اجتماع و سیاست

بررسی حقوقی حق «آزادی بیان»

**نوشته شده توسط اسدالله سعادتی**. **ارسال شده در** اجتماع و سیاست

 

 
   

(بخش اول)

اسدالله سعادتی(نماینده پارلمان افغانستان و دانشجوی دوره ماستری، دانشگاه ابن سینا بلخی)

اشاره: مقاله حاضر در دوبخش تنظیم گردیده است در این بخش طرح مسئله، تعریف حق،تعریف آزادی، جایگاه حق آزادی بیان درمیان سایر حقوق و حق آزادی بیان در اسناد بین المللی و منطقوی طرح گردیده است و عناوینی چون: حق آزادی بیان در قانون اساسی افغانستان و سایر کشورها، حدود حق آزادی بیان، تقابل دو «حق»، حق آزادی بیان در افغانستان و آفت‌های آزادی بیان در بخش دوم ارائه می‌گردد.)

مقدمه

"آزادی، هزار افسون در آستین دارد." این تعبیر از "آمارتیاسن"، نویسنده کتاب "توسعه یعنی آزادی است". تعبیر افسون‌گر و جذابی است. به راستی که انسان با آزادی تفسیر می‌گردد، آزادی شاید منحصر به انسان نباشد، نبات، حیوان، مرغ و ماهی همه به آزادی نیاز دارند. داستان قفس و پرنده، در ادبیات ما بارزترین نماد نا آزادی به حساب می‌رود. و اما بزرگ‌ترین فصل کتاب به آزادی انسان‌ها تعلق دارد.

آزادی ابعاد فراوان دارد. آزادی عرفانی، آزادی اخلاقی، آزادی معنوی و آزادی حقوقی. گستره و قلمرو آزادی نیز بسیار است؛ آزادی عقیده، آزادی بیان، آزادی سیاسی، آزادی فردی، آزادی اجتماعی، آزادی از فقر، آزادی از ترس و...، این فهرست را می‌توان درازتر کرد.

در منظومه این آزادی ها، آزادی بیان اما جایگاه بلندی دارد. آزادی بیان محکی است برای سایر آزادی ها، در جوامعی که آزادی بیان وجود ندارد، هیچ آزادی دیگری جوانه نمی‌زند. از این منظر، آزادی بیان هم غایت و هدف است و هم وسیله و ابزار برای رسیدن به آزدای های دیگر. انسان در قدم نخست، آزادی بیان را برای خود آزادی بیان نیاز دارد، نه برای رسیدن به چیز دیگری از طریق آن. از این منظر، "آزادی" هدف است. اما در قدم دوم، آزادی بیان آزادی‌های دیگر را در دامان خود پرورش میدهد. بنا براین آزادی بیان هم ارزش است و هم راه رسیدن به ارزش‌های دیگر. هم هدف است و هم وسیله؛ و در یک کلام دارای ارزش مضاعف است.

نوشتن در مورد حق آزادی بیان با آن صلابت و اهمیتش، البته کار دشواری است. این قلم پیشاپیش عذر خود را به خوانندگان تقدیم می‌نماید. نبود وقت کافی و منابع لازم از مشکلات دیگر نویسنده است که دشواری کار را مضاعف می‌سازد. اما با آن‌هم از حیث انجام وظیفه و از باب این‌که: «آب دریا را اگر نتوان کشید/ لیک قدر تشنگی باید چشید» پیرامون این حق بنیادین بشری، پرسش‌های را طرح می‌کند، تا اگر پاسخ‌های شایسته ارائه نشد، حداقل فتح بابی باشد برای آنانی که شایستگی نوشتن در این موارد را دارند.

طرح مسئله

از تعاریف و تنظیمات شکلی نوشته که بگذریم؛ پرسش‌های مهمی که نیاز به پاسخ دارند و قرار است در این نوشته طرح شوند؛ اینهایند:

الف) حق آزادی بیان چیست و در کجای منظومه حقوق بنیادین بشری قرار می‌گیرد؟ اسناد حقوق بشری بین المللی و منطقوی، برای این حق چه اهمیتی قایل اند؟

ب) آیا حق آزادی بیان مطلق است یا محدود؟ اگر محدود است، مرزهای آن کجا است؟ و ابزارهای که آن را محدود می‌کنند کدام‌اند؟

ج) نسبت حق آزادی بیان و حق آزادی عقیده از چه قرار است؟ آیا این دو حق با هم دو خط متقاطع ایجاد می‌کنند؟ یا در عرض هم و به موازات یکدیگر پیش می‌روند؟ و یا در طول هم اند؟

د) منشأ این حق چیست؟ به تعبیر دیگر، این حق از کجا می‌آید؟

ه) وضعیت آزادی بیان و طرز استفاده از این حق در افغانستان چگونه است؟

پنج مورد پرسشی که مطرح شد، در ذیل عناوین مختلف، محتوای عمومی این نبشته را تشکیل می‌دهد؛ اما عناوینی که مباحث پنج‌گانه را در ذیل خود جا می‌دهند، الزاما استفهامی و به ترتیب پرسش‌های فوق نخواهد بود. 

