اجتماع و سیاست

چالشها و موانع حضور هزاره ها در ساختار سياسی افغانستان

**نوشته شده توسط : محمد شریف عظیمی/فصلنامه سخن صبا/شماره ششم/1391**. **ارسال شده در** اجتماع و سیاست

چكیده

عقلانیّت ملّی، میثاق همزیستی، آموزة عدالت و اصول دموكراسی ایجاب میكنند تا مشاركت عادلانه و فراگیر در قدرت سیاسیّ كشور صورت گرفته، و هویّت‌های متعدّد ملّیّتی، حضور خود را در ساختار سیاسی احساس كنند. بر ضرورت این امر، زمانی تأكید میشود كه در كشوری مثل افغانستان، مقابله‌های خونین نژادی در پی مطالبه خواسته‌های قومی رخ داده‌اند كه هنوز هویّت جامع ملی نهادینه نشد ه و تمام كشمكش‌ها برسر سهمگیری بیشتر در نظام حكومتی و به تبع آن بهره‌مندی ازظرفیت ها، امكانات و خدمات دولتی است. روند مشاركت هزاره‌ها در ساختار سیاسی افغانستان،  در دوره امان الله خان اگربا مقاومت های تعصُّب آمیزمواجه نمی شد، کمی رو به بهبودی می رفت. دردورة ماركسیست‌ها، نخستین مشاركت هزاره ها درحاکمیت کشور، محقق شد. پس از اجلاس "بُن"(1380ش)،  حدَ بی سابقه مشاركت سیاسی هزاره‌ها در اثر پایمردیهای جنبش حق طلبانه مردمی به رهبری" استاد مزاری " به شش وزیر در كابینه دولت موقت و پنجاه ونه نماینده در پارلمان پانزدهم،  تحقُّق یافت اما این فرایند نامتداول، دوباره روند نزولی را در پیش گرفته‌است. نوشتار حاضر با درك ضرورت تحلیل این موضوع، میكوشد موانع مشاركت یا عوامل كاهنده نقش هزاره‌ها در قدرت را معرَفی و تبیین نماید . برآیند بررسی این تحقیق، عوامل برونی ودرونی رادر كاهش سهمگیری هزاره‌ها در ساختار قدرت مؤثّر دانسته‌است و راهكار برون رفت از این چالش دامنه دار را نیز در تغییر نظام سیاسی ورفع موانع درونی وبرونی مشارکت میداند.


کلیدواژگان: افغانستان؛ هزاره ها؛ مشارکت سیاسی؛ ساختار سیاسی؛ حاکمیت؛ موانع؛

روزنه

روندی رو به زوال مشاركت هزاره‌ها در ساختار حاكمیّت افغانستان ضمن آنکه محرومیّت یك تیرة بزرگ قومی را در پیدارد، سبب نقض معاهدات بین‌المللی و میثاق‌های ملی و به خصوص اصل قانون اساسی گشته است كه بر مشاركت عادلانة تمام اقوام تأکیددارد. ونیزنشانگرعدم پایبندیّ حاکمانی مقیم برمسند مملکت مااست، كه ازتنگنای تعصُّب نژادی، به مناصب دولتی نگاه افكنده و آن‌ها را در قبضه ی فاشیستی و انحصارگرایانه خویش در آورده و حفاظت از این بوالهوسیّ تباری را ایفا ی تعهُّد به سلسلة پیوستة نیاكان نژاد محور، و سلاطین قبیله‌گرای خود میدانند.

از الزامات زیستن در قلمرو مشترک و داشتن حاكمیت ملی، نپوییدن احساسات ناسیونالیستی است. مکلّفیت دینی، عقلانیت ملی و میثاق همزیستی ایجاب میكنند تا مشاركت عادلانه در ساختار قدرت به وجود آمده و زمینه ی حضور تمام اقوام در گستره نهادهای حكومتی فراهم گردد. ضرورت این امر زمانی دو چندان می‌شود كه در كشوری مثل افغانستان، در غیاب هویّت ملی، سابقة خشونت نژادی، آیندة آن را تحت تأثیر قرار داده‌است؛ زمانی باید به یك آیندة امید بخش دل بست كه مطالبات مِلّیت‌های مقیم در این كشور جنگ زده برآورده شود. نگاشتة حاضر، روند سهمگیری و عوامل محرومیت وموانع مشارکت سیاسی جامعه ی قومی "هزاره" را كه بیشك در طی تاریخ، محرومترین كتلة قومی و مذهبی در افغانستان بوده است، به بررسی میگیرد.

مفهوم شناسی

دولت: (state) واحدی سیاسی بامرزهای معیّن که ازچهارعنصر جمعیّت، سرزمین، حکومت وحاکمیت، ترکیب یافته است (واعظی؛ 1378، ص19).

ساختار: کلمه ساختار، معادل(structure) ازواژه لاتینی: stractura به معنای بنا نمودن وساختن است. این کلمه، که ساختمان، ترکیب وسازمان را القا می کند، تا پیش ازقرن هفدهم میلادی، صرفا درمعماری به کاربرده می شد. پس ازآن، به لحاظ ترتیب کلمات، دردستورزبان و به جهت ترکیب اعضای وجودآدمی در کالبدشکافی نیز راه یافت. درقرن نوزدهم میلادی، توسط "اسپنسر"درعلوم انسانی به کاربرده شد وازآن پس، مفهوم ساخت اجتماعی رانیز بیان می کرد.( توسُّلی؛ 1378؛ ص124). درجامعه شناسی سیاسی، مفهوم "ساختار"، چینش ونحوه اعمال قدرت حکومتی برجامعه را تبیین میکند که ازلحاظ رابطه میان دولت وجامعه، هم نحوه اعمال قدرت حکومتی و میزان اعمال قدرت وهم کوشش برای ایجاددگرگونی های اجتماعی واقتصادی، درقالب ساختار حکومتی قابل فهم است.( بشیریه؛ 1374، ص298) . درعلوم سیاسی نیز "ساختار"، بیانگرنحوه اعمال قدرت سیاسی درقالب کلان به نام حکومت است. رژیم سیاسی خود برآیند ومعلول تنظیم وتلفیق نهادها وشیوه های اعمال قدرت است.(قاضی؛ 1380، ص240).  به لحاظ تکنیکی، ساختار حکومت باتقسیم کار ونظم دادن به فعالیت های هریک ازاعضاونهادها به منظورنیل به هدف معین  شناخته می شود( دوورژه؛ 1354، ص32). لذا نحوه ترتیب بندی هدفمند نهادهای حکومتی را ساختارحکومت، بیان می کند.

حکومت: (government) عبارت است ازسلطه نظم دهنده اجتماع، یا به اصطلاح امروزین: مجموعه ترکیبی ازقدرت های سه گانه تقنین، تنفیذ وقضاء که قوای مقنّنه، مجریه وقضائیه عهده دارآنان است. وحکومت ملّی دربرابر حکومت ملی گرایی عبارت است ازحکومت تمام ملّت که اعضای آن، مشترک وآزاد،  نوع حکومت را برگزیده وگروه یا اشخاص وشخصی رابرای اعمال حاکمیت انتخاب می کنند.( خلخالی؛ 1361، ص19) 

