فرزانگان

ويژگيهای تاريخ نگاری ملافيض محمدکاتب هزاره «پدرِ تاريخ افغانستان»

**نوشته شده توسط مصاحبه کننده: محمدنبی امینی/فوق لیسانس تفسیروعلوم قرآن**. **ارسال شده در** فرزانگان

گفتگو با نويسنده و پژوهشگر توانا آقاي بصيـر احـمد دولـت آبـادی

...البته برخي از انديشه مندان تاريخ، مرحوم کاتب را به لحاظ امانتداري در ثبت تاريخ و نقش آن در بيداري افکار عامه، لقب "بيهقي ثاني" دادهاند. که به باور اين قلم، اين تعبير يک نوع جفاي تاريخي به حساب ميآيد. چرا که شرايط بيهقي با شرايط مرحوم کاتب از زمين تا آسمان فرق دارد. بيهقي در عصري ميزيست که علما و شاعران به حدي قدر و منزلت داشتند که ديگران برخي شان از نقره و ظروف شان از طلا بود، شهر غزنه پايتخت غزنويها مرکز علم و تمدن جهان آنروز به حساب ميرفت و تا هنوز غزنه از نگاه تاريخي جايگاه فرهنگي خود را حفظ نموده و در اين سال جاري در جهان به عنوان " پايتخت فرهنگي دنياي اسلام" نامگذاري شده است.

 

استاد بصیر احمد دولت آبادی

اشاره: آقاي بصيراحمد دولت آبادي متولد 1336 در دولت آباد بلخ، دوره ابتدائيه را در مدرسه واعظي آغاز نمود و در سال 1345 دوره ليسه(دبيرستان) را در مدرسه نادرشاهي به پايان رساند. سپس تحصيلاتش را در پلي تکنيک نفت و گاز مزار شريف پيگرفت. وي در سال 1360 به ايران مهاجرت نمود و به کارهاي فرهنگي رو آورد. از سال 1362- 1370 مدير مسئول مجله «حبل الله» بود. در سال 1372 با همکاري ياران نويسندة خود مرکز فرهنگي نويسندگان افغانستان را بنياد نهاد و سردبيري فصلنامه وزين «سراج» را به عهده گرفت. از سال 1376با انتشار مجدد مجله «حبل الله» به سردبيري آن برگزيده شد. دولت آبادي پژوهشگر توانا و نام آشناست. وي چندين اثر مهم و مقاله علمي را در بارة تاريخ افغانستان و اوضاع فرهنگي و اجتماعي آن پديد آورده است. وي فعلا در  کشور کاناد در عين تلاش علمي خستگي ناپذير، با بيماري نيز دست و پنجه نرم مي کند. سلامتي و تندرستي وي را از خداي بزرگ خواستاريم.

سؤال: جناب آقاي دولت‌آبادي با اداي ادب به محضر شما و آرزوي موفقيت و سلامتي براي حضرت‌عالي از اين كه وقت با ارزش خود را در اختيار ما قرار داده‌ايد، سپاسگزاريم. بدون هيچ مقدمهي به سراغ نخستين سؤال مي‌رويم: با توجه به آشنايي ديرينهي شما با تاريخ و شيوه‌هاي تاريخ‌نگاري در افغانستان و نگاه‌هاي متفاوت تاريخ‌نويسان به نگارش رخدادها و ثبت وقايع، از نگاه شما برجسته ترين ويژگي تاريخ نگاري" مرحوم کاتب" چيست؟

جواب: به نام خداوند جان و خرد؛ قبل از اينکه به پرسشهاي شما پاسخ بگويم، برخود لازم مي‌دانم که از يکايک شما عزيزان که در راستاي معرفي بهتر و بيشتر مرحوم کاتب "پدر تاريخ افغانستان" تلاش ميکنيد، از شما تشکر نمايم. حرف زدن درباره مرحوم کاتب کار آساني نيست چرا که شخصيت او به بزرگي تاريخ کشور است که خود به يادگار گذاشته است. اما با آن هم بايد به گوشههاي از کارکردهاي او به عنوان يک وظيفه شاگردي اشاره نمود. ازينرو، اگر نتوانيم توقع شما عزيزان را برآورده سازيم، پيشاپيش از شما معذرت ميخواهيم، چرا که اين قلم در شرايط فعلي در جاي خطرناکي قرار دارد که بيشتر در تکاپوي رفتن و ماندن است تا چيز ديگر.

