افغانستان

فاجعه‌ی‌ جهالت؛ در نکوهش ممنوعیت تحصیل و کار زنان افغانستان

**نوشته شده توسط ali halimi**. **ارسال شده در** افغانستان

 افتاده است حُرمت زن، زیر پای تان 

نفرین بر این حماقت بی انتهای تان

 

بستید راه هرچه که شادی و روشنی است

ما مانده ایم و شام سیاه عزای تان

 

بوجهل های فاجعه ی جاهلیّتید

کاین خاک، گیرمانده چنین در بلای تان

 

زنده به گور می شود این دختران ما

با این ستم که رقص کند در صدای تان

 

من شک نمی کنم که دیگر فرق می کند

حتّی خدای مردم ما با خدای تان!

 

از ریش خویش، این همه زولانه بافتید

دین دیگر درست شده از ریای تان

 

پس جای سوره های «نساء» و «قلم» کجاست

درآن شریعتی که شده رهنمای تان؟

 

کاینگونه خواهران مرا حذف می کنید

هر لحظه از قلمرو جغرافیای تان

 

حال زمانه بد شده از این همه ستم

از این همه ممانعت ناروای تان

 

این منع های دولت پشمینه ی شما

جز ننگ، هیچ نفع ندارد برای تان

 

اینقدردم به دم به سراغ خشونتید

خون می خورید با ولع اشتهای تان

 

ازچند بار کشتن ما راضی می شوند

حزب شما، قبیله و نسل ونیای تان؟

 

با علم، عدل، عاطفه و عقل خو کنید

تبعیض تا به کی به سر ماسوای تان؟

 

میله به میله وسعت زندان بزرگ شد

ای خاک بر سر همه ی ادعای تان!

 

گویا شما به تیرگی معتاد گشته اید

خواهیم از خدا که ببخشد شفای تان

 

با این چراغ هایی که خاموش می شوند

هرگز نمی رسید به نان و نوای تان

 

ما پخته می شویم در این شعله ها ولی

خاکستر سیاه بماند به جای تان

 

تاکی به زیر صفر زمستان این وطن

با چوب ظلم، گرم شود خانه های تان؟

 

با سرعتی که رو به سرآشیبی می روید

هر روز تند تر شود این انحنای تان

 

روزی فرا رسد که در این شهر نیستید

یعنی رسد به نقطه ی پایان، جفای تان

ش. ع ـ قم.

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**