دین و مذهب

احترام به عقايد ديِگران

**نوشته شده توسط ali halimi**. **ارسال شده در** دین و مذهب

احترام به عقايد ديِگران

 

                                                                           

اکبری مالستانی

 

مقدمه

 

 پرسش: عقايد محترم است؟ آيا بايد به تمام عقايد احترام گذاشت با توجه به اينکه اسلام توصيه کرده به کسي اهانت نکنيد؟

تبين مساله: در جامعه عقايد گوناگون وجود دارد عقايد درست و نادرست، آيا به همه اين عقايد احترام بگذاريم و با آنان برخورد سالم داشته باشيم، چنانچه در آموزه­هاي ديني توصيه گرديده که به کسي توهين نکنيد؟ در حالي که برخي عقايد نادرست و باطل است بايد آنها را نفي کرد تا مردم از دام آنها رهاي يابند و به دين حق بازگردند، دين حق بيش ازيکي نيست، چرا بقيه را محترم بدانيم و به هرنوع عقيده احترام بگذاريم؟

 پاسخ : براي يافتن پاسخ به چند نکته بايد توجه شود.

1- مفهوم اهانت. اهانت درلغت به معناي استخفاف، تحقير، تذليل، سب و دشنام است[1]، که از راه فحش دادن، تمسخر کردن، بدگويي نمودن و توهين کردن به شخص يا چيزي ازقبيل مقدسات ديني و اعتقادي تحقق مي­يابد. در کل هرنوع سخن ناشايست و خلاف ادب و اخلاق اسلامي و انساني و برخوردي که طرف را ناراحت نمايد  اهانت است.

2- اسلام دين منطق و عقل است درجاي که عقل و منطق کاربرد داشته باشد نوبت به اهانت و خشونت نمي­رسد. اسلام همواره با منطق قوي و رسا عقل­ها را نشانه گرفته و قلب­ها را تسخير نموده است. طبق فرمايش حضرت علي(ع) کار انبيا شکوفا ساختن توانمنديها و گنجينه­هاي نهفته عقل­هاست «وَ ُثِيرُوا لَهُم دَفَائِنَ العُقُولِ»[2].

     روش اسلام در دعوت و برخورد با ديگران براساس منطق و استدلال، موعظه نيکو و در نهايت جدال احسن است. خداوند فرموده «ادع الي­سبيل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتي هي احسن ان ربک هو اعلم بمن ضل عن سبيله و هو اعلم بالمهتدين»[3] با حکمت و اندرز نيکو به سوي پروردگارت دعوت نما، با آنها به طريقي که نيکوتر است مناظره کن، پروردگار تو از هرکسي بهتر مي­داند چه کساني از طريق او گمراه شده و چه کساني هدايت يافته­اند.

      حکمت؛ به معناي علم و دانش و منطق و استدلال است، و در اصل به معناي منع آمده و ازآنجا که علم و دانش، منطق و استدلال مانع از فساد و انحراف است به آن حکمت گفته شده. نخستين گام در دعوت به سوي حق استفاده از منطق صحيح و استدلال حساب شده است، که در واقع دست انداختن به درون فکر و انديشه مردم و بيدار ساختن عقلهاي نهفته است.

      موعظه حسنه؛ دومين گام در دعوت به راه خدا، استفاده کردن از عواطف انسانها است، زيرا از راه تحريک عواطف، توده­هاي عظيم مردم به سوي حق متوجه مي­شوند. اندرز در صورتي موثر است که خالي از خشونت و برتري طلبي و تحقير و توهين و استکبار باشد و حس لجاجت طرف را تحريک نکند.

