دین و مذهب

تجسم اعمال از ديدگاه متکلمان

**نوشته شده توسط سلمان نوری**. **ارسال شده در** دین و مذهب

 تجسم اعمال از ديدگاه متکلمان

سلمان نوری*

چکيده

آنچه در اين نوشته مورد پژوهش قرار گرفته است، ديدگاه متکلمان در باره­ی «تجسم اعمال» است. گرچه اکثر متکلمان در اين باب به طور صريح اظهار نظر نکرده­اند اما از مبنای آنان در باب اعراض، می­توان نظرشان را در باره­ی«تجسم اعمال» اصطياد کرد. چه اين­که متکلمان اعمال صادر از انسان را از مقوله­ی عرض می­دانند. متکلمان در باب اعراض دو نظر دارند. برخی از متکلمان معتقدند که اعراض قابل بقا نيست و دسته­ی ديگر بر اين باورند که اعراض همانند جواهر قابل بقا است. بر اساس نظريه­ی اول«تجسم اعمال» فرض ندارد اما طبق نظريه­ی دوم«تجسم اعمال» معنا مي­يابد. برخی ديگر از متکلمان در عين اين­که اعمال را عرض می­داند، در باب تجسم اعمال قائل به تفصيل شده­ و معتقد است که اگر اعمال لوجه الله باشد، بقا دارد و در جهان آخرت تجسم می­يابد اما اعمال که خالصاً لله نباشد، فانی شده و در قيامت تمثل نمی‌يابد.

با توجه به آيات قرآن کريم و روايات منقول از پيشوايان معصوم(ع) که دلالت بر« تجسم اعمال» دارند و اين­که اعمال امور اعتباری است نه حقيقی تا تحت مقوله عرض داخل باشد. نظريه­ی منکران«تجسم اعمال» و نيز نظريه­ی تفصيل ابطال گرديده و نظر«تجسم اعمال» تثبيت گرديده است. در نتيجه پاداش و کيفر انسان در جهان آخرت به وسيله­ی همان اعمال است که انسان در دنيا انجام داده است، و در جهان آخرت به صورت مناسب تجسم يافته، يا سبب سرور و صعود انسان مي­گردد، و يا باعث رنج و عذاب و سقوط او می­شود.

واژگان کليدی: تجسم اعمال، عرض، اشاعره، معتزله، اماميه، زيديه، کراميه

مقدمه

معاد يکی از اصول اعتقادی اديان الهی است که از دير زمان، در حوزه­های تفسير، فلسفه، عرفان و کلام، اين مسأله و موضوع­های مرتبط به آن همانند حسابرسی، صراط، ميزان، گواهان قيامت، و مبحث كيفر و پاداش اخروى مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. يکی از مسائل مربوط به کيفر و پاداش، که پيوندى نيز با موضوع شاهدان قيامت دارد، مسأله­ی «تجسم اعمال» است. اين مسأله يکی از موضوع­های غامض و پيچيده­ای مربوط به معاد و جهان پس از مرگ است که در حوزه­های فلسفه، عرفان، تفسير مطرح بوده است. فلاسفه، عرفا و مفسرين امکان و عدم امکان آن را مورد بررسی قرار داده­اند. اما پرسش اساسی اين است که ديدگاه متکلمان مسلمان در ارتباط به مسأله‌ی«تجسم اعمال» چيست؟

قبل از بررسی اصل موضوع و بررسی رای و نظر انديشمندان متکلم در باره­ی آن، ضروری می­نمايد که به مفهوم شناسی تجسم اعمال، اهميت و جايگاه آن، به طور فشرده اشاره گردد.

مفهوم شناسی

«تجسم اعمال» مرکب از دو واژه­ی«تجسم» و«عمل» است. از اين رو، ضرورت دارد در ابتدا معنای اين دو واژه تبيين و سپس تعريف از آن ارائه گردد.­

تجسم از واژه «جسم» گرفته شده است و جسم از ماده«جسم» به معنای بزرگ شدن تناور و جسيم شدن است (ابن منظور، 1414،ج12، ص99؛ الفيومی، 1414، ص101) بنابراين، تجسم به معنای به پيکر در آمدن، دارای تن شدن و تناور شدن است. اما در اصطلاح متکلمان به معانی متعدد استعمال شده است چنان که ابوالحسن اشعری می­گويد:«متکلمان در معنای جسم دوازده قول دارند (اشعری،1400، ص301). اما آنچه از اين تعاريف مورد نظر است معنای الجسم ما قام بذاته فی العالم است؛(ابويحيی، 1411، ص71) يعنی جسم چيزی است که قائم به ذات باشد.

