دین و مذهب

فلسفه خاتميت و نيازمندي به هدايت در هر زمان

**نوشته شده توسط سلمان نوری**. **ارسال شده در** دین و مذهب

مقدمه

يكي از مسايلي كه در حوزه ي علم كلام از دير باز مطرح بوده، مسأله ي خاتميت است. شايد اين اين پرسش در اذهان همه ي متدينان وجود داشته باشد كه چرا خداوند متعال انسان هاي را به پيامبري برگزيد، و اگر بدين جهت بوده كه در هر زماني مردم نياز به هدايت دارند، چرا در زمان ما پيامبر حي و زنده وجود ندارد؟ راز اين مطلب چيست؟ از اين رو، ضرورت دارد، اين موضوع را مورد بررسي قرار داد تا راز و فلسفه آن آشكار گردد. اما قبل از همه بايد اين نكته را ياد آوري كرد كه دو نوع نبوّت داريم: نبوّت تشريعى و نبوّت تبليغى. پيامبران تشريعى صاحب قانون و شريعت بوده‏اند كه از جانب خداي سبحان براي بشر آورده و مردم را به قانون و شريعت دعوت و از آن تبليغ مي-كردند. قرآن از آن ها به عنوان پيامبران اولواالعزم ياد مي كند. پيامبران تبليغى، به پيامبران گفته مي شود كه وظيفه ي شان تعليم و تبليغ و ارشاد مردم به تعليمات پيامبران صاحب شريعت بوده است و شريعت نياورده اند. بحث خاتميت در هر دو نوع نبوت مطرح است؛ يعني اسلام كه ختم نبوّت را اعلام كرده است، نه تنها به نبوّت تشريعى خاتمه داده است بلكه به نبوّت تبليغى نيز پايان داده است.1 از اين رو، ضرورت دارد، راز و فلسفه ي خاتميت در دو بخش جداگانه به طور فشرده بررسي شود.

1. فلسفه ختم نبوت تشريعي

1.1. مصونيت قرآن مجيد از تحريف

يكى از علل تجديد رسالت و ظهور پيامبران جديد، تحريف و تبديل هايى بوده است كه در تعليمات و كتب مقدّس پيامبران رخ مى‏داده است و به همين جهت آن كتاب ها و تعليمات، صلاحيّت خود را براى هدايت مردم از دست مى‏داده‏اند. غالباً پيامبران احيا كننده سنن فراموش شده و اصلاح كننده تعليمات تحريف يافته پيشينيان خود بوده‏اند.
افزون بر انبيايى كه صاحب كتاب و شريعت و قانون نبوده و تابع يك پيامبر صاحب كتاب و شريعت بوده‏اند، پيامبران صاحب قانون و شريعت نيز بيش تر مقرّرات پيامبر پيشين را تأييد مى‏كرده‏اند. ظهور پياپى پيامبران بيش تر معلول نابودي ها و تحريف و تبديل هاى كتب و تعليمات آسمانى بوده است. قرآن با صراحت مصون ماندن قرآن را از تحريف اعلام داشته1 و مي فرمايد:« إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون‏».2 ما قرآن را نازل كرديم و به طور قطع نگهدار آنيم!
مفاد آيه كريمه اين است كه پيامبر(ص) قرآن را از ناحيه خود نياورده‏ تا مردم عليه او قيام نموده و آن را به زور باطل سازند و پيامبر در نگهداريش به زحمت بيفتد و سرانجام هم نتواند و نيز از ناحيه ملائكه نازل نشده تا رسول خدا در نگهداريش محتاج آنان باشد و تصديقش كنند، بلكه ما آن را به صورت تدريجى نازل كرده‏ايم و خود نگهدار آن هستيم و به عنايت كامل خود آن را با صفت ذكريتش حفظ مى‏كنيم.
پس قرآن كريم ذكرى زنده و جاودانى و محفوظ از زوال و فراموشى و مصون از زيادتى و نقيصة است تا ذكر بودنش محفوظ بماند و نيز مصون از تغيير و جا به جا شدن آياتش است تا مبين بودن حقايق معارفش در امان باشد. در نتيجه مصون از هر نوع تحريف است، چون ذكر خداست و همان طور كه خداى سبحان ابدي است، ذكرش نيز است.3
آيه ي ياد شده به منتفى شدن مهم ترين علّت تجديد نبوّت و رسالت از تاريخ نزول قرآن به بعد اشاره مى‏كند، و در حقيقت، تحقّق يكى از اركان ختم نبوّت را اعلام مى‏دارد.4
در آيه ي ديگر نيز بر مصون بودن قرآن تأكيد شده است:« إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ».5 به درستى كسانى كه بعد از آمدن ذكر براي آنان، كافر شدند( هر چه مى‏خواهند بكنند كه جزاى خود را خواهند ديد) و به درستى كه اين كتابى است گرانمايه و بى مانند كه باطل در عصر نزولش و در آينده در آن راه ندارد، نازل شده از جانب خداى فرزانه ستوده است

