اجتماع و سیاست

حقوق و آزادی های عمومی از منظر اسلام

**نوشته شده توسط سلمان نوری/فوق لیسانس کلام اسلامی**. **ارسال شده در** اجتماع و سیاست

 مقدمه

هدف اصلی ادیان الهی نائل ساختن انسان ها به رشد و كمال در زمینه ی فطرت پاك است. خداوند اصول اولیه حقوق فطری را كه عبارتند از؛ حق حیات، حق كرامت، حق تعلیم و تربیت، حق مساوات و حق آزادی، به وسیله ی پیامبران در قالب دین برای همه ی مردم ابلاغ فرموده كه جامع همه ی ا دیان الهی دین مقدس اسلام است. آزادی تجلی لطف و رحمت خداوند بر انسان ها و به منزله ی هدیه ی الهی در نهاد همه ی آن ها به ودیعت نهاده شده است. از این رو قرآن مسأله آزادى را در قالب توحید بیان كرده و به تقید و تعهد و التزام انسان به اطاعت فرمان خدا كه بیانگر راه تكامل او است و نفى مطلق اطاعت غیر خدا به هر نحو، دعوت ‌نموده است.

از منظر دین حق آزادی مانند سایر حقوق اساسی و عمومی در پرتو عدالت به معنای اجرای متوازن حقوق و مسؤلیت های فرد و اجتماع، قابل تحقق است. در اسلام توازن میان خواست ها و حقوق جامعه و حقوق و آزادی های افراد، با دو مفهوم حقوق الله(حقوق جامعه) و حقوق العباد( حقوق و وظایف فرد در برابر هم نوع خود) به تصویر كشیده شده است. از مطالعه ی متون دینی استفاده می شود كه هدف شریعت ارائه ی یك چهار چوب مشخص برای آزادی های اساسی افراد است تا در پرتو آن زمینه ی استفاده از مزایایی آزادی را هم برای جامعه و هم برای افراد تسهیل نماید.

از منظر دین آزادی نخست از درون آغاز مى‌شود و تا انسان از قید و بند اسارت های درونی آزاد نگردد از اسارت طاغوت ها و عوامل برونی رها نمی‌گردد. زیرا آن چه كه انسان را به زنجیر اسارت جباران ‌كشیده، همان بندهای درونی و جهل است و حتی جباران و خودكامگان نیز كه انسان ها را به بند می‌كشند، خود در اسارت هوس ها و افزون طلبی ها و قدرت‌پرستی ها و خودخواهی ها و دنیاپرستی ها و شهوات خویشند. از این رو چهره انبیا در قرآن بصورت آزاد مردانی ترسیم شده كه برای رهائی مردمشان از قید و بند اسارت های بیرونی مبارزه ‌كرده‌اند و هدفشان آزادسازی انسان اعم از اسارت های بیرونی« و لایتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله»( آل عمران: 64) و زنجیرهای اسارت های درونی بوده است.« ویضع عنهم اصرهم و الاغلال التی كانت علیهم».( اعراف: 157.)

از مطالب یادشده این نكته نیز روشن می گردد كه محدوده ای اصل آزادی رابطه ی فردی نسبت به افراد دیگر در قلمرو زندگی اجتماعی است و هیچ شخصی اعم از حقیقی و حقوقی به شمول دولت بدون دلیل موّجه حق لغو یا تضعیف آن را ندارد، ولی اگر رابطه ی انسان نسبت به خداوند سبحان سنجیده شود به حكم عقل ناب، اصل آزادی تبدیل به اصل بندگی و نیاز گردیده و انسان جز بنده وعبد چیزی دیگری نخواهد بود. اما پرسش اساسی این است كه انسان در زندگی اجتماعی خود تا چه حد می تواند از این حق بهره برداری كند و محدوده ای آن تا كجا است؟ برای یافتن پاسخ ضروری می نماید تا انواع آزادی را مورد كنكاش قرار داده و با توجه به متون دینی محدوده ای هر كدام بیان شود، اما قبل از آن لازم است به مفهوم شناسی دین و آزادی اشاره نماییم.

مفهوم شناسی دین و آزادی

1. دین
واژه ی دین از جمله واژه های است که متفکران و پژوهشگران علوم مختلف از آن تعریف های گوناگون ارائه کرده اند، كه جهت رعایت اختصار، به آوردن یك تعریف بسنده می گردد.«دین مجموعه ای از عقاید، اخلاق، قوانین فقهی و حقوقی است که از ناحیه ی خداوند برای هدایت و رستگاری بشر تعیین شده است.»( جوادی آملی، 1386، ص19.) طبق این تعریف دین گستره ی وسیع دارد كه شامل عقائد، اخلاق، قوانین فقهی و مقررات حقوقی است، تا انسان ها در پرتو آن ها به رشد و كمال نهایی خود رسند.

2. آزادی

از آزادی حقوقی نیز تعاریف مختلف ارائه شده است. برخی گفته است آزادی عبارت از« قدرت شخص برای اداره ی امور مربوط به خودش بدور از تعدی و دخالت دیگران، در حالی كه جان، عرض، دارایی، منزل و تمامی حقوقی(آزادی مذهبی، آزادی بیان، آزادی مالكیت و حق تعلیم و تربیت) كه به او مربوط است از امنیت بر خوردار است؛ مشروط بر این كه شیوه اداره ی امورش، علیه كسی نبوده موجب ضرر بر دیگران نگردد.»( خلّاف،1350ه، ص30.) مخمصانی می گوید:« [ آزادی عبارت است از] قدرت شخص بر خودداری از عمل به شیوه ی خاص، مشروط بر این كه حقوق دیگران و حدود قانون را نقض نكند.»(مخمصانی، 1979م، ص72) با توجه به این كه نظام های حقوقی از جمله نظام حقوقی اسلام برای تنظیم روابط مردم و حفظ نظم در اجتماع برای هر فرد امتیازهای در برابر دیگر افراد جامعه می شناسد و توانایی ویژه ای به او اعطا می كند در تعریف آزادی می توان گفت: به توانایی ها و امتیازهای كه حقوق هر جامعه منظم، برای اعضای خود می شناسد آزادی حقوقی گفته می شود. باتوجه به كلمه ی« جامعه منظم» هر شخص می تواند از تمامی آزادی های حقوقی خود استفاده كند، مشروط به این كه حقوق دیگران و مصالح كلی جامعه را نقض نكرده و مخالف اخلاق حسنه نباشد. چه این كه در صورت نقض، مصداق ضرر محقق شده باید جلوه آن گرفته شده و محدود گردد.

انواع حقوق و آزادی های اساسی

اندیشمندان مسلمان در دسته بندی حقوق و آزادی های اساسی، با هم اختلاف نظر دارند. برخی آن ها را به سه دسته كلی تقسیم كرده اند. 1) حقوق و آزادی های فردی كه در بر گیرنده ی امنیت، حق محرمیت و حق رفت و آمد است. 2) حقوق و آزادی های معنوی كه شامل آزادی عقیده، آزادی تعلیم و تعلّم و آزادی بیان است. 3) حقوق و آزادی های اجتماعی و اقتصادی مانند آزادی مالكیت و آزادی كار.( احمد فؤاد عبدالمنعم، ص260) سنهوری حقوق و آزادی های اساسی را به دو دسته كلی تقسیم كرده است: یك؛ آزادی های فردی كه به آزادی شخص در برابر اشخاص دیگر اشاره دارد و دو؛ آزادی مالكیت. یعنی آزادی شخص در بهره برداری از اشیاء. ( عبدالرزّاق السهنوری، 1989، ص182.) به هر حال ما در این نوشته حقوق و آزادی های اساسی و عمومی انسان را تحت سه عنوان كلی آزادی های معنوی، آزادی های اقتصادی و آزادی های سیاسی مورد كاوش قرار می دهیم.

