دین و مذهب

رابطه علم و دين

**نوشته شده توسط ali halimi**. **ارسال شده در** دین و مذهب

 رابطه علم و دين

 

چکيده                

رابطه علم و دين در مباحث دين شناسي مورد توجه جدي دانشمندان کلام و فيلسوفان دين قرار گرفته و ديدگاههاي مختلف دراين باره ابراز شده است. مراد ازدين مجموعه عقايد، دستورات اخلاقي و احکام و مقرراتي است که براي اداره و هدايت بشر ازسوي خداوند آمده و مراد ازعلم، علوم تجربي است. عمده ترين ديدگاهها عبارتند از: تمايز و استقلال علم و دين که هيچگونه رابطه و برخورد باهم ندارند و قلمرو هرکدام جداست. تعارض  علم و دين که قلمرو هردو جدا نيست ولي داده­هاي علمي با احکام ديني تعارض دارند و دين علم قابل جمع نمي­باشند. تداخل علم و دين: طرفداران اين ديدگاه معتقداند که علم و دين قلمرو يکسان دارند به گونه­اي که دين را از طرف خدا دانسته و همه علوم را داخل در قلمرو دين شمرده­اند. اين ديدگاه از سوي مسيحيان قرون وسطي و برخي متفکران اسلامي ابراز گرديده است. ديدگاه چهارم علم و دين را مکمل يکديگر مي­داند که اين دو باهم ديگر تعامل داشته و سازگار مي­باشند. ازنظر متون ديني و نظر دانشمندان اسلامي علم و دين باهم سازگاراند و هيچگونه تعارض ندارند. ازلحاظ تاريخي نيز هماهنگي علم و دين در دوران تمدن اسلامي غير قابل انکار است و مورخان غير اسلامي به آن اعتراف نموده­اند.

کليد وازه­ها: علم . دين .رابطه. تعارض. سازگاري. اسلام.

 

مقدمه

به دنبال پديد آمدن منازعات ميان علم و دين، مساله رابطه علم و دين مورد توجه جدي قرار گرفت و در حوزه دين شناسي و فلسفه دين نظر دانشمندان و فيلسوفان دين را به خود جلب نموده است. اين چالشها ابتدا دامنگير مسيحيت و عهدين گرديد، ولي به دليل اظهارات بي­پايه برخي دانشمندان نسبت به آموزه­هاي حقيقي دين و برداشت­هاي ناصواب برخي عالمان ديني از آموزه­هاي ديني و ناتواني علم از تفسير بعضي حقايق ديني مانند معجزه، اين تعارض به باورهاي مشترک اديان نيز سرايت نمود و گاهي در برابر دين وحياني مانند اسلام اين پرسش مطرح مي­گردد که آيا علم و دين تعارض دارند يا سازش و تعامل؟

      گذشته از اين برخي عناصربي­خبر و يا باخبر و از سر غرض  ورزي و ايجاد شبهه در اذهان جوانان پاکدل اين پرسش را القاء مي­کنند که آيا پيشرفت جهان غرب به خاطر رهايي از دين نيست؟ آيا علت عقب ماندگي جوامع اسلامي وابستگي به دين نيست؟ و آيا دين با علوم تجربي سازگاري دارد؟ آيا مي­شود هم دين دار بود و هم از مزاياي علوم تجربي استفاده کرد؟

براي يافتن پاسخ به پرسش­هاي فوق ابتدا بايد رابطه علم و دين و ديدگاه­هاي مطرح شده در اين زمينه و سپس رابطه اسلام باعلم و پيشرفت علمي مسلمانان بررسي شود. اما قبل از همه مفهوم علم و دين تبيين مي­گردد.

 

مفهوم علم و دين

دين: به دليل کثرت و تنوع دين و تاثير گرايشهاي شخصي دانشمندان، بيشترين تعريف براي دين پيشنهاد شده، ازاين رو ارائه تعريف واحد و جامع براي دين که انواع مختلف دين را پوشش بدهد، دشوار و شايد ناممکن باشد. ازسوي ديگر بدون تعيين موضوع مشخص نمي­توان چيزي را نفي و اثبات نمود. بنا براين جهت تعيين موضوع ايجاب مي­کند که تعريف هماهنگ با هدف اين نوشتار داشته باشيم. ازاينکه هدف اين پژوهش دفاع از دين وحياني مانند اسلام است، که باعلم چگونه رابطه دارد، تعريف زير را براي دين برمي­گزينيم«دين عبارت است از مجموعه عقايد، اخلاق، قوانين و مقرراتي که براي اداره فرد و جامعه انساني و پرورش انسانها ازطريق وحي و عقل دراختيار آنان قرار  دارد»(جوادي آملي، دين شناسي، ص 27 ).