برخی از پرسش‌های فوق از این جهت ضروری به نظر می‌رسد که افغانستان تا هنوز در مرحله دوران گذار به آزادی است. حق آزادی بیان اگرچه به رسمیت شناخته شده است، اما طرز استفاده از آن حق هنوز هم به درستی فهم نشده است.

خوانندگان عنایت دارند که تاریخ كشور ما تكرار قصّهء‌ پر غصّهء دوره‌های استبداد و ناآزادی مطلق بوده است. جبّاران و امیران در طول تاریخ به بهانهء سركوب ستم‌گران و دزدان، خود به ستم‌گری و دزدی دست یازیده‌اند.

اکنون که کاخ استبداد ترک برداشته است نیز، مردمِ تشنه به آزادی افغانستان، آن‌گونه که شایسته است، از آزادی و از جمله آزادی بیان طرفی نبسته‌ و سودی نبرده‌اند. چالش آزادی، همواره چالش نظم و آزادی بوده است. گاهی آزادی با تیغ استبداد در پای نظم ذبح شده است و گاهی نظم با تیغ جهل و بی‌مسؤولیتی در پای آزادی قربانی گردیده است. مسئله امروز افغانستان نیز، همین مسئله عدم تعادل است.

گرچه فعلاً، به دلیل حضور پررنگ جامعه جهانی در افغانستان، آزادی و از جمله حق آزادی بیان به بهانه نظم، به مسلخ برده نمی‌شود؛ اما از آن طرف، تا هنوز موفق نشده ایم که بین آزادی و نظم، فضایی را حاکم نماییم که در آن آزادی و نظم، بی‌آنکه یكی فدای دیگری گردد، به هم‌زیستی بارور و مفید برسند.

تعریف حق

در حوزه دانش فلسفه حقوق، واژه «حق» برگردان كلمه «Right» در زبان انگلیسی و ترجمه اصطلاح «Droite» در زبان فرانسه و«Recht» در زبان آلمانی است.

یکی از تفاوت‌های مهم دنیای امروز با دنیای دیروز، نحوه مواجهه با حق است. امروز نسبت به امور زیادی ادعای حق می‌شود؛ دنیای امروز، حق محور است در حالی که دنیای دیروز تکلیف محور بود. ما امروز در دنیای آکنده از "حق‌ها" زیست می‌کنیم.

پرسش مهمی که وجود دارد این است که حق چیست؟ و چگونه تحلیل و توجیه می‌گردد؟ اگر بتوانیم در مورد "حق" تحلیل موجهی ارائه کنیم، تصمیم گیری در باره نفی و اثبات آن نیز آسان خواهد شد.

حق، در قلمروهای مختلفی چون فلسفه و عرفان، فقه، حقوق، فلسفه سیاسی، فلسفه حقوق و... مطرح می گردد، امّا در هر یک از این گستره‌ها از زاویه خاصّی به آن نگریسته می‌شود. افزون برآن، مفهوم حق همانند هر مفهوم دیگر در علوم انسانی، تعاریف مختلف و متعددی را بر میتابد؛ دارای تعریف یگانه نیست. و این بر دشواری کار می‌افزاید. نویسنده با وقوف به این دشواری، سعی می‌کند تا آنجا که در حوصله بحث است، در مورد تعریف حق، روشنی بیاندازد. نکته دیگر اینکه تعریف از "حق" در اینجا عمدتا در قلمرو حقوق محدود خواهد ماند. سایر قلمروها، مانند قلمرو فلسفه، عرفان، فقه و امثال آن، تا حدی از موضوع بحث ما خارج است.

حق در لغت به معنای: درست، ضد باطل، ثابت، واجب، کاری که البته واقع شود، هست. اما از لحاظ حقوقی تعریف متفاوت دارد.

در جمع بندی از تعاریفی که برای "حق" شده می‌توان چنین نتیجه گرفت که در اصطلاح

«حق عبارت است از: سلطه، توانایى و امتیازى كه به موجب قانون یا قواعد حقوقى، به اشخاص نسبت به متعلق حق داده مى شود كه به موجب آن مى توانند در روابط اجتماعى خویش، اراده خود را به یكدیگر تحمیل كنند و آنان را به رعایت و احترام آن الزام نمایند.»

همان گونه كه گذشت، «متعلّق حق» گاهى یك شىء خارجى است و گاهى یك انسان و گاهى هم هر دو. ضمناً در هر حقى، سه ركن یا عنصر اساسى یافت مى شوند:

1. كسى كه حق براى اوست (من له الحق)؛2 . كسى كه حق علیه اوست (من علیه الحق)؛ 3 . آنچه متعلّق حق است (موضوع حق).»