بنابراين، از نگاه اين قلم، برجسته‌ترين ويژگي تاريخنگاري"مرحوم کاتب" مردمگرايي او در ثبت تاريخ است. برخلاف ساير مؤرخان قبل از خود و حتي بعد از خود در افغانستان که، بيشتر توجه شان به کارکردهاي حکومت‌ها و زمامداران وقت معطوف بوده تا دغدغه وارد ساختن مردم در تاريخ، اما مرحوم کاتب کوشيده است به حد توان مردم عادي را نيز وارد تاريخ سازد! اگر يک مقايسه ابتدايي و بسيار ساده بين «سراج التواريخ» و کتب ديگر تاريخي هم عصر آن، انجام گيرد، در مييابيم که مرحوم کاتب تا حد توان کوشيده است، اسامي افراد عادي را که در جنگها و چه در محاکمات دروغين، کشته شده‌اند، درج تاريخ نمايد. اسامي اُسرا و بردگان، حتي اسامي جنايتکاران جنگي و...، را با مهارت کامل تا آن جايي که مايه درد سرش نشوند، درج نموده است. گويي مرحوم کاتب در عين وظيفه تاريخنگاري، وظيفه خبرنگاري، بازرس حقوق بشري را نيز به عهده داشته است.

همين خصوصيات به تاريخنگاري مرحوم کاتب، سبک خاصي بخشيده که هر گروه ميتواند مطالب دلخواه و مورد نظر خود را، از کتب او، بدست آورند. با اينکه «سراج‌التواريخ» يک تاريخ درباري است که به دستور دربار، در سايه دربار و تحت نظارت مستقيم دربار نگاشته شده، ولي ميتوان از بين مطالب آن هزاران سند و مدرک عليه خود دربار خودکامه بيرون کشيد. اين کار در کتب ديگر تاريخي که بدستور دربارها نوشته شدهاند، کمتر امکان پذير است. نگارنده در يک مقالهي تحت عنوان شيوه تاريخ سازي و تاريخنگاري در افغانستان، در اين مورد روشني انداخته‌ام. علاقه‌مندان موضوع مي‌توانند به فصلنامه سراج شماره(18سال1378ش) مراجعه کنند.

سؤال: مهم‌ترين ميراث کاتب(ره) چيست و چگونه از آن پاسداري نمود؟

جواب: مرحوم کاتب مؤرخ آگاه و متعهدي بود که تمام آثار او براي مردم افغانستان قابل قدر و در خور آن است که از آن پاسداري گردد. اما آنچه ميتوان به عنوان يک ميرات ماندگار تاريخ از آن نام برد، کتاب "سراج التواريخ" خواهد بود. در حاليکه همه نوشتههاي مرحوم کاتب با امانتداري و تعهد نگاشته شده، ولي چون " سراج‌التواريخ" از يک طرف مهر تاييد حکومت وقت را بر پيشانة خود دارد، از سوي ديگر مطالب مبتلابه زمان خويش را درج نموده، بيشتر اهميت ماندگاري يافته است. چرا که اثبات جنايت يک حکومت ظالمانه توسط اسناد و مدارک تاييد شده خودش، يکي از شاهکارهاي تاريخ است، که «سراج‌التواريخ» حاوي آن مي‌باشد. همه‌ي محققان انگشت حيرت به دندان گزيدهاند که چگونه او توانسته است اينگونه مطالب ضد درباري را به تاييد خود دربار درج تاريخ نمايد. در حاليکه به ادعاي خود حبيب الله خان سطر سطر آن از سانسور گذشته است.

"نانچه در اين آوان که زمام اختيار امارت خطة افغانستان از لطف و مرحمت حضرت يزدان، در قبضه اقتادار اين فرمانبردار خالق سبحان آمد، تصميم عزم بر تسويد وقايع نموده و خود را از سبب گرفتاري در امور مهمه سلطنت و تربيت سپاه و رعيت، معذور ديده، فيض محمدکاتب ابن سعيدمحمد مغول معروف به هزارة محمدخواجه را، مأمور فرمودم که به تحرير پرداخته، سرگذشت پادشاهان افغان را کتابي مرتب سازد تا در روزگار، يادگار بماند. با وجود گرفتاري زياد که در امورات دولت عليه خداداد افغانستان دارم، بازهم جزو جزو که از تحرير مي‌برآيد خود من شخصا ملاحظه کرده، حک و اصلاح نموده، اجازه چهاپ(چاپ) مي دهم...،" (سراج التواريخ جلد 1 و2، انتشارات بلخ ، تهران صفحه 1).