حاكمیّت مردم: حاكمیت(sovereignti): اعمال قدرت برتر در جامعه‌ای با جغرافیا و قلمرو سرزمینی مشخص است (الكساندر ماتیل؛ 1383، ج2، ص471). ولذا، مفهوم حاكمیّت مردم، به مثابه پایبندی به این اصل است كه اقتدار دولت، میبایست ناشی از آراء مردم باشد و بنیادیترین آموزه در دموكراسی(demokracy)، به لحاظ تركیب لغوی كه (demos) به معنای مردم و(kratein) به معنای حكومت است (بیات؛ 1381، ص270) حاکمیّت مردم بوده و هم به لحاظ تعریف دموکراسی كه به: شیوة زندگی جمع یا جامعه‌ای كه در آن به افراد، حق داده می شود برای مشاركت آزادانه، ازفرصت همسان برخوردارباشند، (همان، ص170). حکومت توسط تمام مردم است واساسا موضوع وبنیان دموکراسی حکومت مردمی است ( كارل كوهن، 1373، ص21).  هدف واحد تمام كوشش‌های فكری در معرّفی مُدل دموكراسی، تاسیس خواسته و مشاركت مردم در ساختار حكومت از طرفی نفی هیژمونی (hegemony) و سلطة ملیّت‌ها یا دولت‌های خودكامه بر سایر اعضا و جوامع یك ملت بود. سیطره دمواكراسی بر جغرافیایی نظیر افغانستان كه دولت و قلمرو ملی برهم منطبق نبوده یا لااقل گسیختگی ملی، مانع وفاداری به دولت و نافرمانبریهای مدنی میشده‌است، دشوارتر میگردد. روندحاكمیّت مردم، صرفاً با اخذ آراء آن‌ها اتفاق نمیافتد بلكه توزیع عادلانه مناصب و امكانات، برآورنده رضایت عامه خواهد شد. یعنی صرفاً حاكمیّت اكثریّت، نمیتواند در جامعه افغانستان كه هنوز هُویّت ملّی تحقُّق نیافته و بلكه هویت‌ها، مِلّیّتی اند، مقبول و مؤثر باشد. بناءًا رویة دموكراتیك، در جامعه‌ای كه دارای هویّت‌های متعدّد ملّیّتی است با جامعه‌ای كه شناسة آن واحد مِلّی است، باید متفاوت باشد. و در جامعه چند هُویّتیّ در حال و به عبارتی چند قومیّ بالفعل، محض حاكمیت اكثریّت به عنوان مؤلفه دموكراسی نمیتواند كار ساز باشد. بل از میان گونه‌های متفاوت دموكراسی، دموكراسی پلورالیستی كه تضمین‌گرِ نفیِ قدرت قاهر و متمركز بوده و از توزیع قدرت، میان اقلیّت‌ها جانبداری میكند، در چنین قلمروی اثر بخش خواهد بود. اگر انواع دموكراسی به دو گروه كلی دسته بندی شود: 1- به مثابة "روش" برای توزیع قدرت. 2- به مثابة" ارزش" برای كشف واقعیت (بیات؛ پیشین، ص280)،  نظام مناسب برای جامعة مُتضاد در قلمرو مُتّحد همچون كشورما، دموکراسی "روشی" است تا سازوکارحضورتمام اقلّیت هادرتصمیم گیریف تقنین واجراء فراهم آید. نه اینكه دموكراسی به مثابة "ارزش" تلقی گشته و ملاك عزل و نصب‌ها، اخذ و توزیع‌ها، رأی اكثریّت باشد، هرچند نفس اكثریت داشتن نیز درکشورما، ادعایی بی دلیلی بیش نیست.

هُویّت: هویّت، مُعرِّف چیستی و كیستی است و بر آنچه كه سبب تمایز گردد عامل هویّت ساز اطلاق میشود. چنانچه شاخصه های هُویّت فردی، افراد را ویژه ویگانه میسازد، هویّت جمعی، یك حامعه و گروه را از دیگران متمایز میكند ( الکساندرماتیل؛ پیشین، ص1467)  "هویّت ملی" عنوان عام بر هویت‌های متعدّدی است كه اعضای یك ملت با خود حمل میكنند. امروزه، هویّت ملّی برمبنای سرزمین، زبان یا فرهنگ نیاكان و نسبت خویشاوندی، مذهب و تاریخ، اراده و اصول سیاسی وقانونی مشترك، تعریف میشود. (همان، ص1469)

پیشینه ی مشارکت هزاره ها:

افغانستان، با ناهمگونی و تعدُّد هویّت‌ ها مواجه است. به تبع آن هر ملیّت یا اقلیّت با شاخصه‌های هویتی خویش میخواهد خود مدیر(self  government) بوده و مشاركت در قدرت نهادینه شود. در ساختن و گرفتن تصمیم، تدبیر هدف و ابزار دستیابی به‌ آن سهیم باشد. و این غریزه خود خواهی قومی با توجیه حق خواهی قومی دنبال شده و با مكلّفیّت حق دهی قومی نیز برآورده میشود. این بخش از نوشتار، عهده دار نمایاندن سابقه کیفیت برخورداری یك تبار با هویّت قومی "هزاره" از این حق طبیعی خوداست. وقتی دیگران در نبود هویّت ملّی، با چماق هویّت نژادی سهم‌گیری میكنند، سهم هزاره‌ها به عنوان جزئی از این مردم، درنهضت خودمدیری در قالب حاكمیّت برمردم به چه وزن واندازه بوده‌است؟

حکومت های موروثی باپیشه ساختن راهبردهای ذیل، مانع مشارکت هزاره هادرساختار سیاسی می شدند:

1. تضعیف اقتصادی: با اخذ مالیات‌های گزاف و وضع مالیّات‌های مخصوص همچون مالیّات  بر خون، مالیات باقی، مالیات بر خانوار به اضافه اخذرشوه وجزیه (ر.ك: محمد حسین فرهنگ، 1380، صص205-222)

2. سركوب سیاسی: با اسارت وقتل رهبران و میران مذهبی و قومی، تحقیر وارعاب، لشكركشیهای مداوم ومجهّزحکومتی  و تجاوز كوچیها (طالب قندهاری، 1362، ص28-29)

3. نابودی فرهنگی: با عدم تهیّه اسباب و امكانات آموزشی با اعمال محدودیّت برای هزاره‌ها در دانشگاه‌ها و عدم فراهم كردن هرگونه رسانه یا جریده اطلاعاتی(سید عسكر موسوی، 1387، ص222) هر چند بخشی از نیازهای فرهنگی هزاره‌ها با روش آموزشی سنتی و مكتب‌خانه‌ای جبران میشد، امّا حكومت، خود را مكلّف به فراهم آوردن امكانات آموزشی و اطلاعاتی برای هزاره ها نمیدانست.

4. سخت‌گیری و ایجاد محدودیّت‌های مذهبی: با فتوای قتل عام شیعیان، به زنجیر كشیدن، شكنجه، قتل رهبران مذهبی(ر. ك:طالب قندهاری، 1362، ص29) و تعیین مُلا امام سُنّی در مساجد و اعزام آن‌ها به مناطق هزاره نشین برای تغییر مذهب كه از آن جمله حادثة شكست مردم مالستان در قلعه شش برج است كه كلنل فرهاد برای بخشایش آن‌ها توبه از شرك و تغییر مذهب را خواستار شد كه مردم مقاوم مالستان تن ندادند و تسلیم نشده وهمان کلمه اسلامی راخواندند(پولادی، 1387، ص395). این اعمال ستم از ناحیه حكومت، با اهداف ذیل تعقیب میشد:

الف: مقابله باتمركز زدایی از قدرت و حفظ نظام تك قبیله‌ای؛ هزاره‌های معارض دائماً به ابراز مخالفت در مواجهه با تمركز قدرت و تبعیض میپرداختند.

ب: كاهش جمعیت هزاره‌ها؛ با نسل كشی و قتل عام كه به خصوص در دوره عبدالرحمان (1262-1265 شمسی) اتفاق افتاد. (موسوی، 1387، ص184).