(محمد مهدی کریمی نیا، «حقوق، حق، و اقسام حق»، marifat.nashriyat.ir)

منشأ حق

یكی از جدال برانگیزترین مباحث در حوزه دانش «فلسفه حقوق»، بحث تعیین «منشأ حق» است. سؤال اصلی در این بحث، این است كه چه چیزی حق را به وجود می‌آورد و به آن اعتبار می‌بخشد؟

پاسخ دقیق و مفصل به این پرسش، مجال دیگر و مقال دیگر می‌طلبد. در این بحث، به دنبال باز کردن زوایای نه چندان روشن پرسش پرصلابت فوق نیستیم. تنها اشارتی کافی است؛ زیرا موضوع اصلی بحث، حق آزادی بیان است، نه پرسش فلسفی در مورد چیسیتی حق و چگونگی پیدایش و منشأ آن.

حق از کجا می آید؟ در یک دسته بندی کلی، دو مکتب فکری به این پرسش پاسخ داده اند: مکتب حقوق طبیعی و مکتب حقوق پوزیتویستی.

الف) مکتب حقوق طبیعی:

قابل ذکر است که مدعیان حقوق طبیعی نیز به نوبه خود به دو دسته سنتی و متجدد تقسیم می‌شوند. سقراط حکیم، ارسطو، افلاطون و سیسرون، از شناخته‌ترین نمایندگان سنتی مکتب حقوق طبیعی به حساب می‌روند. در مقابل، جان‌لاک، هابز، کانت و روسو از معروف‌ترین مدعیان و نمایندگان متجدد «مکتب حقوق طبیعی» شناخته می‌شوند.

مدعیان مکتب حقوق طبیعی در مجموع ـ البته با تفاوت‌های ـ مدعی‌اند که حقوقی برتر از اراده قانون‌گذار و حقوق موضوعه وجود دارند که منشأ آن‌ها طبیعت انسان است. یعنی انسان، از آن‌جا که انسان است، یک سلسله الزاماتی دارد؛ به طور مثال حق نفس کشیدن و زنده ماندن جزء حقوق طبیعی انسان است. یعنی این حق، ارمغان قانون موضوعه نیست، مقدم بر قانون موضوعه است. قانون‌گذار به کمک عقل تنها به کشف قوانین طبیعی دست م‌ یازد. سیسرون می‌گوید: "قوانین موضوعه را تا جایى باید احترام گذاشت که با قانون طبیعت موافق باشد."

 به عقیده طرف‌داران مکتب حقوق طبیعی، پشتیبان حقوق طبیعی، خدا است. به تعبیر درست‌تر، «حقّ طبیعی» به حقّی گفته می‌شود كه به خاطر ظرفیت‌های پیشینی و طبیعی در انسان وجود دارند، نه به خاطر ویژگی‌های پسینی و ثانوی.

در یک دسته بندی دیگر می‌توان مدعی شد که طرف‌داران مکتب حقوق طبیعی در پاسخ به این پرسش که حق از کجا می‌آید؟ سه نوع پاسخ داده‌اند. اشاره کوتاهی به آن سه دسته پاسخ، شاید بحث را روشن‌تر کند.

پاسخ اول: تعدادی از فیلسوفان معتقدند که مراد از «طبیعی بودن» این حقوق آن است كه این حقوق در طبیعت انسان یا جهان وجود دارند. چون طبیعت مخلوق خداست، خدا نیز به وجود آورنده این حقوق در طبیعت است؛

پاسخ دوم: «حقوق طبیعی» به خاطر تفکیک میان حقوق وضعی و غیروضعی است. مثلا حقّ حیات یك حقّ طبیعی است؛ اما حقّ گرفتن مستمری تقاعد از دولت، حقّ طبیعی نیست. طبق این پاسخ، حقوق طبیعی به حقوقی گفته می‌شود كه ساخته دست بشر نباشند؛ یعنی بشر آن‌ها را وضع نكرده باشد. گاهی اصطلاحا به این حقوق، «حقوق اخلاقی» هم می‌گویند.

پاسخ سوم: «حقوق طبیعی» به حقوقی گفته می‌شود كه به‌خاطر ظرفیت‌های طبیعی كه در انسان وجود دارند، به او نسبت داده می‌شود، نه به خاطر ویژگی‌های كه انسان‌ها در پرتو عناوین ثانوی، مثل كارمند یا كارگر بودن واجد آن‌ها می‌شوند.

ب) مکتب حقوق پوزیتویستی:

در مقابل مکتب حقوق طبیعی عده دیگری معتقد بودند که قواعد حقوقی باید متکی بر حقایق ملموس و تجربی باشد نه حقایق معقول؛ این دیدگاه تحت عنوان مکتب حقوق پوزیتویستی یا پوزیتویسم حقوقی شناخته می‌شود. پوزیتویسم حقوقی وامدار اندیشه‌های جامعه شناس معروف فرانسوی آگوست کنت است. از دید این مکتب، حقوق تابع واقعیت‌های ملموسی است که با عقل تجربی قابل شناسایی است.