2. 1. ظرفيت بشر جهت دريافت برنامه كامل
دين از اول تا آخر جهان يكي است6 و نام آن اسلام است.7 بشر در دوره هاي پيش از دين خاتم به واسطه ي عدم رشد فكري و بلوغ عقلي، قادر نبود، نقشه كلي(دين كامل) را براي سير تكاملي خود دريافت كند. از اين رو، انبياي پيشين براي اين که انسان بتواند راه پر نشيب و فراز تکاملي خود را پيش ببرد، هر کدام قسمتي از نقشه ي مسير تکامل را در اختيار بشر گذاردند تا به مرحله ي رسيد که شايستگي و ظرفيت پيدا کرد، نقشه ي کلي و جامع راه به وسيله ي آخرين پيامبر(ص) از سوي خداي سبحان در اختيار او قرار گيرد. بدهي است که با دريافت نقشه ي جامع نيازي به نقشه ي ديگري نخواهد بود.8
بنا بر اين چون بشر از نظر رشد عقلي و بلوغ فكري به مرحله‏اى از تكامل‏ ‏رسيد كه مى‏توانست آن نقشه ي كامل را در يافت و حفظ كند، و شرط لازم جاويد ماندن يك دين، موجود ‏شد و علّت عمده تجديد پيام و ظهور پيامبر جديد منتفى ‏گرديد.9

