دین و مذهب

شاخصه های اصلاح گری در حکومت علوی(ع)

**نوشته شده توسط ali halimi**. **ارسال شده در** دین و مذهب

 شاخصه های اصلاح گری در حکومت علوی(ع)

بازنگری و ارزیابی دیدگاهها و نگره های پیشین و درنگ ورزیدن درباره آنچه که شکل گرفته و بر اساس ذهنیتها خلق و آفریده شده است, ویژه انسانها و شاخصه جامعه انسانی است. انسانهای خردمند و جامعه های پویا و زنده, همواره در انتظار فرصت و مجال هستند, تا کارکردهای خود را و چگونگی رفتارها و ایستارهای حاکم بر جامعه را بازنگرند و در باره آنها به اندیشه ورزی و درنگ نشینند, نقد کنند, اندیشه بورزند و به اصلاح و بازسازی دست بزنند.

 

از رهگذر همین درنگ بازنگری و ارزیابی, چه بسا به درک و بینش تازه ای از حرکتهای اجتماعی می رسند. بینشی که گسستها و کمبودها و یا زیاده رویها و کوتاهیهای صورت گرفته در ساحت جامعه و حکومت را چاره جویی می کند و حرکت خردمندانه تر و مسؤولانه تر را نوید می دهد.

حرکت اصلاح که براستی دوام و پایایی حیات جمعی و پویایی جامعه را پایندانی و آسان می کند, در حقیقت جست وجوی ژرف تر ریشه های زندگی و برخورد انتقادی;اما مسؤولانه به جامعه, حکومت, قدرت و فرهنگ است; نهادهایی که حیات و پویایی و خیزش اجتماعی را برای آدمیان فراهم می آورد و پیشرفت و تمدن سازی را در خود نهفته دارد.

پدیده انقلاب اسلامی که به حق دریچه ای تمام گشوده و جاده ای فراخ به دنیای اصلاحات و تجربه ای اصلاح طلبانه به شیوه اسلامی بود, در درون خود نیز امکان شکل گیری حرکتهای اصلاحی را به گونه مدام و همیشگی پدید آورد و باب نقد واصلاح و ساختار شکنی را در ساحت جامعه و نظام, به تمام, بر روی مردم گشود. در فرایند دگردیسیهای پس از انقلاب که با بهره گیری از تجربه ها و دادوستدهای فکری, گامهای اصلاحی به صورت خودجوش و بدون شتاب زدگی در حوزه های گوناگون مدیریت نظام برداشته شد, مانند قطع بستگی با آمریکا که امام خمینی, آن را انقلاب دوم نامید, اصلاحات و بازنگری در قانون اساسی, اصلاح ساختار قوه مجریه و حرکتهای اصلاحی دیگر که برای بالا بردن توان مدیریتی نظام در پیاده سازی هدفهای انقلاب به وجود آمد, گواه روشن بر بازبودن راه اصلاح در درون نظام است.

با یک نگاه دقیق در می یابیم که بسیاری از مایه های فکری و ایده ها و آرمانهای اصلاح طلبانه که امروزه در گفتارها و شکلهای بیانی مطرح است, تازه نیستند, بلکه از سالهای نخست انقلاب مورد بحث و گفت وگو بوده اند و در جهت دستیابی به آنها همواره تلاش شده است. هم اکنون که انقلاب از پلهای لرزان و گذرگاههای سخت و مخاطره آمیز گذر کرده و همه چیز آرام گرفته است. این فرصت پیش آمده تا آرمانهای انقلاب جدی تر و عینی تر واشکافی شود و به گونه ویژه مورد نقد و بررسی قرار گیرند.

به هر روی, دریافت ما از اصلاح و اصلاحات آن چیزی است که پیوسته می تواند در جامعه و حکومت رخ دهد, بی آن که اسلامی و اصول ارزشی آن زخم بردارد; زیرا بهینه سازی و اصلاح نظام, هیچ گاه با شاکله اسلامی آن, ناسازگاری ندارد, بلکه حرکت اصلاح برای تواناسازی و بهروزی و توان مندی نظام اسلامی, حرکتی پیش رونده و به جدّ یک حقیقت بایسته است. از یک سو, رخنه فساد و پیدایی کژ راهه روی, همواره جامعه و نظام را تهدید می کند و از دیگر سوی حکومت دارای چهره ای سیّال و رشدیابنده است, به تلاش پی در پی نیاز دارد.روشهای اداره نیز پایان ناپذیرند و پیوسته تجدید می شوند. اگر اصلاح نو به نو انجام نگیرد و شیوه های دستیابی به ایده های اجتماعی به سازواری خواسته ها و نیازهای زمان باز شناسی و اصلاح نشوند, ناکارآمدی در سیستمهای مدیریت رخ می نماید و کم کم رکود و ایستایی و واماندگی بر جامعه و نظام سایه می افکند و آن را به شدت شکننده و آسیب پذیر می کند.

امام خمینی, در ترسیم استراتژی آینده انقلاب, دست اندرکاران نظام را بر این حقیقت آگاه کرده است:

(چه بسا شیوه های رایج اداره امور مردم, در سالهای آینده تغییر کند و جوامع بشری برای حل مشکلات خود به مسائل جدید اسلام نیاز پیدا کند. علمای بزرگوار اسلام از هم اکنون باید برای این موضوع فکری کنند.)1

اصلاح, به همان نسبت که حقیقتی بایسته و لازم است, حرکتی دقیق, حساس نیز هست. حرکتهای عصیان آمیز و خالی از هرگونه محتوای درست و خردمندانه, با انگیزه های مشوّش و غیرمتعالی, نمی تواند نیاز اصلاحی جامعه را پاسخ گو باشد. حرکت اصلاح در صورتی برای نظام و جامعه مفید می افتد و راه تکامل, پیشرفت و تعالی را می گشاید که دارای مبانی درست و محکم باشد, از روشها و راهکارهای شناخته شده و خردورزانه پیروی کند, با انگیزه مردم خواهی و تعالی جویی همراه باشد و بیرون از مدار حق و حقیقت چیزی را نجوید و نخواهد.

پی گرفتن اندیشه اصلاح در جامعه دینی, افزون بر شناخت و آگاهی از برنامه ها و ادعاهای اجتماعی دین, در آشنایی با گزاره های اثرگذار در انجام بهینه اصلاح, نقشی بسزا دارد. برای این هدف, بازنگری سیره سیاسی و حکومتی امام علی(ع) از آن جهت که دستاورد یک دوره پنج ساله تجربه اجرایی و مدیریتی معصوم است, بویژه آن که فلسفه حاکمیت سیاسی آن حضرت, پدید آوردن اصلاح حقیقی در همه زوایای اجتماع و مدیریت این دوره, در امور خرد و کلان, رهیافتی اصلاحی داشته است, برای ما که هم اینک در مسیر تجربه حکومت اسلامی همواره برای اصلاح و ناهنجارزدایی حاکمیت, مدیریت و اقتدار نیازمند مدل و الگویی سازگار با دین هستیم, می تواند منبع خوبی برای استنباط و فهم و کشف اصول, ارزشها و راهکارهای اصلاح و اصلاح خواهی در فضای اسلامی باشد.

شاخصه اصلاح گری در حکومت علوی
شکل گیری حکومت امام علی(ع) در پی نابسامانیهایی بود که در حاکمیت خلفای پیشین, بویژه در دوره خلافت سوّمی آشکار شد. اصرار و پافشاری به پاخاستگان برای سپردن نظام سیاسی به علی(ع) آن حضرت را بر آن داشت تا حکومت و رهبری سیاسی جامعه را بپذیرد. از سخنان علی(ع) هنگام بیعتِ مردمان, اراده جدی آن حضرت برای اصلاحی همه جانبه دانسته می شود. کارکردهای حکومتی نیز, همین ویژگی را نشان می دهد.

نظام سیاسی که علی(ع) وارث آن شد, اگر چه پی و بنیان آن در دوران حیاتِ سیاسی پیامبر(ص) در مدینه, ریخته شده بود, ولی در دوره خلفای پیشین, گسلهایی در پی ها و بنیادهای آن, پدید آمده بود و پاره ای از نابرابریها با آرمانها و مبانی وحیانی اسلام بر آن بار شده بود. درباره گسلها, گسستها و آشفتگیها, علی(ع) سخنانی دارد از جمله:

(شگفتا! کسی که در زندگی می خواست خلافت را واگذارد, چون اَجَلش رسید, کوشید تا آن را به عقد دیگری درآرد.ـ خلافت را چون شتری ماده دیدند ـ و هر یک به پستانی از او چسبیدند و سخت دوشیدند و ـ تا توانستند نوشیدند ـ سپس آن را به راهی در آورد ناهموار, پرآسیب و جان آزار که رونده, در آن, هر دم به سر در آید و پی در پی, پوزش خواهد و از ورطه به در نیاید.

سواری را مانست که بر بارگیر توسن نشیند, اگر مهارش بکشد, بینی آن آسیب بیند و اگر رها کند, سرنگون افتد و بمیرد, به خدا که مردم چونان گرفتار شدند که کسی بر اسب سرکش نشیند و آن چارپا به پهنای راه رود و راه راست را نبیند, من آن مدت دراز را با شکیبایی به سر بردم, رنج دیدم و خون دل خوردم.چون زندگی او به سر آمد, گروهی را نامزد کرد و مرا در جمله آنان در آورد. خدا را چه شورایی! من از نخستین چه کم داشتم که مرا در پایه او نپنداشتند و در صف اینان داشتند. ناچار با آنان انباز و با گفت وگوشان دمساز گشتم.اما یکی از کینه راهی گزید و دیگری داماد خود را بهتر دید و این دوخت و آن برید, تا سومین به مقصود رسید. و همچون چارپا بتاخت و خود را در کشتزار مسلمانان انداخت و پیاپی دو پهلو را آکنده کرد و تهی ساخت.خویشاوندانش با او ایستادند, و بیت المال را خوردند و بر باد دادند.)2

در این سخن, امام بر فساد و انحراف سیاسی و اقتصادی جامعه, انگشت گذاشته است, ولی کژ راهه روی, به این دو محدود نمی شد. در فرهنگ دین نیز بدعت پدید آمده بود و سلامت دینداری در آماجگاه تهدید و آسیب قرار داشت:

(مرا بگذارید و دیگری را به دست آرید, که ما پیشاپیش کاری می رویم که آن را رویه هاست و گونه گون رنگهاست.دلها برابر آن بر جای نمی ماند و خردها بر پای. همانا, کران تا به کران را ابر فتنه پوشیده است و راه راست, ناشناسا گردیده.) 3

با گذشت بیست و پنج سال از وفات پیامبر(ص) و گذر از سه دوره خلافت, چگونگیها و رویدادهای اجتماعی و فرهنگی جامعه اسلامی چنان شده بود که علی(ع) آن را نیازمند غربال می دید:

( بدانید که روزگار, دگر باره در بوته آزمایش ریخت, مانند روزی که خدا پیامبر شما را برانگیخت. به خدایی که او را به راستی مبعوث فرمود, به هم در خواهید آمیخت و چون دانه که در غربال ریزند, یا دیگ افزار که در دیگ ریزند, روی هم خواهید ریخت, تا آن که در زیر است, زبر شود و آن که بر زبَر است, به زیر در شود و آنان که واپس مانده اند, پیش برانند و آنان که پیش افتاده اند, واپس مانند.)4

علی(ع) نیک می دانست که دست زدن به اصلاح کار ساده و آسانی نیست; زیرا کسانی که در مدت دوازده سال حکومت خلیفه سوم, جامعه را به گونه ای طبقاتی درآورده اند و با گونه گون برتری دادنهای ناروا, اسرافها, شادکامیها زیسته اند و از سوی دیگر مردمی که به پیروی از حاکمیت خلیفگان, در حوزه دین و سیاست از نابی و بی آلایشی دینی و ارزشهای اصیل اسلامی و سنّت راستین نبوی دور افتاده اند, چه بسا اصلاحات را برون شد از سنّت دینی بینگارند و یا سنگینی اصلاح و بازگشت به گوهرها و ارزشها را بر نتابند.