مکتب حقوق پوزیتیویستی ناشی از ظهور پوزیتیویسم فلسفی در غرب است. به تبع شکل‌گیری موج تجربه گرایی در علوم و زیر سؤال رفتن شناخت‌های عقلانی در اثر تعالیم آگوست کنت، در فلسفه حقوق نیز، مکتبی تحت عنوان حقوق پوزیتویستی در مقابل مکتب حقوق طبیعی عرض اندام کرد. سایت جامعه مجازی در این مورد این‌گونه می‌نویسد:

«آگوست کنت معتقد بود که هر شاخه‌ای از معرفت بشری سه مرحله اساسی را طی کرده است و از مرحله الهی به مرحله انتزاعی یا فلسفی رسیده و از آن‌جا به مرحله علمی یا تحصّلی. براین اساس، حقوق نیز که در زمانی صبغه دینی و الهی داشته است وارد مرحله عقلی شده و نهایتا به مرحله علمی و تجربی رسیده است. حرکت تاریخی، گرایش تحصّلی را به جای متافیزیک والهیات قرون وسطی قرار داد و در نتیجه پدیده حقوق نیز تابع واقعیت‌های تجربی گردید از این زمان به بعد حقوق رنگ متافیزیکی خود را از دست داد و منشأ الهی آن به فراموشی سپرده شد. از دیدگاه مکتب حقوق پوزیتویستی مبنای حقوق، اراده دولت حاکم است و دولت نیز به نوبه ی خود زاییده‌ی قواعد حقوقی است. بنابراین در سایه اصل وحدت حقوق و دولت باید تمام مسائل حقوق را مطالعه کرد.» (جامعه مجازی حقوق‌دانان، مکاتب حقوقی. hoghooghdanan.com)

ادعاى اصلى پوزیتیویسم حقوقى این است كه منشأ حقوق، توافق جمعى است، نه طبیعت انسان و جهان. آن‌چه باعث ایجاد و پیدایش حق مى‌شود این است كه مردم یك جامعه خودشان آن را بپذیرند. این‌كه فلان حق وجود دارد یا وجود ندارد تنها زمانی مفهوم دارد كه جامعه آن‌را پذیرفته یا نپذیرفته است. مطابق نظریات این مکتب جان کلام در این‌جا است که هیچ حقی دائمی و زوال ناپذیر وجود ندارد. تنها توافق اجتماعى، منشأ ثبوت حق مى‌شود. از این جهت همان‌گونه که یک توافق، باعث ایجاد یک حق می‌شود، به هم خوردن آن توافق و یا توافق جدید و متفاوت با توافق قبلی، ممکن است باعث تغییر و چه بسا زوال آن حق گردد.

تعریف بیان

مراد از "بیان" در این بحث "علم بیان" نیست. بحث ما ادبی نیست بلکه صبغه حقوقی دارد. در این بحث به دنبال معنی و مفهوم بیانی هستیم که شبیه گفتار است. "بیان در اصطلاح ادبی مجموعه علومی است که به وسیله‌ی آن‌ها می‌توان یک معنی را به راه‌های گوناگون بیان کرد. علم بیان به همراه معانی، بدیع، عروض و قافیه مجموعۀ علوم بلاغی را در زبان و ادبیات فارسی تشکیل می‌دهد. این توضیح به دلیل آن بود که خوانندگان دچار سوء تفاهم نشوند.

"بیان" شاید در زمره مفاهیم، قرار نداشته باشد تا از آن تعریفی ارائه شود. فکر می‌کنم بیان بیش‌تر به عنوان یک واژه مطرح است، تا به عنوان یک مفهوم علمی. معنی بیان، ابراز نظر و اندیشه است. آن‌چه را که در مغز و در ذهن می‌گذرد، به زبان آوردن و در قالب لفظ و معنا ارائه کردن، بیان گفته می‌شود. چه به صورت مکتوب و چه به صورت غیر مکتوب. یعنی بیان هم مترادف گفتار است، هم مترادف نوشتار. گاهی حتا فراتر از گفتار و نوشتار رمز و نماد نیز نوعی از بیان است. از این جهت بیان اگر یک مفهوم علمی هم نباشد، واژه‌ای است با کاربرد و معنای گسترده:

آن‌چه خواهم کرد با نصرانیان *** آن نمی‌آید کنون اندر بیان

" مولوی "

گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم *** بازگویم که عیانست چه محتاج بیانم

"سعدی"

بیانی که نغز است فرزانه داند *** کمانی که سخت است بازو شناسد

"خاقانی"

دزد بیان من بود هرکه سخنوری کند *** شاه سخنوران منم شاه ستای راستین

"خاقانی"

موشکافان صحابه جمله شان *** خیره گشتندی در آن وعظ و بیان

"مولوی"