واژه­ی«عمل» به معنای کار، رفتار، کردار، ساخت، ايجاد، کسب، قصد کار کردن و... به کار رفته است. (مدنی شيرازی، بی­تا، ج5، ص343) عمل نيز بر دو قسم است؛ عمل جواريحی و عمل جوانحی؛ به اعضای بدن انسان جوارح گفته می­شود، چون آن­ها باعث کسب خير يا شر می­شوند؛« لأَنهن‏ يَجْرَحْن‏ الخير و الشر أَي يكسبنه‏» (ابن منظور،1414، ج2، ص423) از اين­رو، به عمل که توسط اعضای انسان انجام می­پذيرد، عمل جواريحی گفته می­شود. اما اعمال که با دل، قلب، عقل و تفکر انجام گيرد، عمل جوانحی اطلاق می­گردد. بنابراين، مراد از عمل اعم از اعمال جواريحی و جوانحی است که از عامل با قصد و اراده صادر می­شود.

با توجه به معنای لغوی و اصطلاحی جسم و عمل در تعريف تجسم اعمال می­توان گفت: تجسم اعمال عبارت است از به پيکر در آمدن افعال و آثار آن، اخلاق، ملکات و اوصاف در آخرت که به شکل متناسب با آن جهان مجسم می شود.

اهميت و جايگاه موضوع

تأثير و نقش اعتقاد به«تجسم اعمال» در زندگی فردی و اجتماعی انسان بر هيچ فردی عاقل و خردمندی پوشيده نيست. زيرا انسان بر خلاف ساير موجودات، موجود مختار و با اراده است و در نهاد او گرايش و استعداد به خير و شر  و زمينه­ی صعود و سقوط وجود دارد. او می­تواند با تکيه به خدای سبحان و عبوديت و بندگی حضرت حق، فطرت خدا جو خود را شکوفا نموده و سير تکاملی و صعودی را پيموده، و در جوار ملک مقتدر بار يابد و يا با سر سپردگی شيطان و پيروی از هواهای نفسانی زمينه­ی هبوط و سقوط خود از مقام انسانيت را فراهم نموده، چراغ فطرتش را خاموش کرده و سر انجام بد، و دردناک را برای خود مهيا سازد. چه اين­که انسان در بدو تولد فاقد هر گونه علم و ادراک و کمال است و تنها استعداد عالم شدن و اتصاف به کمالات انسانی را به همراه دارد و می­تواند در مسير زندگی و ادامه­ی حيات با باورهای درست، انجام اعمال شايسته و کسب ملکات نيک، استعدادهای فطری را بارور ساخته و به فعليت رساند. از اين­رو، توجه به حقيقت«تجسم اعمال» و اعتقاد و باور به آن، در رشد اخلاقی، شکوفايي عقلانی، سلامت رفتاری آدميان تأثير به سزای خواهد داشت. انسان که باور دارد آنچه در اين دنيا با انجام اعمال، رفتار و نيات خود بکارد، در جهان ديگر درو خواهد کرد، و اعتقاد دارد در سرای ديگر با کنار رفتن حجاب از جلو چشم­ها، هويت و شخصيت اصلی او نمايان و مجسم خواهد شد. شخصيت که خود در دنيا با انجام اعمال و کسب صفات و باورها سازنده آن است. قهرا سعی و تلاش خواهد کرد تا با عبوديت خدا و التزام به احکام و قوانين الهی در حيات فردی و اجتماعی، متخلق به اخلاق الهی گرديده و گام در مسير شکوفايي فطرت برداشته و ره تکامل را پيموده تا به «في‏ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَليكٍ مُقْتَدِرٍ»(قمر/55) بار يافته و زندگی سعادتمندانه­ی جاويد و لذت بخش داشته باشد.

اقوال متکلمان

ديدگاه متکلمان در باره­ی تجسم اعمال به آسانی دست يافتنی نيست، زيرا اکثر انديشمندان متکلم اين مسأله را به صورت شفاف مورد توجه و بحث و بررسی قرار نداده­اند. اما از جهت اين­که به نظر متکلمان اعمال صادره از انسان اعراض هستند،[1]  برای دست يابی به ديدگاه آنان، بايد به مباني آنان در باب اعراض رجوع کرد تا از اين طريق بتوان نظر آنان را در باره­ی تجسم اعمال کشف کرد. آيا اعراض قابل بقا و ثبات است؟ برخی متکلمان بقاء اعراض را انکار کرده­اند و برخی ديگر اعراض را همانند اجسام قابل بقا ­دانسته­اند.