3. 1. طي شدن همه ي مراتب كمال
قرآن كريم مي فرمايد:« و ان الي ربک المنتهي»10پايان کار به سوي خداي سبحان است. اين بدين معنا است که شخص پيامبر اکرم تحت تربيت و ربوبيت حق تعالي به آخرين درجات کمال بار يافته« فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى»11 که بالاتر از مقام او فرض ندارد و همتايي براي او نيست و همه ي آنچه براي تأمين سعادت بشر لازم بود و هست، آن حضرت به همراه آورد12 و كامل ترين قوانين را براي سلوك بندگان خداي سبحان، به آن ها ابلاغ فرمود.13
به بيان ديگر، پيامبر خاتم آن است كه همه مراحل را طى كرده و راه نرفته و نقطه كشف نشده از نظر وحى باقى نگذاشته است. به طور مثال اگر فرض كنيم در يكى از علوم همه مسائل مربوط به آن علم كشف شود، جايى براى تحقيق جديد و كشف جديد باقى نمى‏ماند. هم چنين است مسائلى كه در عهده وحى است؛ با كشف آخرين دستورهاى الهى جايى براى كشف جديد و پيامبر جديد باقى نمى‏ماند.14 مكاشفه تامّه محمّديّه كامل‏ترين مكاشفه‏اى است كه در امكان يك انسان است و آخرين مراحل آن است. بديهى است كه هر مكاشفه ديگر بعد از آن مكاشفه، جديد نخواهد بود؛ از قبيل پيمودن سرزمين رفته شده است؛ سخن و مطلب جديد همراه نخواهد داشت،15 سخن آخر همان است كه در آن مكاشفه آمده است:« وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ‏».16 سخن راستين و موزون پروردگارت كامل شد؛ كسى را توانايى تغيير دادن آن ها نيست. او شنوا و داناست.
مرحوم فيض در علم اليقين از يكى از بزرگان چنين نقل مى‏كند:« مقصود و هدف در فطرت آدميان رسيدن به مقام قرب الهى است و اين جز با راهنمايى پيامبران امكان پذير نمى‏باشد. از اين رو نبوّت جزء نظام هستى قرار مى‏گيرد و البتّه مقصود و هدف، مرتبه اعلى و آخرين درجه نبوّت است نه اوّلين درجه آن. نبوّت طبق سنّت الهى تدريجاً كمال مى‏يابد، هم چنان كه يك عمارت تدريجاً ساخته مى‏شود و هم چنان كه در ساختن عمارت پايه‏ها و ديوارها هدف نيست، هدف صورت كامل خانه است، نبوّت نيز چنين است؛ هدف صورت كامل آن است و در همين جاست كه نبوّت خاتمه مى‏پذيرد و پايان مى‏يابد و زياده نمى‏پذيرد، زيرا زياده بر كمال نقص است و انگشت زيادى را مى‏ماند.17 پيغمبر اكرم در حديث معروف به همين معنى اشاره كرد كه گفت: مثل نبوّت مثل خانه‏اى است كه ساخته شده و جاى يك خشت در آن باقى است، من جاى آن خشت آخرينم، يا من گذارنده آن خشت آخرينم.« انَّما مَثَلي فِى الأنْبياءِ كَمَثلِ رَجُلٍ بَنى‏ داراً فَاكْمَلَها وَ حَسَنَها الّا مَوْضِع لَبِنَة فَكانَ منْ دَخَلَ فيها فَنَظَرَ اليْها قالَ ما احْسَنَها الّا مَوْضِعَ هذِهِ اللبِنَة فَانَا مَوْضِعُ هذِهِ اللَّبِنةِ خُتمَ بِىَ الأنْبياءُ».18
بنابراين خداوند حکيم و هادي که بايد ربوبيت خود را در پرورش جامعه ي بشري اعمال کند، کاملاً تجلي کرده و ظاهر شد. از اين رو، دليلي بر آمدن پيامبري پس از پيامبر گرامي اسلام و نيز سخن و شريعت جديد وجود ندارد.19

4. 1. جامعيت و پويايي
يك طرح به شرط فطرى بودن، جامع بودن، كلّى بودن، به شرط مصونيّت از تحريف و تبديل و به شرط حسن تشخيص و تطبيق در مرحله اجرا مى‏تواند براى هميشه رهنمون و مفيد و مادر طرح-ها و برنامه‏ها و قوانين جزئى بى‏نهايت واقع گردد.20 اسلام به خاطر روح منطقى و وابستگى كامل آن به فطرت و طبيعت انسان و اجتماع و جهان، داراي چنين ويژگي است و قرآن كتاب آسماني آن، به عنوان «مهيمن» و حافظ و نگهبان ساير كتب آسمانى خوانده شده است.« وَ انْزَلْنا الَيْكَ الْكِتابَ بِالحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ». ما اين كتاب را به حق فرود فرستاديم، در حالى كه تأييد و تصديق ‏كننده كتاب هاي آسمانى پيشين و حافظ و نگهبان آن هاست و از آن به«تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ» وصف شده است.21 بر اين اساس قابليت پاسخگويي مسايل در هر زمان را دارد.
بنابراين، تحقق عوامل ياد شده با بعثت رسول مكرم اسلام(ص) سبب شد تا ديگر نيازي به نبوت تشريعي نباشد.