اينکه، از اين ميراث گرانبها که با اينگونه سختيها و مشقتهاي زياد تحرير شده، چگونه پاسداري نمود، کار آساني نيست. چرا که «سراج التواريخ» دشمنان زيادي هم دارد، همانطوريکه يک بار در عصر امان الله خان از سوي خود شاه بخاطر اينکه جنايات پدر بزرگش در اين کتاب درج شده، دستور داده شد که «سراج التوارخ» جمع آوري شده به آتش کشيده شود که چنين هم شد. اما همه مجلدات چاپ شده در اختيار حکومت قرار نداشت تا بتواند از نشر دوباره اين کتاب جلو گيري کنند. بنابراين، به باور اين قلم اگر ما بتوانيم «سراج التواريخ» را همانطوري که محتواي آن مردمي است از قفسههاي کتابخانهها، بيرون کشيده روي ميزکار، سر طاقچهها و کيف دانش آموزان و دانشجويان قرار دهيم، بدون شک در حفظ اين ميراث تاريخي سهم بزرگي گرفته ايم. اين کار بزرگ ممکن نيست مگر اينکه، ما «سراج التواريخ» را جزو کتب درسي مدارس و دانشگاهها قرار داده و نيز با استفاده از آن داستانها و سناريوهاي فيلمهاي تاريخي را بنوسيم. «سراج‌التواريخ» تنها يک کتاب تاريخ نيست، بلکه کتاب اقتصاد، کتاب حقوق و کتاب علوم اجتماعي نيز است. تمام اسناد حقوقي زمين‌هاي غصب شده مردم هزاره در جنوب و ديگر ساکنان اصلي کشور در شمال و غرب کشور، توسط عبدالرحمن و کوچيها و ديگر زورمداران در اين کتاب درج شده است. اسامي جنايتکاران جنگي را ميتوان از لابلاي اين کتاب بدست آورد. خانوادههاي که ريشههاي شان گم شده، ميتوانند اسامي قربانيان عصر عبدالرحمن را بطور نسبي از اين کتاب بدست آورده و دنبال گم شدههاي خود بگردند. حقوقدانان با استفاده از اين اسناد تاريخي ميتوانند حکومتهاي فاشيستي را به محاکمه تاريخ بکشند که چه بلاي بالاي مردم افغانستان آوردهاند. روزي به طور اتفاقي با دوستي از کابل که در دانشگاه کاتب درس ميخواند، چت ميکرديم. پرسيدم در دانشگاه شما در رشته تاريخ چه مطالبي درس داده ميشود؟

ايشان با کمال تاسف گفت: دانشگاه کاتب، رشته تاريخ ندارد! اين حرف واقعا برايم تعجبآور بود، وقتي دانشکده کاتب که به نام نامي او تاسيس شده، رشته تاريخ نداشته باشد. پس اين خلاء تاريخي را چگونه پُر نمود؟ من تا آنروز به اين تصور بودم که دانشگاه کاتب به بطور اختصاصي در رشته تاريخ و حقوق شايد دانشجو تربيت نمايد. حال هم دير نشده بايد رشته اختصاصي در دانشکده‌ها در باره تاريخ بوجود آيد و گذشته از آن دانشجويان در دورههاي ماستري و دکتري پايان‌نامه‌هاي خود در باره مرحوم کاتب و آثار او اختصاص دهند. تا رفته رفته مرحوم کاتب در ذهن جامعه جايگاه اصلي خود را باز نمايد.