ج: تسویه حساب مذهبی؛ به خصوص اینكه اعدام و حبس و شكنجه بیشتر عاید رهبران مذهبی نظیر اسماعیل مبلّغ، میرزا حسین، مُلّاخداداد، علامه سید اسماعیل بلخی، لولنجی، شریفی، هروی، واعظ، و... میشد. (همان؛ صص218-219)

د: وبه طورکلّی، نابودی هزاره‌ها: فرایندی كه طیّ ادوار پیاپی، توسُّط حكومت‌های سلطنتی دنبال گشته و پس از انقلاب نیز احزاب قومی- مذهبی جریان سركوب را تداوم دادند .
درسابقه تاریخی مشارکت هزارها درساختار قدرت،  برخی موقعیت‌های كوتاه و اندكی دستگیر هزاره‌ها در زمان "شاه امان الله" گردید، كه در زمرة تغییرات بنیادین جناب امان الله خان، ممنوعیت بردگی و اعطای مقامی برابر با سایر اقوام افغانستان به هزاره‌ها اعطا شد (موسوی، 1387، ص184) و حتی در لویه جرگه 1052 نفری عصر امان الله خان در سال 1303شمسی، 45 نفر از هزاره‌ها شركت داده شده و رسمیّت دادن مذهب تشیُّع نیز از ناحیه شاه پیشنهاد شد، هرچند با مخالفت متعصّبین سُنّیّ لویه جرگه مواجه گردید (دانش؛ متن كامل قوانین اساسی افغانستان؛ 1374، از ص42-43)؛ این اقدامات شاه برای هزاره‌ها خوشایند بود تا جایی كه "استاد غلام نبی هزاره" از ارتش انگلستان جدا شده و همراه "ژنرال علی دوست" به ارتش امان الله خان پیوست (موسوی، پیشین، ص192) و سبب تقدیر "غلام حیدر خان هزاره" از امیر گردیده و در مرحلة دوم تدویر لویه جرگه در سال1307 شمسی، "ملا فیض محمد كاتب"، از فضای باز عصر امان الله بهره برد ه و برای بار دوُّم، رسمیّت مذهب تشیُّع را مطرح نمود. كه با مخالفت و اهانت مخالفان رو به رو گشت و سپس با همكاری خود شاه امان الله به ناهور غزنی فراری داده شد.(دانش؛ متن کامل قوانین اساسی افغانستان؛ 1374،ص45).

تصریح تاریخ براین است كه هزاره‌ها تا سال (1346 شمسی) در مناصب عالی حكومت حضور نداشته و فقط در این سال بود كه یك وزیر مشاور از آنان، در كابینه آقای اعتمادی راه یافت (عزیزبختیاری، 1385، ص76) و طبیعی نیز بود که ازپی تمام توهین‌ها و تحقیرهای كه عاید مردم هزاره میشد، حتی برای فرار از اهانت‌ها، برخی از ضعیفُ النّفس‌ها، هویّت هزارگیّ خود را پوشانده و یا تغییر نام میدادند ( نایل، 1374، صص13-14) جای شان درساختارحکومت خالی باشد. بنابراین، در دهه 1340شمسی و آن هم در زمان صدارت نوراحمد اعتمادی در كابینه اول (1347-1349) "دكتر عبدالواحد سرابی" به سمت وزیر مشاور به عنوان نخستین وزیر هزاره در دربار حكومتی افغانستان برگزیده شد و در كابینه دوم اعتمادی(1349-1350) دو وزیر از مردم هزاره "انجنیر یعقوب لعلی" به سِمت وزیر فوائد عامّه و "دكتر سرابی" به سِمت وزیر پلان در کابینه دولت راه یافته بودند. كه در كابینه دكتر محمد ظاهر نیز این دو هزاره، باقیمانده و سرابی در وزارت پلان ابقاء شد و مهندس لعلی به وزارت معادن و صنایع رفت ولی در كابینه محمد موسی شفیق و آخرین كابینه دورة سلطنت محمد ظاهرشاه از سال (1351- 1352) فقط دكتر سرابی توانست به صفت یك هزاره در كابینه دوام آورد و در زمان حاكمیت داودخان دوباره عصر یخبندان ممنوعیت حضور وزیر هزاره در كابینه باز گشت نمود. تا اینكه پس از كودتای ماركسیستی در هفت ثور 1357شمسی دونفر هزاره، یكی "سلطانعلی كشتمند" از شاخه پرچم به رهبری ببرك كارمل به سمت وزیر پلان و دیگری "عبدالكریم میثاق" از بنیان گذاران شاخه خلق به عنوان وزیر مالیّه ایفاء نقش میكردند كه این نیز دوام نیاورد و با اختلافات داخلی و تجاوز ارتش سرخ شوروی فقط سلطانعلی كشتمند به عنوان وزیرو سپس به سِمت نخست وزیر در دوره ماركسیست‌ها دوام آورد(جعفریان، 1387، ص613) . دردورة "نورمحمدتره کی"(1979م)  اونیز حضوریک هزاره هم حزبی اش رادرکابینه، تاب نیاورده وکشتمندرابه اعدام وسپس با اعمال تخفیف مجازات، به حبس ابد محکوم نمود.(پولادی؛ 1387،ص35). در دوران هرج و مرج مجاهدین، دولتی متمركز مركزی هیچگاه تشكیل نگردید، هر چند در دولت‌های تشریفاتی، بی خاصیت وسیّار "مجدّدی و برهان الدین ربانی" پست‌های وزارتی به استاد مزاری رهبر آن زمان هزاره‌ها پیشنهاد شد ولی استاد مزاری آن سِمت هارا درخورهزاره هاندیده وخواهان سهم‌گیری بیشتر در كابینه بود( بختیاری، 1385، ص81) در "دورة مجاهدین"، مردم هزاره، پس از قتل عام دورة عبدالرحمان خان این باردر دورة به اصطلاح  "مجاهدین"  وحکومت اسلامی، نیز در افشار و غرب كابل، قتل عام دوّم را به جان بخرد و در طی حدود دو سال ( از بهار1371تازمستان1373) 27 تهاجم خونین، در غرب كابل علیه هزاره‌هاسامان یافته وقتل عام22دلو1371،اتفاق افتاد. و بالآخره "كابل" در كام طالبان سقوط كرد و در 22 حوت 1373 رهبر هزاره‌ها استاد عبدالعلی مزاری و چندتن از نخبگان جهادی و سیاسی هزاره به شهادت رسیدند (موسوی؛ پیشین، ص256-258و260) از ظهور تا سقوط طالبان (نوامبر1994میلادی: آغازتصرف قندهارتوسط طالبان؛ تا 2001 میلادی: تهاجم جهانی و سقوط امارت طالبان) (ر.ك:لورل كورنا، 1383، ص124) هزاره‌ها نه تنها سهمی در نهادهای دولتی نداشته‌است كه سراسربایدمطیع بوده ودر ابراز خیلی از عقاید خود نیز باید تقیّه میكردند.

حضورهزاره هادردولت های سیّار دورةمجاهدین:

این دوره را به دوره‌های كابل، تالقان و مزارشریف باید تقسیم كرد كه در دوره كابل (1371) 4وزارت و سپس صرفاً 2 وزارت به هزاره‌ها اختصاص یافت در تالقان(1373-1376) نیز فقط دو وزارت و امادر مزار شریف بر دو وزارت متعلّق به هزاره‌ها، معینیّت وزارت داخله و ولایت بامیان نیز افزوده شد(سایت مجمع فرهنگی کوثر: www. kavsar.org.  آیتی؛ عبدالقیوم: نقش شیعیان درساختارحکومتهای افغانستان(2))

حضورهزاره هادرساختارسیاسی افغانستان، پس ازطالبان

الف: حضورهزاره ها درهیأت دولت:
 پس ازسقوط طالبان و آغاز به كار دولت انتقالی وزارت‌های پلان، زنان، تجارت، زراعت، حمل ونقل و ترانسپورت و بعد هم وزارت تحصیلات عالی را هزاره‌ها تصاحب كردند ضمن اینكه دو وزیر مشاورو یك معینی در وزارت زراعت و معاونت وزارت دفاع را نیز همزمان شخصیت‌های هزاره مُتصدّی بودند، ضمن اینکه والیان بامیان و دایكندی نیز هزاره بودند. پس از دولت موقت، در دورة انتخابی نیز 5 تا 6 وزیر بعلاوه معاونت دوم ریاست جمهوری و 4 منصب والی در ولایات بامیان، دایكندی، سمنگان و مدتی هرات در تصاحب هزاره‌ها و یا شیعیان بود. ضمن اینكه ریاست اداره شورای وزیران و برخی از سمت‌های دیگر در وزارت‌خانه‌ها و سفارت‌ها را هزاره‌ها عهده داربودند. (سایت مجمع فرهنگی کوثر: www. kavsar.org.  آیتی؛ عبدالقیوم،نقش شیعیان درساختارحکومتهای افغانستان(2)، در دولت دوم انتخابی كه از سال 1388 روی كار آمده‌است، به جز معاونت دوم ریاست جمهوری، هیچ وزارتی بدون تغییر در دست هزاره‌ها نمانده‌است و از صِفر تا 3 وزارت و آن هم به صورت متغیّر در تصاحب هزاره‌ها بوده ویا ازآنان گرفته شده است‌.