1. آزادی های معنوی

یكی از حقوق و آزادی های اساسی و عمومی در همه ی مكاتب حقوقی از جمله اسلام آزادی های معنوی است كه ما آن را تحت دو عنوان آزادى عقیده و آزادی اندیشه مورد بررسی و كاوش قرار می دهیم.

1.1. آزادی عقیده

انسان در اعتقاد آزاد است و كسى نمى‌تواند دیگرى را به انتخاب دینى مجبور كند و از منظر اسلام عقیده ای دینی اجبار پذیر نیست:« لااكراه فی الدین»(بقره: 256) و اگر كسی با عقیده دیگری مخالف است، وظیفه اش این است كه او را با سخن بهتر قانع كند«و جادلهم بالتی هی احسن»( نحل:125) و وجه اشتباه عقیده اش را روشن نموده و به حق هدایت و در راهنمایی طرف به راه راست كوتاهی نكند. خواه طرف پذیرفته و مستبصر شود و یا نپذیرد.«فذكر انما انت مذكر. لیست علیهم بمصَیطر»( غاشیه: 22_ 21)« و ما علی الرسول الاّ البلاغُ المبین»(نور: 54) ولى اگر با آزادى و آگاهی، اسلام اختیار كرد، حق تغییر دین خود را ندارد (ارتداد)، زیرا « اسلام جامع امتیازات انسانى همه ی ادیان الهى و تأمین كننده همه ی حقوق و آزادی هاى مسئولانه ی بشریت است، لذا تغییر دادن عقاید اسلامى به مذاهب دیگر نه تنها موجب بدست آوردن امتیازى نمى‌گردد، بلكه باعث از دست دادن امتیازات زندگى با «حیات معقول» مى‌شود كه هدف اساسى اسلام است و ما وقتى مى‌گوییم «اسلام»، در حقیقت مى‌گوییم دین حضرت ابراهیم خلیل (ع) كه جامع امتیازات ادیان مسیحى و یهودى و زرتشتى و صائبان و دیگر مذاهبى است كه به سند الهى منتهى مى‌شوند»( محمد تقی جعفری، 1370، ص457).

افزون بر آن، در جوهر ارتداد عناد وجود دارد نه كشف حقیقت. زیرا شخص مرتد به حق پی برده اما در عین حال در صدد مبارزه و معانده به آن است و آیه ی شریفه « ان الذین ارتدوا علی ادبارهم من بعد ما تبین لهم الهدی الشیطان سوّل لهم و أملی لهم »( محمد:25) بیانگر همین مطلب است. كسی كه راه هدایت و حق برایش روشن است، باز به عقب برگشته و به حق پشت كند، جز عناد و لجاجت با حق انگیزه ای دیگری ندارد و تحركات چنین شخصی با منافع جامعه ی دینی و حقوق افراد آن، در اصطكاك است. لذا ضرورت دارد حاكمیت دینی با قاطعیت با آن برخورد نماید.( منتظری،1388، ص130)

در باب ارتداد یاد آوری این نكته ضرورت دارد كه در ارتباط به شخص مرتد سه حالت تصور دارد: 1) ارتداد خود را اظهار نمی كند تا دیگران از ارتداد او آگاهی یابند. در این صورت غیر از عذاب قیامت، حكمی فقهی بر او جاری نمی شود. 2) شخص از دین ارتداد كرد و دیگران از ارتداد او آگاه شدند، ولی معلوم شد كه ارتداد او در اثر پژوهش و تحقیق بوده و به كژراهه منتهی شده است. در مورد نیز حكم معهود فقهی بر او جاری نمی شود، چون از مصادیق شاك متفحص است و حدود در مواضع شبهه جاری نمی گردد.، چنان كه پیامبر مكرم اسلام(ص) می فرماید:« ادرئوا الحدود بالشبهات»( وسایل الشیعه، ج18، باب 24 مقدمات حدود). 3) ارتداد شخص از روی شبهه علمی نیست بلكه به جهت عناد و شهوت عملی است. در این صورت، حد بر او جاری می شود و معنای آزادی به اصل عدالت تحدید می گردد.

براساس وجود آزادی عقیده در اسلام، غیر مسلمانانی كه در سرزمین اسلامى زندگى مى‌كنند، براساس ضوابطى، در ابراز عقیده ی خود بدون فراخواندن مسلمانان به آن، و هم چنین در انجام مراسم عبادى و نیز عمل بر طبق شریعت خود در ازدواج، ارث و معاملات، آزادند؛ مشروط بر این‌كه آنچه را نزد مسلمانان منكر است، به‌طور علنى مرتكب نشوند. براى حلّ اختلافات خود نیز مى‌توانند نزد قاضى مسلمانان یا قاضى خودشان مراجعه كنند و دولت اسلامى تا جایى كه به حال مسلمانان ضرر و با مصالح كشور اسلامى منافات نداشته باشد، نمى‌تواند در شئون آنان دخالت نماید.(مجله فقه اهل بیت علیهم السلام ج‌34، ص: 202‌) از این رو، امام علی(ع) خطاب به مالك اشتر می فرماید:« و اشعر قلبك للرعیة والمحبة لهم و اللطف بهم ولاتكوننّ لیهم سبعاً تغتنم اكلهم، فانهم صنفان: اما اخ لك فی الدین او نظیر لك فی الخلق».( نهج البلاغه: نامه 53)خوش رفتاری و مهربان با رعیت و ملاطفت را شعار دل خود ساز، برای ایشان چون حیوان درنده مباش كه خوردن آنان تو را غنیمت باشد. چه رعیت بر دو قسمند: یا به واسطه دین با تو برادر و برابر شده اند یا در خلقت و صورت مانند تواند یعنی برای خود آدمی هستند.

و نیز سیره عملی حضرت در برخورد با خوارج، دلیل بر آزادى عقیده است. خوارج مردمى بودند كه علیه أمیر المؤمنین علیه السّلام قیام كردند و حكم به كفر حضرت دادند و گفتند: على كافر است! این ها در حقیقت فرقه‌اى بودند نظیر آنارشیست هاى این زمان، یعنى هرج و مرج خواهان؛ یا نهیلیست ها، یعنى منكر همه چیز. خوارج هم اینطور بودند و در حالیكه حضرت خطبه مى‌خواندند یكى از آن ها برخاست و گفت‌: لا حكم الا لله! حكم فقط اختصاص بخدا دارد و اختصاص به شما ندارد، و شما حق حكم ندارى! امیر مؤمنان(ع) فرمود: كلمة حق یراد بها باطل، لكم عندنا ثلاث خصال: لانمعكم مساجد الله أن تصلوا فیها و لانمنعكم الفیء ما كانت ایدیكم مع ایدینا و لانبدوكم بحرب حتی تبدؤونا به.( محمد باقر محمودی، 1376، ج2، ص269) حضرت در جواب آن معترض فرمود: این كلام حقّى است كه اراده باطل از آن شده است. براى شما بر عهده ما سه چیز است: یكى این كه: شما را از مساجد خدا منع نكنیم تا درآن نماز بخوانید.دوّم: تا هنگامى كه دست هاى شما با ما و تحت حكومت ما هستید از بیت المال و غنائمى كه به شما داده شود، شما را منع نمى‌كنیم. و سوّم این كه: ما ابتدا به جنگ با شما نمى‌كنیم.