علی(ع) پس از برعهده گرفتن خلافت, با بُرّایی و روشنی تمام جهت گیری حکومت خود را به سوی هدفهای اصلاحی, باز شناساند. کژ راهه روان و کسانی که چرخ اصلاح, سودها و بهره های غیرقانونی و شخصیت دروغین آنان را خرد می کرد, در پوشش دینداری به جبهه سازی و رویارویی برخاستند, ولی حضرت با هوشمندی و اقتدار, هدفهای اصلاحی را پی گرفت و به هیچ روی, در برابر حرکتها و فشارهای ضداصلاح گری شماری دنیاخواه, کوتاه نیامد. در این بین و در این حرکت پرخروش, کسانی که داعیه دار اصلاح بودند, ولی در زیر بیرق اصلاح گری, اعتبار اجتماعی خویش را می جستند, نتوانستند حرکت پاکبازانه امام(ع) را به سود خویش مصادره کنند; زیرا هدفی که حضرت از اصلاح جامعه و ناهنجارزدایی داشت, به باورهای استواری برگشت داشت که از متن وحی برآمده و بر ذهن و فکر و جان آن حضرت نشسته بود. دل مشغولی امام(ع) کسب جاه و اعتبار برای خود و پیرامونیان نبود, همه دغدغه خاطر وی, بر پا نگهداشتن ارکان دین, عدالت, امنیت, آزادی, حفظ حقوق, آبادانی و عزّتی بود که در سایه حکومت اسلامی و پیاده شدن دستورها و ایده های اجتماعی دین به دست می آمد و جامعه را سالم و صالح می ساخت.

گزاره های اساسی در معرفت شناسی اصلاح
راستی و درستی اصلاح گری و ناهنجارزدایی و بِه سامانی در جامعه اسلامی, به این بستگی دارد که دریافت اصلاح گر از امور بنیادین و شکل دهنده گوناگون اصلاحها, چه چیزی باشد; با چه انگیزه و هدفی در عرصه اصلاح حضور یابد, برای پیشبرد حرکت اصلاحی, چه روش یا روشهایی به کار گیرد, با دشواریها چگونه برخورد کند و خلاصه آن که استراتژی کلی خود را چگونه و از کجا الهام بگیرد. پیش فرضها و انگاره های معرفت شناسانه که در ذهن و باور اصلاح گر هست, بویژه دیدگاه معرفتی او از انسان و جامعه و حکومت و نسبت هر کدام از آنها با دین, در جهت گیری و سازمان یافتگی رفتارهای اصلاحی تعیین کننده است. در این جا, پیش از آن که گزاره های یاد شده را در حرکت اصلاحی امام علی(ع) بررسی کنیم, این نکته را یادآور می شویم مبانی معرفت شناختی اصلاح, به طور دقیق, مبانی معرفت شناسانه و دین شناسانه ای است که نظریه حکومت اسلامی بر پایه آنها استوار شده و در عمل, حاکمیت سیاسی را در ایران اسلامی شکل داده است. به طور کلی این نوشتار, در چهار محور ارائه می شود که به ترتیب عبارت است از:

1. انگیزه شناسی اصلاح.

2. روش شناسی اصلاح.

3.مدل شناسی اصلاح.

4. مشروعیت و اصلاح.

1 . انگیزه شناسی اصلاح
هویّت عمل به هویّت انگیزه آن بستگی دارد. از این روی, دگرگونی انگیزه سبب دگرگونی عمل می شود. از نگاه علی(ع) حرکتهای اجتماعی در صورتی در خور ارج و ارزش است که براستی با انگیزه سالم و صالح و انسانی باشد.5 توجه به انگیزه اصلاح, این دریافت را به همراه دارد که باید در نخستین گام انگیزه را از زمینه های آسیب شناختی که بر اراده اثر می گذارند; یعنی میلها و بی میلیها جدا نگاه داشت. لغزش اصلاح گر در انگیزه, به طور طبیعی کژ راهه روی در حرکت اصلاح را به دنبال می آورد و سلامت انگیزه, بنیاد درست و استواری را پی می نهد که اصلاح را از لغزشها, به دور می دارد: از همین روی, علی(ع) دگرگونیهای اجتماع را بسته به انگیزه و نیّت رهبران و پیشاهنگان حرکتها می داند:

(اذا تغیَّرت نیّة السلطان تغیّر الزمان.)6

وقتی انگیزه درونی زمامدار تغییر یابد, روزگار دگرگون می شود.

در نگرش کلی, دو گونه انگیزه بر حرکت اصلاح اثرگذار است: نخست انگیزه هایی که از درون می جوشد, دیگر انگیزه هایی که انگیزه بیرونی و سرچشمه اجتماعی دارند.

الف. انگیزه های والا: انگیزه های درونی وقتی والایند و با ارزش, که از آیینها و قانونهای الهی برآید, مانند حس مسؤولیت دینی در برابر جامعه و گرایش به تلاشهای خیرخواهانه برای سامان دادن و بهبود بخشیدن حیات مادی و معنوی انسانها. این نوع انگیزه با درکِ تعهد قدسی و انسانی و شناخت وظیفه های دینی, در درون شکل می گیرد و فرد را به سوی حرکتهای اصلاح طلبانه می کشاند. هدف خدمت به مردم و جامعه و دستیابی به خواسته هایی است که سود عمومی و اجتماعی دارد, مانند به پا داشتن عدالت, پاسداری از آزادی و حقوق مشروع و قانونی مردم و دیگر رهیافتهای اجتماعی که برای هر حرکت اصلاحی می توان در نظر گرفت.

در حوزه انگیزه شناسی اصلاح, علی(ع) بالاترین کمال و پاک ترین انگیزه را برای کسی می شناسد که با انگیزه خدایی و احساس نوع دوستی و دین خواهی و طرفداری از حق وحقیقت در عرصه اصلاح گری حاضر شود. اصلاح گری با این انگیزه به معنای تلاش خالصانه و صادقانه برای مردم و جامعه است, بی آن که سود و بهره ای برای خود انتظار داشته باشد:

(بیعت شما با من, بی اندیشه و تدبیر نبود و کار من و شما یکسان نیست. من شما را برای خدا می خواهم و شما مرا برای خود می خواهید.

ای مردم! مرا بر کار خود یار باشید و فرمانم را پذرفتار. به خدا سوگند, که داد ستمدیده را از آن که بر او ستم کرده بستانم و ستمکار را بگیرم و به ناخواه او را به آبشخور حق کشانم.)7

علی(ع) حکومت و اصلاح را برای خدا می خواهد, حتی مردم را برای خدا می خواهد, نه برای خودش.با این انگیزه, از حقوق سیاسی و اقتصادی مردم و جامعه دفاع می کند چون خدا و دین این کار را از او خواسته است. مسؤولیت انسانی و اجتماعی اش این وظیفه را بر دوش او نهاده است. در سخنی دیگر شفاف و روشن, انگیزه های غیرخدایی, قدرت طلبی و فزون خواهی را از حرکت اصلاحی اش دور دانسته و اموری که انگیزه اصلی اصلاح را برای او پدید آورده, چهار چیز شمرده است:8

1. بازگشت به دین و احیای دینداری.

2. سامان مندشدن امور اجتماعی مردم.

3. نهادینه شدن امنیت برای همگان.

4. اجرای قانونهای الهی.
این امور و انگیزه های چهارگانه که در این سخنِ امام(ع) آمده و حضرت در جای جای سخنان خود به آنها اشاره کرده است,9 نیاز روز امت اسلامی و جامعه دینی بود; زیرا کم کم به سبب سیاستها و برنامه های نادرست و غیرمسؤولانه وخودخواهانه گردانندگان حکومت, این امور در جامعه رنگ باخته بود و یا به کلی از دست رفته بود. از همین روی, هدف گیری اصلاحات علوی به سوی برآوردن این خواسته ها و زدودن پیامدهای ناگواری که از, ضعف مدیریتی و یا بی قانونیها پیش آمده بود, جهت یافت. این نکته در خور توجه است که انگیزه متعالی آن گاه جامعه را به هدفهای اصلاح نزدیک می کند که روشهای اصلاحی نیز از روی آگاهی و واقع گرایی همه جانبه انتخاب و به کار گرفته شود. عواملی مانند: جهل و تعصّب و کژاندیشی رهزن نشود و اصلاح گر, به گمان اصلاح, رو به فساد رود. خوارج به سبب همین عوامل اصلاح را از افساد بازنشناختند و ناآگاهانه به اصلاح واقعی آسیب رساندند.

ب. انگیزه های غیروالا: در سخنان علی(ع), قدرت طلبی و فزون خواهی دنیوی و مادی به عنوان دو عامل خطرساز برای اصلاح گری معرفی شده است.10 رخنه این دو عامل به ساحت انگیزه های اصلاحی, همواره حرکتهای اصلاحی را آسیب رسانده است. در حرکت اصلاحی امام(ع) کسانی مانند طلحه و زبیر داعیه دار اصلاح بودند; امّا انگیزه آنان متعالی و از روی مردم خواهی و بهره مند ساختن آنان از نتیجه و دستاورد حرکت اصلاحی خود نبود. بیش از آن که انگیزه دفاع و احیای حقوق مردم را داشته باشند, در پی بدست آوردن اقتدار و جایگاه و اعتباری بودند که در سایه آن بتوانند بر بهره ها و سودهای شخصی و قومی خود بیفزایند. به همین سبب, هنگامی شیوه دقیق و عادلانه امام را در تقسیم بیت المال دیدند, برآشفتند و به مخالفت برخاستند.11 آن گاه که امام چشمداشت مادی و چنگ انداختن به هرم قدرت آن دو را در روزهای نخستین دید, 12 به انگیزه نامتعالی ایشان پی برد و پافشاری آنان را برای به چنگ آوردن حکومت بصره و کوفه بی پاسخ گذاشت; 13 زیرا در منطق امام (ع) آن که در نفس خودکژی و آلودگی دارد, نمی تواند راستی و درستی و صلاح را در جامعه به پا دارد و انسانها را ب

ه راه درست اصلاح رهنمون شود.

(عجبتُ لِمَن یتصدّی لإِصلاح النّاس ونفسه أشدُّ شیءٍ فساداً.)14

در شگفتم از آن که برای اصلاح مردم به پا می خیزد, در حالی که خود سخت دچار فساد است.

آن که با انگیزه های نفسانی و دنیاخواهی وارد عرصه تلاشها و تکاپوهای اصلاحی و اجتماعی شود, به راحتی سرمایه و بهره های عمومی و مردمی را فدای خواسته های شخصی می کند و این کار با هدفهای اصلاح, ناسازگاری دارد. اگر انگیزه تلاش گران در راه اصلاح, به دست آوردن قدرت, برنده شدن در رقابتهای سیاسی, دست انداختن به جایگاهی اجتماعی و چیزهایی از این دست باشد, در حقیقت تلاش در راه اصلاح گری, پلی برای گذر به آرزوهای گروهی و حزبی و رسیدن به هوای نفسانی خواهد بود.انگیزه درستِ مصلحان در حرکتهای اصلاحی, آن گاه شناخته می شود که در رفتار و کنشهای فردی و اجتماعی آنان بازتاب داشته باشد. آنان پیش و بیش از دیگران به همه زوایای اصلاح گری خود, پای بند باشند:

(ایّها النّاس إنّی والله ما أحثُّکم علی طاعةٍ إلاّ وأسبِقکُم الیها, ولا أنهاکم عن معصیةٍ الاّ وأتناهی قَبْلکم عنها.)15

ای مردم! به خدا من شما را به طاعتی برنمی انگیزم جز آن که خود پیش از شما به گزاردن آن برمی خیزم. و شما را از معصیتی باز نمی دارم جز آن که خود پیش از شما آن را فرو می گذارم.

ج. انگیزه های اجتماعی: در اصلاح گری, انگیزه ها و سببهای بیرونی, به سازواری و اندرخوری اوضاع, چگونگیها و رویدادهای اجتماعی و پیوندهای فرهنگی میان ملتها و تمدنها, اثرگذاری جدّی دارند.

در حرکت اصلاحی امام علی(ع) به سبب نبودن زمینه ها, این عامل وجود نداشت. تمام تلاش حضرت آن بود که تجربه حکومت اسلامی در زمان پیامبر(ص) را به دور از هرگونه کژراهه روی, به جامعه اسلامی باز گرداند و فلسفه سیاسی اسلام را در چارچوب همان تجربه, بی کم و کاست پیاده کند. تا زمانی که برای سازمان جامعه و ساختار حکومت رقیبی نبود و مسلمانان در مقایسه با جامعه ها و حکومتهایی که با آنها در پیوست بودند, تجربه و الگوی جدیدی را نمی شناختند, عامل بیرونی در حرکتهای اصلاحی, وجود نداشت. امّا از نخستین برخورد و رویاروییهای جهان اسلام با اندیشه ها و دگرگونیهای نوین اروپا, در میان نخبگان اسلامی واکنشهایی پدید آمد و اصلاح خواهی با رهیافتی ناسان با آنچه در گذشته ها بود, پدیدار شد.