      جدال احسن؛ اين مرحله براي کساني است که ذهن شان از مسايل نا درست انباشته شده بايد از طريق مناظره ذهن شان را خالي کرد. مناظره در صورتي اثر مثبت دارد که به روش احسن بوده، حق و عدالت، درستي، امانت و صدق برآن حاکم بوده، از توهين و تحقير و بدگوي خالي باشد.[4]

3- عقيده: عقيده و اعتقاد از ريشه عقد است و عقد به معناي بستن دو چيزي به يکديگر است.  پس عقيده چيزي است که دل بدان بستگي پيدا کند و آنچه شخص به آن اعتقاد و يقين داشته باشد. بنابراين عقيده امر قلبي و باطني است که به قلب و ضمير انسان ارتباط دارد. در اصطلاح عقيده را به معناي حصول ادراک تصديقي گرفته­اند که در ذهن انسان منعقد مي­گردد.[5]

      عقيده دو نوع است؛ گاهي اين دل بستگي ممکن است از عقل و فکر سرچشمه بگيرد که دراين صورت اين عقيده محترم است و بايد آزادو محترم باشد. ولي گاهي ممکن است از روي تفکر نباشد، بلکه ناشي از يک سلسله عادتها، تقليدهاي کورکورانه از آباء و اجداد، يا از روي تعصب و لجاجت باشد و اعتقاد خرافه و غلط برانسان تحميل شود و عقل و فکر را به زنجير بکشد و اسير کند. چنين اعتقادي مانع آزادي و شکوفاي عقل و انديشه است، انبياء با چنين اسارت­هاي فکري مبارزه مي­نمودند، تا انديشه و فکر بشر را از زنجير خرافات و عقايد بي­اساس آزاد سازند.[6]«و يضع عنهم اصرهم و الاغلال التي کانت عليهم»[7] پيامبر تکليف سنگين شان و غل­ هاي که برآنان بوده از دوش آنها برمي­دارد.          

      قرآنکريم در خيلي از موارد علت بت­پرستي مشرکان را از زبان خودشان نقل مي­کند که گاهي به  تقليد ازپدران شان بوده « انا وجدنا آبائنا علي­امة و انا علي­آثارهم لمقتدون»[8] در حقيقت ما نياکانمان را برآئيني يافتيم، و مسلماً ما بدنبال آنان راه يافته­ايم. گاهي پيروي از بزرگان قوم را دليل مي­آورند «ربنا انا اطعنا سادتنا و کبرائنا فاضلونا السبيلا»[9] اي پروردگارما در واقع ما ازسرورانمان و بزرگانمان اطاعت کرديم و ما را از راه گمراه کردند.

 بنابراين چنين عقايدي برپايه منطق و عقل استوار نبوده منشاء آن تقليد کورکورانه و باطل است.

 4- نهي از اهانت به ديگران؛ در آموزه­هاي ديني از اهانت و ناسزاگويي به ديگران و بدگويي به اعتقادات آنها نهي شده است. قرآن مي­فرمايد «ولاتسبوا الذين يدعون من­دون الله فيسبوا الله عدوا بغيرعلم»[10]معبود کساني که غير از خدا را مي­خوانند، دشنام ندهيد، پس آنگاه آنان از روي دشمني و جهالت خدا را دشنام مي­دهند.

     دراين آيه تاکيد شده که هيچگاه بت­ها و معبود مشرکان را دشنام ندهيد، زيرا اين کار سبب مي­شود که آنان نيز نسبت به ساحت قدسي خداوند همين کار را از روي ظلم، ستم و جهل انجام دهند. از برخي روايات استفاده مي­شود که جمعي از مومنان بر اثر ناراحتي شديد که از بت پرستي داشتند، گاهي بت­هاي مشرکان را بد و ناسزا مي­گفتند، قرآن صريحا ازاين کار نهي کرده و رعايت ادب و عفت و نزاکت در بيان را در برابر بدترين اديان توصيه مي­­­کند. دليل اين مطلب روشن است، زيرا با دشنام و ناسزا نمي­توان کسي را از مسير غلط باز داشت، بلکه برعکس، تعصب شديد آميخته با جهالت که دراينگونه افراد است، سبب مي­شود که در آئين باطل خود راسخ­تر گرديده و زبان بدگوي به ساحت قدسي پروردگار بکشايند. زيرا هرگروه و ملتي نسبت به عقايد و اعمال خود، تعصب دارد.[11]  

      علامه طباطباي ذيل همين آيه مي­گويد«معناي سب و دشنام روشن است. اما کلمه عدو به معناي تجاوز و ضد التيام است، که اگر نسبت به قلب ملاحظه شود معناي عداوت و دشمني مي­ دهد. و اگر نسبت به راه رفتن ملاحظه شود معناي دويدن را و نسبت به اخلال در معامله معناي ظلم و عدوان را مي­دهد، و درآيه« فيسبوا الله عدوا بغير علم» به همين معنا آمده».[12]