علم: در باره علم نيز اصطلاحات گوناگون به کار رفته مانند: آگاهي و دانستن در مقابل جهل و ناداني، اعتقاد و يقين مطابق واقع، در برابر جهل بسيط و جهل مرکب، مجموعه قضاياي که مناسبتي بين آنها در نظر گرفته شده،  مجموعه قضاياي کلي اعم از حقيقي و اعتباري، مجموعه قضاياي کلي حقيقي حسي و تجربي. اما مراد از علم در اين بحث علوم تجربي است که آيا دين باعلوم تجربي چه رابطه دارد؟ اعم از علوم انساني و طبيعي. علوم طبيعي مانند: زيست شناسي، فيزيک، شيمي، پزشکي، زمين شناسي و... و علوم انساني مانند: روانشناسي، جامعه شناسي، اقتصاد، مديريت، تعليم و تربيت، و...(عبدالحسين خسرو پناه، کلام جديد، ص 344 ). بنابراين مي­شود گفت علم عبارت است از مطالعات منظم و هدفمند براي کشف حقايق طبيعي که دراين مطالعات کشف حقايق، خاصيت و ارتباط آنها بايکديگر مورد توجه قرار مي­گيرد. آيا دين با چنين علومي سازگار است يا تقابل و تضاد دارد؟ اين پرسش درطي سه بخش پاسخ داده مي­شود.

   نظرات مطرح شده پيرامون رابطه علم و دين

1 – استقلال و تمايز: اين ديدگاه معتقد به تمايز علم و دين است که هرکدام قلمرو مستقل داشته، زمينه برخورد و تمايز بين اين دو وجود ندارد. موضوع علم طبيعت است و موضوع دين خداوند. روش علم تجربه و آزمون است و روش دين شهود. اين ديدگاه ازسوي دانشمندان غربي مانند: نوارتودکسي­ها، اگزيستانسياليسم، پوزيتويسم، و فلسفه مبتني بر زبان­، با بيانهاي متفاوت مطرح گرديده و تمايز الهيات باعلم و استقلال قلمرو هرکدام مورد تاکيد قرار گرفته و احتمال تعامل يا تعارض را از ريشه منتفي دانسته اند(مايکل پترسون و ديگران، عقل و اعتقاد ديني، ص 366 و 369. و ايان باربور، علم و دين، ص 3 ).

اين ديدگاه چون دين را مساوي با تجربه ديني مي­داند و تجربه ديني هرگز با علم ومنطق و عقل سر و کار ندارد، ازين رو قايل به تمايز علم و دين شده است. در حاليکه تجربه ديني غير از حقيقت دين است. تجربه ديني جنبه شخصي دارد و حقايق ديني همگاني است.

2 – تعارض علم و دين: طرفداران اين ديدگاه قايل به تعارض علم و دين مي­باشند. هنگاميکه متدينان اظهار نظرهاي علمي خود را برقرائت رسمي کتاب مقدس مبتني نمودند، دانشمندان جديد از فرضيات تجربي استفاده کردند که با پژوهشهاي بيشتر از تاييد بيشتر برخور دار مي­شدند، تعارض آشکار ميان علم و دين تبارز نمود. براساس اين ديدگاه قلمرو علم و دين مستقل نيست، ولي داده­هاي علمي و ديني باهمديگر ناسازگارند، بدين لحاظ جمع بين علم و دين امکان ندارد.(عقل و اعتقاد ديني، ص 336 ).اين تعارض ممکن است بين گزاره­هاي ديني و گزاره­هاي علمي باشد، يا بين پيش فرضهاي علم با پيش فرضهاي دين باشد. 

   اشکال اين ديدگاه در برداشت غلط عالمان ديني از طبيعت و تفسير تجربي آموزه­هاي ديني توسط دانشمندان تجربي است که بايد برداشت عالمان ديني و تفسير دانشمندان تجربي اصلاح گردد، در آن صورت تعارض ديده نخواهد شد.

3 – تداخل علم و دين: ديدگاه ديگر به تداخل علم و دين قايل است. طرفداران اين ديدگاه معتقداند که علم و دين قلمرو يکسان دارند به گونه­اي که دين را از طرف خدا دانسته و همه علوم را داخل در قلمرو دين شمرده اند. اين ديدگاه از سوي مسيحيان قرون وسطي و برخي متفکران اسلامي ابراز گرديده است. پاره­اي از دانشمندان اسلامي براين باوراند که همه علوم بشري از ظواهر آيات قرآن بدست مي­آيد. از جمله مي­توان به امام محمد غزالي از اهل سنت و استاد جوادي آملي از فرهنگ شيعه اشاره کرد که با بيان­هاي مختلف اين باور را مطرح کرده­اند.(جوادي آملي، شريعت در آينه معرفت، ص173 . و محمد غزالي، جواهر القرآن، فصل5 ص25 ).