با این كه خوارج حكم به كفر حضرت كه خلیفه مسلمین است، دادند و تمام اعمال و افعال او را كه به عنوان حاكم اسلامی انجام مى‌داد، قبول نداشتند، ولى حضرت در مقابل این انكار، عكس العمل فعلى مانند ضرب، شتم، حبس، قتل و ... را بر آن ها روا نداشت و آنان را در كارشان آزاد گذاشت تا هنگام كه مرتكب جنایت شدند و حضرت را مجبور به نشان دادن عكس العمل و اقدام عملی كردند.

از منظر اسلام عقیده ای مورد احترام است كه ناشى از تشخیص و انتخاب باشد. اما عقاید كه هیچ مبناى فكرى ندارد، مثل آن چه قرآن در باب تقلید نسل هاى بعد از نسل هاى قبل بیان كرده« انا وجدنا آبائنا علی امة و انا علی آثارهم مقتدون».(زخرف: 22-23) و هم چنین عقایدى كه ناشی از پیروى از بزرگان صورت مى‌گیرد، هیچ ارزشی ندارد. اساساً آزادى عقیده در این موارد معنا ندارد، زیرا عقیده به این معنا نوعى ركود و جمود است وآزادى در ركود، مساوى با مفهوم آزادى زندانى در بقاى در زندان و آزادى آدمِ به زنجیر بسته در بسته بودن است.

تفاوت در این است كه زندانى جسم حالت خود را حس مى‌كند اما زندانى روح حس نمى‌كند. به همین جهت آزادى عقیده‌اى كه ناشى از تقلید و تبعیت محیط است نه از تفكر آزاد، معنا ندارد.( مطهری،13، ج20، ص259) از بین بردن این عقیده‌ها مبارزه در راه آزادى بشر است نه علیه آزادى آن. كسى كه در مقابل بتی كه خودش ساخته از او حاجت مى‌خواهد، به تعبیر قرآن از یك حیوان خیلى پست‌تر است أولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون.( اعراف:179) چنین انسانی در اسارت است او را باید به زور از این اسارت رهانید تا بتواند فكر كند. ( همان، ص252) بنابراین آزادى تقلیدی و آزادى زنجیرهاى روحى به عنوان آزادى عقیده در اسلام جایگاهی ندارد.

البته در حكومت دینی، مسؤولان اداری جامعه وظیفه دارند كه برای گسترش كارهای فرهنگی كه باعث تقویت عقاید الهی در جامعه می گردد، زمینه را فراهم و از انجام تمام فعالیت های فرهنگی كه سبب سستی و نابودی عقاید دینی می گردد جلوگیری كنند. چنان كه در دنیا و كشورهای مدعیان آزادی عقیده، عقایدی را كه برای فرهنگ و نظام خود خطرناك تشخیص داده ممنوع كرده اند.

2.1. آزادی اندیشه

مطالعه ی متون دینی نشان می دهد كه آزادی اندیشه از منظر اسلام جایگاه ویژه ی دارد. شریعت عقل و اندیشه را از اوهام و خرافات آزاد ساخته و آن چه را كه مورد پذیرش عقل نیست، رد كرده است و انسان را تشویق كرده تا در باره ی همه ی امور بیندیشد و آن را به عقل عرضه كند در صورت تایید عقل آن را پذیرفته و در صورت رد آن، رها كند.( عوده، ج1، ص28) دلیل این مدعا وجود صدها آیه در قرآن و احادیث متعدد از پیشوایان دین است كه به عبارات گوناگون دستور به تفكر و تعقل و به جریان انداختن شعور و فهم داده اند. اندیشیدن را باعث حكمت، سبب صیقل دهنده ی روح، رهایی از هلاكت، ایمن ماندن از لغزش ها، موجب مصونیت، بصیرت و آن را برترین عبادت می داند.( محمد ری شهری، 1383، ج10، ص4704،)

اساساً اسلام دعوت خود را بر اساس آزادی اندیشه و تفكر قرار داده است و در مورد اثبات وجود خداوند سبحان و پذیرش اسلام به تفكر و بیداركردن عقل ها تكیه كرده و آدمیان را به گونه های مختلف به تفكر در آفرینش آسمان ها و زمین و آفرینش خود و سایر مخلوقات و اندیشیدن در باره آن چه می-بینند و می شنوند فرا خوانده، تا به وسیله ی همه ی این امور خداوند را شناخته و به توحید ایمان آورده و حقایق را از اباطل باز شناسند. به عنوان نمونه آیاتی را می آوریم:

أ‌. إِنَّ فی‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْكِ الَّتی‏ تَجْری فِی الْبَحْرِ بِما یَنْفَعُ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فیها مِنْ كُلِّ دابَّةٍ وَ تَصْریفِ الرِّیاحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (بقره: 164) در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و شد شب و روز، و كشتیهایى كه در دریا به سود مردم در حركتند، و آبى كه خداوند از آسمان نازل كرده، و با آن، زمین را پس از مرگ، زنده نموده، و انواع جنبندگان را در آن گسترده، و (همچنین) در تغییر مسیر بادها و ابرهایى كه میان زمین و آسمان مسخرند، نشانه‏هایى است (از ذات پاك خدا و یگانگى او) براى مردمى كه عقل دارند و مى‏اندیشند.

ب‌. قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى‏ وَ فُرادى‏ ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذیرٌ لَكُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدیدٍ (سباء: 46) بگو: «شما را تنها به یك چیز اندرز مى‏دهم، و آن اینكه: دو نفر دو نفر یا یك نفر یك نفر براى خدا قیام كنید، سپس بیندیشید این دوست و همنشین شما [محمّد] هیچ گونه جنونى ندارد او فقط بیم‏دهنده شما در برابر عذاب شدید (الهى) است.

ت‌. « أَ وَ لَمْ یَتَفَكَّرُوا فی‏ أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ إِنَّ كَثیراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَكافِرُونَ» آیا آنان با خود نیندیشیدند كه خداوند، آسمانها و زمین و آنچه را میان آن دو است جز بحق و براى زمان معیّنى نیافریده است؟! ولى بسیارى از مردم (رستاخیز و) لقاى پروردگارشان را منكرند.

اسلام كسانی را كه بدون تعقل و اندیشیدن و با تقلید از دیگران عمل، و صرفاً به عادات و رسوم تمسك كرده و به خرافات اعتقاد دارند، سرزنش كرده و آنان را به چهارپایان تشبیه نموده است.« وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ (اعراف 179) به یقین، گروه بسیارى از جن و انس را براى دوزخ آفریدیم آنها دل ها [عقل ها] یى دارند كه با آن (اندیشه نمى‏كنند، و) نمى‏فهمند و چشمانى كه با آن نمى‏بینند و گوش هایى كه با آن نمى‏شنوند آن ها هم چون چهارپایانند بلكه گمراه تر! اینان همان غافلانند، چرا كه با داشتن همه‏گونه امكانات هدایت، باز هم گمراهند!

بنابراین اگر آزادی فكر و اندیشه را از مختصات اساسی دین اسلام بدانیم، ادعا گزافی نخواهد بود. البته ناگفته پیدا است كه از منظر دین اندیشه ی مورد احترام است كه مفید به حال آدمیان و منجر به كشف واقعیات گردد. چه این كه هدف از تفكر و تعقل رسیدن به واقعیات است تا مورد استفاده انسان ها قرار گیرد. اما اندیشه های مضر به حیات انسان ها را بر نتابیده و ارزشی برای آن ها قائل نیست.( محمد تقی جعفری،1369، ص374)

2. آزادی اقتصادی

یكی از حقوق اساسی انسان آزادی اقتصادی است بدین معنا كه همه ی افراد در حوزه ای اقتصاد در انتخاب شغل و بدست آوردن ثروت، مصرف آن و تجارت آزادند و هیچ شخصی اعم از حقیقی و حقوقی حق تعرض و مزاحمت آنان را ندارد. در نظام حقوقی اسلام مسائلی به نام احیاء موات، حیازت مباحات، استفاده از انفال و معادن طبق مقررات تعیین شده، وجود دارد كه خود دلیل روشن بر آزادی اقتصادی از نظر اسلام است. آزادی اقتصادی دارای مصادیق است كه در ادامه به بررسی آن ها می-پردازیم.