ب:حضور هزاره‌ها درپارلمان:

پارلمان به عنوان دوُّمین نهاد مهم مملكتی به لحاظ جایگاه متعالیّ آن، در سِمت قانونگذاری میبایست تمثیل كننده خواسته‌های تمام مذاهب و اقوام باشد تا واقع گرایانه و جامع بینانه بتواند وظیفه تقنینی- مشورتیّ خود را به انجام رساند. لیكن نهاد مردمی پارلمان درافغانستان، که سابقه‌ی بیش از هشتاد و چند سال ندارد. نخستین شورای ملی در افغانستان در 18 سنبله 1309 شمسی در عصر نادر خان تأسیس شد و با 111نفر نماینده در 14 سرطان 1310شمسی رسماً توسط نادرشاه افتتاح شد و در این دوره در زمره یكصد و یازده نفر نماینده صرفاً 7 نفر از كل ساحات هزاره نشین منصوب شده بود و تا دورة سوم (1316-1318ش) تركیب هفت نفریّ هزارگی در شورای ملی همچنان بدون ارتقاء، پایدار ماند. در دورة چهارم شورای ملّی، نمایندگان هزاره به 6 نفر تقلیل یافت و در دورة پنجم(1322ش) بود كه دوباره سهم هزاره‌ها در شورای ملی به 9 نفر ارتقاء یافت. اما در دورة ششم دوباره سهم هزاره‌ها به روال هفت نماینده از هزاره‌ها باز گشت. در دورة هفتم هزاره‌ها به حدنصاب بی سابقه 12 نماینده در شورای ملی دست مییابد و در دورة نهم به 14 نماینده، لیکن دردودورة یازدهم ودوازدهم(1348ش) از138 نفرنمایندة شورای ملّی به 18 نماینده ودردورة سیزدهم شورای ملّی، هزاره ها واجد20 نماینده ازمیان 216نماینده شوراگشتند(گروهی ازنویسندگان؛ مجموعه مقالات همایش افغانستان وانتخابات شورای ملّی؛ 1384،ص10و11). پس ازکودتای سرطان سال 1352ش، بین دورسیزدهم(1348ش) ودورچهاردهم(1381ش) حدود33 سال فاصله افتاد. امّا در دروة چهاردهم وپارلمانی پس ازعهدطالبان (1384-1389) نمایندگان هزاره به 43 نفر رسید و این در حالی بود كه از مجموع 249 كرسی پارلمان 102كرسی را پشتون‌ها و 59 كرسی را تاجیك‌ها و 20 كرسی را ازبك‌ها تصاحب كرده بودند. توجه به این نكته نیز لازم است كه هزارة محض 29 كرسی داشت و14 کرسی دیگررا باعنوان شیعه، سایر اقلّیت های قومی شیعه همچون قزلباش ها، تاجیکان شیعه ونیزهزاره ها وتاجیکان اسماعیلیه تصاحب کرده بودند(سایت مجمع فرهنگی کوثر: www. kavsar.org.  آیتی؛ عبدالقیوم: نقش شیعیان درساختارحکومتهای افغانستان(2)).  اضافه براینكه از مجموع 102 نفر عضو مجلس سنا، 16 نفر ازآن را صرفاً هزاره ها تشكیل میدادند. در دوره پانزدهم كه از تابستان (1389ش) آغاز به كار نموده‌است به بركت شعورسیاسی، مشاركت نسبی وحضور مردم به پای صندوق‌های رأی، خیز حضور نمایندگان هزاره در پارلمان به 61 نماینده و سپس در مرحله نهایی به 59 نفر رسید یعنی 25 درصد از 249 کرسی مجموع نمایندگان فعلی پارلمان کشوررا، هزاره هادردورفعلی صاحبند. سهم‌گیری پشتون‌ها در پارلمان پانزدهم 96 نفر و تاجیكان 53 نفر و ازبك‌ها 51 نفر است.(www.tebyan.net)

ج: حضورهزاره هادرلویه جرگه های افغانستان:

گذشته از مشروعیّت یا مقبولیّت لوی جرگه، این نهاد مشورتی كه به صلاحدید، در زمان‌های حسّاس برای تعیین تصمیمات مهم وطرح مشی های کلان کشوربرگزارمی گردد، از جایگاه و اهمیّت والا در افغانستان برخوردار است و از سال (1717میلادی) زمان تدویر نخستین لویه جرگه در هرات در زمان تأسیس حكومت ابدالی تاكنون؛ درقالب سه نوع لویه جرگه ودرچندین دوره زمانی برگزارشده است:  الف : پنج جرگه در خارج از حیطه حكومت مركزی.  ب: هشت جرگه توسط حكومت مركزی با هدف ترقیم خط و مشیهای كلان كشوری.  ج: هفت جرگه تدوین قانون اساسی: یا تعیین رئیس جمهوری و در مجموع حدود 20 جرگه كه ازجمله آنها می توان جرگه 25/عقرب 1390شمسی که به منظور بررسی مصالحه با مخالفان دولت، تشكیل گردید ونیز جرگه بررسی پیمان راهبردی باآمریکا درسال91 را نام برد. لیكن تعداد هزاره‌ها دراین لویه جرگه هاكه از 100 نفر تا حدود  2000 نفر عضو داشته هیچگاه به حد نصاب عادلانه ومتناسب باجمعیت هزاره ها نبوده‌است. اگر تقسیمات نا عادلانه  اداری، عدم دسترسی به خدمات دولتی، مصائب و غارت‌ها ، قتل عام‌ها ، اهانت‌ها و شكنجه‌ها را نیز به این محرومیت‌ها انسانی علاوه كنیم به محرومیت دو چندان هزاره‌ها در طول تاریخ افغانستان بیش از پیش پی میبریم.

موانع حضورهزاره هادرساختارسیاسی افغانستان

بدینسان، تاریخ پر نشیب حضور هزاره‌ها در نهادهای دولتی به رغم حضور 20 در صدی در ساختار جمعیتی افغانستان( احمد صدرحاج سیدجوادی؛ 1375، ج2، ص291) هرچند به دلیل نبود واقعی یا ندادن تعمُّدی آمار جمعیتی افغانستان، برخی 15 درصد جمعیت افغانستان (britanica . encylopedia2002 edition op cit)  و برخی 30 تا 35 درصد جمعیت افغانستان را "هزاره" میدانند و ازآن طرف، متعصّبین از پشتون‌ها هركدام برمبنای ضیق نظر و وسعت تعصُّب خود، تركیب جمعیتی هزاره‌ها را خیلی كمتر از این‌ها در افغانستان قلمداد میكنند. ولی برای اقناع خوانندگان این نوشتار، به آماردائره المعارف تشیع فعلاً تكیه میشود، هرچند واقع امر چنانچه از عدم افشای آمارگیری سال(1383) توسط حاكمیت پشتونیستی كشور بر میآید، ترکیب جمعیتی کشور، به خلاف تركیب جا افتاده‌ای امروزین است و فقط آمارگیری بیطرفانه و صادقانه میتواند از کسوت اکثریت بی استناد، اقلّیت های بی اتحاد وحقیقت نفوس اقوام درافغانستان، پرده بردارد.

