سخن صبا 44

علل عدم قیام امام صادق(ع)

**نوشته شده توسط حسن علی افتخاری لیسانس حقوق/فصلنامه سخن صبا/ شماره دوم/1390**. **ارسال شده در** اجتماع و سیاست

چكیده

در این نوشتار علل عدم قیام امام صادق(ع) بررسی شده با این سؤال بحث آغاز می شود كه با توجه به فراهم بودن زمینه قیام برای امام صادق(ع) چرا آن حضرت از فرصت به دست آمده برای نابودی حكومت فاسد و دیكتاتور اموی استفاده نكرد و در صدد تشكیل حكومت پیامبر گونه و علی وار كه برای بسیاری از مسلمانان به آرزوی دست نیافتنی تبدیل شده بود، بر نیامد؟ در پاسخ سؤال مزبور سعی شده تا مهمترین علل، مورد بحث و بررسی قرار گیرد. عواملی چون: و جود مشكلاتی فراروی قیام امام صادق(ع)، تغییر معادلات سیاسی جهان اسلام پس از پیامبر(ص) و بالاخره تغییر استراتژی مبارزه با ظلم و ستم به شکل دیگر (مبارزه در سنگر علم و فرهنگ) که اهمّیتش در آن دوره بیش از قیام مسلحانه بود.

واژگان كلیدی: قیام، فرهنگ، استراتژی و حكومت.

مقدمه

با نگاهی به دو مقطع حیات پر خیر و برکت پیامبر عظیم الشأن اسلام(ع) پس از بعثت در می یابیم که بیشترین موفقیت آن حضرت در مقطع دوّم حیات آن بزرگـوار بـوده است و زمانی که پیامبر(ع) در مدینه تشکیل حکومت داد. گسترش چشمگیر اسلام مرهون حكومتی بود كه پیامبر تأسیس كرد.

ولکن نکته قابل تأمل در روش زندگی سیاسی برخی از امامان معصوم(ع) این است كه تصور می شود آن ها از وارد شدن به عرصه های كلان سیاسی خصوصاً تشكیل حكومت اباء داشته اند. به ویژه امام صادق(ع) كه آغاز امامتش(114ه ق) هم زمان با نارضایتی شدید مردم از حکومت بنی امیّه و افول قدرت آن ها بود و از هر نظر زمینه ی قیام برای امام صادق(ع) فراهم بود، امّا بنی عباس از فر صت استفاده کرده قیامی ترتیب دادند كه در نتیجه آن سلسله فاسد اموی پس از نود سال حكومت بر جهان اسلام شكست خورده و بنی عباس پیروز شده و حکومتی را پایه ریزی كردند که بیش از شش قرن(129-500ه.ق) بر جهان اسلام حکومت كردند. سؤال این است که چرا امام صادق(ع) از این فرصت استفاده و قیام نکرد؟ در حال که موقعیت علویون به مراتب بهتر از بنی عباس بود و اکثر مسلمانان چشم امید به آن ها داشتند چه این که قیام کربلا، و رشادت امام حسین(ع) و پس از آن، قیام زید بن علی(ع) و قیام یحیی بن زید(ع) بازتاب بسیار وسیعی در میان مسلمانان داشته است

با نگاهی به
-    مقتضیات شرایط سیاسی اجتماعی عصر امام صادق(ع)
-    انتخاب استراتژی مناسب از سوی امامان معصوم(ع)درطول تاریخ حیات پر برکت شان
-    مبارزه پایدار در قالب تبین مسأله امامت
-    اهمیت انقلاب علمی و فرهنگی امام در آن مقطع از تاریخ اسلام می توان به پاسخ پرسش مزبور دست یافت.