1.2. آزادی مسكن

از منظر دین اسلام جهان ملك خدا و مردم همگی مخلوق او هستند. پس می توانند از ملك خداوند استفاده كنند و هر كس هر جا بخواهد آزادانه مسكن گزیند. هیچ فردی حق ممانعت و تعرض به او را ندارد. هیچ‌كس را نمى‌توان از محل اقامت خود تبعید و یا از اقامت در محل مورد علاقه‌اش، ممنوع یا به اقامت در محلى مجبور ساخت، مگر در مواردى كه قانون مقرر مى‌دارد. در روایتی از پیامبر گرامى اسلام آمده است:« البلاد بلاد الله و العباد عیال الله اینما اصبحت خیرا فاقم» همه ی شهرها شهر خدا و مردم همه بنده او هستند پس هرجا مورد پسند شما است، برای شما خوب و در همان جا مسكن گزینید.(احمد بن حنبل، 1389، ج 1، ص 166)
مفاد كلام حضرت آن است كه هر چند شهرها را انسان ها مى‌سازند و كشورها را مردم آن، به وجود مى‌آورند، با وجود این شهرها همچنان بلاد خداوند است و انسان ها هم جزء خانواده بزرگ بشرى و خلق و عیال خداوندند و به عبارت دیگر، همه ی آنان خانواده ی خدا و حق استفاده از شهرهاى او را دارند.
در حدیث امام على  می فرماید: لیس بلد احق البلاد بك من بلد خیر البلاد ما حملك. هیچ شهرى براى تو شایسته تر از شهرى دیگر نیست. بهترین شهرها شهرى است كه تو را پذیرا شود (و وسائل پیشرفت تو را فراهم سازد). ( نهج البلاغه، كلمات قصار 442)
بر اساس حدیث مزبورعلاوه بر این كه افراد در انتخاب اقامتگاه و مسكن آزاد است، معیار درگزینش سرزمینی به عنوان وطن و محل سكونت، آن است كه آدمی را با شخصیت و نیازها و آرمان ها و خواست های كه دارد تحمل نماید و بهترین آن ها برای سكونت، شهرهای است كه دارای امنیت، سلامت اقتصادی و رفاه و ارزانی و بدترین آن ها سرزمین های فاقد امنیت و رفاه و اقتصاد سالم است. در روایت از امام علی نقل شده است، كه: « شر الاوطان ما لم یأمن فیه القطان(غرر الحكم، ج 1، ص 445) بدترین وطن ها جایى است كه ساكنان آن از نعمت امنیت بى‌بهره اند و در كلام دیگر فرموده است:« شر البلاد بلد لا امن فیه و لا حصب (همان، ص 443) بدترین و ناشایسته‌ترین شهرها و كشورها جایى است كه امنیت و ارزانى و رفاه زندگى در آن وجود ندارد.
از منظر اسلام، هر مسلمان آزاد است در هر نقطه‌اى از جهان و سرزمین بیگانگان سكونت كند. در این صورت هر مسلمانى مكلف است از هر نوع رفتاری كه موجب زیان به غیر مسلمان شود، خوددارى نماید. و به پیمان ها و تعهدات خود، در برابر حكومت غیر دینی و افراد غیر مسلمان، تا آن جا كه تضادى با قانون اسلام نداشته باشد، احترام گذاشته و وفا كنند و انتقال به سرزمین اسلامى هرگز مجوز نقض آن-ها نخواهد بود و حقوقى را كه بر عهده گرفته، پس از بازگشت به خاك اسلامى نیز ادا نموده و هر نوع قراردادى كه منعقد نموده‌ انجام دهد. تنها در یك مورد، اقامت در سرزمین آنان را براى‌ مسلمانان غیر قانونى تلقى نموده و مهاجرت به سرزمین اسلامى را ضرورى دانسته است و آن مربوط به كشورهای است كه در آن ها رعایت آزادى عقیده و مذهب ‌نشده و مسلمان نمى‌تواند آزادانه مراسم و وظایف مذهبى خود را مطابق عقیده خویش انجام داده و شعائر دینى را بپا دارند.
اسلام محیط خفقان و آزادى كُش را قابل زندگى ندانسته و سلب حق طبیعى آزادى عقیده را یك نوع اهانت غیر قابل تحمل از نظر ارزش هاى انسانى تلقى نموده و تحمل آن را هرگز براى پیروان خود جایز نمى‌داند. چنان كه خود براى بیگانگان، حق آزادى عقیده را یك حق طبیعى و مشروع و غیر قابل نقض مى‌داند، در مورد پیروان خود نیز مراعات آن را ضرورى و نقض آن را غیر قابل تحمل مى‌شمارد.( (عمیدزنجانی، ج‌3، ص: 253‌)
طبق قوانین اسلامی مسلمانانى كه در چنین محیط اختناق‌آورى سكونت دارند باید در اولین فرصت ممكن آن جا را ترك و به سرزمین اسلامى مهاجرت كنند. قرآن در چنین مورد، وظیفه شرعى هر مسلمان را چنین بیان مى‌كند:ِ«اِنَّ الَّذِینَ توفاهم الملائكة ظالمی انفسهم قالوا فیم كنتم قالوا كنا مستضعفین فی الارض قالوا الم تكن ارض الله واسعه فتهاجروا فیهافاولئك مأواهم جهنم و سأت مصیرا. الا المستضعفین من الرجال والنساء واللدان لایستطیعون حیلة و لایهتدون سبیلا فاولئك عسی الله ان یعفوه عنهم و كان الله عفواً غفوراً». (نساء: 99، 98، 97) كسانى كه فرشتگان (قبض ارواح)، روح آن ها را گرفتند در حالى كه به خویشتن ستم كرده بودند، به آن ها گفتند: «شما در چه حالى بودید؟ (و چرا با این كه مسلمان بودید، در صفِ كفّار جاى داشتید؟!)» گفتند: «ما در سرزمین خود، تحت فشار و مستضعف بودیم.» آن ها [فرشتگان‏] گفـتند: «مگر سرزمین خدا، پهـناور نبود كه مهاجرت كنـید؟!» آن ها (عذرى نداشتند، و) جایگاه شان دوزخ است، و سرانجام بدى دارند. مگر آن دسته از مردان و زنان و كودكانى كه به راستى تحت فشار قرار گرفته‏ (و حقیقتاً مستضعفند) نه چاره‏اى دارند، و نه راهى (براى نجات از آن محیط آلوده) مى‏یابند. ممكن است خداوند، آن ها را مورد عفو قرار دهد و خداوند، عفو كننده و آمرزنده است.
در فقه شیعه قانون مهاجرت در مورد مسلمانانى كه در بلاد غیر اسلامى به سر مى‌برند، به سه صورت بیان شدده‌است.
1. آنانى كه در بلاد غیر اسلامى توانایی اظهار عقیده و انجام وظایف دینى و اقامه شعائر مذهبى خود را ندارند، ملزمند به سرزمین اسلامى مهاجرت كنند‌.
2. كسانی كه در سرزمین بیگانگان از آزادى مذهبى و عقیده بهره‌مندند و هیچ گونه مانعى نسبت به انجام وظائف دینى ندارند، هر چند لزومى ندارد به سر زمین اسلامی مهاجرت كنند، ولى شایسته است كه به صفوف مسلمین در سرزمین اسلامى ملحق شوند.
3. مسلمانانى كه یاراى مهاجرت ندارند و یا موانعى از قبیل بیمارى و نظایر آن، امكان هجرت را از آنان سلب نموده، مى‌توانند اقامت در بلاد بیگانه را با وجود شرایط احتناق ادامه دهند.(محمدحسین نجفی، 14.4، ج21، ص35_38)
در مكتب حقوقی اسلام مسأله ی هجرت براى اتخاذ وطن بهتر ، تا آن جا به رسمیت شناخته شده است كه حتى در مواردى كه فرد یا افراد در وطن خویش قادر به زندگى مناسب اسلامى و انجام وظایف و تعهدات خود هستند، هرگاه به منظور سكونت در سرزمین بهتر و مناسب‌تر براى رسیدن به گشایش بیشتر و دست یافتن به امكانات وسیع تر از وطن خویش مهاجرت نمایند، چنین هجرتى در راه خدا محسوب مى‌شود:«وَ من یهاجر فی سبیل الله یجد فی الارض مراغماً كثیرا و سعة»( نساء: 100) كسى كه در راه خدا هجرت كند، جاهاى امنِ فراوان و گسترده‏اى در زمین مى‏یابد.
در كتب لغت، مراغم از ارغام به زمینى كه داراى خاك نرم است معنى شده است( راغب، 1412، ص359) و خاك نرم نشانه ای آمادگى زمین براى فعالیت هاى كشاورزى و در نتیجه زندگى بهتر و شایسته‌تر است. و نیز به معنى مـطلق خاك و محل توقف و سـكونت تفسـیر كرده‌اند( یعقوب جعفری، ج2، ص533) كلمه ی سعه كه به معنى گشایش و گسـترش فراوان است، در آیه بدون قید و مطلق آمده است و نشان می دهد، این گشایش كه بر اثر مهاجرت پدید می آید، در یك‌ بعد زندگى و مربوط به جهت خاصى نیست و ممكن است در تمامى ابعاد و شرایط زندگى صادق باشد( عمید زنجانی، ج3، ص154)