تركیب حكومتی هیچگاه متناسب با (حتّی آمارهای جعلی) جمعیت اقوام افغانستان نبوده و پس از اجلاس بُن (5 دسامبر2001میلادی) نیز اراده حكومت افغانستان بر سهمیه بندی حدود 20 درصدی كابینه برای هزاره‌ها قرار گرفت. لیكن در كابینه‌های دو دولت انتخابی این سهمیه بندی نیز دچار افت شدید گشت. هرچند حضور نمایندگان هزاره در پارلمان بیشتر گردید كه یكی از دلایل آن را میتوان حضور نسبی هزاره‌ها به پای صندوق‌های اخذ رأی تلقی نمود لیكن در كل، سهم‌گیری هزاره‌ها در طول تاریخ افغانستان در حاكمیت این كشور در غالب علی الاطلاق دوره‌های تاریخی اصلاً نبوده و در آن فرصت‌های اندك نیز سهم متناسب را در نیافته‌اند و حضور شان در حاكمیّت، كمرنگ، خنثی و حداقل بوده‌است. كه فاکتورهاوموانع متعاقب را میتوان به عنوان عوامل كاهنده سهم‌گیری یا موانع مشاركت فعال هزاره‌ها در ساختار حكومتی معرفی كرد.

این موانع را ابتدا باید در دو گروه دسته بندی نمود:

1- موانع خارجی: به مفهوم موانعی كه برون از حیطه تباری و جغرافیایی هزاره‌ها سبب محرومیت هزاره‌ها شده‌اند.

2- موانع داخلی: به مفهومی موانعی كه از قلمرو نژادی و سر زمینی هزاره‌ها باعث محرومیّت آنها گشته‌اند.

موانع خارجی:

1- قوانین اساسی قبلی: هرچند تا دوره امان الله خان ( حمل 1301 شمسی) افغانستان، فاقد قانون اساسی بود كه فقدان قانون، خود خشونت و استبداد نژادی را گسترش میدهد. و در آن سال بود كه نظامنامه اساسی دولت علیّه افغانستان در 73 ماده توسط حكومت امان الله خان تدوین گشته و در لویه جرگه جلال آباد تصویب و سپس در لویه جرگه پغمان با حضور 1050 نفر در تیر ماه 1303شمسی تصویب مجدّد گردید كه 45 نفر از شخصیت‌های هزاره نیز در این لویه جرگه حاضر بودند (دانش،1374، صص42-43) به موجب این نظامنامه پادشاهی، مملكت به شخص امان الله اختصاص یافته چنانچه قبلاً اشاره گردید و با رسمیّت مذهب تشیُّع مخالفت شده بود لیكن از نگاه قانونی مانعی برای ورود هزاره‌ها در حاكمیّت نبود.
و در قانون اساسی دوم سال1309شمسی در دورة محمد نادرشاه خان، نخستین مانع قانونی ایجاد شد كه پادشاه كشور مطابق اصل یكم این قانون اساسی نمیتوانست غیر حنفی باشد چنانچه در قانون اساسی دورة محمد ظاهر شاه(1343شمسی) این منع قانونی در قانون اساسی گنجانده شده بود ولی این منع قانونی با قانون اساسی دورة داود خان(1355شمسی) برداشته شد. و در قانون اساسی (1359شمسی) نیز هیچ منع قانونی برای حضور اقلیت‌های مذهبی و نژادی، در ساختار حاكمیّتی درج نشده بود. در قانون اساسی دورة نجیب الله (1366شمسی) نیز مطابق ماده 38 ، هرگونه تبعیض نژادی و مذهبی مردود اعلام شده بود و این منع قانونی در ماده 51 قانون اساسی دوره برهان الدّین ربانی، دو باره گنجانده میشود كه مطابق آن مادّه، دو باره غیر حنفی نمیتوانست رئیس جمهور شود.(ر.ک: دانش؛ صص97، 125، 170، 206، 209، 238، 250و295 ). در آخرین قانون اساسی كه در دور ة ریاست موقّت حامدكرزی در سال 1380 شمسی توشیح شد، هیچ منع قانونی برای حضور اقلیّت‌ها، در حاكمیت وجود ندارد ولی الزامی هم برای مشاركت دادن تمام ملیّت‌ها در ساختارحكومت پیش بینی نشده‌است تامشاركت همگانی فراهم آید. با ملاحظه متن قوانین اساسی چنین برداشت میشود كه به هرمیزانی که صدور وتدوین قانون اساسی به مصادر به اصطلاح مذهبی( دورة مجاهدین) یا به مبادیّ نژادی ه( دورة نادرخان و ظاهرشاه) نزدیك بوده‌است، تبعیض‌ها در متون قانون اساسی گنجانده و اعمال شده‌است. و هرچه از دو مبدء تبار و مذهب دور مانده نظیر دورة ماركسیستی، این تبعیض‌ها،دست کم در قانون اساسی روا داشته نشده‌است. هرچند روال دائم حكومت اعم از دروه‌های نژادی یا مذهبی آن و دوره‌ها ی شاهی، مشروطه یا دموكراتیك آن، در اعمال تبعیض علیه اقلیّت‌ها یكسان بوده‌است پس این تبعیض‌ها یا ناشی از قانون‌های تبعیض آمیز بوده و یا استبدادهای غیر قانونی و در هر صورت آن، اقلیّت‌های مذهبی و نژادی به پای دار محرومیت‌ها و مظلومیّت‌ها قربانی گشته‌اند.

2- نظام‌های حكومتی: نظام شاهنشاهی در دو ساختار مطلقه و مشروطه كه تا (1973میلادی) دوام آورد(لورل كورنا ؛ 1383،ص46) و نظام جمهوری كه با توافقات قبیله‌ای و متشكّل از اكثریّت علی الاطلاق پشتونی، تا 1978 میلادی برقرار بود (افغانستان (مجموعه مقالات)، 1376، ص308) و نیز نظام حزبی كمونیست‌ها از 1357-1365 شمسی و دوره حكومت داكتر نجیب (1365-1371) و در دورة پر تنش ونفاق‌های نژادیّ مجاهدین از سال(1371-1380شمسی) و همزمان با عصر حاكمیّت خدایی خوانده طالبان، هیچگاهی این نظام‌ها ظرفیّت آن را نیافته‌اند تا به مثابه تبلورتمام نمای ملی حضور قاطبة ملت را به دور از نگرش‌های نژادی  تمثیل كنند. تااین زمان صرفاً در در دهة 1960میلادی دو وزیر و آن هم درمدّت اندك در كابینة كمونیست‌ها، از اقلیّت هزاره نمایندگی میكردند و در دوره مجاهدین 2تا 3 وزیر آن هم به دور از مركزیت حكومت، در دولت سیّار و فاقد مبانیّ دموكراتیك "ربّانی" به عنوان شمول درذیل عنوان هزاره دركابینه، قلمداد میشدند موسوی؛1387، ص228).

نظام فعلی كه پس از حكومت موقّت روی كار آمده‌است در دو دورة متوالی خود، نتوانسته‌است خاطر ناآرام هزاره‌ها را از اعمال تبعیض علیه آنان، راحت سازد و مُدام، حضور هزاره‌ها در كابینه و نهادهای دولتی رو به نزول میرود. البته كه حضور بیسابقه 59 نماینده در دورة پانزدهم پارلمان افغانستان(1389-1393) هرچند كه باز هم نشانگر تأمین صد درصدیّ حضور هزاره‌ها در پارلمان نیست، لیكن یك موفقیت بزرگ برای هزاره‌ها محسوب میشود، اما اگر در نهادهای حاكمیّتی، كابینه و ارگان‌های دولتی حضور شایسته و سزا وار نداریم باید تقصیر را در جای دیگر از جمله كم كاری سیاسیون ورهبران خود جستجو كنیم.