2. فلسفه پايان نبوت تبليغي
علل ياد شده در باره پايان نبوت تشريعي، ناظر به پايان نبوت تبليغي نيز است، اما علل ديگر وجود دارد كه اختصاص به ختم نبوت تبليغي دارد و در ادامه به برخي آن ها اشاره مي شود.

1)2. بلوغ عقل و رشد علم و تمدن بشري
يكي از عوامل نياز بشر به وحي تبليغي عدم رشد فكري و بلوغ عقلي بشر بوده است، اما وقتي بشر به درجه ي از بلوغ فكري و رشد عقلي برسد كه خود عهده د ار دعوت و تعليم و تبليغ و تفسير شريعت شود، ديگر نياز به نبوت تبليغي نيست. عصر خاتميت عصر رشد فكري و بلوغ عقلي است. در نتيجه نيازي به نبوت تبليغي نيست. چنان كه مرحوم مطهري مي نويسد:« تا زمانى بشر نيازمند به وحى تبليغى است كه درجه عقل و علم و تمدّن به پايه‏اى نرسيده است كه خود بتواند عهده‏دار دعوت و تعليم و تبليغ و تفسير و اجتهاد در امر دين خود بشود. ظهور علم و عقل، و به عبارت ديگر، رشد و بلوغ انسانيّت، خود به خود به وحى تبليغى خاتمه مى‏دهد و علما جانشين چنان انبياء مى‏گردند....در عهد قرآن وظيفه تعليم و تبليغ و حفظ آيات آسمانى به علما منتقل شده و علما از اين نظر جانشين انبياء مى‏شوند».22

2)2. قابليت پاسخ گويي دين خاتم به نيازهاي بشر
نيازهاي انسان گرچه در تغييرند. نيازهاي جوامع ساده و ابتدايي نيازمندي هاي ساده و بسيط دارند. بر خلاف آن ها جوامع پيچيده و پيش رفته، نيازمندي هاي پيچيده تر و پيش رفته تر دارند.23 اما اين طور نيست كه همه نيازها در تغيير باشند و نه از لازمه ي تغيير نيازمندها، تغيير اصول و قواعد اساسي زندگي است.24
نيازها انسان دو گونه است:1) نيازهاي اولي و اساسي، 2) نيازهاي ثانوي و فرعي. نيازمندي هاي اولي، نيازهايي روحاني و جسماني هستند كه از عمق وجود انسان سرچشمه مي گيرند، مانند نياز به خوراك، پوشاك، امنيت، مسكن زيبايي، پرستش، تربيت، عدالت، تجارت و... كه نيازهاي اوليه به شمار مي روند كه ثابتند. اما نياز تكنولوژي جديد، وسايل پيمايش و...از نيازهاي فرعي و متغيراند و در واقع از نيازهاي اولي ناشي مي شوند.25
علت ثبات نيازهاي اوليه و اساسي بشر آن است كه سرشت انسان ها يكي است. آدميان خواست-هاي فطري يكساني دارند كه تغيير پذير نيستند و دين نيز يكي از آن ها است.26
بنابراين، دين خاتم، ديني است كه هم به نيازهاي فطري بشر پاسخ مي دهد و هم به اندازه جامع و كلي است كه تا پايان زندگي بشر بر روي زمين، بر نيازهاي متغير قابل تطبيق است و در عين حال مصون از تحريف و تبديل نيز است. لازمه ي چنين ديني، آن است كه منبعي بي كران و پايان ناپذير براي كسب معنويت و نيز معرفت و دانش لازم براي راهيابي به عالم ملكوت و رسيدن به كمال نهايي انسان باشد.