  1. 1.    ديدگاه منکران بقای اعراض

نخستين ديدگاه در باره­ی اعراض، بقاء نداشتن آن­ها است، چنان که ابوالحسن اشعری مي­گويد:« مردمان در بقاء اعراض با يکديگر اختلاف دارند؛ گروهی گفته­اند همه اعراض در دو وقت باقی نمی­ماند. زيرا آنچه باقی است يا خود و بنفسه باقی است يا به بقايي آنچه که در آن نهاده شده است، ولی نمی­توانند خود باقی باشند، زيرا اين امر، مستلزم بقاء آن­ها در حال حدوثشان است و نيز نمی­توانند به سبب بقايي که در آن، حادث شده باقی بمانند، زيرا نمی­توانند متحمل اعراض شوند. اين گفتار احمد بن علی شطوی و ابوالقاسم بلخی و... است (اشعرى‏، ابو الحسن، 1400ق‏، ص358).

ابوالحسن اشعری ضمن بيان نظريه عدم بقاء اعراض، دليل آن را، نيز بيان کرده است.

سعدالدين تفتارانی می­گويد: اعراض در دو زمان باقی نمی­مانند (تفتازانی،1405، ج2، ص153).

متکلمان اشعری بر اساس اين که اعمالی صادره از انسان را، عرض می­دانند و عرض به نظر ايشان در دو زمان باقی نمی­ماند از ديدگاه فناء اعراض دفاع کرده­اند چنان که جوينی می‌گويد: «فإنا نمنع بقاء جميع الأعراض‏» (جوينى‏،1420، ص264) و دو دليل بر اثبات مدعايشان آورده­اند:

دليل اول. می­گويند: اگر عرض باقی باشد بقای آن، يا عرض است که موصوف و معروضش همان عرضی است که باقی مانده و اين قيام عرض به عرض است و محال است؛(طوسی، 1405، ص180؛ تفتازانی، 1405،ج2، ص161، ايجی، 1325ج5، ص37) بدين معنا که اگر بقا را باقی بدانيم بقای بقا، عرض برای بقا خواهد بود و هستی و وجود آن به بقا نخستين وابسته است و چون بقای اول نيز عرض است، قيام عرض به عرض لازم می­آيد که مورد پذيرش متکلمان نمی­باشد.

دليل دوم. اگر عرض باقی باشد، نبايد نابود ­گردد. زيرا نابودی آن يا مستند به ذاتش است، يا مستند به فاعلش، يا مستند به ورود ضدش است و يا مستند به نبود شرطش است. احتمال اول باطل است زيرا لازم می­آيد که از ابتدا ممتنع الوجود باشد. احتمال دوم باطل است چون اثر فاعل ايجاد است نه عدم. احتمال سوم باطل است چون دور لازم می­آيد. احتمال چهارم نيز باطل است، زيرا شرط وجود عرض جوهر است. جوهر باقی است و نبود آن به همين دليل که در اعراض گفته شد محال است. در نتيجه اثبات می­گردد که عرض قابل بقاء و ثبات نيست.

فرقه زيديه نيز بقای اعراض را محال می­داند چنان که احمد بن سلمان می­گويد:« در نزد ما اعمال وزن نمی­­شوند. چون عرض هستند و عرض نمی­تواند خود و بنفسه باقی باشد (احمد بن سلمان، 1424، ص357).

اسحاق بن نوبخت از متکلمان شيعه نيز بقای اعراض و انتقال آن را ناممکن دانسته و می‌گويد:«اعراض قابل بقا و انتقال نيست، و عرض نمی­تواند قيام به عرض داشته باشد»(نوبخت، 1413، ص32)