4 – مکمل بودن علم و دين: برخي دانشمندان معتقد به سازگاري و تعامل مستقيم علم ودين بوده و آن دو را مکمل همديگر مي­دانند. بر اساس اين ديدگاه هرچند علم و دين داراي قلمرو مستقل اند، ولي داراي عرصه­هاي مشترک نيز مي­باشند. کار اصلي علم، طبيعت شناسي و کشف حقايق طبيعت و کار اصلي دين، خدا شناسي و انسان سازي است، ولي علم راجع به مقولات ديني که مرتبط باعلم است ابراز نظر مي­کند و دين نيز در باب مقولات علمي که مرتبط با اهداف دين باشد اظهار نظر مي­کند، به گونه­اي که هيچ نوع برخورد و تعارض رخ نمي­دهد، اين است که علم و دين مکمل يکديگراند.

      دانشمندان زيادي از اين ديدگاه دفاع نموده اند. جورج شلز نيگر(1946 م)مدعي است که مدلولات مدعيات کلامي در خصوص جهان را استخراج کنيم و سپس آنها را به کمک مشاهده مورد ارزيابي قرار دهيم. فلسفه پويشي وايتهد نيز قايل به پيوند وثيق بين علم و دين است. اين ديدگاه دين را صرفآ فرضيه علمي نمي­داند ، بلکه بر وحدت ارگانيک علم و دين تاکيد مي­ورزد و مدعي است که ميان اين دو رايطه تنگاتنگ و هماهنگ وجود دارد. دونالد مک کي(1922-1987 م) فيلسوف و دانشنمد انگليسي نيز رابطه تنگا تنگ علم و دين را مورد تاکيد قرار مي­دهد و رابطه علم و الهيات را رابطه ميان دو امر مکمل مي­داند( عقل و اعتقاد ديني، ص 369 و370 ). سخن مشهور انشتين است که«علم بدون مذهب لنگ است و مذهب بدون علمم کور است»(محمد علي داعي نژاد، دين در جهان معاصر، تهران، کانون انديشه جوان،1387، ص104 ). الفرد نورث وايتهد فيلسوف و رياضي دان مي­گويد«وقتي تامل مي­کنيم که دين و علم چه ارج و اهميتي براي بشر دارد، گزاف نيست اگر بگوييم سير آينده تاريخ، بستگي به معامله اين نسل با مناسبات و روابط فيما بين آن دو دارد»(داعي نژاد، ص105 و ايان باربور، علم و دين، ص13 ). 

     دکتر جان آ. مکنتاير(1920 م) امريکايي مي­گويد: من انتظار هيچ تعارضي بين علم و دين را ندارم، براي مسيحيون محتواي دين از کتاب مقدس اخذ مي­شود، بنا به نظر سنت اگوستين، اگر گزارش صادقانه حواس يعني علم با تعبيري از کتاب مقدس نا سازگار باشد، کتاب مقدس را بايد مجددا تعبير کرد تا با علم سازگار باشد. بنا براين هيچ تعارضي نمي­تواند بين دين مسيحي و علم وجود داشته باشد.(دکتر مهدي گلشني، آيا علم مي­تواند دين را ناديده بگيرد؟، پژوهشگاه علوم انساني، تهران، 1387 ، ص 318 ).ماکس پلانک مي­گويد« علم و دين مکمل يکديگرند و به عقيده من هرشخصي جدي و متفکر به اين امر متوجه مي­شود که اگر بنا باشد تمام نيروهاي نفوس بشري در حال تعادل و هماهنگي بايکديگر کار کنند، لازم است که به عنصر دين در طبيعت خود معترف باشد و در پرورش آن بکوشد(ماکس پلانک، علم به کجا مي رود، ترجمه احمد آرام، فجر، 1354 ، تهران ،سوم، ص 235 ). 

      از چهار ديدگاه يادشده در باب رابطه علم و دين، ديدگاه چهارم که مکمل بودن علم و دين را مطرح مي­ کند، درست به نظر مي­رسد. زيرا خداوند که خالق تکوين و تشريع است از حکمت و علم مطلق او بعيد است چيزي بگويد که شناخت طبيعت خلاف آن را ثابت کند. چون او آفريننده طبيعت است و از همه بهتر طبيعت شناس است. بنا براين علم صحيح برخاسته از شناخت طبيعت هيچگاه بادين برخاسته از علم الهي که آفريننده طبيعت است، ناسازگار و متعارض نخواهد بود.