2.2. آزادى كسب وكار

آزادی كسب و كار یكی از حقوق هر فردی از افراد است. به دین معنا كه هر انسانى در عمل خود آزاد و كسى نمى‌تواند او را به‌ انجام كارى مجبور و یا از كاری منع كند. زیرا چنین كارى مخالف با شرف و عزت انسانى است. پس آدمى در انتخاب نوع، زمان، مكان، كمیت و كیفیت كار آزاد است. چنان كه رسول خدا در نامه ی به عبد الله بن جحش تأكید فرموده كه كسى را با اكراه وادار به كار مكند. ( جعفر سبحانی، ج1، ص 388) و نیز در حدیث معروف« رفع عن امتى تسعه ... و ما اكرهوا علیه». (حر العاملی، 1409، ج15، ص369 ) كلیه اعمال مبتنى بر اكراه و اجبار را فاقد اثر حقوقى و قانونى اعلام نمود و وادار كردن فردی به كار بدون رضایت، یكی از مصادیق آن است.
در فرمانی امام على به طرز بسیار جالبى از این حق انسانى حمایت مى‏كند. در زمان خلافت آن حضرت، مردم یكى از مناطق اسلامى خدمت امام شرفیاب شده و چنین عرضه داشتند: در سر زمین ما نهرى است كه گذشت زمان و حوادث روزگار آن را خراب كرده و ما را از فوائد آن محروم نموده است، هرگاه دوباره آن نهر كنده و تعمیر شود در آبادى سرزمین و رونق زندگى ما تأثیر بسزائى خواهد داشت، آن گاه از حضرت تقاضا كردند كه به حاكم خود فرمان دهد تا از راه بیگارى گرفتن مردم و تحمیل كار اجبارى اقدام به حفر مجدد آن نهر نماید.
امام  چون درخواست آنان را شنید، با كمى تأمل نسبت به تجدید حفر نهر ابراز علاقه نمود ولى با موضوع بیگارى و كار اجبارى با آن كه مورد علاقه درخواست كنندگان بود، موافقت نفرمود و نامه‏اى به این مضمون براى «قرظة بن كعب» حاكم آن ناحیه نوشت: «گروهى از مردمی حوزه مأموریت تو نزد من آمده و گفتند كه آنان را نهرى متروك شده است و اگر آن را حفر و استخراج نمایند، سرزمین شان آباد و به پرداخت تمام مالیات و خراج قدرت خواهند یافت و در آمد بیت المال مسلمان ها از ناحیه ایشان فزونى خواهد گرفت، آن ها از من درخواست كردند كه نامه‏اى براى تو بنویسم تا آنان را به كار بگمارى و به كندن نهر و تأمین هزینه آن مجبور سازى. لیكن«لست ارى ان اجبر احدا على عمل یكرهه»: «من صحیح نمى‏دانم كسى را به كارى كه دوست ندارد، به بیگارى و كار اجبارى وا دارم». بنا بر این، مردم آن جا را نزد خود بطلب تا اگر كار نهر بر آن گونه باشد كه وصف كرده‏اند هر كدام از آنان را كه به طیب خاطر مایل به كار باشند، به كار گمار، ولى چون نهر ساخته و پرداخته شود، متعلق به كسانى خواهد بود كه در تجدید آن كار كرده و زحمت كشیده‏اند، نه آنان كه از كار خوددارى كرده و علاقه‏اى به آن نشان نداده‏اند، و در هر حال، رونق داشتن زندگى و نیرومندى آنان نزد من، بهتر از ضعف و ناتوانى آنان است.( محمد باقر محمودی، 1376، ج5، ص32)
دقت در این فرمان، دو مطلب مهم مربوط به آزادى كار و نتیجه تلاش و فعالیت را از دیدگاه اسلام روشن مى‏سازد. اول؛ بیگارى و تحمیل كار اجبارى نادرست است و دوم؛ در آمد و منفعت كار را به طبقه زحمت كش و مولد ثروت اختصاص دارد.
بنا بر این در مكتب حقوقی اسلام آزادی كسب و كار به رسمیت شناخته شده و هر فردی حق دارد آزادانه حرفه و شغل را برای تأمین نیازمندی های خود انتخاب كند. هرچند در چارچوب مقرر در شریعت اسلام برخى كارهای مضر به حال جامعه مانند شراب‌سازى، قمار، ربا و... حرام شمرده شده است.
بدیهى است كه انسان مى‌تواند این آزادى را با بستن عقد یا عهد با دیگرى، از خود سلب كند و نفى اجبار فرد به كاری، به معناى تجویز سلب مسئولیت در برابر كار و شغل‌ انتخابى شخص نیست و هر فردى باید به مقتضاى تعهداتى كه كرده است انجام وظیفه نماید. « یا ایهاالذین آمنوا اوفوا بالعقود» اى كسانى كه ایمان آورده‏اید! به پیمانها (و قراردادها) وفا كنید(مائده:1) و نیز آزادى او در انتخاب شغل و حرفه، به معنى تجویز بهره‌كشى از كار دیگرى نیست. اصولًا بهره‌كشى از كار دیگرى خود منافى با آزادى كار است. « ولا تأكلوا اموالكم بینكم بالباطل»( بقره:188) و اموال یكدیگر را به باطل (و ناحق) در میان خود نخورید! (عمید زنجانی، 1421، ج‌1، ص534‌)

3.2. آزادى تجارت

آدمیان براساس اصل آزادی، در انواع تجارت‌هاى داخلى و خارجى با این شرط كه كسب حلال كند، آزاد« الا ان تكون تجارة عن تراض»(نساء: 29) و اجبار آنان ممنوع است. هیچ فردی به شمول دولت اسلامى حق جلوگیرى از تجارت‌هاى مشروع داخلى و خارجى و نیز مصادره ی اموال مشروع منقول و غیرمنقول مردم را ندارد.
در فقه مسائل مربوط به تجارت در كتاب مستقل تحت عنوان كتاب البیع یا تجارت مطرح شده و اندیشمندان مسلمان از جهات و زوایای مختلف آن را مورد بحث و بررسی قرار داده و قلمرو آزادی تجارت را مشخص نموده اند.
با توجه به قاعده نفی ضرر( لا ضرر و لا ضرار فى الاسلام) و حرمت انحصار و احتكار و هم چنین رباخوارى و دیگر معاملات باطل و نامشروع باید برنامه‌هاى تجاری در چارچوب مراعات حقوق دیگران و مبادلات مشروع و بدور از معاملات حرام تنظیم گردد.