جریان اصلاح و نوسازی اجتماعی و سیاسی, شماری از اندیشه وران اسلامی را بر آن داشت, تا از این زاویه نیز به اسلام بنگرند و زمینه های اصلاح گری اجتماعی را از متن آموزه های دین نشان دهند. اینان با باور ژرف به اسلام و توانایی آن برای اصلاح گری و ناهنجارزداییهای جدید, به روشنگری درباره آموزه ها و حقیقتهای دینی و هماهنگ سازی آنها با مفهوم نوسازی و پیشرفت رو آوردند. تلاش سیدجمال الدین اسدآبادی و دانش آموختگان در مکتب او, برای پدید آوردن شور و انگیزه اصلاح خواهی و اصلاح گری سیاسی و فرهنگی در جهان اسلام, با همین باور شکل گرفت. بسیاری از مبانی نظری نهضت مشروطه, که نخستین جلوه گاه اندیشه اصلاح خواهی به گونه گسترده, فراگیر و همه جانبه در جامعه ایران بود, از سوی متفکران و علمای اسلامی, با توجه به آموزه های اسلام روشن گردید و به عنوان تفکری اصلاح خواهانه بنیان نهاده شد از آن به بعد نیز, اصلاح و نوسازی سیاسی و اجتماعی از راه جذب و بهره وری از دستاوردهای فکری و تجربی جدید, نقطه وفاق میان گروهها و دسته های اصلاح طلب اسلامی و انگیزه بیرونی آنان بوده است.

همچنین هماهنگ سازی دین و نوگرایی, برای حفظ دین در رفتارهای جدید زندگی و دفاع از دینداری اجتماعی و به دیگر سخن, گذر از سنّت به نوگرایی, با حفظ سنّت و نگهداشت اصول و ارزشهای استوار آن را می توان در ردیف انگیزه های اجتماعی شمرد.

اصلاح طلبی با این انگیزه در دهه های پسین, ظهور و بروز گسترده داشته است. این رویکرد اصلاح طلبانه جریان انقلاب اسلامی را تا کنون همراهی کرده است. تدوین قانون اساسی و برپایی نظام جمهوری اسلامی, دو دستاورد بزرگ و بارز از این رویکرد است که در دوره بنیانگذاری با انگیزه های متعالی پشتیبانی شده است.

اما بررسی دقیق انگیزه ها در گفتمان اصلاح خواهی که اکنون در جامعه به گونه ویژه رواج دارد, نشان می دهد, با آن که انقلاب اسلامی, اصلاحات اساسی را در نهادهای اجتماعی و نظام سیاسی,به وجود آورد و در عمل گامهای بزرگ برای دستیابی به تمدن الهی ـ انسانی برداشت, اکنون نیز به حرکت اصلاحی و ناهنجارزدایی در درون نظامی که بر پایه ارکان انقلاب اسلامی به پا داشته شده, نیاز است, اما به دلیل قراءتها و دیدگاههای گوناگون, گونه ای ابهام بر فضای نهضت اصلاح گری حاکم شده است. به طورکلی در این حرکت اصلاح گرایانه جدید, دو انگیزه ناسازگار با یکدیگر, دیده می شود. نخست انگیزه ای که جریان اصلاح را به برداشتن و نابودکردن آسیبها و آفتهای درون نظام می کشاند و با نقد و انتقاد خیرخواهانه و مؤمنانه می کوشد, تا زمینه اصلاح بایسته و لازم فراهم آید. این دیدگاه به تکامل و پیشرفته سیاسی و مدیریتی نظام در سایه اصلاح همیشگی و پایدار می اندیشد و می خواهد الگوی اقتدار دینی, به درستی و با واقع بینی شکل گیرد.

در حاشیه این دیدگاه, جریانی با ایده ها و انگیزه هایی پیدا شده که به گونه پیدا و پنهان در تکاپوست تا نهضت اصلاح گری را که به برکت حرکت توفنده مردم پدید آمده, از مسیر خارج کند و جامعه و نظام را از درون درهم شکند و این جریان, جامعه و نظامهای غربی را بی هیچ درنگ و دقتی در مبانی فلسفی و برآیندهای فرهنگی آن, مدل و الگوی آرمانی خود می بیند و با عنوان اصلاح خواستار شکل گیری چنان جامعه و نظامی است.از همین روی به گسترش دیدگاههای لیبرالیستی غرب می پردازد و سکولاریسم را به عنوان یکی از مؤلّفه های اصلی آن تبلیغ و ترویج می کند.

بی شک, دریافت اصیل و راستین از اصلاح, جریانی است که با انگیزه نخست دنبال می شود; یعنی اصلاحی که بر اساس واقعیتهای مادی, معنوی, فکری, فرهنگی, تاریخی و انسانی نظریه سازی شود و با انگیزه بِه سازی و کارآمدی بیش تر نظام و اصلاح شیوه ها و روشهای مدیریت, اصلاح در همه ارکان و زوایا پدید آید. در این دریافت, اصلاح خواهی به معنای یک حرکت نوگرایانه و پذیرش مطلق نوگرایی نیست, بلکه کوششی است در جهت هماهنگی میان فرهنگ و تمدنِ نو با ارزشها و هدفهای متعالی و اجتماعی دین, که اینک راههای به حقیقت پیوستن و پیاده کردن آنها در بوته نظام اسلامی آزموده می شوند.

نکته اساسی که سخنان علی(ع) الهام می کند آن است که در این جریان, آموزه ها و احکام حیات بخش دین, به بوته فراموشی سپرده نشود:

(لا تصلح دُنیاکَ بمَحقِ دینک.)16

دنیای خود را به نابودی دینت, آباد مگردان.

علی(ع) در این سخن, به ما الهام می کند که دنیا بدون دین اصلاح نمی شود. اشتباه است اگر کسی بپندارد امور جامعه را می توان بدون دین اصلاح کرد; زیرا دین قانون درست و واقعی برای اصلاح انسان و جامعه است. هدف گیری حرکت انبیا اصلاح و سامان دادن به زندگی انسانها بر اساس وحی و دین بوده است. خداوند قانونهای دین را برای به پا داشتن نظم و صلح و عدالت فرو فرستاد. جامعه آن گاه به اصلاح می گراید که دین به حیات مادی گرمی و روح ببخشد و هدف درست زندگی را به انسان نشان دهد. اصلاحی که به تباه شدن قانونها و ارزشهای دینی و به حاشیه رفتن دین بینجامد, به واقع نمی توان آن را اصلاح نامید; زیرا آموزه ها و قانونهای آسمانی دین, بر این اساس فرو فرستاده شده است که انسان هنجارها و ناهنجارها و آنچه به سودش است و آنچه به زیانش است بشناسد و با اجرای آنها از دامهای تباهی آفرین در زندگی برهد و به صلاح و سعادت دست یابد. اگر در جریان اصلاح گری به دین و قانونهای دینی بی توجهی شود, در واقع به حقیقتی بی توجهی شده است که در دورانهای تاریخ بشر پایه و اساس اصلی اصلاح بوده و هم اینک می تواند باشد. با الهام از سخن امام(ع) هر اندازه ک

ه بشر در زندگی از دین ناب جدا شود, به همان نسبت از اصلاح واقعی دور شده است:

(لا یترُک النّاس شیئاً مِن أمر دینهم لأستصلاح دُنیاهم إلاّ فتحَ الله علیهم ما هوَ أضرُّ منه.)17

مردم, چیزی از کار دین را برای بهبود دنیای خود وانگذارد, جز آن که خدا چیزی را که زیانش از آن بیش تر است, پیشاپیش آنان آرد.

با این باور که اگر انسان دین را از ساحت زندگی براند, هدف فلسفه زندگی و حیات را گم می کند و به بی راهه می رود. در این صورت, درمسیر زندگی هر تلاشی را انجام دهد زیان دیده است; زیرا اگر چه ممکن است در نگاه ظاهربینانه و جزئی نگر تلاش خویش را سودمند و مفید بیابد, ولی در نگاه کلی چون کژراهه پیموده, از هدف دور گشته و زیانش,بیش از سودش شده است.مانند آن که در دریا راه ساحل را گم کند, هرچه بیش تر در آن حال گم گشتگی بپوید, از ساحل, بیش تر و بیش تر, دور می شود. حال اگر در ضمن این بیهوده پویی, به قایقی تندرو دسترسی پیدا کند, نه تنها قایق برای او سودمند نمی افتد که بیش تر برای او زیان آور خواهد بود; زیرا با شتاب از ساحل دور و به کانون خطر نزدیک می شود.

2. روش شناسی اصلاح
با آن که دین برای مدیریت اجتماعی, به شیوه و روش ویژه ای پای نفشرده, ولی این نکته مورد توجه دین هست که شیوه های مدیریت به گونه ای باشد که انسان را بر زیست دینی, چه به صورت فردی یا اجتماعی, یاری کند و دیگر آن که پیاده کردن هدفها و ایده های اجتماعی, دین را پایندان و آسان کند: زیرا در غیر این صورت, جامعه ایده آل دین پدید نمی آید.

این سخن که دین در ساخت زندگی اجتماعی بشر, تنها ارزشها و هدفها را بیان می کند و انتخاب روش به علم و عقل واگذار شده است, مورد انکار نیست, ولی ساده انگاری است اگر انگاشته شود روشها از هر جا و به هر گونه که باشند, می توانند در جامعه سازی دینی به کار آیند; زیرا چنان نیست که روشها نسبت به هدفها خنثی و ساکت باشند; هر روش برای دستیابی به هدف خاص, سازوگار ویژه دارد. برای نمونه عدالت و آزادی که در حکومت اسلامی به عنوان هدف اجتماعی دنبال می شوند. همان مفهوم و معنایی را ندارد که در مکتبهایی مانند: سوسیالیزم و لیبرالیزم از آنها سخن می رود.

عدالت و آزادی در حکومت اسلامی, به گونه ای مورد نظر است که با رشد معنوی و دیگر برآیندهای انسان شناسانه و جامعه شناسانه دین برابر افتد. پس برای رسیدن به چنین هدفی, نمی توان روشها و شیوه های شکل یافته در آن مکتبها را مفید دانست و با توجیهِ بهره گیری از روشهای علمی و عقلی و تجربی بشر, برای جامعه اسلامی, روا دانست. به طور کلی, جهت گیری اصلاحات به سوی ساماندهی جامعه و پیدایی نظام اجتماعی سالم و خوشایند, آن گاه بی انحراف پیش خواهد رفت که روشها و راهبردهای اصلاح, سازوار با هدفهای مورد نظر در جامعه دینی گرفته شود.

امام علی(ع) پس از کشته شدن خلیفه دوم در شورای انتخاب خلیفه, تنها به این خاطر از حق مسلّم خود چشم پوشید و خلافت سیاسی را نپذیرفت که آنان از او می خواستند به روش و شیوه دو خلیفه پیشین, جامعه را اداره کند, ولی آن حضرت روش آنان را با هدفها و خواسته های خود که برآمده از متن دین بود و می خواست در حکومت دنبال کند, ناهماهنگ و ناسازگار می دید. از این روی بود که در گاهِ به دست گرفتن زمام امور جامعه, از آن جا که می دانست باید دست به اصلاح در همه زوایای حکومت و جامعه بزند, به روشنی از روش اصلاح که خود انتخاب خواهد کرد, سخن گفت و با همین شرط بیعت مردم را پذیرفت.

(واعلموا إنّی إنْ أَجبْتکُم رکبتُ بکم ما أعلمُ ولم أصغ إلی قولِ القائل وعَتْب العاتب.)18

بدانید اگر من درخواست شما را پذیرفتم, با شما چنان کار می کنم که خود می دانم و به گفته گوینده و ملامت سرزنش کننده, گوش نمی دارم.

این پندار که با گرفتن روشها از دیگر مکتبها, می توان هدفهای اجتماعی دین را در جامعه پیاده کرد و یا به اصلاح درست رسید, از روی واقع نگری نیست. بی گمان اجرا و به کار بستن روشهایی که در فرهنگ غیر دینی برای هدفهای دنیامدارانه و تهی از هر گونه معنویت دینی و انسانی, ساخته و پرداخته شده است, یکی از این دو نتیجه را برای ما در پی دارد: یا آن که جامعه در درون خود از محتوای فرهنگی, گوهرها و ارزشهای اسلامی و انسانی خالی می شود و کژراهه روی در جهت گیریها و هدفها پیش می آید یا این که آن روشها به گونه ناکارآمد به کار بسته می شود که در این صورت, نه تنها به هدفها دست نایافتنی خواهد بود, بلکه جامعه در عمل با گوناگون بن بستها و ناکامیها رو به رو خواهد گردید. بسیاری از تنشها و سردرگمیها که هم اکنون در مدیریت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی دیده می شود زاییده دوگانگیهایی است که میان روشها و هدفهای مورد نظر, وجود دارد.

علی (ع) با پای بندی به اجرای روشهای درستِ اصلاح و دقت و دغدغه در به هنجار درآوردن ناهنجاریها, در هر برهه و زمان و با هر زمینه و شرطی, بدون هیچ گونه سهل انگاری و سستی, این دریافت را الهام می کند که روشها و شیوه های اصلاح, نقش مهمی در رسیدن به هدفهای اصلاح دارند.