     با توجه به آنچه گفته آمديم، اگر احيانا ناساز گاري ميان دانشمندان و متدينان يا ميان نظرات علمي و آموزه­هاي ديني رخ دهد، بطور قطع اين ناسازگاري در حقيقت بين علم و دين نيست، بلکه از خطاي دانشمندان ناشي شده يا از تفسير ناصواب آموزه­هاي ديني از سوي برخي عالمان ديني نشات گرفته، که در اين صورت راه حل اساسي، کنار گذاشتن هيچيک از علم و دين نيست، بلکه يافتن خطاي علمي و يا اصلاح تفسير ناصواب متون ديني است.

جايگاه علم در اسلام

پس از آنکه انواع رابطه علم و دين از ديدگاههاي مختلف بررسي گرديد، حال بايد جايگاه علم دراسلام و رابطه علم و دين از نگاه اين دين مورد ارزيابي قرار گيرد.

          چنانچه بر همگان روشن است که دين مقدس اسلام بيش از هر دين و مذهب ديگر بر اهميت و نقش علم در سعادت و کمال انسان تاکيد نموده و به فراگيري دانش و تفکر و تعقل سفارش نموده است. درمتون ديني اهميت علم و عالم مورد ستايش قرار گرفته، علم و عالم ازجايگاه رفيع برخوردار مي­باشد. آيات و روايات دراين باب بيش از حد شمارش است. برا ي روشن شدن جايگاه علم در منابع اسلامي و اينکه علوم تجربي نيز مورد توجه اسلام است، به چند نمونه اشاره مي­گردد.

  در قرآنکريم حدود780 بار لفظ علم و مشتقات آن به کار رفته که نشانگر اهميت علم دراسلام است(محمد علي داعي نژاد، دين در جهان معاصر، ص115 ). دراين آيه فرموده« قل هل يستوي الذين يعلمون والذين لايعلمون»(زمر9 ).بگو آنانيکه مي­دانند با آنانيکه نمي­دانند يکسانند؟ چون سوال انکاري است معنايش اين است که دانا و نادان هرگز يکسان نيستند.

در آيه 11 مجادله آمده« يرفع الله الذين آمنوا منکم والذين اوتوالعلم درجات»خداوند به آنانيکه ايمان آورده و کسانيکه علم و دانش دارند درجات عظيمي مي­بخشد.

        در آيه 28 فاطر مي­خوانيم« انما يخشي الله من­عباده العلما». مقام خشيت الهي مخصوص بندگان دانشمند خداست.

        از همه مهمتر اينکه بعد از خدا و ملائکه فقط دانشمندان شايستگي گواهي به وحدانيت خداوند را دارند« شهدالله انه لا اله الاهو و الملائکه و اولوا العلم قايما بالقسط»(آل عمران، 28 ). خداوند گواهي مي­دهد که خداي جز او نيست، ملائکه و دانشمندان نيز گواهي مي­دهند به وحدانيت الهي، در حاليکه او قيام به قسط و عدالت در جهان دارد.

درقرآن به قلم سوگند يادشده که نشانه­اي اهميت علم و آموزش است. در اولين آياتي که بر پيامبر گرامي اسلام نازل گرديده، ازخواندن و تعليم دانش سخن به ميان آمده و يکي از اهداف بعثت انبياء درقرآن تعليم کتاب و حکمت دانسته شده است(جمعه2 ).

      اما روايات: رسول اعظم(ص) به طور مکرر امت اسلامي را به فراگيري علم و دانش سفارش نموده دريک جا فرموده است« طلب العلم فريضه علي کل مسلم و مسلمه» آموختن دانش بر هر زن و مرد مسلمان واجب است( محمدي ري شهري، ميزان الحکمه، ج8 ، ص 3948 ).در بيان ديگر فرموده« اطلبوا العلم و لو کان بالصين» در جستجوي دانش برويد اگر چند علم در چين باشد( همان،ص 3946 ).

 امام صادق(ع) فرموده« طلب العلم فريضه علي کل حال» فراگيري دانش در هر حال و شرايط واجب است( همان، ص 3948 ).