سؤال: نقش مرحوم کاتب را در بيداري و هويت بخشي مردم افغانستان، به ويژه هزاره ها چگونه ارزيابي ميکنيد؟

جواب: براي اينکه پاسخ درست تري به سؤال شما داشته باشيم، اولاً؛ لازم است ما شخصيت و خصوصيات شخصي مرحوم کاتب را بشناسيم. چرا که بدون شناخت زواياي مختلف زندگي يک فرد نميتوان در باره کارکردهاي او قضاوت نمود. ثانيا؛ بايد شرايط زماني و مکاني که مرحوم کاتب قرار داشت، مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد. گمان ميرود هيچ کدام از اين دو کار، در اين فرصت کوتاه و در اين پرسش و پاسخ ممکن نيست و خود به مقاله، جزوه و حتي کتابي مستقل نيازمند است. البته برخي از انديشه مندان تاريخ، مرحوم کاتب را به لحاظ امانتداري در ثبت تاريخ و نقش آن در بيداري افکار عامه، لقب " بيهقي ثاني" دادهاند. که به باور اين قلم، اين تعبير يک نوع جفاي تاريخي به حساب ميآيد. چرا که شرايط بيهقي با شرايط مرحوم کاتب از زمين تا آسمان فرق دارد. بيهقي در عصري ميزيست که علما و شاعران به حدي قدر و منزلت داشتند که ديگران برخي شان از نقره و ظروف شان از طلا بود، شهر غزنه پايتخت غزنويها مرکز علم و تمدن جهان آنروز به حساب ميرفت و تا هنوز غزنه از نگاه تاريخي جايگاه فرهنگي خود را حفظ نموده و در اين سال جاري در جهان به عنوان " پايتخت فرهنگي دنياي اسلام" نامگذاري شده است.

بيهقي تاريخ خود را در اين دوره و تحت هدايت زمامداري با اين انديشه، تدوين نمود. لذا نه عبدالرحمن شباهتي به سلطان محمود داشت و نه هم حبيب الله شباهتي به سلطان مسعود. چرا که عبدالرحمن بر عکس سلطان محمود تمامي مراکز علمي و فرهنگي کشور را با خاک يکسان نمود، دانشمندان و آگاهان جامعه را از هر قوم و نژاد و هر منطقه کشور کاملا درو کرد و کسي را زنده نگذاشت. حبيب الله خان وارث اين طور يک حکومت خشن، وقتي به قدرت رسيد، خود به عياشي پرداخت و شب و روز را در حرمي که دهها زيبا روي را در آن گرد آورده بود، مشغول شد و اين غفلت او فرصت اندک براي آگاهان باقي مانده از ساطور پدرش، فراهم ساخت تا چراغ خاموش شده علم و فرهنگ را در اين کشور دوباره روشن سازند. با اين ديد چگونه ميتوان "کاتب" را "بيهقي ثاني" گفت! البته در اين اواخر از زبان جوان پرتلاش و با درد آقاي «علي کريمي» در شهر اُتاوا شنيدم که ميگفت: يکي از محققان خارجي گفته که لقب بيهقي ثاني در باره کاتب درست نيست چرا که تاريخ بيهقي با «سراج التواريخ» اصلا قابل مقايسه نيست، لذا بايد بيهقي را کاتب ثاني گفت!

خوب اين هم يک نظر است، واقعيت اين است که نه کاتب بيهقي ثاني است و نه بيهقي پيش از زمان خود ميتواند کاتب ثاني شود. بيهقي، «بيهقي» است و کاتب هم «کاتب» هرکدام جايگاه خاص خود را در تاريخ افغانستان دارند. با اين تفاوت که در عصر بيهقي افغانستاني با اين خصوصياتي که عبدالرحمن با قتل عام اعمار کرد، وجود نداشت.

