اجتماع و سیاست

ازالحادسليقه اي تا اعتقادجليقه اي!

**نوشته شده توسط ali halimi**. **ارسال شده در** اجتماع و سیاست

 

 

 

رهاورد تأمُّل اندک مرورگر ذهن ما برفاجعه هاي انساني، رونمايي ازاين سرّ ناگوار است که رخدادهاي وحشيانه تاريخي يا از سربي مسئوليتي ويا براي احساس يک مسئوليت انجام شده اند. يکي بدون هيچ مسئوليتي، «هيروشيما» و «ناکازاکي» را درهم کفته وقتل عام مي کند. ديگري براي انجام يک مسئوليت، مليون ها انسان را فداي برتري طلبي فاشيستي «نازي» ها ويا براي حفظ صورت با طل عقيده اش، انتحار وکشتار مي کند. پيامد خونين هردو انگاره براي بشر، فاجعه باراست. خشونت، راهبرد برآوردن هوسي مي شود که عقلانيت انساني را به بندکشيده وعصبانيت حيواني را آزادمي گذارد. لهجه خونين هردو پارادايم ناپسند، گذراز انسانيت است. چه آنکه بااستنباط تنگ نظرانه از سنن ديني، متحجّرانه خودرا دراندرون خوبي ها نجات يافته مي داند وچه آنکه با تفکُّرات خودخواهانه درجهاني بي ديني ، متکبّرانه خودرا ازتمام زشتي ها پيراسته مي داند، اوّلي درقبال سعادت همه احساس تکليف مي کند ودوّمي قبالة جهان را درملک خودش تعريف مي کند، يکي با اعتقاد مزاحمش، وديگري با الحاد مهاجمش درارتکاب يک جنايت بادوشيوه سهم مي گيرند. واين است که يکي درپناه خرافه هاي اعتقاد ش، جليقة خودرا انفجارمي دهد وديگري درگناه گزافه هاي الحادش، سليقة خودرا انتشارمي دهد. هرکدام با تاکتيک جعلي خود، از اعتدال عقلاني عبورميکند وچنين است که باسيطرة  خوي درندگي با باروت طمع نفساني، جهاني منهاي عاطفه وعشق شکل مي گيرد. ودرابهام اين تاريکناي پرگير ودار، ديگرنه تعبُّدواقع مأبانه، زمينه بروز مي يابد ونه تعقُّل حقيقت طلبانه فرصت  عرضي اندام.

 

«افغانستان» به مثابه ماجرايي که تجربه هردو جريان منحط را ازسرگذرانده، چه دوران اختناق الحادي که شاهان ستم پيشه ونحله هاي منحط کمونيستي، ددمنشانه با دين مردم درگير بودند وچه دوره انحطاط اعتقادي که برخي جريان هاي جهادي وجرثومه راديکال افراطي گري يعني تحريک تندرو « طالبان» مزوّرانه بادنياي مردم درافتاده بودند، ازهريک اين اوضاع دشوارظالمانه، متأثّرگشته وامروزه سوگوارخون، ميراثدارخيانت وآبستن خشونت است. درگيرودار اين حسّ مسئوليت جاهلانه وآن بي مسئوليتي ابلهانه، کسي به استغاثة اين جغرافياي مجروح، گوش فرانداده ودلسوزانه به التماس اين جامعة مذبوح، اثري ننهاده است. نعشي برهنة اين خاک،  با گلوي بريده وگيسوي ژوليده، درمعرکه مخاصمات عقده هاي اجيرشده وعقيده هاي زنجيرشده،  برزمين مانده وهيچ رهگذري جنازه خونين اين خاک رانپوشانده وهيچ دستي قيافه خشمگين اين سينه چاک را ننوازيده است.