          از نظر اسلام هرعلمي که به حال مردم مفيد باشد مورد تاييد قرار گرفته. چنانچه رسول اعظم(ص) فرموده«خيرالعلم ما نفع» بهترين علم آن است که نفع داشته باشد(ميزان الحکمه،ج8 ، 4022 ). علوم تجربي نيز از علوم نافع است و خيلي از مشکلات مردم ازطريق همين علوم برطرف مي­گردد. حضرت علي(ع) در صفات متقين فرموده«و وقفوا اسماعهم علي­العلم النافع لهم » ازصفات متقين اين است که علوم نافع را فرا مي­گيرند( نهج البلاغه، خطبه همام). آن بزرگوار در روايت ديگرفرموده«العلوم اربعه: الفقه للاديان، والطب للابدان، والنحولللسان والنجوم للازمان» دانشها چهاردسته اند: دين شناسي، پزشکي براي طبابت نحو براي دستور زبان و ستاره شناسي براي شناخت زمان(ميزان الحکمه، ج8 ، ص4022 ).

رسول اعظم(ص) فرموده« العلم اکثر من ان يحصي فخذ من­کل شيئي احسنه» دانش بيش از آن است که به شماره درآيد، بنا براين از هر چيز نيکوترين آنرا فراگيريد(همان ص 4022 ).

 بادقت و توجه به روايات يادشده آموختن علم به رشته خاصي منحصر نگرديده، آنچه مفيد به حال جامعه باشد بايد آموخته شود. در اسلام علم نافع مطلوب است اعم از تجربي و غير تجربي

از آيه 60 انفال نيز ضرورت علوم تجربي به دست مي­آيد« واعدوا لهم ما استطعتم من­قوه و من رباط الخيل ترهبون به عدو الله و عدوکم» تا آنجا که در توان داريد نيرو و اسپهاي ورزيده آماده کنيد، تا به وسيله آن دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد. واژه نيرو در اين آيه مفهوم گسترده و نا محدود دارد. تخصص در رشته­هاي مختلف صنعتي و نيروي رزمي و انواع وسايل دفاعي، تکنولوژي هسته­اي و نيروي فکري و انساني را در بر مي­گيرد و خود دانش نظامي از علوم تجربي است که مورد تاکيد قرار گرفته است.

در سيره رسول خدا(ص) آمده که بعد ازجنگ بدر اسيراني که توان فديه دادن نداشتند هرکس که به ده نفر از اطفال مدينه خواندن و نوشتن مي­آموخت بدون دادن فديه آزاد مي­گرديد( عبدالحسين زرين کوب، کارنامه اسلام،ص 26 و 28 ). اين داستان دليل آشکار است براهميت دادن اسلام و رسول اکرم(ص) به تمام علوم سودمند. بنابراين تصور نشود اسلام به علوم تجربي توجه ندارد، بلکه از نظر اسلام فراگيري علوم تجربي مرتبط با طبيعت براي زندگي انسان­ها ارزش دارد. شهيد مطهري دراين باره بيان زيبا دارد«جامعيت و خاتميت اسلام اقتضا داردکه هر علم مفيد و نافعي را که براي جامعه اسلامي لازم و ضروري است، علم ديني بخوانيم»(فريضه علم، گفتار ماه، ج2 ، تهران، کتابفروشي صدوق، ص 137 ).

 بدين ترتيب اسلام به همه رشته­هاي علمي ارج نهاده و مسلمانان را به آموختن آنها دستور داده و هيچگونه محدوديت وضع نکرده و براي تمام يافته­هاي علمي ارزش واحترام مي­نهد.

           ازلحاظ تاريخي نيز اين حقيقت به اثبات رسيده که در عصر شکوفايي تمدن اسلامي، علوم گوناگون در حوزه جهان اسلام بارورگرديد و مسلمين علاوه برعلوم ديني، بنيانگذار بسياري از رشته­هاي علوم تجربي نيز گرديدند. از نظر مسلمانان علم و دين از يکديگر چدا نبوده، بلکه علم همزاد دين به حساب آمده و رشته­هاي علوم تچربي مانند: فيزيک، نجوم، زمين شناسي، پزشکي، رياضيات، و... در مراکز علمي تدريس مي­شد و کتابخانه­هاي عظيم تاسيس گرديد و علم و دين مکمل يکديگر و هماهنگ پيش مي­رفتند.( جرجي زيدان، تاريخ تمدن اسلام، ص 625 و کارنامه اسلام، ص 60 ).

دانشمندان اسلامي و اسلام شناسان بزرگ نيز بر مکمل بودن علم و دين تاکيد دارند. استاد حسن زاده آملي مي­گويد«علم و دين نه تنها معارض يکديگر نيستند بلکه معاضد يکديگراند(دکتر مهدي گلشني، آيا علم مي­تواند دين را ناديده بگيرد ص188 ).