بنابراين، ملافيض محمدکاتب هزاره در تاريخ افغانستان، تنها يک مورخ نيست بلکه او يکي از آزاديخواهان و بيدارگران پيشتاز جامعه افغانستان بعد از عبدالرحمن به حساب ميآيد. او در جنبش مشروطيت عهد حبيب‌الله پسر عبدالرحمن نقش بسيار برجسته‌ي داشت، ولي نقش اصلي او در احياگري قوم هزاره بسيار با اهميت است. چرا که اين قوم 62 درصد نفوس خود را در عصر عبدالرحمن از دست داد و تا سرحد نابودي کامل پيش رفت و اين مرحوم کاتب بود که با قلم خود اين قوم را دوباره زنده ساخت. همانطوريکه در ابتدا اشاره کرديم و در اينجا مجالي براي اين بحث نيست و از سوي ديگر نگارنده هم در شرايط کنوني توان پردازش به اين موضوع مهم را ندارد، چراکه خود در شرايط کنوني در کوچه رفتن و ماندن دست و پا ميزند و بيشتر گرفتار جان خود است تا چيز ديگر! با اين هم با جرأت ميتوان گفت: اگر کاتب نبودي بدون شک ديگر نامي از هزارهها هم نبود، اگر هم ميبود بدون شک به اين شکل و قواره نبود. چرا که مردمان زيادي در تاريخ بوده و با تلفات و خسارات کمتر از هزارهها، امروزه نسل شان منقرض شده، ديگر نامي از آنها نيست. اما هزارهها با وجود 62 درصد قتل عام هنوز با قد بلند در کنار ساير باشندگان افغانستان ايستاده، اين حيات دوباره مرهون تلاش مرداني بزرگ و در راس آنها مرحوم کاتب است. اين حقيقت را بايد هر منصفي درک نمايد که عبدالرحمن خواسته بود و ميخواست ديگر نامي از اين قوم در کشور باقي نماند، اما مرحوم کاتب، کاري نمود کارستان که نه تنها اين قوم دوباره زنده گردد، که روزي با استفاده از اين اسناد و مدارک عبدالرحمن و عبدالرحمنها را به محاکمه تاريخ بکشند، به اميد آنروز.

سؤال: دلايل حضور مرحوم کاتب در دربار حکومت و آثار و فوايد (ثمرات) آنرا چگونه ارزيابي ميکنيد؟

جواب: دلايل حضور مرحوم کاتب در دربار کاملا روشن است، چراکه مرحوم کاتب از نگاه قومي به آن طوايف هزاره ارتباط داشت که روابط تنگاتنگي برخلاف ساير هزارهها که از حکومت گريزاناند، با حکومتها داشتهاند. از نگاه موقعيت جغرافيايي هم در ساحهي بودوباش داشت که سران هزاره اين ساحه رابطه نزديک باحکومت مرکزي داشته اند. از نگاه خانوادگي هم مرحوم کاتب در يک خانوادهاي چشم به جهان گشوده بود که با حاکميت دمخور و دمساز بود و پدرش يکي از بزرگان با نفوذ منطقه خود به حساب ميرفت.

بنابراين، همين ويژه گي ها مرحوم کاتب را به دربار کشانيد تا «سراج‌التواريخ» را بنگارد، علامه مُلاافضل اُرزگاني هم مسلک و شايد هم پايه و هم سطح او را راهي آوارگي و گمنامي ساخت که جز يک کتاب کوچک به نام مختصرالمنقول ديگر آثاري از خود برجا نگذارد. تفاوت بين اُرزگان و غزني همين است!

حضور مرحوم کاتب در دربار قابل پرسش نيست، چرا که مردمان ولايت غزني بخصوص بزرگان مردم جاغوري و مالستان و قرهباغ و همينطور سران بهسود، در جنگ عبدالرحمن عليه هزارهها و بخصوص ارزگان، بازوي قدرتمند حکومت در سرکوبي قوم خود به حساب ميآيند. نه تنها مرحوم کاتب که دهها نفر اين طوايف و مناطق در حکومت کابل شريک بودند، اينکه چطور توانست با اين وابستگي به حکومت اين اثر جاودان ضد حکومت را به رشته تحرير درآورد و به قول داکتر حسن کاکر بيشتر «سراج‌التواريخ» را به شرح حال مظلوميت قوم خود اختصاص دهد، جاي پرسش دارد. چرا که درباريان زيادي از اين قوم وجود دارد که بيشتر از خود دربار توجيهگر اعمال دربارها بوده و هستند. همين حالا هم، درباريان هزاره کرزي نسبت به ديگر درباريان بيشتر توجيهگر اعمال دربار به حساب ميآيند!