3- نبود حامیّ بین‌المللی: به رغم اینكه هزاره‌ها میتوانستندازستم ها، قتل عام ها, شکنجه ها، تکفیرها وسایرآزاروفشارهای نظام های گذشته ی استبدادی درافغانستان، به یك دولت خارجی پناه آورده و یادست کم در جنگ روس‌ها و انگلیس شركت نجسته و به كشورهای مهاجم با توجیه مقابله با حكومت استبدادی كمك میكردند. لیكن تاریخ افغانستان مملو از مقاومت‌های جان نثارانه هزاره‌ها در برابر تجاوزهای بیگانه است. عزت و احساس غرور و استقلال خواهیّ ملّت هزاره، (گذشته از بارهای مثبت یا تحمیل‌های منفی آن)، مانع وابستگی به قدرت‌ها، دولت‌ها و دوست‌یابیهای ذلیلانه بین‌المللی شده‌است. از طرفی برچسپ اقلیّت كه مُدام و بدون هیچ استنادی بر هزاره‌ها زده میشود، خود برای جلب حمایت یك قدرت بین‌المللی یا دولتی كه خواهان مداخله در افغانستان است، جذّابیّت ندارد. ولذا هزاره‌ها، مظلوم‌ترین نژاد مقاوم در افغانستانند كه یا از حمایت‌های خارجی بهره‌مند نبوده و یا کمک های مقطعی، نتوانسته مرهمی بر جراحت‌های دیرین آنها باشد كه حتی در جریان قتل عام هزاره‌ها در(1892م)، روس‌ها و انگلیسیها هیچ حمایتی از هزاره‌ها نكردند و صرفاً آیه الله میرزاحسن شیرازی با تلگرافی به شاه وقت ایران(ناصرالدّین شاه) از او خواست تا از همتای افغانیاش خواهان پایان دادن به خشونت‌ها علیه هزاره هاوشیعیان گردد كه این مسئله نیز از طرف شاه افغانستان رد گردید (پولادی،1387،صص397-398). امروزه برحجم موانع حمایت خارجی ازهزاره ها، انگیزة دیگری نیزدرکالبد ارادة کشورهای معاندباایران، افزوده شده است که هزاره ها به لحاظ اتحاد مذهبی باملّت ایران، بالواسطه وبه جرم هم مذهبی باایران، ازاعتمادوحمایت های کشورهای رقیب ایران، بی نصیب می شوند. نبود یک حامی نیرومند خارجی، سبب بی پناهی هزاره ها ومانع پی گیری مطالبات سیاسی آنان ازطریق تهدیدوتطمیع برون مرزی می شود.

4- عدم همنواییّ متقابل میان اقلیّت‌های تحت سلطه: روزگار استبداد، فرصت همگرایی میان سركوب شده‌ها را  فراهم میآورد لیكن در افغانستان هیچگاه همنوازی وهم گرایی میان اقلیّت‌های نژادیّ تاجیك، و هزاره به وجود نیامده كه جنگ‌های خونین میان آنان به وقوع پیوسته (موسوی، 1387، ص256) و دلسوزیهای متقابل میان ازبك و هزاره، ایجادشده از دورة رهبری شهید استاد عبدالعلی مزاری بدینسو، نیز تأثیری در بهبودی اوضاع مشاركت نداشته است. حال عامل این عدم همنوایی، دو گانگی مذهبی یا برتری خواهی نژادی هركدام که باشد، سبب تضعیف قدرت جریان سهم خواهی ازمرتبه ی پایین در برابر چانه‌زنی ازاستبداد بالا شده‌است.

4- رفتار نژادگرایانه و تبعیض نژادی، مذهبی: واضح‌ترین عاملی كه از جانب حكومت در همارة تاریخ افغانستان اعمال شده‌است. حتی در عصر كمونیست‌ها كه هم جمهوری دموكراتیك را علم كرده وهم تعلُّقات مذهبی نداشتند لیكن حضور یك هزاره هم حزبی خود همچون سلطانعلی كشتمند را تاب نیاورده و او را به اعدام محكوم نموده وسپس به حبس ابد تقلیل میدهد(پولادی، پیشین، ص306) در سایر نظام‌های: شاهی، طالبانی، قبیله‌ای و جمهوریّ پشتونی، طرز فكر انحصار طلبی و فاشیستی، همواره عامل محرومیّت اقلیّت‌های افغانستان و بخصوص هزاره‌ها از مشاركت در ساختار حاكمیّت بوده‌اند. بخصوص در عصر طالبان كه تعصب‌های نژادی و مذهبی درهم آمیخته وعلیه هزاره‌ها تحریك شده ودرقالب امارت اسلامی، ایجاد محرومیّت میكرد.

6- نبود آمار: با آنكه برای راه بردن قطار توسعه، وجود آمار ضروری و بنیادی است تا در توزیع امكانات و طرح برنامه به كار برده شود، لیكن در افغانستان، این مبنا عمداً نادیده گرفته میشود. و درپناه یك سنجش آماریّ صادقانه و شفّاف میتوان به كمیّت و كیفیّت احوال و اوضاع یك كشور، اخذ و توزیع‌ها، قبض و بسط‌ها اطلاع یافت و چه بسا با آمار واضح است كه تركیب جمعیتی به خصوص در كشوری مثل افغانستان كه دعوای مُمتد در توالیّ قرن‌ها، برسر تركیب متناسب ساختار حاكمیت است، معیّن میگردد و سهم دهیهای مستند، سبب اقناع و به تبع آن، مانع درگیریهاو خرابیها میگردد. امّا بدون هیچ استناد آماری، هزاره‌ها وسایر کتله های قومی غیرپشتون، اقلیّت قلمداد شده و محرومیّت‌های گسترده در قبال آنها اعمال میشود.

7- عدم تعهُّد دولت وعدم وفا داری به میثاق همزیستی: زیستن در جامعه متكثِّر، نیازمند همزیستیّ دوستانه و عادلانه است. هرچند در كشورهای چند قومی، چهار راه وجود دارد: كشتار، اخراج، تجزیه و جذب (مارتین لیپیست ،1383. جلد2،ص680) آنچه در افغانستان، اتفاق نیفتاده دو پیشنهاد دوُّم یعنی تجزیه و جذب است اما كشتارهای وحشتناک در دوره‌های عبدالرحمان، شاهی، مشروطه، مجاهدین و طالبان و كوچاندن هزاره‌ها در سال1889میلادی در شیخ علی( پولادی، پیشین، 335) به وقوع پیوست، هیچکدام نتوانسته‌اند مانع سهم خواهیّ هزاره‌ها گردند. سوء استفاده از قدرت مفهوم دیگری است كه حكومتی غالباً پشتونی ومدّتی تاجیکی، حاضر به رعایت پیمان همزیستی و مشاركت دادن دیگران در نظام حاكمیّتی نگشته‌اند.

موانع داخلی:

1.نبود سازمان سیاسی واحد یا اختلافات سیاسی: انسجام سازمان یافته سیاسی می تواند در پیگیری مطالبات ملّی وسیاسی مؤثر باشد. لیکن وجود احزاب متعدد، از آن رو که تلاش ها را متفرق نموده و چه بسا باعث اضمحلال توان چانه زنی و موجب به تحلیل رفتن نیروهای سیاسی ـ اجتماعی می گردد. هزاره های افغانستان در قبل از سال 1357، فاقد یک سازمان سیاسی بوده اند و بعد از 1357، در اثر کثرت احزاب سیاسی نتوانسته اند منسجم عمل نموده و به طور بایسته در صحنه سیاسی، رخدادهای افغانستان را به سهم شایستة خود مدیریت کنند. همچنان که با 32 حزب سیاسی دورة انقلاب، مطالبات ملی هزاره ها برآورده نشد. (دولت آبادی، 1371: ص55) با خلق احزاب بی پشتوانه مردمی که بدون هیچ چشم انداز امید بخش، ادامه یافته است؛ نیز نمی توان دست یافته های پربارتر سیاسی را در افق آینده هزاره ها قابل توجیه دانست. به خصوص این که این احزاب با تنفُّر و دلزدگی عمومی روبه رو بوده و از جهتی که بنگاه خاص سیاسی یک شخص محسوب می شوند، فاقد رهبران مقبول و کاریزماتیک است. و زمانی به اثر بخشی اتحاد سازمانی پی می بریم  که موفقیت های نیرومند ترین حزب سیاسی تاریخ هزاره(حزب وحدت اسلامی) را که در اواخر دهة1360 شمسی تحت قیادت رهبر شهید هزاره ها، استاد مزاری (ره) ایجاد شد، مرهون این وحدت بی سابقه و شاید بدون لاحقه بدانیم. استادمزاری؛ با سه ویژگی رهبری قومی، مذهبی و سیاسی، توانست سازمان نیرومند سیاسی هزاره ها را به وجود آورده و بر بی اعتمادی ها فایق آمده و اکثریت جامعه هزاره را تحت عنوان یک حزب، انسجام دهد. (موسوی، پیشین، 255) و نبود این انسجام سازماندهی شده، مانع موفقیّت های سیاسی و اجتماعی مطلوب برای هزاره ها شده است.