شيخ مفيد از متکلمان برجسته شيعه بقای اعراض را محال دانسته و در سخنی، کلام را به گونه تعريف می­کند که آن را به صورت فيزيکی خارج شده از دهان نشان می­دهد و اين خصوصيت را به عنوان يک عرض بيان می­دارد و بقا و ثبات اعراض را ناممکن می­داند و می‌گويد: «صداها باقی نمی­مانند چون نوع از اعراض هستند چنان که ساير اعراض بقايشان محال است»(مفيد، 1413،ص127) و نيز می­گويد:« قائل شدن به تغيير عرض به جوهر و بازگشتشان در آخرت محال است و اين مذهب ابوالقاسم و همه­ی موحدانی است که بقای اعراض را نفی می­کنند(همان، ص98) و در کلام ديگر می­گويد:« اعمال از جمله­ی اعراض هستند و توزين اعراض صحيح نيست. اعمال به طور مجاز به سنگينی و سبکی توصيف می‌شوند، در واقع مراد از سنگينی اعمال، کثرت آن و استحقاق پاداش زياد و منظور از سبکی اعمال کم بودن آن و مستحق نبودن پاداش زياد است» (مفيد، 1413، ص114) و شهادت اعضا و جوارح را در قيامت استعاره دانسته و می‌گويد: همانند گفتار خدای سبحان است که می­فرمايد: «ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ‏» که حقيقةً آسمان و زمين سخن نمی­گويند بلکه مجازا نطق به آن­ها نسبت داده می­شود‏ (مفيد، 1413، ص125).

از مجموع کلمات ياده شده استفاده می­شود که شيخ مفيد اعمال را عرض می­داند و اعراض نيز قابل بقا نيست.

علامه مجلسی متکلم و فقه شيعه نيز اعمال را عرض دانسته و می­گويد: «اين سخن که انقلاب جوهر به عرض، و عرض به جوهر را در اين جهان محال دانسته و در جهان آخرت روا بدانيم، قريب از سفسطه است. زيرا فاصله شدن مردن و سپس زنده شدن، ميان دنيا و آخرت نمی­تواند موجب تفاوت ميان آن دو گردد تا در اين جهان انقلاب عرض به جوهر و جوهر به عرض را محال، و در سرای آخرت ممکن بدانيم (مجلسی، 1983، ج7، ص229). در سخن ديگر می­گويد: تشبيه کردن دنيا و آخرت را به دو حالت خواب و بيداری، و اين­که اعراض در حالت بيداری، اجسام و جواهر در حالت خواب است مستلزم انکار دين و خروج از اسلام است (مجلسی،1404، ج9، ص95).

بنا بر اين، به نظر اين گروه از متکلمان اعمال انسان از مقوله عرض قائم به موضوع است. با تبدل حالت موضوع عرض نيز متبدل می­شود و قابل بقا نيست.

  1. ديدگاه بقای اعراض

ديدگاه دوم در باره­ی اعراض، نظر متکلمان بصری و اکثر متکلمان معتزله (آمدى، 1423، ج3ص213)، برخی از متکلمان اماميه (مرعشى، 1409‏، ج، ص260) و کراميه است. اين گروه از متکلمان طرفدار ثبات اعراض همانند جسم هستند. چنان که گفته شده است:«بصريان، بدان جهت كه معتقد بودند كه اعراض هم­چون اجسام داراى بقا هستند، در خصوص بازگشت جواهر و اعراض در ارتباط با رستاخيز پرسش مى‏كردند. عبد الجبّار نخست به آن استناد مى‏كند كه در قدرت خدا است كه همان گونه كه جوهر را نابود مى‏كند، آن را بازگرداند. سپس در دنباله بحث خود مى‏گويد كه عرض­هاى اصلى (الاكوان) نيز قابل بازگشت است ‏(مارتين مكدرموت، 1372، ص265)

فرقه کراميه نيز قائل به بقا اعراض است، چنان که بغدادی می­گويد:«کراميه بقاء جميع اعراض را جايز می­دانند (بغدادى‏، 2003، ص46)

از جمله متکلمان شيعه که طرفدار بقا اعراض است، علامه حلی است. ايشان می‌فرمايد: «همان­طور که اجسام باقی است، اعراض نيز باقی می­ماند. بعد می­فرمايد: اشاعره بقاء اعراض را انکار کرده و می­گويند هر رنگ، مزه، بو، گرما، سرما، رطوبت، خشكى، حركت، سكون، در مكانى بودن، زندگى، دانش، قدرت، تركيب و اعراضى مانند آن­ها، نمى‏توانند در دو آن مستقل باقى بمانند و ضرورى است كه در آن دوم معدوم شوند». بعد به صراحت می­گويد: اين نظر بر خلاف حکم حس و تكذيب امر ضرورى و حکم بديهی است. هيچ چيز نزد خرد آشكارتر از اين نيست كه رنگ لباس در بستن و گشودن چشم تغييرى نكرده و باقی است»‏ (حلی، 1982، ص68).