3)2. توجه همه جانبه و عميق به قرآن
مطالعه تاريخ اسلام نشان مي دهد كه انديشمندان مسلمان بر خلاف امت هاي پيشين ميراث بزرگ(قرآن)پيامبر خاتم(ص) را از جنبه هاي گوناگون مورد توجه قرار داده و با تدوين علوم چون نحو، صرف، معاني، بيان و...در صدد فهم عميق آن كوشيدند چنان كه مرحوم مطهري مي نويسد:« براى كداميك از كتب آسمانى به اندازه قرآن كار شده است؟ به محض نزول قرآن هزارها حافظ قرآن پيدا مى‏شود. هنوز نيم قرن نگذشته، به خاطر قرآن علم نحو و صرف و دستور زبان تدوين و لغتهاى زبان عربى جمع‏آورى مى‏گردد، علم معانى و بيان و بديع ابتكار مى‏شود، هزارها تفسير و مفسّر و حوزه‏هاى تفسير به وجود مى‏آيد، روى كلمه به كلمه قرآن كار مى‏شود. غالب اين فعّاليّت ها از طرف مردمى صورت مى‏گيرد كه نسبت به زبان عربى بيگانه‏اند. فقط علاقه به قرآن است كه چنين شور و هيجانى به وجود مى‏آورد».27
از زمان نزول قرآن تا كنون هميشه طبقاتي از دانشمندان مسلمان بوده اند كه كارشان دقت و مطالعه روي قرآن بوده است و براي فهم بيش تر آن، تفسيرهاي متعدد نوشته اند كه قابل شمارش نيست.28 در واقع اين ها همان كار پيامبران تبليغي انجام داده اند. كاري كه علاوه بر اين كه نشان گر رشد فكري و بلوغ عقلي بشريّت و قابليّت او براى حفظ و تعليم و تبليغ كتاب آسمانى‏اش است، بي نيازي از نبوّت تبليغى را نيز مي رساند.

ج. نقش امامان معصوم: و عالمان مسلمان در تقويم خاتميت

1. ولايت امامان معصوم: پشتوانه نبوت
بر اساس آموزه هاي ديني، پيامبر گرامي اسلام داراي دو شأن بود؛ نبوت و ولايت و امامت. آنچه در بخش دوم به اثبات رسيد، پايان نبوت تشريعي و تبليغي با ظهور اسلام و بعثت پيامبر خاتم(ص) بود، اما مسأله ي ولايت و امامت و رهبري که همان نظارت کلي بر اجراي اصول و قوانين دين خاتم و دستگيري از واماندگان در راه است، مسأله ي ديگري است. که انسان هيچ وقت از آن بي نياز نخواهد بود. زيرا عوامل تحريف و بدعت در همه ي زمان ها از سوي و نيازمند ي توده بشر در همه دوره‏ها به دعوت، ارشاد از سوي ديگر، وجود دارد و قرآن كريم با كمال صراحت اين وظيفه را بر عهده گروهى از امّت گذاشته است:« وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ امَّةٌ يَدْعونَ الَى الْخَيْرِ يَأْمُرونَ بِالْمَعْروفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ».29 بايد گروهى از شما باشند كه دعوت به خير كنند، به نيكى فرمان دهند و از زشتى باز دارند.
در تفكر شيعي پايان يافتن نبوت هر گز به معناي پايان يافتن سلسله ي امامت و ولايت نيست؛ از اين رو قرآن مجيد با نصب امير مومنان علي(ع) به عنوان جانشين رسول خدا(ص) و ولي مسلمانان، از كمال دين و رضايت باري تعالي و اتمام نعمت بر مسلمانان، خبر داده و دارد:« الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دينا».30 ولايت گوهر و باطن نبوت است31 و هر كس ديگر مي تواند بدون نبوت به مقام ولايت برسد، و اتصال با غيب و ملكوت داشته باشد، مرد باشد يا زن چون صديقه كبرا فاطمه زهرا(س).32 منصب ولايت منافي و ملازم نبوت نبوده است، مصاحب حضرت موسي(ع)33 ، كار گزار حضرت سليمان(ع) و...ولايت باطني داشتند ولي نبي نبودند.
در تفكر شيعي امام معصوم(ع) همه ي شئون پيامبر ( ولايت، بيان احكام و معارف اسلام و رهبري و ارشاد معنوي) جز نبوت را دارا مي باشد.34 از اين رو، با پايان يافتن نبوت تشريعي و تبليغي، مقام ولايت قطع نمي شود بلكه در خصوص امامان معصوم: و ديگر اوليا الهي استمرار مي يابد. پيشوايان معصوم: پس از قطع وحي و تكميل و تتميم و ترسيم خطوط دين به دست پيامبر اكرم(ص)، هم چنان به پاسداري و تفسير و شكوفايي آن، آموزگاري كرده و حقايق دين و اصول اعتقادي و اخلاقي و فقهي و اجتماعي و...را شكوفا مي كنند.35 تبيين و توضيح اين اصول کلي و عينيت بخشيدن به آن ها را به عهده داشته و به هدايت و ارشاد بشر را در زمان حضور، مي پرداختند.