4.2. مصونیت ملكیت از تعرض

یكی از مصادیق آزادی اقتصادی حریت در مالكیت است. بدین معنا كه انسان مالك اموال منقول و غیرمنقول خود می باشد و كسی حق تصرف در ملك و دخالت در حریم اقتصادی او را بدون اذن ندارد. در مكتب حقوقی اسلام حرمت تصرف در اموال دیگران خواه مسلمان و خواه كافر، مقتضای اجماع، ضرورت، كتاب و سنت دانسته شده( احمد نراقی، 1415، ج15، ص18) و فقهاء شیعه در فقه« سلطنت بر اموال» و « حرمت مال » را از قواعد مسلّم تلقی كرده اند.
مالكیت خصوصی از اصول مسلم نظام حقوقی اسلام و آیات(النساء: 29و4) و روایت متعدد( حر العاملی، 1409، 24: 234 و29:10) بر آن دلالت دارد و هم چنین احكام و قوانین مانند انواع مالیات های شرعی( خمس، زكات و صدقات مستحب، كفارات، دیات، وقف و...) بیانگر به رسمیت شناختن مالكیت خصوصی در اسلام است. در غیر این صورت احكام مذكور لغو و موضوعیت نخواهد داشت.( در آمدی برحقوق اسلامی،1368، 2: 283)
در اسلام هرچند اصل آزادى اقتصادى و مالكیت خصوصی پذیرفته شده ولی در عین مطلق نیست بلكه با محدودیت هاى مختلفى همراه است كه ذیلًا به برخی آن ها اشاره مى‌شود:
1. آزادى اقتصادى و مالكیت خصوصى در چارچوب ارزش هاى اخلاقى كه از ژرفاى فطرت و شخصیت روحى یك مسلمان سرچشمه مى‌گیرد، محدود مى‌گردد. یك فرد مسلمان مالكیت خود را در فضاى وسیع مهر و صفا و خیرخواهى برای دیگران و با خوى احسان و ایثار احساس، و آزادى خود را در چنین محدوده‌اى مقدس، قابل اعمال مى‌بیند او مال را ودیعه ی الهى و خود را به مثابه ی خلیفه خدا در تولید و استفاده از آن مى‌داند. از این رو مازاد بر نیاز ضرورى شخصى را در خدمت جامعه اسلامى و انسان هاى نیازمند قرار مى‌هد
2. به اعتقاد یك مسلمان، مال و ثروت از آن خدا« له ما فی السموات و ما فی الارض»( یونس، آیه 68) و او امانتدار آن است كه باید در راه رفع نیازهاى ضرورى و حیاتى خود در محدوده‌اى كه شرع تعیین كرده از آن استفاده نماید. از این رو مفهوم مالكیت انسان نوعی امانت داری و در حوزه خواست خدا قرار گرفته و با ضوابط و قوانین الهى محدود مى‌گردد.
3. مالكیت بر حاصل كسب و كار مشروع، محترم است«حرمة مال المسلم كحرمة دمه» (محمد باقر مجلسی، 1404، 29: 407) ولى صاحب مال در تصرف آن به طور مطلق آزاد نیست. تسلط مالكانه هم چنان كه مجوز احتكار و اسراف و تبذیر نیست مجوز سلب امكان كسب و كار و استفاده دیگران از محصول كار مشـروع شان را نیست. مشروعیت استفاده از ملك بر اساس الناس مسلطون على اموالهم مشروط به این است كه موجب ضرر و زیان به دیگران نباشد. زیرا بهره برداری مالكانه از محصول كسب و كار مشروع به همان اندازه كه به یك فرد خاص آزادى و حق اعطا، به طور مساوى براى دیگران نیز در مورد كسب و كار مشروع شان آزادى و حق ایجاد مى‌كند. مطلق بودن آزادى یك فرد در استفاده از این حق به معنى نقض آزادى در استفاده از حق بهره‌گیرى مالكانه خواهد بود.
4. تحریم كلیه فعالیت هاى اقتصادى مانند ربا، قمار، احتكار و انواع مختلف معاملات حرام و باطل كه در نهایت مانع تحقق ارزشهاى معنوى و رشد و ارتقاى انسانى است، نوع دیگر از محدودیت هائى است كه اسلام در زمینه ی مالكیت خصوصی ایجاد نموده است.
5. دو اصل تعاون و موازنه اجتماعى كه اساس عدالت اجتماعى است هر كدام به نوبه ی خود موجب محدودیت هاى خاص در سیستم مالكیت خصوصى مى گردند.
اصل تعاون بین فرد و جامعه‌اش پیوندى ناگسستنى ایجاد و او را از فردیت كامل خارج كرده و به هر انسان دو شخصیت مى‌بخشد: شخصیت فردى و شخصیت اجتماعى و به تعبیرى دیگر دوگانگى را از میان فرد و دیگر افرادجامعه‌اش بر مى‌دارد و باعث می شود هر فرد مسلمان خود و متعلقاتش را در رابطه با جمع ببیند و در نتیجه مالكیت شخصى نیز از فردیت كامل خارج و مانند مالكش در رابطه با جامعه و دیگران قرار ‌گیرد. اصل مزبور تا در جامعه از نظر سطح زندگى و نیازمندی ها دوگانگى وجود دارد، مانع آن است كه فرد در مورد مالكیت خصوصى خویش مطلق اندیشد و مواهب خدادادى را در انحصار خود در آورد.
اصل موازنه، فرد را ملزم مى‌كند كه طبق مقررات اسلامى مبلغى از مازاد درآمد خود را به عنوان مالیات در جهت مصالح و منافع عمومى جامعه بپردازد. پرداخت خمس و زكاة كه هركدام داراى احكام و مصارف خاصى است، از موارد تطبیق اصل موازنه اجتماعى و از عوامل بازدارنده ی مؤثرى تكاثر و تمركز و تداول ثروت از طریق مالكیت خصوصى است. این نوع كنترل و محدودیت بطور كاملاً مؤثرى مى‌تواند از انباشته شدن ثروت هاى حاصل از كار و فعالیت هاى آزاد و مشروع جلوگیرى نماید.( عمید زنجانی، 1: 537_542)

3. آزادى سیاسى

تمامى افراد جامعه جز در مواردى كه نصّ خاص وارد شده است از حق دخالت در سرنوشت خود از طریق اظهار نظر و بیان در مسائل مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و اعمال حاكمیّت ملّى خود از راه انتخاب شدن و انتخاب كردن برخوردارند. بنابراین، مردم در عصر كنونی مى‌توانند حاكم خود را براساس موازین و معیارهاى اسلامى انتخاب و در صورت تخلّف وى از احكام شریعت، نه تنها مردم حق دارند او را عزل نمایند( مجله فقه اهل بیت،34: 203) بلكه خود به خود معزول است. و نیز می تواند با اظهار نظر و تبادل اندیشه و افکار در زمینه های مختلف علمی از جمله مسایل سیاسی باعث اتخاذ تصمیمات درست و سیاست گذاری های صحیح در سطح داخلی و بین المللی توسط دولت مردان گردد.