2.نبود رهبریّ واحدقدرتمند: چنانچه تذکر رفت، ویژگی سه گانه مذهبی،سیاسی و قومیّ استاد مزاری، سبب اجماع اقشار متفاوت جامعه هزاره بر محور او گردید و اجتماع قدرتمند را در قالب یک سازمان سیاسی تحت رهبری او پدید آورد. موفقیّت در رهبریّ یک جامعه با داشتن کفایت سیاسی و صلاحیّت مذهبی و مقبولیّت قومی میسّر است.

در جامعه شیعیّ هزاره که پی گیر مطالبات سیاسی در عرصه ملّی است، دارا بودن تمام این سه ویژگی، لازم و ضروری است و شاید اگر سلطان علی کشتمند نمی تواند در هیأت حکومت کمونیستی دوام آورد، عدم بهره مندی اواز مقبولیّت مذهبی وپشتوانه قومی در میان هزاره ها است. فقدان ویژگی لازم سیاسی و قومی نیز دلیل ناکارآمدی و عدم موفقیّت طیفی دیگر از رهبران شیعی و ملی هزاره ه است. هراس از ایفای نقش رهبران سیاسی و اجتماعی بود که حکومت مستبد، نخبگانی از هزاره ها همچون غلام نبی چپه شاخ، شجاع، جویا، آخوند میرزاحسن، علامه بلخی، ملاخدا داد، ابراهیم گاوسوار، آیت الله واعظ، شریفی غزنوی، و...، برخی را به اعدام، برخی را به حبس ابد محکوم نموده و برخی دیگر هم پس از سالها زندانی آزاد شدند. (موسوی، پیشین، 218-219)  و میریزدان بخش بهسودی (1200-1248) در عهد امیردوست محمدخان با یک تعهد نا جوان مردانه توسّط امیرکابل (کاکر) دستگیر و سپس اعدام شد.(ناصری داوودی، 1379: 88) و قاضی عسکر، علامه سردار کابلی، محمد یوسف ریاضی هروی و محمدافضل ارزگانی، آیت الله سید میرعلی احمد حجت نیز کسانی بودند که یا آواره و یا شهید شدند. (ناصری داوودی، پیشین، صص136 و 138 و265) و بدین سان با سرکوب حکومت، یا فقدان شرایط لازم سیاسی ـ اجتماعی، جنبش حق خواهی هزاره ها غالبا فاقد رهبری قدرتمند بوده است. امروزه، تعدّد رهبران بی کفایت یافاقد مقبولیبت مردمی ومذهبی نیز گرفتاریّ دیگر، برای جنبش حق خواهی مدنی هزاره هااست.

3.خیانت درونی: آفت هرنهضت و جنبش تحوُّل خواهانه، خیانت های درونی است که غیر قابل پیش بینی، کمرشکن و ویران گر است. از قتل عام  غلام حسین خان هزاره که خود از هزاره های محمّد خواجه بود ولی هزاره های مالستان و دایچوپان را قتل عام کرد و زنان و اسیران را به کابل فرستاد تا خوش خدمتی های غلام حیدر، عامل جاغوریّ حکومت که به مصادره مایملک هزاره ها ی هم قوم خودبه نفع حکومت پرداخت (پولادی، 1387: 367 و 394)؛ تا لشکر کشیّ سیّد عبدالعلی به مالستان برای تنبیه مردم آن سامان، درپی عدم تأدیّة مالیات که غلام علی خان وخدای نظرخان برغم برادربودن با بنیادخان، لیکن ازباب خودشیرینی نزد حکومت، به خلاف تمرُّد بنیادخان از حکومت، خواهان لشکرکشی شدند. و جنگ پنج برجه برمردم مالستان تحمیل شد (اخلاقی؛ 1380، ص104) و یا خیانت های سیّدقاسم خان از سراب غزنی در تصرُّف مالکانه دارایی های محمد عظیم بیک و مردم دایزنگی (محمد عیسی غرجستانی، 1372: 170) همگی  مصادیق خیانت به امتداد عدالت طلبی مردم هزاره اند. سلطان علی فرزند شیرعلی خان جاغوری ، رسول خان هزاره، رحم علی خان هزاره، میرغلام رضا بیک، درویش علی خان و شیر محمدخان و حاجی ملا محمود خان، همگی آستان بوسان عبدالرحمان خان گردیده بود ومدال چاکریّ آن فاسد را به گردن آویخته بودند. در اثر این خیانت ها بود که در ظرف یک سال، 802 نفر از بزرگان هزاره تحویل محکمة ظالمانة امیر گردید.( محمدعیسی غرجستانی، 1372: 220-226) و یکی از عمده ترین دلایل عدم تحقُّق همبستگیّ ملّیتیّ هزاره ها، خیانت های درونی بوده است. که از واضح ترین صحنه های خیانت، فروختن جبهه های مقاومت درغرب کابل بودکه به دنبال این خیانت درونی، مردم هزاره در افشار و غرب کابل (دردلو/1371) توسط دشمنان متحجّر و سنگدل خود قتل عام گشتند و در ظرف 24 ساعت حدود یک هزار نفر از هزاره ها کشته یا ناپدید شدند.( موسوی، پیشین، 258)

4.ضعف های اقتصادی – اجتماعی: موقعیت سرزمینی هزاره ها که باارتفاع 3300مترازکف دریا، 60و68 درجةشرق- غرب و33و35 درجة شمال- جنوب و15000 مایل مربّع، درفاصله 50 مایلی ازکابل واقع  است.(پولادی؛ پیشین, ص101)ضمن اینکه آماج تاراج های تاریخی حاکمان مستبدبوده است، با:1- محدودیت وتنگنایی.2- کوهپایه ای وغیرحاصلخیز بودن.3- درمحاصره سایراقوام بودن، روبه رواست.این سه خصوصیت جغرافیایی هزاره جات، سه پیامدناپسندرادرپی دارد: الف: فقراقتصادی وبه دنبال آن آوارگی وزحمت های طاقت فرسا، که نیرو وانرژی مبارزه سیاسی- اجتماعی را درآنان تضعیف می کند. ب: وابستگی به سایرین واین امر، انگیزه وقدرت عصیان وقیام را، ازهزاره ها می گیرد. ضمن آنکه به خیلی ازخواسته های حاکمان وظالمان، نیزباید ازاین بابت گردن نهند. ج: مبارزه برای تأمین معاش وادامةحیات طبیعی، انگیزه وفرصت مبارزه برای توسعه حیات مدنی، سیاسی واجتماعی را، ازآنان می گیرد. 