         شهيد مطهري در مساله علم و دين بررسي مفصل انجام داده است. ايشان ابتدا برخورد منفي مسيحيت را که در اثر تحريف مسيحيت و عهد عتيق انديشه تضاد علم و دين را به وجود آورد، مورد ارزيابي و نقد قرار داده، بعد ادامه مي­دهد که در اثر همين برداشت غلط مسيحيت، تمدن اروپا در هزار و پانصد سال اخير، به عصر ايمان و عصر علم تقسيم مي­گردد. اما تاريخ تمدن اسلامي تقسيم مي­شود به عصر شکوفايي که عصر علم و ايمان است  و عصر انحطاط که علم و ايمان باهم انحطاط يافته است. ايشان تاکيد داردکه ما مسلمانان خود را ازاين برداشت غلط مسيحيت برکنار داريم و کورکورانه تضاد علم و دين را مطرح نکنيم. شهيد مطهري علم و ايمان را مکمل يکديگر دانسته و هردو را در راستاي تکامل انسان ضروري مي­داند. دراين رابطه تصريح مي­کند« علم و ايمان نه تنها بايکديگر تضادي ندارند، بلکه مکمل و متمم يکديگراند». ايشان شبهه جايگزيني علم و دين را مطرح نموده، پاسخ مي­دهد که نه علم مي­تواند جانشين دين گردد و نه دين مي­تواند جانشين علم گردد. ازلحاظ تاريخي نيز جدايي علم و دين خسارات جبران ناپذيري را به بار آورده است.(مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج2 ،ص 29و35 ).

    پس از بررسي رابطه علم و دين و جايگاه علم در اسلام لازم است به يک شبهه و پاسخ آن پرداخته شود. شبهه اين است که برخي افراد ناآگاه از تاريخ اسلام وحقيقت تعاليم ديني، و يا عناصر مغرض جهت انحراف اذهان جوانان اين پرسش را مطرح مي­کنند که آيا پيشرفت غرب درعلم و صنعت کنار گذاشتن دين نيست؟ و آيا علت عقب ماندگي جوامع اسلامي وابستگي به دين نمي­باشد؟

براي پاسخ به شبهه فوق بايد سيرتاريخي رابطه علم و دين در مسيحيت و اسلام و نقش اسلام در پيشرفت علوم جديد و تمدن بشري، به طور اجمال مرور شود، آنگاه زمينه پاسخ به شبهه­اي ياد شده فراهم مي­گردد.

      بانگاه گذرا به تحولات مغرب زمين اين حقيقت به وضوح آشکارمي­گردد که در عصر حاکميت مطلق کليسا در قرون وسطي، علاوه بر تفسير و تبيين حقايق ديني، اظهارنظر علمي در باره حقايق طبيعي نيز در انحصار اربابان کليسا قرار داشت و هيچ دانشمندي حق نداشت يافته هاي علمي مخالف قرائت رسمي کليسا را ابراز نمايد. به گونه­اي که اظهار نظر علمي مخالف با نظر کليسا مساوي با کفر و الحاد تلقي مي­شد و محاکمه و مجازات را در پي داشت. براساس استبداد فکري و علمي کليسا بود که گروهي از دانشمندان به دليل اظهار نظر علمي مخالف ديدگاه کليسا به زندان و اعدام محکوم گرديده و درآتش سوزانده شدند. ازسوي ديگر به علت تحريف­هاي که در مسيحيت صورت گرفته، گزاره­هاي درآن پديدآمده که تفسير علمي و عقلاني را بر نمي­تابند نظير؛تثليث، تجسيد، فديه و...(جوادي آملي، شريعت در آيينه معرفت،ص 166 و 167 ).

       باتوجه به نکات بالا راز و رمز تقابل مسيحيت با علم روشن مي­گرددکه اين تقابل ريشه در اصل دين ندارد، بلکه ناشي از تحريف دين و انحصار طلبي متوليان کليسا براي حفظ موقعيت و حاکميت مطلق آنان بوده که با آراي جديد علمي به شدت مبارزه داشته و براي جلوگيري و سرکوبي آن از هرگونه اقدام ظالمانه دريغ نمي­ورزيدند.اما سرانجام شکست تلخ را پذيرفته و از جامعه و سياست کنار گذاشته شد و جنبه فردي به خود گرفت. اين است که تاريخ تمدن اروپا به عصر علم و عصر ايمان تقسيم مي­گردد(مطهري،مجموعه آثار، ج2 ، ص 29 و 35 ). بنابراين رفتار نادرست کليسا و مشکلات مسيحيت تحريف شده را نبايد به حساب دين گذاشت. زيرا حقيقت دين غير از رفتار دينداران و اصحاب کليسا بوده و دامن اديان توحيدي از چنين آلودگي­ها و رفتار نامعقول پاک و منزه است.