سازواری روش در حوزه های اصلاح

در دگردیسی و اصلاح اجتماعی از دو روش: انقلاب و اصلاح سخن رفته است. در شیوه انقلابی, نهادهای اجتماعی و ساختارها و رژیمهای گوناگونِ رفتار جمعی, به صورت آنی و بنیادی واژگون و ساختار و رژیمی نوین, بر جامعه حاکم می شود. دو شیوه اصلاح, که با عنوان (رفورم) از آن یاد می شود, به ساخت کلی جامعه و رژیمهای رفتاری حاکم بر آن, کاری نیست, بلکه به دگرگونیهای جزئی برهه ای و تدریجی در درون بنیادهای اجتماعی, سفارش می شود.

روش نخست, با قهر و شدت همراه است و روش دوم با نرمش و کندی پیش می رود.19

از سخنان علی(ع) استفاده می شود که شیوه اصلاح اجتماعی, در حوزه ها وعرصه های گوناگون جامعه, ناسانی است. نمی توان در تمام عرصه ها از یک روش استفاده کرد و یک روش را به کار گرفت. در ساحتها و عرصه های مربوط به اخلاق و فرهنگ و اصلاح مردمی و عمومی, مسائلی وجود دارد که معماری و مهندسی آن جز از راه نرمش و اصلاح گام به گام امکان پذیر نیست. در حالی که در عرصه سیاسی و اقتصادی, این روش, کم تر کارآیی دارد.

روش اصلاح در حوزه فرهنگ و مردم

برای پدیدآوردن دگرگونی در عناصر فرهنگی جامعه و اصلاح بنیادهای عملی مردم, روش پند و اندرز مهربانانه, و خیرخواهی و گفت وگوی خیرخواهانه و روشنگرانه و… به کار می آید.

علی(ع) به کارگیری این روش را در حوزه مسؤولیت حکومت و رهبری شمرده است:

(إنّه لیس علی الامام إلاّ ما حُمّل مِن امر ربّه, الإبلاغ فی الموعظة والإجتهاد فی النصیحة.)20

همانا, بر امام نیست جز آنچه از امر پروردگار به عهده او واگذار شده: کوتاهی نکردن در موعظت, و کوشیدن در نصیحت.

در این حوزه, بخشش, سماحت, مدارا و آسان گیری شرط پیروزی در حرکت اصلاح است, چرا که بدون نگهداشت این امور, پند و ارشاد, فضای اثرگذاری را نخواهد داشت. در حوزه اصلاحِ ناهنجاریها و کژ فکریها و نارساییهای اخلاقی و تربیتی, باید وجود خارجی و بود و هست انسان را که آمیخته به لغزش و خطاست, در نظر گرفت. آفریده ای که از ذات خود, لغزندگی و لغزشکاری نهفته دارد, تنها با برخورد تند و خشونت آمیز و حبس و تعزیر نمی توان به صراط مستقیم راهش نمود.

علی(ع) برای بازداشتن بَزَهکاران از بَزَه و اصلاح آنان شیوه های جذب و سازوکارهای انسان شناختیِ واقع گرا را اثرگذار می داند:

(وانّما ینبغی لأهل العِصْمة والمصنوع إلیهم فی السّلامة أن یَرحمُوا أهل الذنوب والمَعصیة, ویکون الشُّکرُ هو الغالبُ علیهم والحاجزَ لهم عنهم.)21

بر کسانی که گناه ندارند و از سلامت دین برخوردارند, سزاست که بر گناهکاران و نافرمانان رحمت آرند, و شکر این نعمت بگزارند, چندان که این شکرگزاری آنان را مشغول دارد, و به گفتن عیب مردمان وانگذارد.

علی(ع) در نامه به مالک اشتر به او سفارش می کند: دستگاه حکومت روش پرده پوشی را نسبت به زشتیها و کاستیهای کسان در پیش گیرد و در این امور کنکاش نکند تا در درون جامعه ریشه دشمنیها و اتهامها بخشکد:

(و از رعیت, آن را از خود دورتردار و با او دشمن باش, که عیب مردم را بیش تر جوید, که همه مردم را عیبهاست و والی, از هر کس سزاوارتر به پوشیدن آنهاست. پس مبادا آنچه بر تو نهان است آشکار گردانی و باید, آن را که برایت پیداست بپوشانی و داوری در آنچه از تو پنهان است, با خدای جهان است.)22

در سخنان امام(ع) یکی از حقوقی که مردم بر حکومت دارند آن است که حکومت با مردم خیرخواهانه رفتار کند. به کار بستن این روش از سوی حکومت فضای سالم و پایداری را پدید می آورد.

زیرا در چنین فضایی, مردمان, گروهها و حزبها برانگیخته می شوند, تا بیش تر به ارشاد و راهنمایی و برخوردهای دلسوزانه و خیرخواهانه بیندیشند و کم تر در صدد افشاگری و پرده دری از یکدیگر برآیند. در جامعه اسلامی و حکومت علوی, اصل و اساس در شکل گیری و اصلاح پیوندها میان مردم و حکومت و میان مردم با یکدیگر, خیرخواهی و اندرز همراه با چشم پوشی از لغزشها و سماحت نسبت به اشتباهات. حال اگر کسی, گروهی و یا حکومت بخواهد در حوزه اجتماع و رفتارهای عمومی بیرون از این روش عمل کند, نیاز به دلیل دارد.

روش اصلاح در حوزه حقوق سیاسی و اقتصادی

هنگامی که گروهی از خواص و نخبگان جامعه, حقوق عمومی و مصالح ملّی را نادیده می انگارند, بی نظمی در هنجارهای سیاسی را پدید می آورند و یا شماری امتیاز خواه و زیاده خواه به پخش عادلانه فرصتهای اجتماعی و بهره بهره کردن اموال عمومی اخلال می رسانند, دیگر جای نصیحت, نرمش و حرکت گام به گام نیست, بلکه جای ایستادگی و قهر و برخورد انقلابی است.

علی(ع) برای اصلاح فسادهای سیاسی, جلوگیری از برتری گروهی بر گروه دیگر و مبارزه با فسادهای اقتصادی که در دوره سومی به اوج رسیده بود, روش انقلابی پیش گرفت; زیرا وقتی پای حقوق عمومی و مصالح ملّی در میان است با نرمش و حرکت گام به گام, نتیجه ای به دست نمی آید.

برای نمونه, امام(ع) درباره کسانی که به سبب کژفکری و یا پیوند با دشمن و خیانت سیاسی, امنیت و مصالح اجتماعی را به خطر می اندازند, دستور به برخورد سخت و شدید می دهد:

(و خود را از کارکنانت واپای! اگر یکی از آنان دست به خیانتی گشود, و گزارش جاسوسان تو بر آن خیانت همداستان بود, بدین گواه بسنده کن, و کیفر او را با تنبیه بدنی بدو برسان و آنچه به دست آورده, بستان. سپس او را خوار بدار و خیانتکار شمار و طوق بدنامی را در گردنش درآر.)

روش قهرآمیز حضرت در برابر فسادپیشگان سیاسی که به جنگ با ناکثین, قاسطین و مارقین انجامید, از همین زاویه درخور درنگ و بررسی است.

امام, در گاه پیاده کردن برنامه های اصلاحی خود در بخش اقتصادی جامعه ای که حاکم بر آن بود, به شدت عمل گرایید و بی گذشت با فسادگران اقتصادی برخورد کرد. اکنون, به چند نمونه از برخوردهای امام اشاره می کنیم:

1. حکم امام(ع) درباره بازگرداندن ثروتها و زمینها و تیولی که سوّمی به ناروا به این و آن بخشیده بود, بی هیچ گونه نرمشی آگهی شد:

(به خدا اگر ببینم که مَهر زنان, یا بهای کنیزکان رفته باشد, آن را باز می گردانم.)23

2. در نامه ای به ابن عباس, که پس از دستبرد به بیت المال از بصره به حجاز فرار کرده بود, می نویسد:

(پس از خدا بیم دار و مالهای این مردم را باز سپار, و اگر نکنی و خدا مرا یاری دهد تا بر تو دست یابم, کیفرت دهم که نزد خدا عذرخواه من گردد, و به شمشیریت بزنم که کس را بدان نزدم, جز که به آتش در آمد. به خدا اگر حسن و حسین چنان کردند که تو کردی, از من روی خوش ندیدندی, و به آرزویی نرسیدندی, تا آن که حق را از آنان بستانم و باطلی که به ستمشان پدید شده, نابود گردانم.)24

3. امام(ع) به زیاد بن ابیه نامه می نویسد و عقیده روشن و برّای خود را در برخورد با فسادهای مالی وی بیان می کند:

(وإنّی اُقسم باللّه قسماً صادقاً, لئن بلغنی أنّک خُنتَ مِن فیء المسلمین شیئاً صغیراً أو کبیراً لأشدَّنّ علیک شدَّة تدَعُک قلیلَ الوَفْر, ثقیلَ الظَّهر, ضئیل الأمر.)25

همانا, من به خدا سوگند می خورم, سوگندی راست. اگر مرا خبر رسد که تو در فیء مسلمانان, اندک, یا بسیار, خیانت کرده ای, چنان بر تو سخت گیرم که اندک مال مانی و درمانده به هزینه عیال و خوار پریشان حال.

نمونه های بسیار نشان می دهد که علی(ع) در برابر کژ راهه رویها و فسادآلودگیهای سیاسی و اقتصادی, روش اندرز, سماحت و آسان گیری را پیشه نکرده است.

در این امور, روش اصلاحی و شیوه فسادزدایی حضرت شدید و قهرآمیز بوده است. او, بر این باور بود که باید سخت گرفت, تا این گونه رفتارهای ناهنجار در جامعه دامن نگسترند و تباهی آفرینند. اکنون نیز, باید تلاش ورزید, با گوناگون روشهای کارآمد, که مباد این گونه رفتار ناهنجار اقتصادی و سیاسی, به گونه رفتار رایج درآیند.

بی گمان, شناخت و انتخاب درست, جاهایی که باید مهر ورزید و جاهایی که باید چهره دژم کرد و خشم گرفت, و فرق گذاشتن میان عرصه های اصلاح از جهت به کارگیری روش در حوزه های گوناگون اصلاحات, یکی از رمزهای پیروزی و کامیابی و به بارنشستن حرکت اصلاح است.

3. مدل شناسی اصلاح

در نگاه علی(ع) اصلاح جامعه فرایندی است که از دادوستد و همکاری و همراهی مردم و حکومت به دست می آید. حکومت به تنهایی و بدون همکاری و پشتیبانی مردم نمی تواند بروزاندن نسیم اصلاح به تمام زوایای اجتماع, توفیقی به دست آورد. همان گونه که مردم نیز برای رسیدن به خواسته های اصلاحی خود نمی توانند اهرم اقتدار و تواناییهای حکومت را نادیده انگارند:

(فلیست تصلح الرّعیة الا بصلاح الولاة ولاتصلح الولاة الاّ بإستقامة الرّعیة.)26

از این نگاه, آن گاه جامعه سامانی درست پیدا می کند که دولت مردان و نخبگان سیاسی از شایستگی فکری و معنوی و مدیریتی برخوردار باشند. پس از این مرحله این مردم هستند که با حضور در عرصه های اجتماعی, همه گاه شایستگی مدیران نظام را مورد ارزیابی قرار می دهند و از این رهگذر از فساد قدرت در مدیریت جامعه جلوگیری می کنند.

حکومت علوی برای اصلاح ساختار جامعه و ساختار اداری, از این دو مرحله گذر کرد. امام(ع) هم ساختار مدیریت سیاسی و کارگزاران حکومت را با هدفهای اصلاحی خود هم سو و تراز کرد و هم عرصه سیاسی را برای مشارکت مردم و ابراز نظر باز کرد و توسعه سیاسی را تحقق بخشید. این فرایند اصلاح با بررسی عنوانهای زیر, ترسیم و روشن می شود:

الف. بیعت و خواست سیاسی مردم: نقطه آغاز اصلاح در حکومت علوی, برگزاری مراسم بیعت, به مفهوم واقعی و درستِ آن بود. پیش از علی(ع), انتخاب خلیفه, به گونه آزاد, مستقیم و با تکیه بر شعور, عزم, آهنگ و خواست سیاسی مردم نبود. نخستین خلیفه در (سقیفه) با شرکت بخشی از مردم و کارگردانی چند مهره اصلی, انتخاب شد. حتی نشانه هایی حکایت از زد و بند و نوعی سازش بین شماری از سران گروهها و حزبها, پیش از بعثت دارد.

