اخبار و رویدادها

حکمتیار؛ چهره قابل تامل

**نوشته شده توسط محمد سرور جوادی**. **ارسال شده در** اخبار و رویدادها

 حکمتیار؛ چهره قابل تامل

پيوستن گلب الدين حکمتيار امير حزب اسلامي به پروسه صلح در چوکات يک پروسه ي آشتي جويانه با دولت افغانستان بحث و جدلهايي را بر انگيخته است واکنشها از خصومت افراط گرايانه تا محبت افراط گرايانه در فراز و فرود است، در شبکه هاي اجتماعي عکسهايي از دريده شدن و لجن و رنگ پاشيده شدن بر تصاويربزرگ وي در سطح شهرها از جمله پايتخت تا بوسه زدن مردان زيادي بر تصاوير روي ديواري رهبر شان ديده مي شود. در اينکه بازگشت حکمتيار يک پروژه است اکثر تحليلگران ترديدي ندارند؛ اما ترديد ها و تفسير هاي متفاوت در چگونه پروژه بودن آن و در اينکه نتيجه پروژه چيست؟ و به نفع يا ضرر چه کسي است؟ مديريت آن را چه کسي و نهادي به عهده دارد؟ و اصولا آيا حکمتيار فردي قابل مديريت است؟ جان بگو مگو ها را تشکيل مي دهد.
حکمتيار در دوران جهاد هم فرد مورد بحث و درنوک پيکان حملات تبليغاتي حکومت هاي تحت الحمايه روسها بود، هيچ رهبري از رهبران جهاد به اندازه ي او متهم به جنگ و خشونت بخصوص حملات راکتي بالاي کابل نبود، اماحکمتيار بعضي از رقباي قدرتمندش همچون احمدشاه مسعود را متهم به سازش وتفاهم با روسها مي نمود و ازين جهت تلاش مي کرد از طريق نفوذ در درون دولت کابل آن را از درون بپاشاند و يا با کودتاي داخلي به نفع حزب اسلامي دگرگون سازد، کودتاي شهنواز تني بر عليه نجيب با همکاري وسيع حزب اسلامي صورت گرفت، اين کودتا با همکاري افسران و نيروهاي نفوذي شوراي نظار به رهبري شهيد آمرمسعود به نفع داکتر نجيب سرکوب و در جريان آن مطابق آماري که احمدشاه مسعود در مصاحبه با مجله اشپيگل داده بود 1500 عضو حزب اسلامي کشته شدند.
حکمتيار مسعود را به سازش وتباني با روسها و درنهايت همکاري با حکومت کابل متهم مي نمود و احمد شاه مسعود حکمتيار را متهم به تلاش براي سقوط حکومت داکتر نجيب وبه قبضه گرفتن قدرت به نفع قوم پشتون مي ساخت، چنين برداشتهايي از همديگر موجب رقابت در سطح دشمني اين دوجريان جهادي شد و در حقيقت ايدئولوژي جهاد در راه خدا وآزادي وطن به حاکميت قومي تغيير ماهيت داد، منشاء برداشت هاي حکمتيار از مسعود بعض آتش بس ها و توافقات صلح بين او وروسها بود و منشاء ظن وگمان هاي مسعود سفر سليمان لايق به پکتيا و ملاقات مخفي او با حکمتيار مي باشد که در جريان آن رهبر حزب اسلامي او وامثالش را بخاطر حملات گسترده دولت به جلال آباد ولوگر که نقش محوري را در قواي دولت عبدالرشيد دوستم داشته ملامت کرده و آنها را فاقد غيرت پشتوني خطاب کرده است.