        اما اسلام چه از لحاظ متون مقدس و آموزه­هاي ديني چه از لحاظ تاريخي هرگز با علم و دانش ناسازگاري نشان نداده، از آغاز ظهور به آموختن دانش دستور داده که بخش عظيمي از آيات و روايات به ارزش و اهميت علم و عالم، تفکر و تعقل اختصاص يافته و هر علمي که مقدمه سازندگي مادي ومعنوي، دنيوي و اخروي، فردي و يا اجتماعي انسان است و بدون آن اساس حيات مادي و معنوي انسان در مخاطره قرار مي­گيرد، تحصيل آن به صورت عيني و يا کفايي برمسلمانان واجب گرديده است(محمدي ري شهري،علم در قرآن و حديث، دارالحديث، ج2 ، ص440 ).چنانچه به نمونه­اي از آيات و روايات اشاره گرديد.

از نظر تاريخي نيزنقش برجسته و درخشان اسلام در شکوفايي و پيشرفت علوم مختلف و تمدن بشري برکسي پوشيده نيست. در واقع تمدن غرب وام دار خدمات علمي مسلمانان است. براي اثبات اين حقيقت به گوشه­اي از خدمات و پيشرفت علمي مسلمين اشاره مي­شود.

   يکي ازعلوم تجربي علم پزشکي است که توسط دانشمندان مسلمان پيشرفت عظيم نمود، کتابهاي ارزشمند تاليف و بيمارستان­هاي مجهز تاسيس گرديد. محمد بن زکريا ي رازي نويسنده دانش پزشکي است که بيمارستان بغداد با مشورت او ساخته شد و او رئيس آن بيمارستان بود. رازي تاليفات علمي و فلسفي زيادي دارد، از جمله کتاب الحاوي او بزرگترين دانشنامه علوم پزشکي به حساب مي­آيد و اکثر کتابهايش به لاتيني، فرانسوي و يوناني ترجمه شده و مورد استفاده مراکز علمي غرب قرارگرفته است.

      دانشمند نام دار و بلند آوازه ديگراسلامي، بوعلي سينا است که کتاب قانون او در طب شاهکارعلمي بوده و به زبان لاتين ترجمه گرديده و در دانشگاه­هاي اروپا تدريس مي­شد. اين کتاب تا قرن شانزدهم بيست بار به چاب رسيد و در قرن هفدهم چندين برابر چابهاي سابق رسيده بود(مونتگمري وات، تاثير اسلام براروپاي قرون وسطي، ترجمه حسين عبدالمحمدي، موسسه آموزشي پژوهشي امام خميني،1378 ، ص71 و 72 ).

      دراين دوره رشته­هاي تخصصي مانند؛ پزشک عمومي، چشم پزشک، دندانسازي، جراح، ماما، پژشک زنان، پزشک ويژه ديوانگان وجود داشت و زنان پزشک اخت المفيد دربيماري زنان و دخترش زينب دربيماري چشم تخصص داشتند(جرجي زيدان، تاريخ تمدن اسلام و عرب ،ص 608 و 610 ).

اولين بيمارستان در سال 88 قمري بدستور وليد بن عبدالملک تاسيس گرديد و در دوره عباسي­ها توسط هارون رشيد در بغداد بيمارستان تاسيس شد و پس از آن در ساير شهرها بيمارستان­هاي ساخته شدو بدون توجه به مليت، مذهب و شغل افراد همه بيماران با نهايت دقت معالجه مي­شدند( جرجي زيدان، همان).

      بزرگترين بيمارستان در قاهره مصر(1284 م)ساخته شد که حدود(8000) بيمار را پذيرش مي­کرد و داراي رشته­هاي مختلف و پزشکان متخصص بود. اين بيمارستان داراي کار کنان اداري، دارو خانه، انبار، نمازخانه، کتابخانه و سالن سخنراني بود( مونتگمري وات، ص 70).

علم شيمي در ميان مسلمين رايج بود. دانشمند معروف جابر بن حيان و آثار ارزشمند او در اين رشته از اهميت بالا برخوردار است. او در علم شيمي به اختراعات و کشفيات چشم گيري دست ياف و پدر شيمي به حساب مي­آيد. در صنعت دارو سازي نيز توسط مسلمين پيشرفت­هاي مهمي حاصل گرديد و کتابهاي گرانبهاي تاليف و در اختيار دانش پژوهان قرار گرفت. امروزه ثابت شده که مسلمانان پايه گذار اين دانش بوده و براي اولين بار طريقه داروسازي را به کار گرفتند و داروهاي جديدي کشف نمودند(مونتگمري وات، ص 74 و جرجي زيدان ص 606).

