اجتماع و سیاست

هزاره ها و مسیر دشوار آینده

**نوشته شده توسط روح الله روحانی/دانشجوی دکترای فلسفه**. **ارسال شده در** اجتماع و سیاست

واقعا عده ی هنوز هم در افغانستان در بند قوم، زبان، تبار و خون و نژاد و ... اند. در مقابل کسانی هستند که معتقد اند تجربه بشری برای ما می گوید باید از این تنگناه ها عبور کنیم در غیر آن آب خوشی ازگلوی هیچ کسی پایین نخواهد رفت. به باور این قلم این اصلی ترین و محوری ترین مسئله زمانه ما و همه مردم افغانستان است...

 

 

هزاره ها و مسیر دشوار آینده

سرگذشت و تاریخ غم انگیز هزاره ها، روزگار تلخ و دشوار کنونی این مردم، در کنار آیندۀ پر ابهام ما را بر آن می دارد که در باب خود و آینده تاملات جدی داشته باشیم. تشتت و پراکندگی کنونی و نگرانی از آینده باعث می شود که انسان به قدر وسع خودش تحولات افغانستان را بویژه معطوف به مردم هزاره، دنبال کند. من در یادداشت قبلی ام سعی کردم دیدگاه ها و برداشت های مختلفی که نسبت به مردم هزاره در میان خود این مردم و غیر هزاره ها وجود دارد را بر بشمارم. البته هنوز جای مطالعات آماری دقیق و مبتنی بر داده های معتبر علمی راجع به افغانستان خالی است. همین مسئله باعث می شود که تحلیل گران نتوانند آنگونه که باید تحلیل درستی از اوضاع این کشور و آینده آن داشته باشد. وضعیت هزاره ها نیز از این قاعده مستثنا نیست.

 

اما توسعه فناوری ارتباطات و اطلاعات در سالهای اخیر باعث شده است که امکان دست رسی به دیدگاه ها و نظریات چهره ها و جریان های تاثیر گذار در افغانستان بهتر فراهم گردد. علاوه براین بسیار از رهبران، تئوریسین ها، تحلیل گران و صحنه گردانان اصلی تحولات دهه های اخیر افغانستان هنوز زنده اند و در دست رس؛ حتا امکان گفتگو های رو در رو با این چهره ها فراهم است تا اهل پژوهش و تحقیق بتوانند به جمع بندی و نتیجه گیری بهتری از اوضاع برسند. البته طبیعی است که هنوز ما در آغاز راه هم نیستیم باید تازه شروع کنیم؛ چون راجع به تحولات چند دهه اخیر افغانستان هنوز مطالعات و پژوهش های دقیق متنی بر روشهای علمی صورت نگرفته است و امکان چنین چیزی هم چندان فراهم نیست. اما این نباید باعث شود که ما همچنان منتظر بمانیم بلکه هر کسی به قدر وسع خودش زمینه های شکل گیری مطالعات و تحقیقات مفصل تر را باید فراهم نماید.

 

حقیقت این است که راجع به هزاره ها همانطور که در یادداشت قبلی ام اشاره کردم به رغم تنگناه های مطالعاتی و تحقیقی می توان در مجموع چند محور را مورد بررسی و ارزیابی قرار داد. محور اول یک نگاه واقع بینانه و مطالعه بی طرفانه نسبت به وضعیت کنونی هزاره ها و مقایسه آن با گذشته است، تا بتوان افق آینده را مبتنی بر داده های که در این زمینه بدست می آید ترسیم کرد. محور دوم که در واقع برآیند محور نخست است این است که نتیجه مطالعات و تاملات ما چیست. هزاره ها بالاخره دست آوردی داشته اند یا نه؟ اگر پاسخ مثبت است چرا؛ و اگر منفی است چرا؟ محور سوم باید ها و بایسته هاست اینکه حال چه باید کرد؟ آینده را چگونه باید سامان داد؟ طبیعی است که مطالعه، ارزیابی، تحلیل، ارائه راهکارها و راه حل های جامع و فراگیر در این زمینه ها نیازمند تخصص ها و مهارت های مختلف، بودجه های کلان، گروه های مطالعاتی، و نهادهای علمی و پژوهشی مختلف است. اما بازهم این بهانه خوبی برای منتظر ماندن نیست.