 

درميان آتش خيمگاه زندگي مردم،  تکّه هاي سوخته استخوان «خِرد» هنوز هم مفقود ونيم سوخته هاي کوچک «انديشه» هنوزناپيدااست. وپرسمان ارزشمند «انسانيت»، مسأله گم شده درخاکستر رخدادهاي افغانستان است. يافتن « عقلانيت» اين راهبرد تردُّد ازتراژدي و راهکارعبوراز خشونت، درسرزمين احساس هاي آلوده وديار نبرد هاي بيهوده هرچند دشوار امّا قابل دستيابي است. عيارساختن عمل بر معيار  عقل، گزينه به کارنبسته دربحران افغانستان است که آموزه هاي روشن گر وهدايت افسون گرش، بازدارنده ي تنگ نظري هاي متحجّرانه و جلوگير واگرايي هاي احمقانه است. با تبعيت ازتوصيه خرد، وگام نهادن درمسير عقلانيت، «اعتدال» و«انسانيت» ، دو رهيافت ارزنده اي سالها سعي انساني، نصيب جامعه شده ودرپناه آنان، نابه ساماني هاي گوناگون زندگي برطرف خواهندشد.

 

ديد فراقومي، احترام به عدالت، تسامح ملّي، شايسته سالاري، خدمت دلسوزانه ، دوري از خشونت وتحمُّل باورها وسلايق گوناگون، شاخصه هاي اعتدال وانسانيتند. عقلانيت يک پديدة انساني است و از تحولات جامعه انساني متأثر مي­شود و لذا هم ناظر به واقعيات عيني و هم متکي به معرفت حقيقي است و بدون داشتن بينش معين و معرفت مشخص نمي توان معيار ارائه کرد، ولذا عقلانيتي که ما ازضرورت بازگشت به آن سخن مي رانيم مي بايست واقع بينانه، جامع نگرانه، سعادت طلبانه وخداپسندانه باشد. اگر به چنين ترازي ازخردمندي دست يابيم که متناسب با واقعيت، منطبق با سعادت، مبتني بر مصلحت و بالحاظ منافع جمعي وبا دوري از اسباب کشي هاي قومي وماجراجويي هاي نژادي، وارد عرصه هاي متنوّع رخدادهاي سياسي واجتماعي، اقتصادي وفرهنگي بشويم، به خودي خود، جامعه ايدآل آرماني با تحقُّق آموزه هاي مدني شکل خواهد گرفت. توسعه بينش عقلاني، مکلّفيت نخبگان نويسنده وآموزنده است که با قلم وقدم خويش، احساس مسئوليت نموده و بسترتحقُّق عقلانيت را فراهم آورند ونه آنکه بد انديشان ماجراجو ونا مسئول، با نشرترديد ها ووسواس هاي ذهني وشخصي خويش و با تحريک احساسات قومي ومذهبي، زمينه را برنگرش عقلاني تنگ کنند. خشونت، واکنش منفي عليه هجوم به طرز فکر ويا پسند يک سليقه است. ازآن جا که هيچگاهي انديشه با تفنگ کشته نخواهد شد، براي تعمير واصلاح کجروي هاي يک تفکراشتباه،  چاره اي جزتن دادن به سفارش عقلانيت نيست. وبلاي  مصيبت بار امروز جامعه ما که هم رگه هايي از الحاد وهم گرايش هايي ازتجمُّد، بدون پشتوانه فکري وبا ادعاهاي پوپليستي وصرفا باانکار وکشتار، درصدد مصادرة آگاهي وآرامي مردمند، که يکي  ناشيانه وبي مهابا، تمام ارزشهاي ديني مردم را انکار مي کند وديگري عاميانه و بي پروا براي تحميل باورش، کشتارمي کند. هردوي اين گرفتاري هاي زشت وزيان بار ملّت ما، با ابتناء بر خردورزي برطرف خواهدشد. الحاد که محصول نگاه اومانيستي وخودپرستانه به جهان است و تحجُّر که برآيند برداشت  خودپسندانه واستنباط متجمّدانه ازمتون ديني است، با اعمال اتّهام وانتحار ازميان برداشته نمي شوند. مبارزه تئوريک بااين دوپديده همسان دردوسوي افراط وتفريط، وتحقُّق اعتدال وانسانيت ازراه دشوار ودوام دار آموزش وپرورش عقلاني و تحليل وتوجيه خردمندانه ميسّراست. به اميد آن پگاهي خجسته که انسانيت برمدارعقلانيت، سامان گيرد ودل شکسته ي اين جزء مجروح زمين، دوباره برخواسته وسبزشود ودرپناه روحبخش آن بهار پرشکوفه عدالت، مردمان ميهنم آرام وسعادتمند گردند.

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**