     در بخش صنعت نيز مسلمانان کارهاي مهم انجام دادندکه بعدها توسط غربيها کاملترشد.انواع ساعت­ها در عهد هارون رشيد نزد مسلمانان رواج داشت. آسياب بادي قبل ازآنکه در اروپا به وجود بيايد در ممالک شرقي معمول بود(مونتگمري وات ص72 ). علم هيئت، رياضي، جبر و هندسه در ميان مسلمين پيشرفت زياد نمود. از تاليفات مهم اين دوره کتاب جبر و مقابله خوارزمي است. بدين ترتيب فرنگيان جبر را از مسلمانان استفاده کردند(جرجي زيدان ، ص 619 ).

       درکنار اين همه پيشرفت­هاي علمي، مدارس، نظاميه­ها، مرکز علمي و کتابخانه­هاي بزرگ بوجود آمد که جرجي زيدان در کتاب خود کتابخانه­هاي دوره تمدن اسلامي را با کتابخانه­هاي فعلي اروپا و امريکا مورد مقايسه قرا رداده و بعد ازمقايسه مي­نويسد که مسلمانان باکمبود کاغذ و وسايل آن روز ميليون­ها کتاب تاليف و جمع آوري نموده و در صدها کتابخانه عمومي و خصوصي نگهداري مي­نمودند که قسمت عمده آن در حوادث قرون وسطي ازبين رفت(جرجي زيدان، ص 673 ).   

      جرجي زيدان در ارتباط به سهم مسلمانان در پيشرفت تمدن بشري مي­گويد؛ تمدن اسلامي که توسط مسلمانان آغاز شد نه تنها ميراث يونان را از انهدام و فروپاشي نجات داد وآن را اسلوب و نظم بخشيد و به اروپا داد، بلکه آنان پايه گذاران شيمي آزمايشي،فيزيک، جبر، علم حساب، مثلثات فضاي، زمين شناسي، و جامعه شناسي هستند، تمدن اسلامي اختراعات، و کشفيات گرانبها در همه بخشهاي علوم تجربي به مغرب زمين هديه نموده است. شايد گرانبهاترين آنها اسلوب تحقيقات علم طبيعي باشد و اين پيش قدمي مسلمانان بود که جاي پارا براي اروپا باز کرد(جرجي زيدان، همان).

مونتگمري وات راجع به نقش تمدن اسلامي بر اروپا مي­گويد؛ جهان اسلام نه تنها در توليدات مادي و اختراعات تکنولوژي، در زمينه­هاي علم و فلسفه با اروپا شريک است، بلکه اروپا را وادارکرد تصويري جديدي از خود به وجود آوردکه موجب بيداري آنان گرديد. بعد تصريح مي کند که وظيفه ما اروپائيان غربي است که اشتباهات گذشته را اصلاح کنيم و به وامدار بودن عميق خود به عرب و جهان اسلام اعتراف کنيم. فرهنگ اسلامي اواسط قرن دهم ميلادي به اوج خود رسيد و تاقرن هفدهم در همان سطح عالي بود. اين فرهنگ به جهان اسلام محدود نبود، بلکه در هرجاي که اسلام قوي بود کشانده شد(مونتگمري وات، ص25 ).

        توانمندي و ظرفيت تمدن اسلامي و رشد همه جانبه ابعاد انساني توسط فرهنگ اسلامي به اندازه اي قوي بود که از جامعه عقب مانده و جاهليت عرب آن روزگار، ملت نمونه ساخت که در علم، اخلاق و تمدن بشري الگوي همه گرديده و تمدن غرب را وامدار خود ساخت.

     علم جويي در انسان فطري است، اسلام وتمام اديان ابراهيمي که با فطرت بشر هماهنگ مي­ باشند، با علم و دانش سازگاري دارند، زيرا مخالفت با علم مخالفت با فطرت بشراست و مورد پذيرش قرا رنمي­گيرد. ازاين رو بود که مخالفت مسيحيت با کشفيات علمي و تفتيش عقايد ازسوي کليسا باعث افول آن شد و مسيحيت را ازاجتماع بيرون نمود. اما اسلام انسان­هارا به فراگيري همه­ ي علوم فرا خوانده و هيچگونه محدوديت قايل نشده است.

بدين ترتيب رو شن مي­گردد که دين اسلام با علم حتي با علوم تجربي نافع، سازگار بوده و ديدگاه مکمل بودن علم ودين به گونه اي در اسلام قابل دفاع است.

                     

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**