با توجه به مبانی ياد شده در باب بقاء اعراض، می­توان گفت: در باره­­ی«تجسم اعمال» سه ديدگاه وجود دارد: نظريه­ی محال بودن تجسم اعمال، ديدگاهی جواز تجسم اعمال و نظر تفصيل بين اعمال حسن و نيک که «لوجه الله» از انسان صادر می­گردد و اعمال که لغير وجه‌الله باشد. تجسم اعمال در کردار نخستين جايز، و در دومی محال است.

 

1ـ عدم امکان تجسم اعمال.

اين نظر متعلق به متکلمان مانند اشاعره، زيديه، برخی از متکلمان شيعه و برخی از متکلمان معتزله و... است که بقاء اعراض را ممکن نمی­دانند و اعمال و رفتار صادره از انسان را نيز عرض می­دانند. قهراً اين گروه نمی­توانند قائل به« تجسم اعمال» شوند. از اين­رو، شيخ مفيد می­فرمايد:« اعراض شخص که بايد به او در جهان ديگر پاداش يا کيفر داده شود هر گز از لحظه­ای تا لحظه‏اى ديگر در زندگى دنيايى وى همان كه بود باقى نمى‏ماند، و به همين جهت امكان اين­كه همان عوارض پس از نوسازى بدنش در روز رستاخيز اعاده و مجسم شوند، وجود ندارد (مارتين مكدرموت، 1372، ص268).

بنابر به نظر اين گروه از متکلمان اعمال و رفتار صادر از انسان، چه مشروع باشد و چه غير مشروع، اعراض و قائم به وجود انسان است و با تغيير حالت از بين رفته و نابود می‌گردد، چگونه ممکن است در جهان ديگر، خود همان اعمال تجسم يابد و به عنوان پاداش موجب سرور و لذت انسان گردد، يا به عنوان کيفر باعث رنج و عذاب او شود. مثلاً شخصی که در پيشگاه خدای سبحان رکوع می­کند، آنچه که در خارج وجود مستقل دارد، جسم شخص عابد است اما کيفيت رکوع و کميت آن، امر عرضی و قائم به جسم عابد است. به محض تغيير حالت رکوع کننده، حالت رکوع از بين رفته و نابود می­شود. يا مثلاً فردی که عمل نامشروع مانند سرقت را انجام می­دهد، آنچه در خارج وجود دارد دست سارق و آلت سرقت است، اما حالت و کيفيت سرقت امری عرضی و قائم به غير است که با تغيير حالت سارق، نابود شده و از بين می­رود.

2ـ نظريه تجسم اعمال.

اين نظر را می­توان به کسانی نسبت داد که در باب اعراض قائل به بقا و ثبات اعراض هستند. زيرا تجسم اعمال زمانی فرض صحيح دارد که اعمال اعراض بوده و از ثبات و بقا برخوردار باشند و با انتقال به جهان آخرت متناسب با آن جهان تجسم و تمثل يابند، چنان­که طالقانی می­گويد: هر چند اعمال و اعتقادات معانی و اعراض هستند اما در قيامت تبديل به اجسام می­شوند، يا اجسام نورانی، اگر انجام دهنده آن­ها نيکوکار باشد و يا اجسام ظلمانی اگر فاعل آن بدکار باشد (طالقانی، 1411، ج3، ص246)

از جمله کسانی که نظريه تجسم اعمال را پذيرفته است و پاداش و کيفر اخروی را عين اعمالی می­داند که انسان در اين جهان مرتکب شده است، متکلم و فقه عاليقدر مرحوم شيخ بهاء الدين عاملی است. ايشان می­فرمايد:« راجع به تجسم اعمال در آخرت، روايات بسياری از طريق شيعه و اهل سنت نقل شده است.» سپس اضافه می­­فرمايد: «بعض صاحب دلان گفته است که مارها و عقرب­ها بلکه آتش که در قبر و قيامت ظاهر می­شوند، عين همان اعمال ناشايست و خُلق­های مذموم و عقائد باطل آدميان است که در آخرت به شکل­های متناسب آن جهان تجسم ­يافته و لباس در بر می­کند چنان که گل و ريحان و نسيم، حور و ميوه­های بهشتی نيز همان اخلاق پاک و نيکو، اعمال صالح و باورهای حقی است که در آخرت ظهور يافته و به اين اسامی نام گذاری می­شوند. چه اين­که حقيقت واحد در مواطن و مکان­های مختلف به صورت­های گوناگون متناسب به همان موطن ظاهر می­شود» (مجلسی، 1404، ج7، ص229)