 

در محور نخست و مقایسه وضع کنونی هزاره ها با دهه ها و صده های گذشته می توان به داده ها و اطلاعاتی خوبی دست یافت و دید که منابع قدرت و ثروت مادی و معنوی در افغانستان چگونه توزیع می شده و هزاره ها به چه میزان از آن بهره مند بوده اند. این حوزه بسیار وسیع و گسترده مطالعاتی است نمی توان به همه موارد پرداخت من از گذشته های دور تر می گذرم چون بسیار روشن است که وقتی مردمی با قتل عام، کوچ اجباری، غصب سرزمین ها و نسل کشی مواجه اند سخن گفتن از مزایا و داشتن منابع قدرت و ثروت بی معنا است.

 

محمد ظاهر در دوره سلطنتش یک سفری به برخی مناطق هزاره نشین می رود در این سفرمردم هزاره از کاستی ها و مشکلات فراوان می نالند. از جمله یکی ازخواسته های مردم حضور هزاره ها در ادارات و نهادهای دولتی بوده است. وقتی ظاهر خان از این مردم می خواهد که عده ی را برای انجام ماموریت در ادارات دولتی معرفی کنند به تعداد انگشتان یک دست باسواد و به اصطلاح تحصیل کرده پیدا نمی شود که از هزارجات به کابل بروند. تازه عده ی برای تحصیل در یکی از لیسه های کابل معرفی می شود که بعد از اتمام تحصیل به کار گماشته شوند.

 

طبیعی است که اکنون سطح سواد در میان هزاره ها در مقایسه با آن زمان قابل مقایسه نیست. اما این نباید گول مان بزند و خیلی خوشبین شویم زیرا تعصب های کور، تبعیض سیستماتیک گذشته همچنان پا برجا است و دیگر اینکه سطح سواد و دانش در میان دیگر ساکنان افغانستان نیز رشد غیر منتظره ای داشته است. پس در مقایسه با دیگران دست آورد خیلی مهمی نداشته ایم بویژه آنکه تبعیض همچنان سد بزرگی در برابر هزاره ها  و خیل عظیم از ساکنان این کشور است.

 

از این مثال می توان بخوبی نتیجه گرفت که وقتی دانش، آگاهی، تخصص، مهارت، و ابزار معنوی قدرت و ثروت در اختیار مردمی نباشد منابع و ابزار قدرت مادی نیز دردست آنان نخواهد بود. بنا براین مقایسه را طولانی نمی کنیم و از این بخش عبور می کنیم زیرا اگر حتا اقتصاد و سرمایه را زیر بنا بدانیم باز هم هزاره ها محدود فعالیت های کشاورزی و دام داری شان کفاف زندگی روز مره شان را هم نمی کرده است چه رسد به اینکه منابع مالی هنگفتی را در اختیار آنان قرار دهد. ولی یک نکته اساسی در خصوص دست آوردها این است که باید دید اولا منظور مان از دست آورد چیست بعد اصولا در مقایسه با دیگران و ایده آل ها چه میزان فاصله وجود دارد که اتفاقا فرسنگ ها فاصله است. بنا براین راه دشوار و درازی در پیش است و نباید به اندک دست آوردها دل خوش کرد و خوش بین بود.

 

در خصوص محور دوم که اندک دست آوردی هم اگر بپذیریم هزاره ها داشته اند مرهون چه نوع مبارزات تلاشها و تعاملات این مردم بوده است؟ به باور نگارنده اصل در تمامی تعاملات، بده بستان ها، قدرت است. قدرت تعیین کننده است و قوی ترین پشتوانه هم قدرت سخت است. یعنی اگر این نباشد هیچ نوع تعامل و بده بستانی معنا ندارد و اصلا نوبت به تعامل نمی رسد. همیشه در نظام طبیعت ضعیف پامال است، تجارب ملموس و عینی انسان در زندگی و همینطور بی نهایت تجارب تاریخی ملت ها و مردمان موید این مدعا است. اما این به معنای نفی هر گونه مبارزه نرم و نادیده گرفتن کامل نقش قدرت نرم نیست پس نباید از آن غافل بود.

 

در اینکه چه باید کرد بحث فراوان است و فرصت و امکانات محدود. اما به صورت فهرست وار می توان گفت یکی از اصلی ترین موانع و مشکلات فراراه نه تنها هزاره ها بلکه همه مردم افغانستان، خود نوع نگاه نسبت به مسانل و مشکلات است. واقعا عده ی هنوز هم در افغانستان در بند قوم، زبان، تبار و خون و نژاد و ... اند. در مقابل کسانی هستند که معتقد اند تجربه بشری برای ما می گوید باید از این تنگناه ها عبور کنیم در غیر آن آب خوشی ازگلوی هیچ کسی پایین نخواهد رفت. به باور این قلم این اصلی ترین و محوری ترین مسئله زمانه ما و همه مردم افغانستان است. چون وقتی نگاه قومی بود  دین، دمکراسی، حقوق بشر، آزادی، برابری، عدالت، انسانیت و ... همه چیز در راستای منافع قوم تعریف و تفسیر می شود شاید تجربه یک دهه گذشته گویای خیلی از مسائل باشد.