گفته مي شود چنين ظن وگمانهايي موجب تغيير ايدئولوژي جهادي ها از اسلام وحاکميت شريعت به قوميت و اقتدار آن شد و طبعا تاثير خود را بالاي اردو وارکان دولت کمونيستي کابل هم گذاشت و در واقع آنها هم تغيير ايدئولوژي داده به قوميت روي آوردند و موجبات فروپاشي نظام حاکم بر کابل را فراهم ساختند البته برخي از صاحب نظران مجاهدين بر عکس آن نظر دارند آنها اعضاي حزب خلق و پرچم را عامل ترويج روحيه قومي مي دانند،  نه مجاهدين را  در هر صورت اين پديده، گروههاي جهادي را سالها به جان هم انداخت و تا هنوز سياست وموقف گيري هاي سياسي قومي و غير ملي است.
پاکستان هم دراين بازي نقش محوري داشت، حکمتيار فرد محوري براي جايگزيني مهره ي روسها و زعامت افغانستان از نظر پاکستان بود؛ اما به دليل افکار تند روانه ي او گروههاي مجاهدين مقيم پيشاور نقش اصلي را براي او در حکومت موقت مجاهدين قايل نشدند، البته احزاب جهادي مقيم ايران هم هيچ ميانه ي  خوبي با او نداشتند؛ ازين رو رهبري دولت مجاهدين به عهده ي حضرت مجددي و بعد استاد برهان الدين رباني گذاشته شد. حکومت کابل هم به دست  گروه هاي جهادي سقوط کرد و نيروهاي حزب وحدت نيز بخشهايي از کابل را در اختيار گرفت، حضور پر رنگ نيروهاي احمد شاه مسعود و ژنرال دوستم در کابل موجب شد که حزب اسلامي به سرعت توسط نيروهاي جنرال دوستم وشوراي نظار با حمايت مجاهدين وابسته به سياف وگروههاي سنت گراي چون حرکت انقلاب، محاذ ملي وجبهه نجات از کابل بيرون رانده شوند.
بازي فرماندهان جمعيت اسلامي و افسران اردو با ترکيب عمدتا تاجيک تا اينجا نتيجه داده بود؛ اما غرور آنها از سقوط دولت نجيب و اخراج حزب اسلامي از کابل موجب اشتباهات فاحش بعدي شان شد، جمعيت کوشش کرد که ساير نيروهاي موجود در کابل را هم نفي و طرد نمايد؛ لذا خونين ترين جنگ ها، ويراني ها وکشتار در کابل وبه تبع آن ولايات جريان يافت و منازعه قومي از سطح بازي هاي تشکيلاتي به جنگ و کشتار در حد نسل کشي و ارتکاب جنايات و جرايم جنگي و از سطح قوتهاي مسلح در ميان توده ها جريان يافت، حزب اسلامي مآمور بازگشت به کابل بود و مسئول برگرداندن اقتدار قومي اش و درهمين مسير با حزب وحدت و جنبش که هردو برخلاف توقع و انتظار شديدا مورد حملات و ضربات جمعيت بود ائتلاف کرد و اين ائتلاف از يک طرف اورا به پايتخت برنگرداند و از سوي ديگر مورد قبول جناحهاي افراط گرا در ارتش پاکستان نبود.
پاکستان بعد از مآيوس شدن از رسيدن به اهدافش ازطريق گروه هاي جهادي مورد حمايتش، گروپ ديگري را وارد بازي کرد که هم پوشش تند روانه ايدئولوژيک داشت و هم شديدا ماهيت پشتوني و خاستگاه و بستر قومي، با ورود طالبان بعنوان ماموران جديد، تاريخ مصرف حکمتيار ختم وبدون سر وصدا و مقاومت و خون ريزي صحنه را ترک و تا امروز در پرده غيبت به سر برد، چهره ي حکمتيار دوره ي جهاد ، چهره ي مجاهد سازش ناپذير، با ايدئولوژي اسلام انقلابي و سياسي از نوع تفسير و قرائت سيد قطب وحسن البناء و ديگر رهبران فکري اخوان المسلمين است؛ اما او اين چهره را در بعد از خروج روسها تغيير داده بعنوان چهره قومي پشتون وارد فاز تغيير قدرت و دولت کابل به نفع قومش مي شود و دراين راه