ملا محسن فيض ضمن طرح نظريه تجسم اعمال و ملکات، و استناد به آيه­ی« قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى‏ شاكِلَتِهِ‏» (اسراء(17)/ آیه84)؛ می­گويد:«انسان­های شقی به جهت اهتمام بر کارهای حيواني و دنبال کردن اغراض و اهداف بهيمی، سبعی و درنده خويي و شيطانی، به صورت همان حيوان­ها محشور می­شوند چنان که در روايتی آمده است:«يحشر الناس على نيّاتهم» (مجلسی، 1404، ج67، 209). سپس از پيکرهای نام می­برد که هر يک متناسب با يکی از ملکات نکوهيده­ی نفسانی است. پيکر روباه متناسب با ملکه­ی خبث، پيکر ميمون متناسب با ملکه­ی سخريه؛ پيکر طاووس، متناسب با ملکله­ی عجب؛ پيکر خوک، متناسب با ملکه­ی حرص و آز و پيکر خروس، متناسب با ملکه­ی شهوت؛ يعنی آنان که خبث ملکه­ی نفسانيشان شده است به صورت روباه محشور می­شوند مسخرگان، به صورت ميمون، معجبان خود فريفته به صورت طاووس، حريصان و آزمندان به دنيا به صورت خوک محشور شده و شهوت پرستان به صورت خروس مجسم می­شوند (فيض کاشانی، 1418، ج2، ص1099ـ 1097).

بر اساس اين نظريه آنچه در جهان آخرت به عنوان پاداش به نيکوکاران و يا کيفر به بدکاران داده می­شود، تجسم خود عمل آن­ها است که در دنيا مرتکب شده­اند. تلاوت قرآن در اين دنيا، به صورت زيبای در آخرت مجسم شده و در کنار انسان قاری قرار می‌گيرد و موجب سرور و لذت او می­گردد و خوردن مال يتيم در اين دنيا به صورت آتش در آخرت ظهور می­کند و باعث عذاب شخص می­گردد. به عبارت ديگر چنان که از سخنان بعض قائلان به تجسم اعمال استفاده می­شود (شيخ بهايی به نقل مجلسی، 1404، ج7، ص229)، هر فعلی صادر از انسان يک صورت دنيوی و ملکی قابل مشاهده دارد که با مرگ انسان نابود شده و از بين می­رود، و يک صورت ملکوتی غير قابل ديدن دارد که در درون عمل نهفته است و در آخرت به گونه­ی متناسب با آن جهان تجسم می­يابد. اگر اعمال شايسته و نيکو باشد، باعث آرامش و راحتی  شخص می­گردد، و اگر عمل طالح و ناشايست باشد، سبب آزار و اذيت فرد می­گردد.

بنابر نظريه­ی«تجسم اعمال»، ميان اعمال صادر شده از انسان در اين دنيا و پاداش‌ها و کيفرها در سرای آخرت، رابطه­ی عينيت وجود دارد. يعنی مجازات­های اخروی همان صورت‌های ملکوتی اعمال است که انسان در اين جهان انجام داده است.

1ـ ديدگاه تفصيل ميان اعمال لوجه الله و غير آن

برخی از متکلمان ميان اعمال شايسته­ی که «لوجه الله» از انسان صادر می­شود و رفتار  که «لوجه الله» نيست، تفصيل داده است. دسته اول را باقی می­داند اما دسته­ی دوم را زوال پذير تلقی کرده است. از متکلمان که تفصيل ياد شده از کلامش استفاده می­شود فخررازی است. ايشان ضمن اين­که عمل و رفتار را از عوارض دانسته است و آن را قابل بقا نمی­داند تا در آخرت به صورت جسم در آيد و جوهر گردد. (فخرالدين رازى 1420، ج8، ص196.) درباره­ی اعمال و رفتار شايسته­ی که «لوجه الله» انجام می­گيرد، می­گويد: عمل صالح باقی است اما نه بنفسه، چون عرض است و نه به سبب عاملش، زيرا او هالک است چنان که خداوند تعالی فرموده است: «كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِكٌ»، پس بقای آن به سبب چيزی است که خود باقی است و آن وجه الله است. «كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَه» (قصص/88). به نظر ايشان عملی صالح شمرده می­شود و قابل بقا و دارای ثبات است، که«لوجه الله» و به ديگر سخن خالصاً لله از مکلف صادر شود. (همان، ج25، ص30).