تعریف آزادی

به گفته آیزیا برلین، تاكنون برای آزادی دو صد معنا و مفهوم ذكر كرده‌اند. اما تعاریف متعدد از آزادی باعث نشده است که مفهوم اصلی آن در لابلای آن گم شود. وجه مشترک تمام این تعاریف، نبود موانع بر سر راه انتخاب انسان‌هاست. آزادی یعنی رهایی از جبر دیگران. آزادی یعنی انتخاب آزادانه؛ آن‌گونه که انسان خود اراده می‌کند. همان‌گونه که قانون اساسی افغانستان گفته است، آزادی هیچ حد و مرزی ندارد، جز آزادی دیگران. انسان‌ها تا آن‌جا آزاد است که به آزادی دیگران صدمه وارد نکند و این همان رعایت مرز، بین آزادی و نظم عمومی است. آیزیا برلین خود آزادی را چنین تعریف می‌كند:

«من آزادی را عبارت از فقدان موانع در راه تحقق آرزوهای انسان دانسته‌ام.»

 او در جای دیگری آزادی را به معنای نفی مداخله غیر می‌داند:

« آزادی شخصی عبارت از سعی در جلوگیری از مداخله و بهره‌كشی و اسارت اوست به وسیلهء دیگران، دیگرانی كه هدف‌های خاص خود را دنبال می‌كنند.»

پروفسور آیـزیابرلیـن در مقاله معروف خود تحت عنوان «چـهار مـقالـه درباره آزادی»، آزادی را در یک تقسیم بندی کلان به دو نوع آزادی تقسیم کرده است: آزادی مثبت و آزادی منفی. آزادی منفی را در فارسی باید "رهایی از"؛ یا "آزادی از"؛ ترجمه کنیم. یـعنی آزادی از موانع، زنجیرها و زورها. از این رو، آزادی منفی در حوزه حق آزادی بیان، به مفهوم عدم دخالت دولت است. دولت نباید از طریق وضع قوانین سخت گیرانه و یا اعمال زور و شیوه های دیگر، مانع حق آزادی بیان گردد.

آزادی منفی، یا آزادی از، اگرچه لازم است؛ اما کافی نیست. انسان‌ها به آزادی مثبت نیاز دارند. آزادی مثبت؛ یا "آزادی برای"؛ از سویی به معنای توان تعقیب و رسیدن به هدف و از سوی دیگر به معنای استقلال یا خودفرمانی در مقابل وابستگی به دیگران است.

پروفسور آیزیا برلین، استاد روسی تبار دانشگاه آ کسفورد است. کتاب معروف ایشان به نام «چهار مقاله در باره آزادی» توسط دکتر محمدعلی موحد ترجمه شده است.

دکتر عبدالـکریم سروش درمـقاله خود تحت عنوان «آزادی و عـقل» درتـعریف آزادی ایـنگونه نوشته است:

«آزادی مسابقه است، با مسابقه دانستن آن هم ماهیت وهم محدوده اش روشن می‌گردد. محدوده‌اش این است که شما بایـد اولاً رقیب و ثـانیا قـواعد بازی را به رسمیت بشناسید. درمـسابقه آزادی، کوشـش برای از مـیان بـرداشتن رقـیب، نفهمیدن مـعنای آزادی است. مـعنای آزادی این است که من آزادم تـا با شما مسابقه بدهم نـه اینکه آزادم تا شما را از میان بردارم. لـذا آزادی مـشروط به شـروط و مـقیـد بـه قواعد مـسابقـه است و یکی از ایـن شروط هـم این است که حقوق و اختیارات هـمه بازیگران محفوظ و مساوی است.»

پرسش دیگر این است که آزادی هدف است یا وسیله؟ برخی از مخالفان آزادی، به دلیل هیبتی که آزادی دارد، از مخالفت آشکار با آن منصرف می‌شوند؛ اما برای تخفیف و تحقیر آن؛ آزادی چون هدف و آزادی چون حق را کنار می‌گذارند و آزادی چون وسیله را مطرح می‌کنند. تفاوت میان آزادی چون هدف، آزادی چون حق و آزادی چون وسیله از زمین تا آسمان است. آزادی چون وسیله را می‌توان تغییر داد و چه بسا بسته به شرایط متروک و مطرودش کرد؛ اما آزادی چون حق و آزادی چون هدف، کنار گذاشتنی و فراموش شدنی نیست. چون به هر حال، تعاریف متعدد و دقت به کار ویژه آزادی نمایان‌گر این واقعیت است که در تمامی تعاریف و تعابیر از آزادی، دو تا مفهوم محوری وجود دارد؛ مفهوم «سلبی» و مفهوم «ایجابی». بخش سلبی آن «نبود مانع و رهایی از غیر» است و بخش ایجابی آن «فاعلیت انسان نسبت به كار های خود». البته واضح است که آزادی گستره وسیعی دارد. برخی از شناخته شده‌ترین گونه‌های دیگر آزادی این‌هایند:

آزادی مذهب؛ آزادی پوشش؛ آزادی اقتصادی؛ آزادی اجتماعات؛ آزادی انتخاب؛ آزادی سیاسی؛ آزادی‌ مدنی؛ آزادی پس‌ازبیان؛ آزادی رسانه و مطبوعات؛ آزادی انتقاد کردن از قدرت و...