البته، هيچ کسي از پشت پرده غيب آگاه نيست، اما نظر به رويکردهاي تاريخي اگر مرحوم کاتب به دربار نرفته بود، بدون شک نميتوانست اين آثار را از خود باقي بگذارد. چنانچه علامه ملا افضل ارزگاني نتوانست. چرا که در آن شرايط تنها راه تاريخنگاري در سايه دربار و به حمايت دربار ممکن بود. ازينرو، رفتن مرحوم کاتب به دربار ظالم وقت همانطوريکه سبب نجات جان خودش گرديد، زمينه ساز احياي هويت مردمش نيز شد. اينجاست که ميتوان گفت، چه حضور مرحوم کاتب در دربار حساب شده و با هدف صورت گرفته باشد و يا صرفا براي نجات جان خود، ثمره و پيامدش براي کل مردم افغانستان سودمند واقع شد و بخصوص مردم هزاره را از گمنامي تاريخ نجات داد. اين خود ثمر کمي نيست.

سؤال:تاثير انديشه، تفکر و مبارزات «مرحوم کاتب» بر جنبش عدالت خواهي شهيد مزاري(ره) را بيان داريد؟

جواب: بر هيچ منصفي پوشيده نيست که شرايط امروز افغانستان با سه يا چهار دهه قبل از هر رهگذري قابل مقايسه نيست. درست است جنگهاي چند دههي اخير تلفات و خسارات جبران ناپذيري را برجامعه افغانستاني تحميل نمود و کمتر خانوادهي را ميتوان يافت که داغ جنگ نداشته باشد. اما در کنار اين خسارات،دست آوردهاي هم داشته است! يکي از دست آوردهاي اين دوره بحراني آگاه شدن نسبي مردم به تاريخ گذشته کشور است. اين آگاهي خود به يک بحران ديگر تبديل شده چرا که برتري جويان کتمانگرا سخت در برابر اين آگاهي عمومي آسيب پذير شده، لذا ميکوشند با ادامه بحران جلوي تحولات و دگرگونيهاي مثبت را گرفته، همه راه‌ها را به بيراهه سوق دهند.

بنابراين، انديشه مرحوم کاتب و ديگر آزاديخواهان که روزگاري تحت الشعاع تبليغات دروغين حکومتهاي استبدادي قرار گرفته وارونه جلوه داده ميشد، در دوران چهار دهه بحران به نحوي آشکار گرديد. هريک از مبارزان واقعي در اين راه سهم گرفتنتد، اما نقش بابه مزاري در ادامه راه و رسم «مرحوم کاتب» بسيار برجسته و حياتي به حساب ميآيد.

"درست است که «مرحوم کاتب» با قلم خود مظلوميت هزاره و شيعه را ثبت تاريخ نمود و «عبدالخالق» با کشتن سردمدار ستم و تبعيض و نيز شهادت خود نشان دادکه هزارهها هنوز زنده اند و «ابراهيم خان گاوسوار» با قيام خود عليه بيدادگري و فشار ماليه روغن زرد، توان و قدرت مردم هزاره جات را به نمايش گذاشت. علامه «شهيد بلخي» هم با طرح براندازي حکومت در قالب اشتراک تمام اقوام کشور، جايگاه مردم شيعه و هزاره را در کشور نشان داد، ولي واقعيت اين بود اگر مقاومت سه ساله غرب کابل در برابر حملات مکرر دولت وقت کابل و هم‌پيمانان او و ايستادگي در برابر تمامي توطئههاي بيروني، نميبود، تمامي اقدامات قبلي بينتيجه مي‌ماند. در حقيقت اين «مزاري» بود که هم «کاتب» و «خالق» را زنده کرد و هم «گاوسوار» و «بلخي» را سر زبانها انداخت.

همه مي‌دانيم «کاتب» و آثارش از سوي دولتها بايکوت شده بود. نام بردن از «خالق» جرم بود، قيام «گاوسوار» با تبعيد خود او به بغلان و بعداً با نزديک شدن ايشان به دولت کمونيستي در هاله ابهام قرار داشت. طرح براندازي «بلخي» با مرگ مشکوک او و موقف جداگانه اتخاذ نمودن هم زندانيان او پس از دوره قانون اساسي، هيچ اثري از آن باقي نمانده بود. نسل دوره بحران هيچ يک از چهار قهرمان گذشته را به خوبي نميشناخت. ولي مقاومت و شهامت «مزاري» و سرانجام شهادت او پُتک بيداري بود که برفرق تمامي هزارهها و شيعيان و در کل مردم افغانستان فرود آمد. از اين تاريخ به بعد دنيا هم دريافت که هزارهها چقدر ستم کشيده و قتل عام شده و در طول يک قرن از تمامي حقوق انساني و مدني خود به عنوان هاي مختلف محروم بوده اند..."( هزاره ها از قتل عام تا احياي هويت، چاپ اول، سال 1385، ص 436).