شرکت مردم در این بیعت, محدودِ به شرکت کنندگان در سقیفه بود و دیگر مردمان در برابر عمل انجام شده قرار گرفتند. انتخاب خلیفه دوم, تنها با رأی و نظر و میل خلیفه اول پایه ریزی شد و جانشین گزینی بود نه انتخاب.27

خلیفه سوم هم, از سوی شورایی سفارشی برگزیده شد که با ترکیب خاص و جانبدارانه ای که داشت, نتیجه از پیش روشن بود.28

در مقایسه با این نمونه ها, تنها علی(ع) بود که در یک بیعت آزاد و مستقل و انتخاب عمومی و مردمی به خواست سیاسی مردم مدینه, مهاجرین و انصار و نیز نمایندگان مردم عراق و مصر و یمن29 نظام سیاسی خلافت را عهده دار شد و در حقیقت , پس از پیامبر(ص) این نخستین بیعت واقعی و حقیقی بود که مردم از روی شعور و شناختی که نسبت به شایستگیهای علی(ع) برای احراز خلافت داشتند, او را بر می گزیدند. این انتخاب و بیعت مردمی, چنان با شور و شعور انجام شد که این بار برخلاف بیعتهای نمایشی و ظاهری پیشین, سازشکاران سیاسی نه تنها نتوانستند با زد وبند و سازشکاری میان خود, انتخاب حزب و قومی صورت دهند و خلیفه را بر مردم تحمیل کنند, بلکه خود را در برابر ابتکار عمل مردم یافتند و با آن که سلوک سیاسی علی(ع) را به خاطر ناهماهنگی با مقاصد دنیوی, نمی پسندیدند, ولی راهی جز تسلیم در برابر رأی مردم نداشتند; زیرا مردم با انتخاب خود, سرنوشت سیاسی جامعه و امت را رقم زده بودند.

علی(ع), پس از روی آوردن مردم به وی, حاضر نشد دست کسی را در منزل و به دور از چشم مردم, به عنوان بیعت کننده بفشرد و در چگونگی برگزاری بیعت نیز اصلاح پدید آورد. بیعت را از حالت فرمایشی و با شرکت گروهی اندک, که انحرافی بزرگ در جامعه اسلامی بود, به درآورد. زیرا این گونه بیعت سبب می شد هر کسی بدون شرکت توده های مردم بلکه با شرکت گروهی کوچک از اهل قبیله و هم پیمانان, به عنوان خلیفه گمارده شود و نام آن هم بیعت نهاده شود.

فرمود:

(بیعت نباید در خفا و بدون رضایت مسلمانان صورت بگیرد.)30

به دستور امام(ع) اعلام شد, تا مردم در مسجد النبی گردآیند و مراسم بیعت با حضور ایشان انجام شود. شمار اندکی که به هیچ روی حاضر نبودند با مردم همراه باشند, حضرت آنان را در بیعت آزاد گذارد.31

علی(ع) در سخنان خود, بارها به بیعت آزادانه و مردمی اشاره کرده و چنین بیعتی را شایسته استناد و نمود مشروعیت سیاسی حکومت خود شمرده است, از جمله:

چنین گزارشی می دهد:

(وبایعنیِ الناسُ غیر مُستکرِهین, ولامُجبرین, بل طائِعین مخیّرین.)32

مردم با من بیعت کردند, نه نا دلخواه و نه از روی اجبار, بلکه فرمانبردار و به اختیار.

2. در سخنرانی در جمع اصحاب ویژه و سران بنی هاشم می فرماید:

(ناگهان دیدم مردم از هر سو روی به من نهادند و چون یال کفتار پس و پُشت هم ایستادند, چندان که حَسَنان [دو انگشت شست پا و یا استخوان بازو] فشرده گشت و دو پهلویم آزرده.)33

3. حضرت در سخنی دیگر صحنه بیعت را چنین ترسیم کرده است:

(مردم برای بیعت با من چنان یورش آوردند که شتران تشنه به آبشخور روی آرند, و چراننده پای بند آنها را بردارد و یکدیگر را بفشارند, چندان که پنداشتم, خیالِ کشتن مرا در سر می پرورانند, یا در محضر من, بعضی خیال کشتن بعض دیگر را دارند.)

4. در سخنی دیگر, بیعت از روی شوق, شور, هیجان و مهربانی مردم را چنین به زیور سخن می آراید:

(همچون ماده شتر, که به طفل خود روی آرد, به من رو آوردید و فریاد بیعت! بیعت! برآوردید.

دست خود را پس بردم, آن را کشیدید, از دستتان کشیدم, به خود برگردانیدید.)35

این سخنان نشان می دهد علی(ع) تا وقتی که به دلیل توطئه های سیاسی از رأی و بیعت مردم محروم ماند, کوشید تا وحدت سیاسی و مصلحت اجتماعی امت اسلامی را پاس دارد و آن گاه که با اقبال و بیعت آزاد و آگاهانه مردم روبه رو شد, خواست و رأی آنان را محترم شمرد و در عرصه سیاسی حضور یافت.

این حرکت اصلاحی خواستگاه مردمی نظام را استوار ساخت و راه را برای سازگار کردن خواست سیاسی مردم با دستگاه حکومت هموارکرد.

ب. ارزیابی درست از حکومت و مردم: چگونگی ارزیابی از حکومت و تعریف و دریافت مفهوم آن, پیوندی نزدیک, با چگونگی حکومت کردن دارد. اگر ارزیابی ذهنی حاکم از حکومت و فهم و برداشتی که از مفهوم آن دارد, چیرگی بر مردم, آمرانه سخن گفتن, زورفرمایی, مردمان فرمانبردار و بی چون و چرا و حاکمان فرمانروا و… باشد, رفتار حاکم و کارگزاران وی با مردم, هماهنگ با این ارزیابی, برداشت و فهم از حکومت است.

ییعنی رفتار حاکم و طبقه حاکم, سلطه گرانه, آمرانه و قدرت مدارانه و خودکامانه خواهد بود. اما اگر حکومت به معنای مدیریت اجتماعی, آسان سازی زندگی گروهی, با نظم و اجرای قانون و برخورد با تباهکاران باشد, حکومت گران, نهادهای حکومتی و… خود را اجرا کننده قانون و خدمتگزار مردم می دانند.

در چنین رژیمی, حکومت و مردم, پشت, یار و همراه هم خواهند بود. در این صورت, نگاه حاکم و دریافت و برداشت وی از مردم, انسانی و الهی خواهد بود و مردم را برده و خود را مالک و صاحب اختیار نخواهد دید; بلکه مردم را صاحبان حق و خود را وکیل و امین و پاسدار و نگهبان حقوق آنان خواهد دانست.

از آن جا که بشر پیوسته شاهد فرمانها و دستورهای خشک و بی روح و به دور از منطق و از روی هوای نفس حاکمان بوده, از حکومت, همین معنی در ذهن او نشسته است. البته باید به انسانها حق داد. حکومتهای در درازای تاریخ چنین بوده اند. بسیار بسیار کم هستند حکومتهایی که روش و منش درستی داشته اند. از این روی حکومت حق, باید تلاش ورزد, با رفتار تک تک کارگزاران خود, این گونه نگرش مردم را به حکومت اصلاح کند و گرنه در همه گاه, این مشکل بین مردم و حکومت وجود خواهد داشت.

در برهه هایی که پیامبران و مردان حق, توفیق یافتند فرهنگ سیاسی مردمان را اصلاح کنند و چهره درست حکومت را بنمایانند, این برهه ها به عنوان برشهایی استثنایی در تاریخ حکومتها شناخته می شوند و در این دوره ها, بشر بامفهوم صحیح حکومت آشنا شده و چهره هدایت گر و خدمت گزار این نهاد را در سایه وحی و دین تجربه کرده است. خداوند برای آن که برجستگی و جداشدگی ماهوی و مفهومی حکومت در فرهنگ بعثتها را با حکومتهای بشری بنمایاند, وقتی از بعثت و رسالت دینی و اجتماعی پیامبران سخن می گوید, شرح می دهد که چگونه تمام پیامبران و قیام گران الهی, با جامعه پیوند انسانی و مردمی داشته و مهرورزانه با مردم رفتار کرده اند.36 شالوده و اساس حرکت و حکومتِ آنان, کتاب, قانون و میزان بوده است.37

روشن ترین چهره حاکمیت در تاریخ حکومت پیامبران الهی, یک دهه حکومت پیامبر اسلام در مدینه است. در قرآن زوایای بسیاری از حکومت پیامبر(ص) و پیوندی که وی با مردم داشته, بیان شده است.38 اگر از زاویه روشن شدن مفهوم حکومت به این گزاره نگاه کنیم, می بینیم در قرآن عنوان اجتماعی و حکومتی آن حضرت, با واژه (ولیّ) آمده است. این واژه بار معنایی خاصی دارد. افزون بر آن که حاکمیت سیاسی و اجتماعی را می فهماند, چگونگی نگرش و گونه نگاه به پدیده حکومت را نیز روشن می کند. (تولّی) و (ولایت) گونه ای عهده داری و سرپرستی و حاکمیتی است که با دوستی و مهرورزی و خیرخواهی و اعتقاد به مردم همراه باشد. حکومتی که برای مردم باشد, نه برای حاکم. براساس قانون وحی و خواست خدا که خواست مردم است, سیاست گذاری کند. آسایش و مصلحت سنجی مردم و جامعه ملاک باشد, نه آسایش و مصلحت سنجی حاکم.

پیامبر(ص) با آن که در رأس هرم جامعه بود و بیش ترین محبوبیت و حمایت مردم را با خود داشت, با این حال خداوند, به او می فرماید:

(لَستَ علیهم بمصیطر.)39

در حکومت الهی و دینی, هرگونه سیطره و سلطه یک سویه, ناروا و ناپذیرفته است. زیرا ریشه دارترین پیوند, یعنی پیوند ولایی و اعتقادی میان حکومت و مردم وجود دارد. مردم حکومت را تبلور و نمود باورهای خود می دانند و حکومت از این جایگاه, مدیریتِ اجتماعی و انسانی را انجام می دهد. همین نکته است که حکومت دینی را از حکومت سلطه و سلطنت قهر و غلبه جدا می سازد.

از سخنان علی(ع) به دست می آید که در دوره خلافت پس از پیامبر(ص), در مفهوم حکومت انحراف پدید آمده بود و حکومت به معنای نادرست آن, که علیه مردم و خواسته های آنان باشد, نمود یافته بود. در این دوره خلافت و امارت از محتوای دینی خالی شد و چهره فرمانروایی و فرمانبری و حالت چیرگی بر مردم, به خود گرفت. بویژه این کژی و فساد در دوران خلافت سوّمی بیش تر نمایان شد. علی(ع) درباره بازشناخت مفهوم حکومت در سنّت راستین نبوی و اصلاح آن در ذهن و فکر جامعه, سخنان بسیاری دارد, به چند نمونه اشاره می کنیم:

1. حکومت دهش عنوان نیست و حکومت گری ریاست نیست, بلکه زیستی مسؤولانه با مردم است:

(أأقنعُ مِن نفسی بأن یقال أمیرالمؤمنین ولا أُشارکُهُم فی مکاره الدّهر؟ أو أکونَ أسوةً لهم فی جُشُوبة العَیْش؟)40

آیا به همین بسنده کنم که مرا امیرمؤمنان گویند و در ناخوشایندهای روزگار شریک آنان نباشم یا در سختی زندگی نمونه ای برایشان نشوم؟

2. پیوند و بستگی گفتاری مردم با حکومت, در شکل گفت وگوی ساده و بیان واقعیتها و حق گویی باشد, تا حکومت از ادای حقوق و انجام مسؤولیتها به دور نیفتد و راه را فراموش نکند و از پرتگاه خطرناک فساد قدرت درامان بماند:

(فلاتُکلّمُونی بما تکلَّمُ به الجبابرةُ, ولاتَتحفَّظُوا منّی بما یُتحَفَّظُ به عند اهل البادرة, ولاتُخالِطُونی بالمُصانعة, و لاتَظُنُّوا بی اِستثقالاً فی حقٍ قیل لی.)41

با من, چنانکه با سرکشان گویند, سخن مگویید و چونان که با تیزخویان کنند, از من کناره مجویید و با ظاهرآرایی, آمیزش مدارید و شنیدن حق را بر من سنگین مپندارید و مخواهم مرد بزرگ انگارید.

در منشور حکومتی به مالک اشتر می نویسد:

(و آنان [یاران و همکاران] را چنان بپرور که تو را فراوان نستایند و با ستودن کار بیهوده ای که نکرده ای, خاطرت را شاد ننمایند که ستودن فراوان, خودپسندی آرد و به سرکشی وادارد.)42

3. زمامدار نباید حکومت را فرمانروایی بر مردم بداند و تنها فرمانبری را از آنان انتظار داشته باشد:

(ولاتقولنَّ إنّی مُؤَمّرٌ آمرُ فأُطاعُ فانّ ذلک إدغالٌ فی القلب, ومَنهکةٌ للدّین وتقرّب من الغِیر.)43

مگو مرا فرموده اند و من می فرمایم و اطاعت امر را می پایم [انتظار دارم] چه این کار, دل را سیاه کند و دین را پژمرده و تباه و موجب زوال نعمت است و نزدیکی بلا و آفت.