 

با توجه به آنچه گفته آمد باید اول مشخص کنیم که نگاه مان نسبت به افغانستان، آینده و سرنوشت این کشور و ساکنان آن باید چگونه باشد. آیا نگاه قومی و مبتنی بر ارزش های تباری، خونی، زبانی و یا مذهبی و ... می تواند در بلند مدت گره گشا و کمک کننده باشد یا خود به سد و مانع بزرگی فراراه همه تبدیل خواهد شد و بنا بر این باید از این محدودیت ها عبور کرد و به یک نگاه جامع تر وفراگیر تری دست یافت.

 

البته این هم یک واقعیتی است که امروزه در افغانستان قوم هم خلاصه شده در خانواده ها گروه ها و حتی افراد خاص. برخی افراد، گروه ها و حتی خانواده های خاصی در میان مردم افغانستان بیشترین منابع قدرت و ثروت را در اختیار دارند و توده های مردم همچنان با فقر و تنگ دستی مضاعف دست و پنجه نرم می کنند. بنا براین منابع قدرت و ثروت در افغانستان هیچ گاهی عادلانه توزیع نشده است پس اگر برای عدالت و تامین عدالت اجتماعی مبارزه می کنیم باید نگاه مان فراتر از مرز قومیت و تبار و خون برود. چون عدالت گم شده انسان در طول تاریخ و عصر کنونی است. برداشت و تفسیر درست از مبارزات عدالت خواهانه شهید مزاری نیز همین است چون نمی توان شعارها، مبارزات و آرمان های کسی را که بدنبال تحقق عدالت است در دایره قوم و مذهب و زبان خاص محدود کرد که اگر چنین شود جنبش عدالت خواهی را به مسلخ برده ایم.

 

دو مسئله اسلام و سنت هست باید تکلیف سنت یا به تعبیر بهتر تکلیف خود مان با سنت و اسلام را روشن کنیم. واقعا آیا هر آنچه را که از سنت و بنام سنت بدست مان رسیده است را چشم بسته بپذیریم و هرچه دست آوردها و محصول تجارب بشری در دوران جدید است را نفی کنیم. یا باید با یک رویکرد خردمندانه و نقادانه نسبت به هم سنت و هم مدرنیته آینده را سامان بدهیم. به نظر میرسد بجای رویکردهای افراطی و رادیکال که به حذف و نادیده گرفتن کامل آموزه های دینی و سنتی یا در مقابل نفی و انکار مطلق دست آوردهای انسان مدرن می اندیشد این رویکرد میانه راه بهتری باشد.

 

در پایان باید یاد آوری کنم که نقش محوری و تعیین کننده را تحصیل کردگان، فرهیختگان، قلم بدستان،اهل فکر و عالمان خبره در این زمینه دارند. باید مراکز علمی حوزوی و دانشگاهی، پژوهشی و تحقیقی، در کنار گروه های علمی تحقیقی باید به بحث و کنکاش مفصل و عمیق راجع به مسائل این چنینی بپردازند. تا این مسائل حل نشود قرنها هم بگذرد وضع از آنی که هست تغییر نخواهد کرد. بسیارند ملتهای که قرنهای متمادی تجربه نزاع ها، برخوردها، کشمکش ها، و ... را داشتند و پیامدهای آن را نیز متحمل شدند. بالاخره به این نتیجه رسیدند که بنشینند و فکری بکنند. ما هم باید از قریب به نیم قرن جنگ و بحران در افغانستان به این نتیجه برسیم که چگونه از این چرخه نابود کننده جنگ و فاجعه و بحران عبور کنیم و راه حل ها را پیدا کنیم.  اگر نه، نیم قرن دیگر که سهل است قرنهای متمادی و نسل در نسل همچنان قربانی خواهیم ماند.

 

آخرین نکته اینکه نگارنده کاملا می پذیرد که هم مطالعه فراگیر و هم ارائه راه حل ها و راهکارها نه در توان یک فرد است و نه در حوصله یادداشت های کوتاه در فضاهای محدود  مجازی است. بلکه مراکز علمی و دانشگاهی ما باید به این سمت و سو حرکت کنند، بودجه ها و امکاناتی را تخصیص بدهند. زیرا همین اندک فرصت های کنونی فراهم شده با توجه به تهدیدات موجود و تاریخ پر فراز و نشیب افغانستان غنیمت بزرگی است. باید فکری کرد و گرنه فردا دیراست.

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**