البته، اين بدان معنا نيست که ديگران در اين آگاهسازي نقش نداشتهاند و يا قبل از «بابه مزاري» کسي در پي مطرح ساختن «مرحوم کاتب» نباشد، بلکه اين تلاشهاي فرهنگي «بابه مزاري» بود که سرانجام توانست بطور نسبي آرزويهاي ديرينه را تحقق بخشد. ما در جزوه تحت عنوان "تلاشهاي فرهنگي رهبر شهد بابه مزاري"به مناسبت هژدهمين سالگرد شهادت ايشان، به گوشههاي اين روشنگريها اشاره نمودهايم. با اين ديد ميتوان مدعي شد که بين تلاشهاي فکري مرحوم کاتب و مبارزات عدالتخواهانه «بابه مزاري» ارتباط تنگاتنگي وجود داشته و «بابه مزاري» ارادت خاصي به «مرحوم کاتب» داشت.

سؤال:نکات ناگفته اي در اين زمينه اگر وجود دارد، بيان نماييد؟

جواب: در اينجا وظيفه خود مي‌دانم که از يکايک شماها بخاطر احساس مسؤليت‌تان در برابر تاريخ مردم‌تان، تشکر و قدرداني نمايم. هرچند که مي‌دانم که اين در شرايطي نيست که بتواند مطلبي در خور شان نشريه شما و خوانندگان محترم ارائه نمايد. چر اکه قبلا هم اشاره شد که فعلا بيشتر گرفتار جان خود است تا چيز ديگر، اما با آن هم به عنوان يک شاگرد تنبل صنف اول مکتب مرحوم کاتب، از تمامي کاتب دوستان تقاضا دارد که دست بدست هم داده، آثار مرحوم کاتب بخصوص «سراج‌التواريخ» را از قفسه کتابخانهها بيرون کشيده همگاني سازند. با اينکه «سراج‌التواريخ» بسيار ساده و به دور از تکلفات و استعارات رايج زمانه خود نگاشته شده، با آنهم يک متن يک قرن قبل است که خواندن و درک آن به دقت و تکرار نيازمند است.

عزيزان کاتب شناس با تدوين لغت نامه‌ها و شرح و تفسير «سراج التواريخ»، عموم مردم را اولاً؛ به کتابخواني و ثانياً؛ به درک بيشتر و بهتر اين کتاب تاريخي مادر کمک کنند. نشريات چه چاپي و چه الکترونيکي با درج نمودن مطالب موضعي از «سراج التواريخ» در شمارههاي مختلف خود، آهسته و آرام خوانندگان خود را با کاتب آشنا سازند. اميدواريم در آيندههاي نه چندان دور مردم بيشتر با آثار مرحوم کاتب آشنا گردند.

در پايان يک نکتهها که بارها تذکر دادهام و باز هم در اينجا قابل به تذکر ميدانم اين است که به اثر يک غفلت تاريخي "کتاب وقايع مختلف افغانستان" در سال 1372ش از سوي ارگان نشراتي سيد جمال الدين حسيني (مجله حبل الله) به نام سراج التواريخ جلد سوم بخش اول نشر شد. اين کتاب سراج التواريخ نيست ، ولي اهميت آن کمتر از سراج التواريخ نيست. از ويژه‌گي‌هاي اين کتاب اين است که وقايع را دسته بندي شده مطابق روزشمار وقايع ثبت نموده است. متاسفانه همين اشتباه اسمي باعث گرديده که اين کتاب چندان مورد توجه قرار نگيرد. در حاليکه اين کتاب مطالب دست اول و حتي سانسور نشده عهد عبدالرحمن را درج نموده است. اگر نشريات امروزي مطالب اين کتاب را با توضيحات نشر نمايند براي آگاهي عموم بسيار سودمند خواهد بود. والسلام.

(بصيراحمد دولت آبادي،5/6/2013م، کانادا).

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**