جایگاه حق آزادی بیان در میان سایر حقوق

حق آزادی بیان یکی از ارزش‌های مورد توجه در حقوق بشر و به عنوان یکی از آزادی‌های بنیادینی است که پایه دموکراسی و کرامت انسانی به حساب می‌رود. جریان آزاد اطلاعات، به عنوان یکی از نیازهای اساسی جهان امروز، براساس حق آزادی بیان، ممکن می‌گردد. از این جهت گزاف نیست اگر ادعا شود که حق آزادی بیان در هرم منظومه حقوق بنیادین انسان قرار دارد. جان استوارت میل در کتاب "رساله در باره آزادی" حق آزادی بیان را از مصادیق مهم آزادی انسان‌ها و اولین قلم‌رو از سه قلم‌رو اصلی آزادی؛ یعنی آزادی عقیده، آزادی وجدان و آزادی فکر و اندیشه تلقی می‌کند. از نظر جان استوارت میل، حق آزادی بیان و اندیشه و انتشار عقاید وآزادی گفتار و نوشتارو نگارش آن چنان مهم است که:

«اگر هـمه انسان‌ها یک‌سان بـیندیشند و تنها یک نفر با نظر همه مخالف باشد، کـار عـموم در خاموش کردن اجباری آن یک تن به همان اندازه نارواست که اگر او قدرت داشت و نوع بـشر را به زور خاموش می‌کرد.»

"میل" آزادی بیان را گل سرسبد تمام آزادی های مدنی به شمار می‌آورد: «زیرا بیان در واقع تبلور خارجی یا مظهر بیرونی قضاوت‌های ذهنی و عقلایی ما به شمار می‌رود و آزادی قضاوت به هیچ وجه نمی‌تواند مستقل از آزادی بیان باشد». (استوارت میل، ۱۳۶۳، ۵۰ به بعد)

به راستی این نکته از اهمیت فوق العاده برخوردار است. نادیده گرفتن حق آزادی بیان، به سرکوب عقیده می‌انجامد و سرکوب عقیده به سرکوب حقیقت منجر می‌شود. معنای حرف جان استوارت میل این است که ولو همه افراد بشر به جز یک نفر، هم‌عقیده باشند؛ بازهم، همه این افراد در مقایسه با آن یک نفر حق بیش‌تری برای سرکوب کردن نظر مخالف خودشان را نخواهند داشت. مهم‌تر از آن، حتی اگر عقیده همه آن‌ها درست و عقیده آن یک نفر نادرست باشد، بازهم کسی حق ندارد، صدای آن یک نفر را در گلو خفه کند و حق آزادی بیان را از او باز ستاند؛ زیرا در آن‌صورت اگر یک فرد اشتباه کرده باشد، با خفه کردن صدایش، فرصت اصلاح خطای یک نفر از دست می‌رود و احیانا اگر عقیده دیگران اشتباه باشد آن‌ها یک نگاه متفاوت با نوعی از حقیقت را که در اثر بیان فرد مخالف انجام می‌شود، از دست خواهند داد.

از این جهت "میل" فکر می‌کند که هیچ کس بیرون از دایره خطا قرار نمی‌گیرد؛ اما قضاوت درباره درستی و نادرستی یک عقیده باید به عهده همه افراد باشد؛ چیزی که تنها پس از بیان عقیده به آزمون گذاشته می‌شود. پس تنها راه رسیدن به شناخت کامل هر موضوع، شنیدن عقاید افراد و شخصیت های گوناگون درمورد آن موضوع است.

با توجه به آن‌چه اشاره شد، حق آزادی بیان اگرچه به طور مستقل یک حق است؛ یک هدف است. اما اهمیت منحصر به فردش زمانی برجسته می‌شود که نقش آن را در احیا و تقویت سایر حقوق بنیادین انسان درک کنیم. اگر حق آزادی بیان نباشد، بسیاری از حقوق دیگر وجود نخواهد داشت؛ بسیاری از حقایق پوشیده خواهد ماند.

حق آزادی بیان در اسناد بین المللی و منطقوی

تمامی اسناد مربوط به حقوق بشر و حقوق بنیادین انسان، در سطح بین الملی و در سطوح مختلف منطقوی، حق آزادی بیان را به تصریح، یا به تلویح، به رسمیت شناخته و بخشی از میثاق ها، کنوانسیون ها و اعلامیه ها به حق آزادی بیان اختصاص یافته است. سعی می‌شود در ذیل این عنوان، نیم نگاهی به مهم‌ترین اسناد بین اللملی و منطقوی بی‌اندازیم،‌ تا سهم حق آزادی بیان در آن اسناد، روشن‌تر گردد.