       علامه مي­افزايد؛ اين آيه يکي از ادبهاي ديني را خاطر نشان مي­کند که با رعايت آن احترام به مقدسات جامعه ديني محفوظ مانده، دستخوش اهانت و ناسزا و يا سخريه نمي­شود، چون اين معنا غريزه انساني است که از حريم مقدسات خود دفاع نموده با کساني که به حريم مقدساتش تجاوز کند به مقابله به مثل برخيزد و چه بسا شدت خشم او را به فحش و ناسزا به مقدسات آنان وادار سازد. ممکن بود مسلمانان به منظور دفاع از حريم پروردگار بت­هاي مشرکين را هدف دشنام خود قرار داده و در نتيجه عصبيت جاهليت مشرکين را وادار سازد که حريم مقدس خداي متعال را مورد هتک قرار دهند، ازاين­رو به آنان دستور داده شد که به خدايان مشرکين ناسزا نگويند، چون اگر ناسزا گويند و آنان هم در مقام معارضه به مثل به ساحت قدس ربوبي توهين کنند، در حقيقت خود مومنين باعث هتک و جسارت به مقام کبريايي خداوند شده­اند.[13]

       فخررازي از مفسرين اهل­سنت ذيل آيه شريفه مي­نويسد؛ برخي مسلمانان به بت­هاي مشرکين سب و شتم مي­کردند، خداوند آنان را ازاين کار نهي کرد، زيرا اگر شما خدايان آنان را شتم کنيد غضبناک مي­شوند و به خداوند ناسزا مي­گويند، پس براي اجتناب از ناسزاگويي به خداوند از دشنام بت­ها دست برداريد. در کل اين آيه هوشدار است براينکه اگر دشمن از سر جهالت و سفاهت ناسزا گفت، نبايد شما ناسزا بگوييد، زيرا اين کار باب شتم و سفاهت را باز مي­کند و چنين روشي شايسته عقلا نيست.

       ممکن است ايراد شود که شتم بت­ها از اصول طاعات است، چگونه خداوند آزان نهي نموده؟ جوابش اين است که شتم بت­ها اگر چند طاعت است، ولي اگر مستلزم منکر بزرگتر بشود، اجتناب ازآن واجب است. زيرا شتم بت­ها مستلزم اقدام مشرکين به شتم خدا و رسول و بازشدن باب سب و دشنام و موجب تنفر آنان از پذيرش حق مي­شود. ازاين­رو از آن نهي شده است. به نقل ازجبايي مي­گويد که آيه « ولاتسبوا...» دلالت دارد براينکه جايز نيست با کفار به گونه­اي رفتار شود که سبب دوري و نفرت آنان از حق گردد، زيرا اگر چنين چيزي جايز بود، به آن دستور مي­ داد و نهي نمي­کرد.[14]

      فيض کاشاني نيز در ذيل اين آيه مي­گويد: خداياني که آنان عبادت و پرستش مي­کنند به زشتي ياد نکنيد و قبايح و زشتي­هاي آنان را ذکر ننماييد. پس از روي جهل و ناداني خدا را ناسزا مي­گويند، به خاطر باطل از حق تجاوز و تعدي مي­کنند. از امام صادق (ع) نقل مي­کند که « مبادا دشمنان خدا را ناسزا گوييد، زيرا آنان از روي ظلم و جهل خدا را سب و دشنام و ناسزا مي­گويند. ايشان داستان ديگري از توحيد صدوق روايت مي­کند که در محضر امام صادق( ع) گفته شد: ما درمسجد مردي را مي­بينيم که به طور آشکارا دشمنان شمارا سب و دشنام و به آنان ناسزا مي گويد، حضرت فرمود: اجر و پاداشي ندارد و خدا او را لعنت کند، او در واقع متعرض ما شده است و ما را در معرض سب آنان قرار داده است، خداوند مي­فرمايد: کساني که غيرخدا را مي پرستند سب نکنيد و ناسزا نگوييد.[15]