4. زمامدار امانتدار است نه مالک: امام در نامه ای به اشعث بن قیس, کارگزار آذربایجان, می نویسد:

(وانّ عَملک لیس لک بطُعمةٍ, ولکنَّهُ فی عُنقک امانة وأنت مُسترعیً لِمن فوقک.)44

کاری که به عهده توست, نانخورش تو نیست, بلکه بر گردنت امانتی است. آن که تو را بدان کار گمارده, نگهبانی امانت را به عهده ات گذارده.

همان گونه که در این نمونه ها از گفتار و رفتار امام می بینید, آن بزرگوار, در سخنرانیها و یا رهنمودهای حکومتی به کارگزاران خویش بر این نکته اصرار می ورزد. زیرا می خواهد انگاره و پندار نادرستی که حاکمان از حکومت گری در ذهن و فکر دارند, از فکر و ذهن آنان پاک کند, تا حکومت را مالکیت و اختیارداری مردم و ریاستِ نام و نان دار نینگارند. امام(ع) از رهگذر بازشناسی مفهوم و معنای درست حکومت و بازگشت به فرهنگ و ادبیات سیاسی اسلام, اصلاح حکومت را می جست. بر آن بود ساختار فکر سیاسی مدیران, بر مبنای اصالتهای فرهنگی و اجتماعی دین استوار شود تا در رفتارهای سیاسی و حکومتی, راه کژ و ناهموار را برنگزینند و در نتیجه بین حکومت و مردم به اصلاح گراید.

ج. حقوق متقابل مردم و حکومت: توجه به حقوق متقابل مردم و حکومت یکی از اساسی ترین راهبرد اصلاحی در حکومت علوی است در نگاه علی(ع) اساساً حق مقوله ای دو سویه است, هرجا حقّی باشد تکلیفی نیز هست و هر تکلیفی حقی با خود دارد:

(لایجری لأحدٍ الاّ جری علیه, ولایجری علیه الاّ جری له.)45

کسی را حقی نیست, جز که بر او نیز حقی است و بر او حقی نیست, جز آن که او را حقی بر دیگری است.

از این نگاه, حتی در ساحت کبریایی خداوند که دارای (قدرت مطلق) و (عدل مطلق) است, حق یک سویه نیست:

(اگر کسی را حقی بود که حقی بر او نبود, خدای سبحان است, نه دیگری از آفریدگان, چه او را توانایی بر بندگان است و عدالت او نمایان است در هر چیز که قضا بر آن روان است و دگرگونیها در آن نمایان.

لیکن, خدا حقّ خود را بر بندگان, اطاعت خویش قرار داده و پاداش آنان را در طاعت, دو چندان, یا بیش تر نهاده. ـ از در بخشندگی که او راست, و ـ افزون دهی که وی را سزاست.)46

در نظر علی(ع) پیوندها و بستگیهای اجتماعی انسانها, بر حقوق متقابلی استوار شده که خداوند میان آنان قرار داده است. امام(ع) سرآمد مهم ترین آنها را حقوق متقابل میان مردم و حکومت می داند:

(وأعظم مَا افترضَ سبحانه مِن تلک الحقوق حقُّ الوالی علی الرّعیّة, وحقّ الرعیّة علی الوالی, فریضةٌ فَرضها الله سبحانه لکلٍّ علی کلّ, فَجعَلَها نظاماً لأُلفَتِهم, وعزّاً لدینهم.)47

بزرگ ترین حقّها که خدایش واجب کرده است, حق والی بر رعیت است و حق رعیت بر والی که خدای سبحان آن را واجب نمود, و حقّ هر یک را بر عهده دیگری واگذار فرمود, و آن را موجب برقراری پیوند آنان کرد و ارجمندی دین ایشان.

با توجه به این سخن و سخنان دیگری که در این باره از امام(ع) در دسترس داریم, می توان حقوق مردم بر حکومت و زمامدار را چنین برشمرد:

1. هماهنگ با قانونهای دین, حکومت کند.48

2. نگهبان و امانتدار مردم و قانون باشد.49

3. ادب و فرهنگ و دانش را در جامعه بگسترد.50

4. درباره مردم خیراندیش, خیرخواه و دلسوز باشد.51

5. برای مردمان امکان بهره گیری کامل از ثروت را فراهم آورد.52

در منطق سیاسی علی(ع) مردم می توانند این خواسته ها و حقوق پنجگانه را به عنوان حقوق اجتماعی خویش از حکومتها بخواهند. دقت در این حقوق نشان می دهد که حضرت سه وظیفه و مسؤولیت مهم و اساسی بر دوش حکومت نهاده است:

1. توسعه سیاسی. (محور 1و2)

2. توسعه علمی و فرهنگی (محور 3 و 4)

3. توسعه اقتصادی. (محور 5)

در برابر این حقوق, حکومت و زمامدار نیز بر مردم حقوقی دارد که عبارت است از:

1. قانونها و فرمانهای حکومت را بپذیرند و از آنها پیروی کنند.53

2. به رأی و انتخاب سیاسی خود پای بندی داشته باشند.54

3. انتقاد خیرخواهانه را در پنهان و آشکار از حکومت دریغ ندارند.55

از دید علی(ع) حقوق مردم در مقایسه با حقوق حکومت, دایره بیش تری دارد. افزون بر آن, حقوق سه گانه حکومت, اموری است که بهره های آن به طور مستقیم به خود مردم باز می گردد; چرا که حکومت با استفاده از آنها نیازمندیهای اجتماعی آنان را سامان می دهد.

بیان این حقوق, توجه شایان و آهنگ و تلاش حکومت علی(ع) را به پیاده کردن قانون در همه زوایای اجتماع, نشان می دهد. این توجه آن حضرت را بر آن داشت از حقوق متقابل زمامدار و مدیرانِ حکومت نیز سخن بگوید:

(حق شماست بر من, که چیزی را از شما نپوشانم, جز راز جنگ ـ که از پوشاندن آن ناگذرانم ـ و کاری را جز ـ در حکم ـ شرع, بی رأی زدن با شما انجام ندهم و حق شما را از موقع آن به تأخیر نیفکنم و تا آن را نرسانم, وقفه ای در آن روا ندانم و همه شما را در حق, برابر دانم و چون چنین کردم, نعمت دادن شما بر خداست و طاعت من بر عهده شماست و چون شما را خوانم, درنگ ندارید و در آنچه صلاح است, پای پس مگذارید و در سختیها در شوید. و آن را آسان شمارید.)56

از نگاه علی(ع) برپاداری صلاح و سعادت و هماهنگی و هم آوایی عمومی برآیند دادوستد حقوقی در گستره جامعه و حکومت است و به جز این, امور مهم دیگری مانند: بزرگ مقدار شدن (حق) در جامعه, آشکار شدن راههای دین, پایدار شدن عدالت و به جریان درآمدن سنّتها در روند فراخور خود, برآیندهای دیگر از همین دادوستد است57 که اینها را نیز مؤلّفه های اصلاح اجتماعی می توان شمرد.

همان گونه که امام(ع) راهبر اصلی و راهکار اساسی اصلاح جامعه را, اجرای حقوق متقابل و احترام و پای بندی به آنها در یک پیوند و بستگی دو سویه میان مردم و حکومت دانسته, فساد جامعه را نیز پیامد و نتیجه محترم شمرده نشدن و به جریان درنیامدن همین حقوق دانسته است. علی(ع) فسادها و نابسامانیهای درون جامعه را, تمام, به دشمنان و عوامل بیرونی, نمی بندد, بلکه به کارکرد دو جانبه مردم و حکومت در این مسأله نقش برجسته ای می دهد. به باور امام(ع) اگر این کارکرد, بر پایه نگهداشت حقوق برابر و روبه رو باشد, آن گاه هیچ جا و مکانی برای رخنه دشمنان باقی نمی ماند. ولی همین که پیوند برابر و روبه روی حکومت و مردم, از میان برود. حکومت مسؤولیت و عهد خویش را درباره حقوق قانونی مردم نادیده بگیرد و مردم نیز حق و حقوق حکومت را در میان خود پاس ندارند, فساد و تباهی و نابسامانی از هرسو, به درون جامعه و حکومت رخنه می کند:

(اگر رعیت بر والی چیره شود, یا والی بررعیت ستم کند, اختلاف کلمه پدیدار گردد و نشانه های جور آشکار و تبهکاری در دین بسیار. راه گشاده سنت را رها کنند و کار از روی هوا کنند و احکام فروگذار شود و بیماری جانها بسیار و بیمی نکنند که حقی بزرگ فرو نهاده شود و یا باطلی سترگ انجام داده. آن گاه نیکان خوار شوند و بدکاران بزرگ مقدار.)58

د. شایسته سالاری درنظام سیاسی: علی(ع) با آن که نمودی تمام از تمامت ارزشها و آرمانهای دین است, امّا نیک می داند که به تنهایی نمی تواند ارزشها و آرمانهای متعالی و زندگی ساز دین را در جامعه پیاده کند و از این رهگذر, اصلاح واقعی را در قلمرو حکومت خویش پدید آورد.

او برای به حقیقت پیوستن این هدف, ناگزیر از سازمان و نظام هماهنگ مدیریت در قلمرو حکومت خود بود, با مدیران صالح, صادق, متعهد, کاردان و دین باور که او را یاری کنند و بازوی اجرایی سیاستهای او باشند. از همین روی به مدیرانی بها می داد و کسانی را به پستها می گمارد که از هر جهت شایستگی انجام آن را داشته باشند. در حکومت وی, هم قبیلگی و خویشاوندی, هیچ نقشی در گماردن و بر کنار کردن کسان نداشت, بلکه امین بودن و تعهد دینی و ایمانی دو عنصر تعیین کننده بود.59

حضرت به خاطر گماردن فرزندان عباس بر حجاز و یمن و عراق, با خرده گیری مالک اشتر روبه روشد. در پاسخ فرمود: آیا من به فرزندان خودم یا فرزندان برادرانم امارتی دادم؟ و این که می بینی فرزندان عباس را به امارت گماردم, نه به خاطر خویشاوندی است, بلکه فردی شایسته تر از آنان نمی شناسم و تو اگر می شناسی, به من بشناسان.60

پستهای سازمانی در حکومت علی(ع) و به دیگر سخن, توزیع قدرت در ساختار سیاسی این گونه بود که امام(ع) در رأس حکومت قرار داشت و حکومت مرکزی (خلیفه) برای بخشهای چندگانه قلمرو حکومت, والی می گمارد و انتخاب حاکم برای شهرهای هر قلمرو و ناحیه, برعهده والیان بود.

امام(ع) با توجه به دو نکته, قدرت دولت را میان والیان و حاکمان تقسیم می کرد:

1. دقت در انتخاب والی.

2. کنترل و نظارت.

امام, از ابتدا تلاش می ورزید, شایستگان را برای مدیریت و اداره هر بخش و ناحیه برگزیند. آن گاه با دادن اختیارهای لازم هر یک را به منطقه مورد نظر گسیل می داشت و به هر یک دستور نامه ای می داد که چسان حاکمان و قاضیان قلمرو حکومتی خویش را برگزینند.

به مالک اشتر, در عهدنامه ای که به نام او نگاشت فرمود:

(در کار عاملان خود, بیندیش, و پس از آزمودن, به کارشان بگمار, و به میل خود و بی مشورت دیگران, به کاری مخصوصشان مدار, که به هوای خود رفتن و برای دیگران ننگریستن, ستمگری بود و خیانت و عاملان این چنین را در میان کسانی جو که تجربت دارند و حیا, از خاندانهای پارسا که در مسلمانی قدمی پیش تر دارند و دلبستگی بیش تر. اخلاق آنان گرامی تر است و آبروشان محفوظ تر و طمعشان کم تر, و عاقبت نگری شان فزون تر.)61

علی(ع) افزون بر گزیدن شایستگان و معیار قراردادن شایستگیها, نظارت و بازرسی را عامل مهمی برای شایسته سالاری می دانست.62 زیرا این کار, بسان عامل بیرونی آنان را ناگزیر می کند تا شایستگی خود را در عرصه قدرت حفظ کنند و از فساد و کژی دور بمانند.

پایداری و پافشاری امام(ع) بر شایسته سالاری, سبب شد با کسانی که شایستگی برای عهده داری مدیریت اجتماعی را ندارند, از دَرِ سازش درنیاید. کسانی مانند: طلحه و زبیر, با آن که از شهرت بالایی برخوردار بودند و چه بسا شرایط سیاسی و موازنه قدرت, اقتضای سازش با آنان را داشت, با این حال, امام(ع) چنین نکرد. چون نمی خواست با گماردن سازشکارانه آنان, بر شایسته سالاری نظام, خدشه وارد سازد و این معیار و اصل اسلامی را بشکند. گریختن شماری از کارگزاران وی, به سوی حکومت اموی, از آن رو که می دانستند در حکومت شایسته سالار علوی, باید در برابر رفتار نادرست و خلاف خود, پاسخ گو باشند و جایی برای سازشکاری و زد وبند حزبی و قومی وجود ندارد.