یکم؛ منشور ملل متحد

منشور ملل متحد، به دلیل ویژگی‌های که دارد، به کلیات مسایل اشاره نموده و دولت‌ها را به رعایت آن‌ها ملزم داشته است. یکی از مسایل مهمی که در منشور ملل متحد مورد تأکید قرار گرفته است، حقوق بشر و آزادی‌های اساسی است. شکی وجود ندارد که حق آزادی بیان یکی از مهم‌ترین حقوق و یکی از برجسته‌ترین آزادی‌های اساسی به حساب می‌رود.

بند (ج) ماده ۷۶ منشور مقرر می‌دارد: «تشویق احـترام به حـقوق بشر و آزادی‌های اساسی بـرای همه بدون تـمایز از حیث نــژاد، جنس، زبـان یا مذهب و تشویق شناسایی ایـن معنی کـه ملل جـهان به یکـ‌دیگـر نیـازمند هستند.»

هم‌چنین در بند (ب) ماده ۱۳ منشور، کمک به تحـقق حـقوق بشر و آزادی‌های اساسی برای همه، بدون تبعیض از حیث نـژاد، جنس، زبـان و مذهب توسط مجمع عمومی به دولتـ‌های عضو توصیه شده است.

به همین ترتیب در بـند ۳ ماده ۱ مـنشور، تحت عنوان اهـداف مـلل متحد، پیش‌بـرد و تشویق احـترام بـه حـقوق بشر و آزادی‌های اساسی برای همگان بدون تمایز از حیث نژاد، جنس، زبان، یـا مذهب مورد تا کید قرار گرفته است. طبق مـاده ۶۸ مـنشور نیز، ترویج حـقوق بشر از وظایف شورای اقتصادی و اجتمـاعی است و شورای اقتصادی و اجتماعی به همین منظور، کمیسیون حقوق بشر را تاسیس نموده است و می‌توانـد در صورت نیـاز به همین منظور کمیسیون‌هـای دیگـری نیز ایجاد نماید. هم‌چنین مواد ۵۵ و ۵۶ مـنشور به احـترام جـهانی و رعایت حـقوق بشر وآزادی‌های اساسی و تعهدات دولت‌ها برای اتخاذ تدابیر لازم در این زمینه اشاره نموده است.

دوم؛ اعلامیه جها نی حقو ق بشر (1948)

اعلامیه جهانی حقوق بشر، به عنوان مهم‌ترین سند بین المللی، حـق آزادی بیـان را در ماده ۱۹ اعلامیه این‌گونه تسجیل نموده است:«هر کس حـق آزادی عـقیده و بیـان دارد و حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقاید خود بـیـم و اضطـرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن به تمام وسایل ممکن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد.»

ماده 19 اعلامیه جهانی حقوق بشر، حداقل چهار عنصر عمده را احتوا می‌کند. عنصر اول حق آزادی عقیده و بیان است. این ماده آگاهانه به جای آزادی عقیده و بیان، از تعبیر "حق آزادی عقیده و بیان" استفاده می‌کند. چون حق، چیزی است که به هیچ صورت نباید نادیده گرفته شود.

عنصر دوم، نفی ترس و اضطراب است. وقتی داشتن یک عقیده حق است؛ هیچ کس نباید از داشتن چنین عقیده ترس و اضطراب داشته باشد. یعنی هیچ قدرتی حق ندارد کسی را به خاطر عقیده اش، مورد تهدید قرار دهد.

عنصر سوم، کسب اطلاعات و افکار است. یعنی کسب اطلاعات و افکار خود به حیث یک حق در این‌جا به رسمیت شناخته شده است.

عنصر چهارم، انتشار عقیده به تمام وسایل ممکن است؛‌ بی آنکه حد و مرز جغرافیایی مانع آن گردد. به تعبیر دیگر، انتشار عقیده، طبق این ماده، محدود و متوقف در درون مرزها نیست. وسعت و گستره جهانی دارد. و این عنصر چهارم، همان فربه کردن حق آزادی بیان است.

باید توجه داشت که اعلامیه جهانی حقوق بشر، به رغم آن‌چه که از عنوانش فهم می‌شود؛ تنها یک اعلامیه نیست. تأثیرات آن در عمل، فراتر از یک اعلامیه است و جنبه حقوق بین الملل عرفی دارد.

سوم؛ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی (1966)

دومین سند مهم بین المللی میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی است که در 16 دسامبر 1966 توسط مجمع عمومی سازمان ملل متحد تصویب شده است. در بند ۲ ماده ۱۹ این مـیثاق در خـصوص حق آزادی عـقیده و بـیان آمده است:

«هر کس ازحق آزادی عـقیده و بـیان بـدون هـیچ‌گونه مداخله ای برخوردارمی‌باشد. این حق مشتمل بر آزادی جستجو،دریافت و رساندن اطلاعات و اندیشه‌ها از هرنـوع، خواه شفاهی، کتبی، چاپی یا به صورت هنری یا به هر وسیله دیگر فارغ از ملاحظات مرزی می‌باشد.»