      روايات ديگر نيز دراين مورد وجود دارد که از سب و دشنام گمراهان و منحرفان نهي نموده و پيشوايان بزرگ اسلام به مسلمانان دستور داده که همواره روي منطق و استدلال تکيه کنند و به حربه بي­حاصل دشنام نسبت به معتقدات مخالفان متوسل نشوند. براين اساس حضرت علي(ع) به جمعي از يارانش که در ايام صفين پيروان معاويه را دشنام مي­دادند، فرموده «اني اکره لکم ان تکونوا سبابين و لکنکم لو وصفتم اعمالهم و ذکرتم حالهم کان اصوب في­القول و ابلغ في العذر»[16] من خوش ندارم که شما فحاش باشيد، اگر شما به جاي دشنام، اعمال آنها را برشمريد و حالات آنهارا متذکر شويد، به حق و درستي نزديک­تر است و براي اتمام حجت بهتر.

رسول اکرم(ص) در مذمت فحاشي فرموده «المتسابان ما قالا فعلي­البادي حتي يعتدي المظلوم» هرگاه دو نفر به يکديگر ناسزا بگويند، گناهش برگردن آغاز کننده است مگر اينکه ستمديده از حد تجاوز کند.[17]

       دربرابر اعتقادات باطل اگر با خشونت و اهانت برخورد شود، نه تنها طرف را متمايل به حق نمي­کند بلکه او را از حق دور نموده به واکنش منفي وادار مي­سازد که به مقدسات و ساحت قدسي پروردگار با اهانت و خشونت برخورد نمايد.[18] بنابراين برخورد سالم و منطقي به معناي احترام به عقيده باطل نيست بلکه به معناي حفظ مقدسات اسلام و ساحت قدسی پروردگار از اهانت و تعرض باطل­گرايان و مشرکان است.

    اسلام به جاي توهين به عقايد ديگران، آنان را به مشترکات اديان توحيدي فراخوانده «قُل يَااَهل­َ الکِتَابِ تَعَالَوا اِلَي­کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَينَنَا وَ بَينَکُم اَن لَانَعبُدِ اِّلَا اللهَ وَ لَانُشرِکَ بِِهِ شَيئًا وَ لَا يَتَخِذَ بَعضُنَا بَعضًا اَربَابًا مِن­ دُونِ اللهِ»[19] اي پيامبر به اهل­کتاب بگو بياييد بر محور کلمه­اي واحد جمع شويم که ميان ما و شما يکسان است و آن اين است که جز خداي يکتا را نپرستيم و به او چيزي را شريک قرار ندهيم و غير ازخدا سلطه يکديگر را نپذيريم. طبق آيه شريفه برخورد اسلام با اهل کتاب بر محور سه چيز است: پرستش خداي واحد، نفي شرک، نفي سلطه بر يکديگر.

      اسلام فراتر از اهل کتاب اتحاد و زندگی مسالمت آميز با جامعه بشري را مطرح نموده و به مسلمانان دستور داده که حتي با غير اهل کتاب نيز رفتار شايسته و سالم داشته باشند «لاينهاکم الله عن­الذين لم يقاتلوکم في­الدين و لم يخرجوکم من ديارکم ان تبرّوهم و تقسطوا اليهم ان الله يحب المقسطين»[20] خدا شمارا نسبت به کساني که در مورد دين با شما پيکار نکردند و شما را از خانه­هاي تان بيرون نکردند، منع نمي­کند که به آنان نيکي کنيد و نسبت به آنان دادگري نماييد؛ چرا که خدا دادگران را دوست مي­دارد.

