

بود دیوار دلت تکیه دلهای دیگر

ابر دلتنگیّ یک قوم به دور سرتو

وتو کوهی که شده حامل غمهای دیگر

نَفَس مردم مارا تو به ما پس دادی

وشدی برسر این قوم «مسیحای» دیگر

من همان مزرعة تشنه باران بودم

که تودادی به رخ زندگی سیمای دیگر

تو همان «یوسف» دلداده به مردم بودی

که اسیرت نتوانست «زلیخای» دیگر

مثل دست تو چنین گرم نبوده باقی

به سر مردم ما سایه بابای دیگر

رودها خیلی دراین دامنه جاری شده اند

ره نیفتاده ولی مثل تو دریای دیگر

بین این فصل تو کوتاه ترین روز منی

که پس از رفتن تو آمده یلدای دیگر

تو نتابیدی دراین شهر که آغاز شود

برسرنام تو هرثانیه دعوای دیگر

کاش دنیا زسرکوچه آلوده ما

ببرد تابلوی نام تورا جای دیگر

حال ما بد شده از دیدن سیمای نفاق

کاش می بودیّ ومی کردی مداوای دیگر 

جاده «برچی» اگرچند شلوغ است ولی

طی نکرده پدرا!  راه تورا پای دیگر

این همه رنج کشیدی تو که قومت نشود

بعد ازکرب و بلا، وارد صحرای دیگر

لیکن آنقدر علمدار زیاد است که ما

نشناسیم کی با توست وکی با جای دیگر

کاش می شد خط تو سرخط آینده ما

تا نیاید شبی با چند هیولای دیگر.

محمّد شریف عظیمی

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**