چهارم؛ کنوانسیون اروپایی حقوق بشر (1950)

بند الـف ماده ۱۰ کنوانسیون اروپایی حقوق بـشر مقرر می‌دارد: «هرکس دارای حق آزادی بیان می‌باشد. این حق شامل آزادی داشتن عقیده، دریافت و رساندن اطلاعات و اندیشه بدون مداخله مـقامات دولـتی و بدون توجـه به ملاحـظات مرزی می‌باشد ....»

در این کنواسیون نیز دیده می‌شود که شبیه اعلامیه جهانی حقوق بشر، گستره آزادی بیان را، جهانی و فرا مرزی تسجیل کرده است.

پنجم؛ کنوانیسون امریکایی حقوق بشر (1969)

بـنـد ۱ ماده ۱۳ کنوانسیون امریکایی حقوق بشر تصریح می‌دارد: «هـرکـس از حـق آزادی فـکـر و بـیـان بــرخـوردار مـی‌بـاشــد، ایـن حـق مشتمل بر آزادی جست‌جو، دریافت و رساندن اطلاعات و عـقاید از هر نوع بدون توجـه بـه مـحدوده مـرزی، چه بـه صورت شـفاهی، نوشتاری، چـاپی، به شکل هنر یا به هر وسیله دیگر به انتخاب افراد می‌باشد.»

ششم؛ منشور آفریقایی حقوق بشر و مردم (1981)

درماده ۹ منشور آفریقایی حقوق بشر و مردم نیز چنین تصریح شده است:«۱ ــ هر فرد باید حق دریافت اطـلاعات را داشته باشد. 2ــ هر فرد بـایـد از حق بـیان و اشاعه عقاید خود در چـارچوب قانون برخوردار باشد.»

تفاوتی که در منشور افریقایی حقوق بشر و مردم وجود دارد این است که گستره آزادی بیان معین نشده است. در عین حال اما اصل حق آزادی بیان و اشاعه عقاید به روشنی به رسمیت شناخته شده است.

هفتم؛ اعلامیه اسلامی حقوق بشر (اعلامیه قاهره (1990)

در بند (الف) ماده ۲۲ این اعلامیه آمده است: «هرانسانی حق دارد نظر خود را به هر شکلی که مـغایر بـا اصول شرعی نباشد، آزادانه بیان کند.» بندهای (ب) و (ج) این ماده نیز به نوعی با حق آزادی بیان مرتبط هستند. در بند (د) ماده 22 نیز، برانگیختن احساسات قومی یا مذهبی و یا هرچیزی که منجر به برانگیختن هر نوع حس تبعیض نژادی گردد مردود شمرده شده است.

اعلامیه اسلامی حقوق بشر، هم‌چنان که از عنوانش پیداست، حق آزادی بیان را مشروط به رسمیت شناخته است. درماده ۲۴ آن ذکرشده است که: «کلیه حقوق وآزادی‌های مذکور در این سند، مشروط به مطابقت با احکام شریعت اسلامی است.»

نتیجه

دقت به نکات مطرح شده در اسناد بین المللی و منطقوی در مورد حق آزادی بیان، ثابت می‌کند که حق آزادی بیان، تنها در معنای خاص آن، یعنی آزادی سخن و آزادی کلام (Freedom Of Speech) نیست؛ بـلکه مصـادیق گوناگونی از جمله حق دسترسی به اطلاعات، حق دسترسی به تکـنولوژی‌های جدید اطـلاع رسـانی؛ از جـمله اینترنت و دیـگر شـبکه‌های خـبری، حق دسترسی به ماهواره ، حق آزادی بیان در قالب آثار ادبی و هنری (هـم‌چون نقاشـی، فیلم، سینما و تئاتر)، حق آزادی مطبوعات و حق تبلیغات تجاری را نیز شامل می‌گردد.

 

 

منابع:

  1. جعفری لنگرودی، محمد جعفر، ترمینولوژی حقوق، تهران، سوم، 1386،
  2. کاتوزیان، ناصر، مقدمه علم حقوق، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1382.
  3. کریمی نیا، محمد مهدی «حقوق، حق، و اقسام حق»، سایت سامانه نشریات، http://marifat.nashriyat.ir)
  4. سایت ویکی پدیا، دانشنامه آزاد؛ http://fa.wikipedia.org؛
  5. سایت سامانه نشریات؛ http://marifat.nashriyat.ir؛
  6. سایت پژوهشگاه علوم انسانی و فرهنگی؛ http://www.ensani.ir/fa؛
  7. سایت پژوهشکده باقرالعلوم؛ http://www.pajoohe.com؛
  8. سایت خبرنامه گویا؛ http://news.gooya.com/politics؛
  9. سایت اطلاع رسانی حوزه؛ http://www.hawzah.net؛
  10. سایت فصلنامه علمی-پژوهشی معرفت؛  http://marefatfalsafi.nashriyat.ir؛
  11. سایت پایگاه اطلاع رسانی مصباح یزدی؛ http://mesbahyazdi.ir

 

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**