ادب و هنر

یادگار گل آغا

**نوشته شده توسط ali halimi**. **ارسال شده در** ادب و هنر

 

یادگار گل آغا

 

 

 

(سرباز یاغی از لشکر انور دنگر)

 

 

 

شاعر: حفیظ الله شریعتی

زوزهای  بی قرار شغالان آشفته ام می کند.

بی قرارم

زوزه ای  بی قرار گرگی به مناظره ام می خواند.

تقویم طعم تلخ تباهی می دهد

به تقویب میخکوب می شوم.

بیست و دوم دلو سال ١٣٧١

زمان از من بالا می رود

تقویم روی سرم آوار می شود

زمین دور سرم می چرخد

بالا می روم

بالای کوه افشار

آن بالا

کلاغ ها روی شانه ام آواز می خوانند

آوازی برای مردگان افشار

به پایین می نگرم

افشار ساکت است و متروک

زمان به بیهودگی بر من می گذرد

با کوه نجوا می کنم

با مردگان

با یارم

خدایا بال پر می دادی ما را

ازی کوتل گذر می دادی ما را

به کوتل افشار خیره می شوم

سنگ ها و چوب ها خیره خیره بر من می نگرند

به یارم  فکر می کنم

ازی کوتل گذر آسو نموشه

ز یار جانم خبر می دادی ما را

سنگ ها و چوب ها زمزمه می کنند:

با خون باکره گی ای یار جانم

روی دیوار خانه اش نوشته اند

(یادگار گل آغا)

شیارهای روی تنم می روید

فریادهای از شیار تنم بر می خیزد

من یادگار خون باکیره گی یار جانت هستم.

رو به خون باکیره گی یارجانم می خوانم

 

خدایا بال پر می دادی ما را

ازی کوتل گذر می دادی ما را

ازی کوتل گذر آسو نموشه

ز یار جانم خبر می دادی ما را

(جمهوری سکوت)

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**