هم­چنين حائری تهرانی ميان عمل صالح و کردار فاسد تفصيل داده است. عملی را صالح و باقی می­داند که لوجه الله باشد، چنان که می­گويد:«فإذا كان العمل لوجهه فباق و ما لا يكون من العمل لوجهه لا يبقى لا بنفسه و لا بالعامل و لا بالمعمول له لأن الكل فان فالإخلاص لوجهه سبب لبقاء العمل...» (حائرى تهرانى، 1377‏، ج8، ص170)

بر اساس اين نظريه،« تجسم اعمال» تنها در باره­ی اعمال صالح صادر لوجه الله معنا می‌يابد. يعنی کردارهای شايسته، در جهان آخرت به صورت­های زيبای متناسب با آن جهان ظهور يافته و باعث سرور، شادی، خوشبختی و رستگاری عامل خود می­گردد اما کسانی که اعمال شايسته انجام نداده­اند، دستشان خالی است و همين امر موجب رنج و عذاب آن­ها می‌گردد.

بررسی اقوال متکلمان

همان­طوری که گذشت دانشمندان متکلم اعمال صادره از انسان را عرض دانسته­اند و بر اساس مبانی که در اعراض دارند، برخی متکلمان اعمال را قابل بقا ندانسته و حکم به فنای آن کرده­اند و در نتيجه نمی­توانند« تجسم اعمال» در جهان ديگر را به عنوان پاداش و يا کيفر و گواهی بر انسان بپذيرند. اما گروهی ديگر از متکلمان در باب اعراض قائل به بقا و ثبات آن هستند. به نظر اين گروه، اعمال انسان با انتقال به جهان آخرت متناسب با آن جهان تجسم و تمثل می­يابند. اما پرسش اساسی اين است، آنچه در خارج از انسان به عنوان عمل صادر می­شود، می­تواند تحت مقوله­ی اعراض داخل است؟

اعمال از امور اعتباری است نه تكوينى و حقيقتى خارجى. آنچه در خارج حقيقت دارد، همان حركات است؛ مثلا نماز كه در خارج يك عمل عبادتى شمرده مى‏شود، عبارت از چند حركت بدنى، و زبانى است، كه وقتى با هم تركيب مى‏شوند، نامش را نماز مى‏گذاريم (طباطبايي، 1417، ج1، ص294). بدين جهت نمی­تواند تحت مقوله­ی عرض قرار گيرد تا در بقا و عدم بقا آن بحث نمود. هر چند همين امور اعتباری خواستگاه واقعی دارد که از آنجا ناشی می­شود و دارای آثاری حقيقی است که در روح شخص عامل پديد می­آيد و در جهان آخرت که ظرف ظهور حقايق است، تجسم می­يابد.

بنابراين، مبتنی کردن مسأله­ی«تجسم اعمال» بر مقوله عرض از اساس جايگاهی ندارد تا در صورت بقا و ثبات اعراض،« تجسم اعمال» به عنوان پاداش يا کيفر معنا يابد و در غير اين صورت« تجسم اعمال» فرض نداشته باشد.

بر فرض پذيرش اين­که اعمال از سنخ اعراض و تحت مقوله عرض داخل باشند، عرض بودن آن بر اساس صورت دنيوی است اما صورت ملکوتی که از اعمال در نفس انسانی پديد می­آيد، از باب قيام فعل به فاعل، قائم به نفس هستند و در عالم برزخ صورت برزخی اعمال و در جهان آخرت صورت اخروی اعمال، تجسم می­يابد. بدين جهت گفته شده است:« صورت هر انسان در آخرت نتيجه عمل و غايت فعل او در دنيا است، كه «الدنيا مزرعة الآخرة» پس ريشه اشجار مثمره آخرت در نفس غرس شده است. و لذات و آلام او همه انحاى ادراكات اوست، و هم­نشين­هاى او از زشت و زيبا همگى غايات افعال و صور أعمال‏ و آثار ملكات اوست كه ملكات نفس مواد صور برزخى‏اند. لذا انسان كه در اينجا نوع است و در تحت او اشخاص است، در عالم آخرت جنس و در تحت او انواع است و آن انواع صور جوهريه‏اند كه از ملكات نفس تحقق مى‏يابند و از صقع ذات نفس بدر نيستند (طوسی، 1374، ص87؛ صدرالدين شيرازی، 1392، ص311؛). هر انسانی که در اين دنيا در اثر تکرار عمل صفتی از صفات مَلَکی، شيطانی، بهيمی و سبوعی، بر او غلبه پيدا کند، در آخرت بر اساس آن صفت صورت می­پذيرد و تجسم می­يابد.