هـ. ایجاد فضای باز سیاسی: در فلسفه سیاسی و فرهنگی اجتماعی اسلام, اصل نظارت عمومی و انتقاد از حکومت به عنوان نصیحت و خیرخواهی واحیای سنّت امر به معروف و نهی از منکر, نه تنها (حق) مردم است, بلکه (تکلیف) دینی است. درصدر اسلام و حتی, تا اندازه ای, در دوران خلافت ابوبکر و عمر, به این اصل, به دید احترام نگریسته می شده است.63

در دوره خلافت عثمان, راه یافتن انحرافها و فسادهای سیاسی و فاصله گرفتن نظام مدیریت از فرهنگ و سنت اسلامی, سبب شد حق نظارت و انتقاد در امور سیاسی و اجتماعی از مردم گرفته شود. با ابوذر, عبدالله بن مسعود و عمار یاسر که از روی احساس مسؤولیت دینی, لب به انتقاد گشودند, با آن که از صحابه بزرگ پیامبر(ص) بودند و خیرخواه بودن ایشان بر همگان روشن بود, به شدت برخورد شد.64

بیرون رفتن از مدار این اصل در دوره های بعد, حیات و شادابی سیاسی امت اسلامی را پژمرد و مردم به بندگان حکومت دگر شدند که در برابر اراده حاکمان و رفتار و برنامه های حکومتی آنان حق هیچ پرسش و انتقادی نداشتند.

ییکی از راهبردهای اصلاحی در حکومت علی(ع) با توجه به زمینه های پیشین, باز شدن فضای سیاسی و احیای فرهنگ انتقاد, اصل نظارت و گفت وگوی خیرخواهانه درباره امور اجتماعی و حکومتی بود. جنگ جمل, پیامد بد استفاده کردن از آزادی بود. امام طلحه و زبیر را آزاد گذاشت. به آنان مجال داد تا از مدینه بیرون روند و به مخالفان سیاسی امام در مکه بپیوندند. این در حالی بود که امام به خوبی از سودایی که آنان در سر می پروردند, آگاه بود.65 گروه خوارج, در فضای آزاد حکومت علوی, به وجود آمد. این گروه به ادامه جنگ در صفین انتقاد داشت و نیز به پذیرش حکمیت از سوی امام.

امام نمی خواست و بر آن نبود که این اصل اجتماعی دین را به خاطر این گونه استفاده های نادرست, تعطیل کند و با سرکوب و پدیدآوردن فضای بسته سیاسی, جامعه را از حرکت بازایستاند. امام, باز بودن فضای سیاسی را برای رشد و پیشرفت جامعه آن اندازه اثرگذار می داند که حاضر می شود این سختیهای شکننده را تحمّل کند; اما حق انتقاد و اعتراض از مردم گرفته نشود و حیات حقوق سیاسی درجامعه حفظ شود. امام(ع) از همان آغاز با برگذاردن بیعت آزاد, حق مشارکت مردم را در عرصه سیاسی آشکار ساخت و حقوق سیاسی از دست رفته آنان را احیا کرد.

هنگام بیعت, مردی مصری: سودان بن حمران مرادی, به علی(ع) گفت:

ای ابوالحسن! ما بدین شرط با تو بیعت می کنیم که اگر چونان عثمان در میان ما عمل کردی, تو را بکشیم.

علی(ع) پاسخ داد: آری.66

این پاسخ نشان می دهد, امام(ع) حق هرگونه اعتراض و انتقاد درباره مسائل سیاسی جامعه را برای مردم می پذیرد و حاضر است در برابر حکومت خود, پاسخ گو باشد. از همین روی, در دوران حکومت, همواره مردم را بر می انگیخت, تا اگر انتقاد و سخن و نظر حقّی دارند, بگویند بدین گمان نباشند که شنیدن آن بر وی سنگین است:

(از من کناره مجویید و با ظاهر آرایی, آمیزش مدارید و شنیدن حق را بر من سنگین مپندارید , و نخواهم مرا بزرگ انگارید, چه آن کس که شنیدن سخن حق بر او گران افتد و نمودن عدالت بر وی دشوار بود, کار به حق و عدالت کردن بر او دشوار تر است. پس از گفتن حق, یا رأی زدن درعدالت باز مایستید, که من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم. مگر که خدا مرا در نفس کفایت کند.)67

علی(ع) به فرموده خود68 و همه خردمندان زمان خود و همه کسانی که در سیره آن حضرت به مطالعه و درنگ و ژرف کاوی پرداخته اند, در میان اصحاب پیامبر(ص) سزاوارترین و شایسته ترین شخص برای حکومت بوده است. با این حال از مردم می خواهد از حکومت او فاصله نگیرند و سخنان و پیشنهادهای خود را درباره مدیریتها و سیاستهای جاری جامعه, بیان کنند تا در این امور لغزش و اشتباهی صورت نگیرد و جامعه زیان نبیند. در سخنی دیگر پس از سپاسگزاری از مردم و یارانش, خطاب به آنان می فرماید:

(فأعینونی بمُناصحةٍ خَلیّةٍ مِن الغشّ, سلیمةٍ مِن الرَّیْب.)69

پس مرا یاری کنید, به خیرخواهی نمودن, نصیحتی تهی از دغلی و دورویی بودن.

این سخنان و خواسته های حضرت, ریشه در آموزه های وحی دارد. قرآن به روشنی مسلمانان را به (شور و مشورت)70, (شنیدن سخنها و نظرها و پیروی از بهترین آنها)71, (تواصی به ارزشها و حقّها)72 و (امر به هنجارها و معروفها و نهی از ناهنجاریها و منکرها)73 فرا خوانده است و هیچ کس را استثنا نکرده و فوق این امور قرار نداده است. این مقوله های دینی با خواستگاه سیاسی ـ اجتماعی که در نهج البلاغه و سخنان علی(ع) درباره آنها بسیار سفارش و تأکید شده است, با مسأله آزادیهای اجتماعی و بازشدن فضای سیاسی, پیوند نزدیک دارد; زیرا این امور, وقتی ممکن می شود که در بدنه جامعه و نظام, مجاری و زمینه های لازم برای اجرای آنها پیش بینی شده باشد.

مجاری نقد و انتقاد سیاسی:

امر به معروف و نهی از منکر و خیرخواهی و نقد و انتقادهای درست و برابر با واقع, در ساحت سیاسی و اجتماعی زمینه هایی می طلبد, تا مردم با استفاده از آنها بتوانند این آموزه ها را به کار بندند. حکومت اسلامی, تنها مرجعی است که وظیفه دارد مجاری و راههای درخور برای پیاده شدن و اجرای این دستورها و آموزه های دینی را فراهم کند. از سخنان علی(ع) سه راه به عنوان مجاری نقد و انتقاد سیاسی به دست می آید.

1. گفت وگو و رایزنی با حکیمان و فرزانگان جامعه: از نگاه علی(ع) اصلاح جامعه با مشاوره و نظرخواهی و توجه به دیدگاهها و طرحهای صاحبان رأی و نظر به نتیجه می رسد. از این روی, به مالک اشتر سفارش می کند:

(وأکثر مُدارسَةً العُلماء ومُنافَثةَ الحکماء فی تثبیت ما صلحَ علیه أمرُ بلادک وإقامةِ ما اسْتقام به النّاسُ قبلک.)74

با دانشمندان فراوان گفت وگو کن و با حکیمان فراوان سخن در میان نه, در آنچه کار شهرهایت را استوار دارد و نظمی را که مردم پیش از تو بر آن بوده اند, برقرار.

همدمی با حکیمان و گفت وشنود با دانایان این زمینه را به وجود می آورد که آنان با نگاه بیرون, ضعفها و خطاهایی که در نظام و سیاستگذاریهای آن می بینند, بازگویند و با حاکم در میان نهند و از این راه, ضریب احتمال خطا در مدیریت اجرایی نظام پایین می آید و زاویه انحراف کم می شود:

(مَن استقبَل وجوهَ الآراء عرَف مَواقعَ الخطاء.)75

آن که پیشاپیش رأیها تاخت, درست از خطأ بازشناخت.

روشن است که مشارکت اهل فکر و اندیشه نیاز به فضای باز سیاسی دارد. تا ایشان آرا و نقطه نظرهای خود را بی دغدغه بیان کنند و حکومت تحمّل و سعه صدر برای شنیدن آنها را داشته باشد. البته علی(ع) این هشدار را نیز به آگاهان, صاحب نظران جامعه می دهد که بیان رأی و نظر و نشر آن در میان مردمان را ساده و آسان نپندارند, بلکه درباره درستی و یا نادرستی دیدگاهها و نظریه های خود, به درستی بیندیشند, زیرا در هر دو صورت, بر جامعه اثرگذار است:

(انّ کلامَ الحکماء اذا کان صواباً, کانَ دواءً, واذا کانَ خطأً, کان داءً.)76

گفتار حکیمان اگر درست باشد, درمان است و اگر نادرست بود, درد ـ تن وجان ـ.

در نظر علی(ع) لازم است حکومت برای گفت و شنود با مردم, فضا و جایی در نظر بگیرد تا آنان بتوانند بی پرده و بی هیچ تشویش خاطر سخنان و دیدگاههای خود را با متولیان نظام در میان بگذارند, ایجاد چنین تریبون مستقیم برای عموم و در کنار آن فراهم کردن فرصت و مجالی سازمان یافته و قانون مند که نقد و انتقاد و شکایتهای مردم شنیده شود, برای اصلاح نظام و جامعه نقشی استراتژیک و راهبردی دارد:

(بخشی از وقت خود را خاص کسانی کن که به تو نیاز دارند. خود را برای کار آنان فارغ دار و در مجلسی عمومی بنشین و در آن مجلس, برابر خدایی که تو را آفریده, فروتن باش و سپاهیان و یارانت را که نگهبانانند,یا تو را پاسبانان, از آنان باز دار تا سخن گوی آن مردم, با تو گفت وگو کند, بی درماندگی در گفتار که من از رسول خدا(ص) بارها شنیدم که می فرمود: (هر گز امتی را پاک ـ از گناه ـ نخوانند که در آن امت, بی آن که بترسند و در گفتار درمانند, حق را از توانا بازنستانند.) و درشتی کردن و درست سخن نگفتن آنان را بر خود هموار کن و تنگ خویی بر آنان و خودبزرگ بینی را از خود بران, تا خدا بدین کار, درهای رحمت خود را بر روی تو بگشاید.)77

در حکومت علوی فضا برای شنیدن سخنها و نقدها باز بود. حضرت از انتقادهای بجا و واقع بینانه استقبال می کرد و براساس آنها تصمیم می گرفت. در این باره به یک نمونه اشاره می کنیم.

(پس از شهادت علی(ع) سوده دختر عماره همدانی با معاویه ملاقات کرد. معاویه, سوده را شناخت و به خاطر آن که او در جنگ صفین مردم را علیه وی می شورانیده است, به سرزنش او پرداخت. پس, از حاجتش پرسید. سوده از ستم کارگزاران معاویه, بویژه (بُسر بن أرطات) که در منطقه حکومتش ستم را به نهایت رسانده بود, شکایت کرد و گفت: اگر او را از حکومتِ بر ما برنداری, علیه تو قیام خواهیم کرد.

معاویه از سخنان اعتراض آمیز سوده به خشم آمد و به او گفت: با قوم و عشیره ات مرا تهدید می کنی؟ تو را باز می گردانم تا (بُسر) تو را به مجازات برساند. سوده پس از کمی سکوت اشعاری خواند که در آنها روح بلند و عدل و ایمان علی(ع) به وصف آمده بود. سپس برای معاویه, حکایت ملاقاتش را با علی(ع) باز گفت: روزی نزد علی (ع) رفتم و زبان به شکوه گشودم و از کارهای خلاف کارگزار وی, گزارشی دادم حضرت گریه کرد و از کارهای او براءت جست.

سپس بر قطعه پوستی دستور برکناری او را نوشت و به من داد.

معاویه که سخنان سوده را درباره رفتار و برخورد مردم خواهانه علی(ع) شنید, دستور داد آن گونه که وی می خواهد نامه برای او بنویسند.78

سپس گفت:

آری علی بن ابی طالب شما را این گونه بار آورده است که در برابر شخصیتها و زمامداران جسور و بی پروا سخن بگویید.)79

2. تعاطی با بیرون از سراپرده حکومت: فرو رفتن والیان در لاک خود, سبب می شود فکر و اندیشه آنان در مدار بسته جریان یابد و بسیاری از واقعیتهای جامعه و مردم بر آنان پوشیده ماند و یا دست کاری شده و با رنگ و لعاب, در اختیار آنان قرار داده شود. کم ترین پیامد چنین سیاستی, محروم شدن حکومت از (عقل جمعی) است که جزء جزء آن در فرد فرد جامعه وجود دارد و برای مدیریت سخت بدانها نیاز است.