2. عالمان پاسداران دين
اصل امامت، متمم و مكمل دين است كه در پرتو آن، انسان بي نياز از نبوت تبليغي است. چنان كه با دريافت نقشه كامل دين بي نياز از نبوت تشريعي است. ليكن دسترسي به امام معصوم(ع) به مكان و زمان خاص محدود است. آيين كامل و دين خاتم، آييني است كه پتانسيل كمال و استغناي آن از غير، در خود دين و احكام آن، نهفته باشد تا در صورت عدم دسترسي به امام معصوم(ع)، مخاطبان وحي، به مشكلات و معضلات فردي و اجتماعي لاينحل مبتلا نشوند.
آيين خاتم براي حل اين معضل، با ارايه مباني و معيارهاي تفسير دين، اصل اجتهاد را به رسميت شناخته و اين وظيفه را در دوران غيبت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه، به عهده عالمان ديني گذاشته شده است.«دانشمندان جانشين پيامبران هستند».36 علماى امت در عصر خاتميت كه عصر علم است، قادرند با معرفت به اصول كلى اسلام و شناخت شرايط زمان و مكان، آن كليات را با شرايط و مقتضيات زمانى و مكانى تطبيق دهند و حكم الهى را استخراج و استنباط نمايند. نام اين عمل «اجتهاد» است. علماى شايسته امت اسلامى بسيارى از وظايفى را كه پيامبران تبليغى [انجام مى‏دادند] و قسمتى از وظايف پيامبران تشريعى را (بدون آن كه خود مُشرّع باشند) با عمل اجتهاد و با وظيفه خاص رهبرى امت انجام مى‏دهند؛ از اين رو در عين اين كه نياز به دين همواره باقى است و بلكه هرچه بشريت به سوى تمدن پيش رود نياز به دين فزونى مى‏يابد، نياز به تجديد نبوت و آمدن كتاب آسمانى جديد و پيامبر جديد براى هميشه منتفى گشت و «پيامبرى» پايان يافت‏.37
مبارزه با بدعت و جلوگيري از تحريف از دانشمندان مسلمان خواسته شده است:« اذا ظهرت البدع فعلى العالم ان يظهر علمه و من لم يفعل فعليه لعنة اللّه‏»38 آن گاه كه بدعت ها پديد ‏آيند بر عالم و دانشمند است كه دانش خويش را آشكار كند و آن كه نكند لعنت خدا بر او باد.
آن چيزى كه مبارزه با تحريف و بدعت را ممكن و كار آن را در دوران غيبت آسان مى‏كند محفوظ ماندن معيار و مقياس اصلى يعنى قرآن است. رسول اكرم مخصوصاً تأكيد كرده است كه براى صحّت و سقم چيزهايى كه از زبان او نقل مى‏شود از مقياس قرآن استفاده كنند.39
بنابراين علما در عصر خاتميت و غيبت ولي عصرعجل الله تعالي فرجه، دو وظيفه دارند؛ حفظ و نگهداري مواريث انبيا و ديگر استنباط و استخراج حكم الهي از اصول كلي اسلام و منابع پايان ناپذير قرآن، با توجه به دو عنصر زمان و مكان.40