1.3. آزادی بیان

براساس اصل حریّت، آدمى در ابراز اندیشه‌ها و افكار خود و نیز چاپ و نشر آن‌ها ، آزاد است تردید نیست که این آزادی در قلمرو مادی و معنوی مشروط بر این كه مفید به حال بشریت باشد، مورد تأیید دین است. علاوه بر اصولی چون امربه مروف و نهی از منكر،ضرورت انتقاد از حاكمان در قالب نصیحت، ضرورت مشورت حاكم اسلامی، اهتمام به امور مسلمانان كه مستلزم آزادی بیان است، شاهد آن آیات و روایات متعدد است که در این باب وجود دارد.

1. آیاتی كه كتمان حقیقت را نكوهش و اظهار آن را لازم می شمارد.« یا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (آل عمران71) اى اهل كتاب! چرا حق را با باطل (می آمیزید و) مشتبه مى‏كنید (تا دیگران نفهمند و گمراه شوند)، و حقیقت را پوشیده مى‏دارید در حالى كه مى‏دانید؟ إِنَّ الَّذینَ یَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدى‏ مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْكِتابِ أُولئِكَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ (159) كسانى كه دلایل روشن، و وسیله هدایتى را كه نازل كرده‏ایم، بعد از آنكه در كتاب براى مردم بیان نمودیم، كتمان كنند، خدا آنها را لعنت مى‏كند و همه لعن‏كنندگان نیز، آنها را لعن مى‏كنند

هر چند براساس آیه ی اول اهل كتاب به خاطر رفتارشان نسبت به آمیختن حق و باطل و كتمان حق مورد سرزنش قرار گرفته است اما باتوجه به آیه ی دوم و معنای حق و بیّنه و هدایت، نهی مزبور هرگونه كتمان حق و بیّنه و هدایت و نیز شامل هر شخصی كتمان كننده ی حقایق است.( محمد تقی جعفری، 1369، ص426) بر این اساس طبق منطق قرآن اظهار حق و بیان واقعیات وظیفه ی همه ی موحدان است.

در حدیثی از پیامبر آمده است:« إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِی أُمَّتِی فَلْیُظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَهُ فَمَنْ لَمْ یَفْعَلْ فَعَلَیْهِ لعنَةُ اللَّهِ» .( محمد بن یعقوب كلینی، 1365، ج1، ص54) هر گاه بدعت در میان امتم آشكار شود، عالم باید علمش را اظهار كرده( و واقعیات را بیان كند) در غیر این صورت مورد لعن خداوند است. هم چنین در روایتی از امام علی(ع) آمده است:« إِنَّ عَالِمَ كَاتِمَ عِلْمَهُ یُبْعَثُ أَنْتَنَ أَهْلِ الْقِیَامَةِ رِیحاً تَلْعَنُهُ كُلُّ دَابَّةٍ مِنْ دَوَابِّ الْأَرْضِ الصِّغَار»( حرالعاملی، 1409، ج16، ص270 و مجلسی، 1404، ج2، ص72) عالمی كه علمش را كتمان كند، روز قیامت در حالی كه متعفن ترین مردم است، مبعوث می شود.

2. « فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ» (الزمر 18_ 17) پس بندگان مرا بشارت ده! همان كسانى كه سخنان را مى‏شنوند و از نیكوترین آن-ها پیروى مى‏كنند. بدیهی است که انتخاب و پیروی از بهترین گفتار در صورت معنا دارد که آزادی بیان وجود داشته باشد، تا در مقام مقایسه ی دیدگاه ها و نظرات، بهترین آن ها, مشخص و گزینش و پیروی-شود.

3. « ادْعُ إِلى‏ سَبیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی‏ هِیَ أَحْسَن‏»( نحل:125). با حكمت و اندرز نیكو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آن ها به روشى كه نیكوتر است، استدلال و مناظره كن. مناظره و جدال احسن در صورت آزادی بیان عینیت می یابد.‏ مرحوم نایینی در ذیل این آیه می نویسد:« حقیقت دعوت به حرّیّت و خلع طوق رقّیّت ظالمین به نصّ آیات و اخبار سابقه، دعوت به توحید و از وظائف و شئون انبیا و اولیا علیهم السّلام است، پس هر كس در این وادى قدم نهد و در این صدد بر آید خواه صاحب جریده باشد یا اهل منبر یا غیر ایشان، هر كه باشد، باید بر طبق همان سیره ی مقدّسه رفتار، دستور العمل آیه ی مباركه را سرمشق خود نموده، به رفع جهالت و تكمیل علمیات و تهذیب اخلاق ملّت همّت گمارد و لسان بدگوئى را چون محمول بر غرضانیّت است، مطلقا كنار گذارد.تا خود كاملا عالم نباشد به غرض خود نمایى و عوام ربایى و هنگامه‌جویى و امثال ذلك در این وادى داخل نشود...آزادى قلم و بیان و نحوهما را كه از مراتب آزادى خدادادى و حقیقتش هم عبارت از رها بودن از قید تحكّمات طواغیت و نتیجه مقصوده از آن بى‌مانعى در موجبات تنبّه ملّت و بازشدن چشم و گوش امّت، و پى بردنشان به مبادى ترقّى و شرف استقلال وطن و قومیّت‌شناسى، و اهتمامشان در حفظ دین و تحفّظ بر ناموس اكبر كیش و آئین، و اتّحادشان در انتزاع حرّیّت موهوبه الهیّه و استنقاذ حقوق مغصوبه ملّیّه، و برخوردنشان به تحصیل معارف و تهذیب اخلاق و استكمالات نوعیّه و وطنیّه و امثال ذلك است، وسیله هتك اعراض محترمین و گرفتن حق السكوت از زید یا اجرت تعرّض به عمرو و یا كینه خواهى از بكر و نحو ذلك ننماید».

قلمرو آزادی بیان

اگرچه هر انسانی در باره ی آن چه به حقانیتش معتقد است، حق دارد آزادانه سخن گفته و با زبان و قلم از آن دفاع كند، ولی این آزادی مطلق نیست، مقید به این است كه مخالف آداب و رسوم همگانی، اخلاق حسنه و نصوص شریعت مقدس نباشد و به تعبیر دیگر آزادی بیان و قلم و مطبوعات معنایش این نیست که هر که هر چه را، صلاح دید خواه به حال جامعه مفید باشد خواه مضر، بگوید. بلکه حدودی دارد که قوانین آن را مشخص می کند. به طور کلی می توان گفت آزادی بیان تا آن جا روا است که مطابق با اصول و قوانین مفید انسانی باشد که از آن می توان به «آزادی معقول بیان»تعبیرکرد.( محمدتقی جعفری، 1370، ص430.) از این رو، فقهای شیعه در فقه فصلی را به نام ممنوعیت كتب ضلال عنوان كرده اند تا آزادی بیان را محدود به اموری كنند كه در جهت خدمت به شهروندان و تأمین كننده صلاح و سعادت آنان باشد و با آوردن ادله ی عقلی و نقلی بر حرمت و لزوم از بین بردن و جلوگیری از انتشار و خرید و فروش كتاب های ضلال كه موجب فساد و گمراهی گردند، اتفاق نظر دارند. ( مرتضی انصاری،1411، ج1، ص115)

عبدالقادر عوده با استناد به آیات از قرآن می گوید: خداوند با ترسیم حدود آزادی بیان برای پیامبر بر ما روشن ساخته كه آزادی بیان مطلق نیست بلكه مقید به عدم تجاوز به حقوق دیگران و سوء استفاده از آن، است. از این رو اسلام بر خلاف آن چه در دنیا( آزادی مطلق و یا مقید به نظر حاكمان و استبداد) رایج است، بین آزادی و محدودیت جمع كرده است و آزادی بیان را تا آن جا پذیرفته كه مخالف با اخلاق حسنه و نصوص شریعت و موجب اخلال نظم عمومی نباشد و این مزید آزادی بیان در اسلام است.( عبدالقادر عوده، ج1، ص33 _35)

نتیجه این كه چون در اسلام صلاح و سعادت جامعه در بالاترین درجه از اهمیت قرار دارد، آزادی بیان تا آن جا روا است كه اعتقادات و اخلاق مردم و امنیت عمومی را در معرض خطر قرار نداده و مخالف هدف تشكیل جامعه اسلامی نباشد.