البته این محدودة کوچک کوهستانی ، که به سده جات، غرجستان وبربرستان درقدیم شهرت داشته وامروزه به هزاره جات شناخته می شود، درطی سالهازمامداری ظالمانه وبه خصوص در1893میلادی، چنین قلمروی کوچک یافته است. از1891تا1893میلادی، هزاره ها بالاجبارازموطن اصلی خویش، رانده یادرآن کشته شده ومایملک وزمین اشغال شدة شان ازتمام نواحی، میان افغانان، ایماق ها وفیروزکوهی های داوطلب، توزیع شده است. وقبل ازاشغال وتوزیع، ازمرزکابل وغزنی تاهرات؛ ازقندهارتابلخ؛ درتصاحب هزاره هابوده است،  طوریکه شاهراه کابل- هرات، جزئی ازقلمرو سرزمینی هزاره هابوده و"خاک چوپان" که مدفن یکی ازنیاکان هزاره در"گریشک" امروزاست جزئی ازسرزمین وسیع هزاره هابوده است، (پولادی؛ پیشین، ص103-108 )

امروزه همین محدوده کوچک سرزمینی نیزازتاخت وتازکوچی های پشتون درامان نبوده ضمن اینکه ازراه های درست وامکانات مواصلاتی، رفاهی وآسایشی نیز برخوردارنیست. اضافه براین محدودیت های تحمیلی، ساختاراجتماعی هزاره هاقبل ازدهة1890 میلادی، برمبنای مالکیت زمین تعریف می شده است؛ که خان هادررأس هرم ودهقانان بی زمین درانتهای آن هرم پنج طبقه ای قرارداشتند. روستائین صاحب زمین، خدمتکاران ودهقانان کمزمین درمیانه این دونقطه موقعیت داشتند. سپس از1890تا1950میلادی، به چهارطبقة ثروتمندان،دهقانان متوسط، کم زمین وبی زمین تغییرصورت داده وسپس به شکل پنج طبقه ی تاجران، کارگران، زارعان، دهقانان کم زمین وبی زمین درآمد( سیدعسکرموسوی؛ پیشین، ص152) این ساختار طبقاتی ، عدم صلاحیت وورفاه طلبی خوانین وفرمان بری پایین دستان، مانع حرکت های اصلاحی- اجتماعی می شد. وازازدهة 1980 به بعد، دراثرتحوّلات سالهای انقلاب، دگرگونی های اجتماعی وفرهنگی پدیدامده وهزاره ها درعرصه های متنوّع فرهنگ، سیاست، جهاد واجتماع، دارای ایفای نقش های اندک گشته اند.

5.عامل روانی: عدم اعتمادبه نفس، ، تلقین جملات "نشدن" یا " هزاره نمی شود"عوامل روانی اند که دراثرسالهای پراستبداد، روال ثابت حاکمیت تک نژادی، ارعاب وتحقیرها، درنهادهزاره هاراه یافته وانان رادچاریأس ازحضوردرساختار حاکمیت نموده وبرمبنای این ناامیدی، تصدّی مناصب، مقامات وسِمت های سیاسی، دولتی و حتّی علمی راناممکن می شمرند. هزاره ها، این جسارت برحضورهای مبارک سیاسی-اجتماعی راتا حدودی دوردورة انقلاب وبه زعامت وترغیب رهبران بزرگ وبه خصوص استادمزاری یافته وبه برکت این جرأت میمون، دردوره های انتخابات ریاست جمهوری،  ریاست شورای ملّی وبرای تصدّی سِمت های وزارت، ولایت وکرسی های علمی وفرهنگی، تلاش ورزیده اند. لیکن مانع روانی درروحیه ی عامّه ی هزاره ها همچنان پابرجااست.

6.ناهماهنگی وفقدان وحدت عملی: این امر، ناشی ازچهارعامل ذیل است: الف: جهت گیری های طایفه ای(درسطح طوایف کوچک درون قومی هزاره ها) ب: طمع ورزی های حزبی. ج: کارشکنی های شیعیان غیرهزاره. د: دربرخی موارد کوچکتر، جهت گیری های سمتی ومنطقه ای. تمام این عوامل، ناخواسته سبب بروزضعف ها، سوءاستفاده ها، سست شدن اراده ها ودرمجموع عامل برخی محرومیّت ها می گردد.

7. نخبه ستیزی: آفت هرجامعة روبه رشد، عدم مقبولیّت نخبگان آن است زیرا بی اعتمادی وبی پشتوانگی ازناحیه ی مردم وفقدان انگیزه وکم کاری ازناحیة نخبگان رادرپی دارد. نخبه ستیزی درقالب اتهام سوء استفادة مالی، اتهام خیانت، ناکارآمد جلوه دادن یک شخص، تحرّکاتی براندازانة آن شخص، جلوه گر می شود. این آفت ناپسند، دامنگیر جامعه هزاره نیز گردیده است وشاید یکی ازدلایل عمدة عدم ظهور یک رهبریّ قدرتمند این مانع است که امروزه نیز مانع بزرگ شدن رهبریّت هزاره ها وانسجام آنان درتبعیّت ازیک رهبراست.    

جمع بندی ونتیجه گیری:

به دلیل نهادینه نشدن هویّت واحدملّی وازهم گسیختگی جامعة افغانستان وجریان مداوم اختلافات قومی درهرسه سطح تعصُّب، تبعیض وبرخوردفیزیکی، ضرورت مشارکت دادن تمام اقوام، درساختارحاکمیت ، امری لازم وضروری است. ملّیت هزاره با سابقه ممتدّ محرومیّت که  همواره ازساختار حکومتی به دور داشته شده یادراندک مواقعی سهمی متناسب رادرنیافته است، باید موانع برونی ودرونیّ سهمگیری درحاکمیت کشور رالحاظ ورفع کند، وبرای تأمین این مشارکت است که درطول تاریخ، راهبردهای چهارگانه برای خروج ازاین وضع وپیشبرد جنبش حق خواهی پیشنهادشده است:

1: ایجادنظام فدرالی؛ شکلی ازهمبستگی سیاسی که واحدهای حکومتی جداگانة موجوددرنظام سیاسی، باحفظ تمامیت ویکپارچگی خود درنظام سیاسی جامع تری به هم می پیوندند.  با توجّه به اینکه داشتن واحدمعین وثابت مرزی از اصول اساسی این نظام است.(مارتین لیپیست؛ 1383،ج2، ص989) درحدودمرزی کوچک وباوجودتداخلات سکونتی اقوام، و به دلیل جمعیّت کثیروموقعیّت کوچک ، محصور، محدود، لم یزرع وبی نفع سرزمین هزاره ها وپیا مد آن که دامن زدن به معضل تعصُّبات نژادی وبه تبع آن عدم اقناع درحق ستانی است، چندان قابل توجیه به نظر نمی رسد.

2. برقراری نظام حکومت تسهیمی: که باسهمیه بندی تباری، مناصب، مقامات، نمایندگی وادارات بر اساس نفوس اقوام، توزیع می شود.به رغم اینکه باانتقاداتی همچون: بی تحرُّکی وبن بست، تشویق بسیج قومی وشعله ورشدن خشونتهای نژادی وعدم کارآیی آن درکشورهای لبنان، قبرس، ایرلند درانگلستان ، روبه رواست( مارتین لیپیست؛ پیشین، ج2، ص684) ودرافغانستان، نبودآمارازنفوس اقوام کشورمانعی دیگر برسرراه این نوع نظام است، لیکن به دلیل وجوداقلّیت های متعدّد، وجودنابرابریهای بارز اجتماعی و اقتصادی وخشونت های دوامدار قومی برای سهیم شدن درقدرت، متناسب ترین نظام برای کشور چند قومی افغانستان است.

3. تجزیه؛که بدترین و آخرین راهکار در تمام جوامع است. در کنارطرح و پی گیری این راهبردهای کلان، ضرورت اتحاد، وحدت عمل، انسجام سازمانی، نخبه پروری و تقویت رهبری واحد، حضور آگاهانه، با اعتمادبه نفس و مسئولانه درعرصه های متفاوت سیاسی، اجتماعی، علمی و فرهنگی لازم است.            

 

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**