 

نتيجه

 ازآنچه گفته آمديم روشن شد که اسلام دين حکمت، منطق و ادب است و از ناسزاگويي و رفتار غيرمعقول و ناشايست نهي کرده و به رعايت ادب اسلامي و برخورد سالم دستور داده است. دراثرناسزاگويي به مقدسات مخالفين و مشرکين زمينه­اي ناسزاگويي به مقدسات اسلام فراهم مي­ گردد و بهانه به دست دشمن مي­دهد، در اين صورت شخص مسلمان که به ناسزاگويي اقدام نموده مقصراست. اين به معناي احترام به عقايد باطل و خرافات نيست، بلکه به معناي احترام به مقدسات اسلام و صيانت مقدسات ديني از ناسزاگويي و اهانت مخالفان است. از سوي ديگر ناسزاگويی و دشنام، مخالفين را نسبت به اسلام بدبين نموده به انزجار و تنفر آنان از دين حق مي­افزايد. هرنوع عقيده محترم نيست، تنها عقيده­اي که بر اساس عقل و تفکر شکل گرفته باشد، احترام دارد. عقايدي که برپايه تقليد از آبا و اجداد و بزرگان قوم و يا از سر جهالت و تعصب باشد احترام ندارد، بايد مردم را از اسارت چنين عقايدي نجات داد، اما نه از طريق بدگويي و اهانت و تحقير، بلکه از راه حکمت و منطق و موعظه نيکو و در نهايت با جدال و مناظره عادلانه و نيکو، که فکر و انديشه مردم باز شود. اين منطق اسلام در برخورد با غير مسلمانان است، که همواره از راه عطوفت و رحمت با مردم برخورد نموده و از هر نوع رفتار ناشايسته و خلاف ادب اجتناب نموده است.

حديث پاياني: رسول اکرم4 فرموده «سباب المومن فسق و قتاله کفر و اکل لحمه من­معصية الله».[21] ناسزا گفتن به مومن فسق است و جنگيدن با او کفر و خوردن گوشت او(غيبت کردن او) معصيت خداست.

 منابع براي مطالعه بيشتر

1-  تفسير نمونه، ج 5، ص 393 تا 396.و ج11، ص 455 به بعد.

2-  تفسير الميزان، ترجمه فارسي، ج7، ص 433و 434 و 444تا447.

3-   مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج24، ص121تا122و ص381 و 370.

 



[1] - احمد سياح، فرهنگ دانشگاهي، فرحان، تهران، 1379، ص 612. و جبران مسعود، رائد الطلاب، بيروت، دارالعلم للملايين، بيتا، ص148.

[2] -  نهج البلاغه، خطبه اول.

[3] - سوره نحل، ايه 125.

[4] -  ناصر مکارم شيرازي، تفسير نمونه، دارالکتب الاسلاميه، ج11، ص 455.

[5] - علامه طباطباي، تفسير الميزان، ترجمه فارسي،  ج4، ص 120.

[6] -  مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 24، صدرا، 1387، ص 121 و 122. و سيد محمد موسوي، نگرش اسلام به ساير اديان، وزارت ارشاد، 1384،  ص198.

[7] - اعراف، آيه 157.

[8] - زخرف، 32.

[9] - احزاب، 67.

[10] - انعام، 108.

[11] - تفسير نمونه، ج 5، ص 394.

[12] - تفسير الميزان، ج7 ص434. و مفردات راغب، واژه عدو.

[13] -  همان. ص434.

[14] -  فخررازي، تفسير کبير، داراحياء تراث العربي، بيروت، بيتا، ج13، ص 139 تا 141.

[15] -  محمد محسن فيض کاشاني، تفسير صافي، نويد اسلام، 1380، قم، ج 2، ص 597.

[16] -  نهج البلاغه ، کلام 206.

[17] - محمدي ري شهري، ميزان الحکمه ، دارالحديث، 1384، قم،  ج5، ص 2354.

[18] - آلوسي مفسر معروف اهل سنت در تفيسر روح المعاني ج7، ص 218نقل نموده که « بعضي از عوام جاهل هنگامي که مشاهده کرد بعضي از شيعيان، سب شيخين مي کنند ، ناراحت شد و شروع به اهانت  به مقام حضرت علي(ع) کرد، هنگامي که از او سوال شد چرا به علي (ع) که مورد احترام تو است چنين  مي کني؟ گفت: من مي خواستم شيعه ها را ناراحت کنم، زيرا هيچ چيز را ناراحت کننده تر ازاين موضوع براي  آنها نديدم ، و بعد او را به توبه ازاين عمل وادار ساختند.

[19] - سوره  آل عمران، 64.

[20] -  ممتحنه، 8.

[21] - ميزان الحکمه، ج5، ص 2352.

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**