2.3. تشكیل حزب و انجمن

از مصادیق آزادى سیاسى، تشكیل احزاب و انجمن‌هاى سیاسى و برپایى اجتماعات است، دو اصل تسلط هر فرد برخود و عدم سلطه ی دیگران بر او در نظام حقوقی اسلام و تأكید آن بر مشورت و تبادل نظر در باره ی موضوعات مختلف نشان می دهد كه اسلام نه تنها مخالف تشكیل احزاب، تشكل های سیاسی و اجتماعات نیست بلكه با دستور به تعاون كه شامل تعاون حزبی نیز می شود، تشكیل احزاب را به رسمیت شناخته است. مطالعه سیره ی پیامبراکرم(ص) نیز نشان می دهد، آن حضرت به گروه های که برای انجام مقاصد اجتماعی و سیاسی مفید و مثبت به حال جامعه, همکاری داشتند علاقمند بوده است؛ چنان که بعد از بعثت، به عضویت خود در گروهی از جوانان که برای دفاع از محرومان و مظلومان، پیش از بعثت تشکیل شده بود به نیکی یاد می کند و می فرماید: «لقدشهدت فی دارعبداله بن جدعان حلفاَ ما احب ان لی به حمرالنعم و لو ادعی فی الاسلام لاجبت» در خانه عبدالله بن جدعان در پیمان حضور داشتم که دوست ندارم آن را با همه ی شتران سرخ مو معاوضه کنم و اگر اکنون هم در اسلام مرا به آن (چنان پیمانی)فرا خوانند قطعا اجابت خواهم کرد.( ابن هشام، ج1، ص134)

از دیدگاه اسلام گروه ها و تشکل هایی در جامعه ی اسلامی اجازه ی فعالیت دارند که به ارزش های دینی پای بند و از حدود الهی پاسداری نمایند و در راستای رشد و شکوفایی افراد جامعه گام بر دارند و به عبارت دیگر نظم عمومى، اخلاق حسنه، مصالح مسلمانان و شؤون و عنعنات اسلامی را رعایت كنند. اما احزاب و انجمن های که اهداف ضد دینی و اخلاقی را دنبال می کنند، جای برای فعالیت های نامشرع و مضر شان, در جامعه ی اسلامی وجود ندارند.

نتیجه

از منظر اسلام همه انواع آزادی های یاد شده، نه به طور مطلق بلكه در چار چوب معین كه مقررات آن را مشخص كرده، مانند مخالف نبودن با اعتقادات و اخلاق حسنه، نرساندن زیان به دیگران ، امنیت عمومی را در معرض خطر قرار ندادن، مناقض شریعت و مخالف هدف تشكیل جامعه اسلامی نبودن و…، پذیرفته شده است.

 فهرست منابع

1. قرآن
2. نهج البلاغه
3. آمدی، عبدالواحد، غررالحكم و دررالكلم، مترجم محمد علی انصاری قمی، تهران، چاپ هشتم.
4. احمدبن حنبل ،المسند،بیروت،دارصاد.
5. انصاری، شیخ مرتضی، المكاسب، مصصح محمد جواد رحمتی و سید احمد حسینی، قم، دارالذخایر، چاپ اول، 1411ق.
6. جان هیک ، فلسفه دین ، ترجمه بهزاد سالکی ، انتشارات بین المللی هدی ، 1381ش.
7. جعفری، محمدتقی، تحقیق دردونظام حقوق جهانی بشر،تهران،دفترخدمات حقوق بین الملل جمهوری اسلامی،1370ش.
8. ___________، حکمت اصول سیاسی اسلام،تهران،بنیادنهج البلاغه،1369ش

9. جعفری، یعقوب، تفسیر كوثر، بی تا.
10. جمعى از مؤلفان‌، مجله فقه اهل بیت علهیم السلام، قم، مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامى بر مذهب اهل بیت علیهم السلام‌، چاپ اول‌.
11. جمعی از نویسندگان، در آمدی بر حقوق اسلامی، تهران، انتشارات سمت، 1368.
12. جوادی آملی، عبدالله، منزلت عقل درهندسه معرفت دینی، قم، مرکزنشراسرأ1386ش.
13. حرالعاملی، محمدبن الحسن، الوسائل الشیعه، قم،مؤسسه آل البیت،1376م.
14. الحمیری المعافری، عبدالملك بن هشام، السیرة النبویة، تحقیق: مصطفی السقا و ابراهیم الابیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت، دارالمعرفة، بی‌تا.
15. خلاف، عبدالوهاب، السیاسة الشریعیة، قاهره، المطبعة السلفیه، 1350ه.
16. راغب اصفهانی، حسین، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق عدنان داوودی، دمشق، دارالعلم الدارالشامیه،چاپ اول، 1412ق.
17. سبحانی، جعفر، فرغ ابدیت، بی تا.
18. سنهوری، عبدالرزّاق، فقه الخلافه و تطورها، تصصح نادیا لاسنهوری و توفیق محمد الشاوی، قاهره، الحیات المصریه للكتاب،1989م.
19. عاملی، حر، وسائل الشیعه، قم، مؤسسة آل بیت، چاپ اول، چاپ اول، 1409ه ق.
20. عمیدزنجانی،عباسعلی ، فقه سیاسی،تهران،مؤسسه انتشارات امیرکبیر،1384ش.
21. عوده، عبدالقادر، التشریع الجنایی، دارالكتب العربی، بی تا.
22. فؤاد عبدالمنعم، احمد، اصول النظم الحكم فی الاسلام، مصر، مؤسسة الشباب.
23. کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی،تهران دارالکتب الاسلامیه،1365ش.
24. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار،بیرت،مؤسسه الوفا،1404ه ق.
25. محمدی ری شهری، محمد، میزان الحكمه، ترجمه حمید رضاشیخی، قم، دارالحدیث، چاپ چهارم، 1383.
26. محمصانی، صبحی، اركان حقوق الانسان فی الاسلام، بیروت، دارالعلم الملایی، 1979م.
27. محمودی،محمد باقر، نهج السعاده فی مستدرك نهج البلاغه، تهران، سامان چاپ و نشر و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، اول، 1376ش.
28. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران،انتشارات صدرا،1381ش.
29. منتظری، حسین علی، تهران، نشر گواهان، چاپ دوم، 1388.
30. نجفى، ، محمد حسن‌، جواهر الكلام فی شرح شرائع الإسلام، ‌ محقق و مصحح عباس قوچانى- على آخوندى، ‌بیروت، دار إحیاء التراث هفتم‌العربی‌1404 ه‍ ق‌
31. نراقی، احمد،مستند الشیعه فی احكام الشریعه، قم، مؤسسة آل بیت، چاپ اول، 1415ه ق.

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**