علی(ع) حاکمان را از سر فرو بردن در گریبان خود و دوری گزیدن از مردم و جامعه پرهیز داده و آنان را به دادوستد با بیرون از سراپرده حکومت سفارش کرده است:

(پس از این همه, فراوان خود را از رعیت خویش پنهان مکن که پنهان شدن والیان از رعیت, نمونه ای است از تنگ خویی و کم اطلاعی در کارها و نهان شدن از رعیت, والیان را از دانستن آنچه بر آنان پوشیده است, بازدارد, پَس کار بزرگ نزد آنان خرد به شمار آید و کار خرد, بزرگ نماید, زیبا زشت شود و زشت زیبا. و باطل به لباس حق درآید. و همانا والی انسانی است که آنچه را مردم از او پوشیده دارند, نداند, و حق را نشانه ای نبود, تا بدان راست از دروغ شناخته شود.)80

با پدید آمدن این راهها و مجاری برای رساندن نقدها و انتقادها به درون نظام, زمینه برای نظارت همگانی و مراقبت مردمی آماده می شود و تنها در این صورت است که باز بودن فضای سیاسی و شرایط گفت وگوی دوجانبه میان مردم وحکومت معنای درست می یابد.

نقد و انتقاد مسؤولانه به گونه ای که بتوان آن را مصداق امر به معروف و نهی از منکر و تواصی به حق و نصیحت و خیرخواهی شمرد, افزون بر آن که زمینه ساز اصلاحات واقعی و راستین است, شرط بقای موجودیت و حیات جامعه, و راهبردی و کارآ برای سالم ماندن نظام اسلامی است. پدیدآوردن چنین فضا و زمینه هایی وفاق عمومی را پدید می آورد و راه بر خشونت می بندد.

4 . مشروعیت و اصلاح

فلسفه اصلاحات علوی, احیای سنّت وتجربه حکومت نبوی است که در سایه آن مردم, به حقوق اجتماعی, سیاسی, اقتصادی و فرهنگی خود دست یابند. در این فلسفه, جامعه و سیاست و حکومت و همه عرصه های رفتار جمعی, صحنه تعاون و تعامل در بقاست, نه صحنه تنازع در بقا. حکومت پاسدار حقوقی است که خداوند در تکوین و تشریع برای انسانها رقم زده است. همه چیز بر مدار حق و درستی و راستی می چرخد و پیش می رود. کوشش حکومت به پا داشتن ارزشهایی است که جامعه را از هرگونه نادرستی و فریب و انحراف و شیطان صفتی به دور سازد, تا انسانها دراین بستر زندگی کنند و تعالی و رشد یابند. هر چیز که به این فرایند, اخلال برساند, باطل است و نامشروع.

اصلاح با این هدفهای متعالی, نمی تواند براساس سیاستهای ضدارزشی و ضددینی و ضدانسانی باشد. چنین اصلاحی نمی تواند از رهگذر باطل و نامشروع, گذر کند. اصلاحات علوی بیرون آوردن حقها از درون باطلهاست چگونه می تواند در عین فروافتادن در سیاستها و راههای باطل و نامشروع, اصلاح و مشروعیت بیافریند:

(وانّی لعالمٌ بما یُصلحُکم, ویقیم أوَدَکُم ولکنّی والله لا أری إصلاحَکم بإفسادِ نفسی.)81

من می دانم چگونه می توان شما را درست کرد و از کجی به راستی آورد ـ امّا نه به بهای ارتکاب گناه ـ که شما اصلاح شوید و من تباه.

در حرکت اصلاحی امام(ع), قدسی بودنِ هدف سبب نمی شود که هر راه و وسیله ای مشروعیت پیدا کند, بلکه برای پیشبرد هدفهای اصلاح, باید از راه و وسیله مشروع استفاده کرد:

(فلا تَقوینَّ سُلطانک بَسفک دم حرام.)82

پس حکومت خود را با ریختن خونی به حرام, نیرومند مکن.

در منطق و ادبیات سیاسی علی(ع) باطل همیشه و هر جا که, کار رود, باطل است. دروغ, بهتان, دورویی و بهتان همیشه و همه گاه انحراف و نامشروع است. به کارگیری ابزارهایی از این دست, بار کجی است که هرگز به منزل نمی رسد. هدف عالی و انسانی راه و ابزاری عالی و انسانی می خواهد. سیاست روشن امام(ع) برای اصلاح جامعه آن بود که راه راست و درستِ حق را گام به گام بپیماید و برای هر کاری حجّت و دلیل شرعی و قانونی و حتّی اخلاقی داشته باشد. فرق سیاست علوی با سیاست اموی, در به کارگیری شیوه ها بود. وقتی برای علی(ع) خبر آوردند که مردم شام در موسم حج راهی مکه شده اند, حضرت درباره آنان فرمود:

(الذین یلتسمون الحق بالباطل.)83

کسانی که حق را از راه باطل می جویند.

در نظر علی(ع) هدف حق را باید از راه حق جست وجو کرد, نه از راه باطل; از این روی حاضر نبود پیروزی خودش را, که بی شک پیروزی حق بود, از راه ستم به دست آورد.

کسانی به حضرت سفارش می کردند: برای جدا نشدن کسانی از جبهه حق, کفّه عدالت را سبک کند و حق بیش تری بر آنان از بیت المال درنظر بگیرد.

امام در پاسخ فرمود:

(أَتأْمروُنی أن أطلب النَّصر بالجور فیمَن ولّیتُ علیه.)84

مرا فرمان می دهید تا پیروزی را بجویم, به ستم کردن درباره آن که والی اویم؟

در آغاز حکومت, کسانی به امام(ع) سفارش کردند: معاویه را برای مدتی, به حکومت شام بگمارد و پس از آن که به کمک او از مردم بیعت گرفت و حکومت استوار شد, او را برکنار کند.85 ولی امام(ع) هیچ گاه حاضر نشد از رهگذر باطل, اصلاحات را دنبال کند و چنین شیوه ای را بر هیچ کس روا ندانست:

(ناپاک گوهران را پیروی مکنید و افسونشان را مخرید ـ آنان که کوشیدند تا آب تیره طینت شان را جای صافی طبیعت خود نوشیدند, و فطرت بی آک خویش را بامزاج بیمارشان درآمیختند و باطل ایشان را به حق خود ریختند, حالی که آنان از راه حق بیرون شدن را بنیانند و شکستن عهد و بریدن با خویشاوند را همپیمان. شیطان آنان را بارگی [آنچه بر آن بار نهند] گمراهی ساخت و سپاهی کرد که بدیشان بر مردمان تواند تاخت و ترجمانی که به زبانشان سخن گوید.)86

در اصلاحات علوی آن گاه که بین حق مصلحت, ناسازگاری افتد, بی درنگ حق و درستی بر مصلحت اندیشی و نادرستیهای سیاست بازانه مقدم می شد. یکی از موارد اختلاف علی(ع) با دشمنان و حتی با شماری از دوستان, در همین بود. آنان می گفتند: تقسیم عادلانه بیت المال, هر چند حق است; اما به مصلحت نیست. ولی علی(ع) به طور دقیق طرفدار اجرای حق و عدالت بود. با آن که خوب می دانست سیاست و روشِ برتری حق بر مصلحت چه مشکلاتی را برای او به بار می آورد; اما کنار نهادن این سیاست را روا نمی شمرد. برای هموار کردن جاده اصلاحات که بر مصلحت عموم بود, حق را فدای مصلحت نکرد; چه آن که بخواهد به پای مصلحت شخصی و خویشاوندی و باندی قربانی کند. زیرا در منطق علی(ع) احیای حق هر چند اندک و آهسته بر پیروزی مصلحت اندیشانه از راه باطل, پیشی دارد. همین است سرّ آن که حرکت اصلاحی علی(ع) در تاریخ اصلاح و اصلاحات, پایدار و جاودانه مانده است.

پی نوشتها:

1. (صحیفه نور), رهنمودهای امام خمینی, ج100/21, وزارت ارشاد.

2. (نهج البلاغه), صبحی صالح, ترجمه شهیدی, خطبه 9/3.

3. همان, خطبه 92.

4. همان, خطبه 16.

5. (غررالحکم), آمدی, ج194/4, دانشگاه تهران.

6. همان, ج120/3.

7. (نهج البلاغه), خطبه 136.

8. همان, خطبه131.

9. همان, خطبه 3 و نامه 62.

10. همان, خطبه 131.

11. (بحارالانوار), علامه مجلسی, ج32/32, مؤسسه الوفاء, بیروت.

12. (شرح نهج البلاغه), ابن ابی الحدید, ج17/11.

13. (الامامة والسیاسة), ابن قتیبه, ج51/1.

14. (غررالحکم), ج340/4.

15. (نهج البلاغه) خطبه 175.

16. همان, نامه 43.

17. همان, حکمت 106.

18. همان, خطبه 92.

19. (انقلاب یا اصلاح), گفت وگو با هربرت مارکوزه و پویر, ترجمه هوشنگ وزیری, خوارزمی.

20. (نهج البلاغه) خطبه 98/105.

21. همان, خطبه140.

22. همان, نامه 53.

23. همان, خطبه 15.

24. همان, نامه 314/41.

25. همان, نامه 20.

26. همان, خطبه 216.

27.(الامامة و السیاسة) ج1,ص23.

28. (شرح نهج البلاغه), ابن ابی الحدید, ج192/1.

29. (الفتوح), ابن اعثم, ترجمه مستوفی هروی, مصحح طباطبایی مجد393/, آموزش انقلاب اسلامی, تهران.

30. (تاریخ الامم و الملوک), ج427/4.

31. همان, ج72/5 ـ 73.

32. (نهج البلاغه), نامه 1.

33. همان, خطبه11/3.

34. همان, خطبه 54.

35. همان, خطبه 137.

36. سوره (بقره), آیه 213.

37. سوره (حدید), آیه 25.

38. سوره (اعراف), آیه 157; (آل عمران), آیه 159 و 164; (قلم), آیه 4.

39. سوره(غاشیه) آیه 22.

40. (نهج البلاغه), نامه 45.

41. همان. خطبه 216.

42. همان, نامه 328/53.

43. همان.

44. همان, نامه 5.

45. همان, خطبه 216.

46. همان.

47. همان.

48. (المیزان فی تفسیر القرآن), علامه طباطبایی, ج385/4.

49. همان.

50. (نهج البلاغه), خطبه:34 و 171 و 181 و نامه 67.

51. همان, خطبه 34.

52. همان, خطبه 34 و نامه 53.

53. تفسیر (المیزان), ج385/4; (نهج البلاغه), خطبه 34.

54. (نهج البلاغه), خطبه 34.

55. همان, خطبه 34 و 216.

56. همان, نامه 50.

57. همان, خطبه 216.

58. همان.

59. (شرح نهج البلاغه), ابن ابی الحدید, ج231/1.

60. (سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب), علی اکبر ذاکری, ج87/1, انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم, به نقل از: (بحارالانوار), ج176/42; (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید), ج98/15.

61. (نهج البلاغه), نامه332/53.

62. همان333/.

63. (شرح نهج البلاغه), ابن ابی الحدید, ترجمه: مهدوی دامغانی, ج74/1, نشر نی, تهران.

64. (الفتوح)315/; (مروج الذهب), مسعودی, ج347/2, بیروت.

65. (الامامة و السیاسة), ج51/1.

66. (الفتوح), ج246/2 ـ 247.

67. (نهج البلاغه), خطبه 216.

68. همان, خطبه 3.

69. همان, خطبه 118.

70. سوره (آل عمران), آیه 195; سوره (شوری), آیه 38.

71. سوره (زمر), آیه 18.

72. سوره (عصر), آیه 3.

73. سوره (آل عمران), آیه 104.

74. (نهج البلاغه), نامه 53.

75. همان, حکمت 173.

76. همان, حکمت 265.

77. همان, نامه 336/53.

78. (سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب), ج89/1 ـ 91 به نقل از: (بحارالانوار), ج119/41.

79. (علی حماسه جاودانه), عقیقی بخشایشی65/, نوید اسلام.

80.(نهج البلاغه), نامه 337/53.

81. همان, خطبه 69.

82. همان, نامه 53.

83. همان, نامه 33.

84. همان, خطبه 126.

85.تاریخ طبری ج459/3.

86. (نهج البلاغه), خطبه 213/192.

کلمات کليدي: حکومت اصلاح دین مردم حق بیعت امام جامعه انگیزه

 منبع سایت حوزه

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**