با جنرالان خلقي و پرچمي همدست مي گردد و در جريان جنگ هاي داخلي چهره ي عدالت خواه، وطن پرست وملي به خود مي گيرد و در کنار شهيد مزاري و دوستم از حقوق مساويانه ي همه شهروندان سخن گفته مزاري را رهبر با ظرفيت هاي کم نظير رهبري ملي تعريف مي کند، گلب الدين دراين مرحله با شکستن محاصره غرب کابل براي هزاره ها اسباب نجات شد؛ اما در دوره ي غيبت وتفسير نويسي اش گرچه هرگز طالبان را نستود و هيچگاه مشروعيت آنها را تاييد نکرد و در جنگ ها و خشونت ها و ترور ها کمترين نقش را داشت؛ اما هميشه بر جهاد تا اخراج آخرين سرباز خارجي تاکيد داشت و بر بنياد هاي اعتقادي شيعه تاخت وهزاره ها را مردمي که درسايه حضور خارجي ها بيش از حد رشد کرده و در هرگوشه ي کشور بايد سرکوب شوند دانست و در واقع ايدئولوژي  تند روانه  را تقويت کرد  و  تفسير افراطي  او ازدين،  شريعت و سياست موجب شد که يک بار ديگر او به عنوان  يکي از چهره هاي تند رو و افراطي  بر زبانها بيافتد.
اکنون او برشعارهاي جهاد تا خروج آخرين فرد خارجي پايان داده و انهدام دولت کابل را کنار گذاشته و از فراموش گرفتن گذشته ها و دراز کردن دست برادري بسوي همه وتشکيل دولت مقتدر ملي بر اساس راي مردم و تامين عدالت و حقوق شهروندي همه افغانها و اقوام و زيست آرام و بي دغدغه در کنار هم سخن مي گويد.
بنا براين نسبت دادن جنگ و خشونت و خون ريزي و مخصوصا ويراني کابل را تنها به حکمتيار منصفانه نيست و البته عامل جنگ هاي داخلي و شدت بخشيدن به روحيات قومي و پارچه پارچه ساختن ملت افغانستان هم تنها او نيست، او جزئي از روند و حوادث تلخ و خونين و ويرانگري است که در دو ونيم دهه درين سرزمين جريان دارد و کسي حق ندارد با نشان گرفتن حکمتيار، جرايم و جنايات  خود را خدمت نشان دهد، حکمتيار در بازي ها پس رانده شد و به نهان رفت و ديگران به قدرت رسيدند، زندگي او در پستو هاي سياست همسايگان و دستگاههاي استخباراتي شان بر جرايم او در آغاز دهه ي هفتاد نمي افزايد، همانگونه که بر سر اقتدار بودن ديگران نه تنها چيزي ازان جرايم نکاسته، بلکه دهها اتهام ديگر افزوده شده است.
حکمتيار چهره هاي متفاوتي از خود در تاريخ اين سرزمين به نمايش گذاشته است و اکنون نيز در قالب يک پروژه به ميدان آمده است، نفي و طرد افراط گرايانه ي او به همان اندازه خطر ناک است که عشق ورزيدن کور کورانه، او مجاهد دهه ي شصت نيست و رهبردهه ي هفتاد هم نيست، بلکه بازيگر دوره ي جديدي است که به فهم و درک و تامل بيشتر نياز دارد، آمريکاييها هم کم کم باز مي گردند و در هلمند پرچمي که درسال 2014 وحين ترک آمريکا ييها پايين کشيده شد دوباره ديروز بالا شد، داعش هم پديده نوي است والبته حکمتيار هم با چهره نوي به وطن بازگشته است، اين همه را با مرگ ودرد و يا درود وصلوات نبايد همراهي کرد بلکه تامل و خرد لازم است. (افغانستان ما)

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**