نتيجه
بنا بر اين هر چند با بعثت پيامبر گرامي(ص) و ظهور اسلام، با توجه به دليل هاي ياد شده، نبوت( نبوت تشريعي و تبليغي) خاتمه يافته است و نياز به وجود پيامبر زنده وجود ندارد، اما مردم به هادي و رهنما به خاطر وجود عوامل تحريف و بدعت نيازمندند. در تفكر شيعه راهنمايي و ارشاد مردم و پاسداري از دين را در زمان حضور، امام معصوم(ع) به عهده دارد، اما در زمان غيبت اين مهم به عهده علما و دانشمندان متعهد گذاشته شده است، تا آنان در سايه ي توجهات حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه، با توجه به اصول كلي و تطبيق كليات بر جزئيات و پاسخگويي با مسائل جديد، به هدايت مردم بپردازند.

پاورقي
1. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، تهران، انتشارات صدرا، ج3، ص173؛ همو، ج2، ص183.
2. . همو، ص157.
3. حجر، 9.
4. سيد محمد حسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، قم دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم، 1417ق، ج12، 101.
5. مرتضي مطهرى، مجموعه‏آثار، تهران انتشارات صدرا، ج‏3، 157.
6. . فصلت، 43ـ41.
7. شوري، 13.
8. آل عمران، 67.
9. آيت ...مکارم شيرازي، پيام قرآن، تهران، دار الکتب الاسلاميه، 1383ش، ج8، ص419ـ420.
10. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج3، ص157.
11. نجم،42.
12. نجم، 9.
13. آيت ...جوادي آملي، تفسير موضوعي قرآن(وحي و نبوت) ج3، 409.
14. همو، شريعت در آينه معرفت، قم، مركز نشر اسراء، 1384، ص214.
15. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج3، ص168.
16. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج21، 236.
17. انعام/ 115.
18. فيض كاشانى‏، علم اليقين في أصول الدين‏، تحقيق و تصحيح محسن بيدارفر، قم انتشارات بيدار، 1418 ق‏، ج1 ص167.
19. فضل بن حسن‏طبرسى، مجمع البيان فى تفسير القرآن‏، تهران‏، انتشارات ناصر خسرو، 1372 ش‏، ج8، ص567.
20. آيت ...جوادي آملي، تفسير موضوعي قرآن(وحي و نبوت) ج3، 409.
21. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج3،
22. محمد حسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج12، ص324.
23. همو، 175.
24. محمد تقي مصباح، راهنما شناسي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1376، ص185.
25. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج3، ص183.
26. همو، ص184ـ183.
27. همو، و ص195ـ190. براي آگاهي بيش تر رجوع شود به استاد رحيم لطيفي، مهدويت و مسايل جديد كلامي، ص145.
28. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج3، ص175.
29. همو، ج21، ص 178.
30. آل عمران، 104.
31. .مائده، 3.
32. محي الدين عربي، فصوص الحكم، ص135؛ مقدمه قيصري بر فصوص، ج1، ص127، فصل 12.
33. آيت ا...جوادي آملي، تفسير موضوعي قرآن كريم، ج3، ص410.
34. كهف، 65.
35. محمد حسين طباطبايي، شيعه در اسلام، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1379، ص176.
36. آيت ا...جوادي آملي، تفسير موضوعي قرآن كريم، ج3، ص411. آيت ا...ناصر مكارم شيرازي، پيام قرآن، ج8، ص420.
37. محمد بن يعقوب بن اسحاق‏ كلينى، الكافي محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، تهران‏، دار الكتب الإسلامية، 1407 ق‏، ج1، ص34.
38. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج2، 183.
39. محمد بن محمد مفيد، الأمالي، محقق / مصحح حسين استاد ولى،و على اكبر غفارى ، قم‏، كنگره شيخ مفيد، 1413 ق‏، ص 122.
40. استاد شهيد مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج3، ص196.
41. همو، ج2، ص182.

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**