به عبارت ديگر هر عملى دو چهره دارد: يك چهره­ی مادی، دنيايى و مُلكى، و ديگری چهره آخرتى و ملكوتى. از نظر چهره دنيايى، اعمال امر فانى، زايل و از بين‏رفتنی است، اما از جهت چهره آخرتى و ملكوتى امر باقى و زايل‏نشدنى است، چه عمل، عمل صالح و مشروع باشد يا عمل طالح و غير مشروع (مطهری، ج27، ص456). بنا بر اين، اعمال هرچند از جهت چهره­ی عنصری و مادی نابود می­گردد اما چهره­ی ملکوتی آن باقی است و در قيامت تجسم و تمثل می­يابد.

افزون بر آن، دليل متکلمان تام نيست. بقاء گرچه عين ذات و ماهيت اشياء نيست، اما عين وجود است، و چون وجود عرض نيست پس بقاء نيز عرض نيست تا قيام عرض به عرض لازم آيد.

علاوه بر آن، انکار« تجسم اعمال» در قيامت ناسازگار با آيات قرآن کريم و روايات منقول از پيشوايان معصوم(ع) است که به روشنی دلالت دارند جزای اعمال انسان، خود عمل او است که در قيامت برگردانده می­شود. 

نتيجه

فرجام سخن اين­که کيفر و پاداش که در قيامت به انسان داده می­شود، همان اعمال است که انسان در دنيا مرتکب شده است. بدين معنا که اگر انسان در دنيا با تکيه بر خدای سبحان و اطاعت از دستور­های الهی اعمالشان را تنظيم کند و کارهای پسنديده و مطابق شرع را انجام دهد، در جهان آخرت اعمال شان بروز و ظهور يافته، سبب بهجت و سرور او گرديده و به سعادت ابدی نائل می­گردد. اما اگر در دنيا مرتکب اعمال ناپسند و غير مشروع گردد، همين اعمال در جهان ديگر تجسم و تمثل يافته و باعث رنج و عذاب او می­گردد.



* فوق لیسانس کلام اسلامی

[1]. برای آگاهی بيش­تر رجوع کنيد به سيد عبد الله، شبر، حق اليقين في معرفة أصول الدين‏، كلام شيعه اماميه‏، قم‏، أنوار الهدى‏، 1424، ص422؛ سعد الدين، تفتازانى‏، شرح المقاصد، مقدمه و تحقيق و تعليق از دكتر عبد الرحمن عميره‏، قم‏، الشريف الرضي‏، 1409، ج5، ص117 و 165؛ مير سيد شريف‏ ايجى، شرح المواقف،‏ تصحيح بدر الدين نعسانى‏ قم‏، الشريف الرضي‏، 1325؛ ج8، 321؛ سيف الدين آمدى، أبكار الأفكار في أصول الدين‏، به تحقيق احمد محمد مهدى‏، قاهره‏، دار الكتب‏، 1423، ج4، ص346؛ ايجى- محقق دوانى- سيد جمال الدين افغانى‏، التعليقات على شرح العقائد العضدية، مقدمه از سيد هادى خسرو شاهى و تحقيق از دكتر عماره و تحرير از شيخ محمد عبده‏،1423، ص123؛‏ احمد بن سليمان‏، حقائق المعرفة في علم الكلام‏، صنعاء، مؤسسة الإمام زيد بن علي‏،1424، ص357؛ قاضى عبد الجبار- قوام الدين مانكديم‏، شرح الأصول الخمسة، تعليق از احمد بن حسين ابى هاشم‏، بيروت‏، دار احياء التراث العربي‏، 1422، ص735؛ قاسم بن محمد بن على‏، الأساس لعقائد الأكياس، صعده‏، مكتبة التراث الإسلامي‏، 1421، ص191.

منبع: فصلنامه علمی، فرهنگی و اجتماعی سخن صبا، شماره 23

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**