مقتضیات زمان امام صادق(ع)

هر چند در ظاهر اوضاع سیاسی اجتماعی جامعه اسلامی، به نفع علویون بود، امّا زمینه قیامی صد در صد اسلامی كه شخصیت چون امام صادق(ع) در رأس آن قرار داشته باشد، مهیا نبود. شاهد آن پاسخ امام صادق(ع)به نامه ابومسلم كه می نویسد:« ماانت من رجالی و لا الّزمانُ زَمانی»: نه تو از یاران منی و نه زمانه زمانه من است. (قندوزی،1416، ج3،ص161)

عصر امام صادق(ع) مقتضی روش ها و منش های بود كه عباسیان اتخاذ كرده بودند، که به برخی از آن ها اشاره می کنم:

1.استفاده ابزاری از دین

نگاه سیاست مداران دنیاگرا همواره به دین و ارزش های آن، نگاه ابزاری بوده است. سخنان پیامبر به عنوان سنت نبوی در كنار قران نزد مسلمانان جایگاهی بس والای داشت. ابوبكر در بخشی از سخنان خود پس از خطبه حضرت زهرا(س) می گوید:« من شنیدم رسول خدا(ع) فرمود:« ما طایفه پیامبران طلا، نقره، خانه و زمینی را برای كسی به ارث نمی گذاریم، بلكه تنها كتاب، حكمت، علم و نبوّت را به ارث می گذاریم و هـر آن چه از ما به جا ماند از آنِ ولیّ امر بعد از ماست». این روایت را فقط ابوبكر برای مردم از قول پیامبر(ع) نقل كرده، كه نشان جعل آن توسط ابوبكر است تا بدین وسیله بتواند فدك را غصب ( منتظری، 1386،ص272) و از در آمد آن به نفع حكومت استفاده كند.

دروغ بستن به پیامبر که از نظر دین گناه و حرام است اما زمانی جنبه اجتماعی پیدا كرده و ابزاری در دست سیاسیون می شود. خلفـای وقت از این مـوضوع به نفـع سیاست-های خودشان استفاده می کردند و محدثینی ضعیف الایمان و دنیاپرست را پیدا و پول می دادند تا راجع به موضوعی حدیثی جعل کند(مطهری، 1385،ج21،ص96) هنگامی كه دین ابزاری در دست سیاست بازان باشد، به حق كشی ها، ظلم ها و ستم ها توجیه و رنگ دین داده می شود. این جاست كه فردی چون ابن زیاد به خود اجازه می دهد تا با شخصیت مانند مسلم بن عقیل(ع)بگوید: یا عاق و یا شاق خرجت علی إمامك و شققت عصا المسلمین و ألقحت الفتنه(الحلی، 1369،.ص25) ای مخالف سرکش، بر پیشوایت خروج کردی و صف اتحاد مسلمین را درهم شکستی و فتنه و آشوب به راه انداختی. این ها نمونه ای از هزاران مورد استفاده ابزاری از دین توسط حکام اموی است.

اما عباسیان، بیشترین بهره برداری از دین و ارزش های دینی را کردند. آن ها از آغاز فعالیت سیاسی خود مسائلی چون خون خواهی شهدای مظلوم بنی هاشم، احیاء سنت نبوی، مبارزه با سنت های جاهلی و بالاخره سپردن حکومت به«الرضی من آل محمد» یا«الرضا من آل محمد» را به عنوان اهداف قیام شان به مردم معرفی کردند، اما در عمل به آن بخش از محتوای شعارهای شان عمل کردند که یا منافع شان در گرو آن بود، و یا هیچ گونه تهدیدی برای آن ها به حساب نمی آمد.

2.عوام فریبی

عوام فریبی وسیله ای دیگری در دست اهل باطل است که همواره حق را با باطل آمیخته و چهره باطل خود را پشت پرده حق پنهان كرده اند. این ابزار در طول تاریخ از سوی همه هواپرستان و جنایتکاران مورد استفاده قرار گرفته و به صورت یک سنّت همیشگی در آمده و همیشه برای رسیدن به مقاصد باطل خود از آن بهره برده اند. (مكارم، 1385، ج2،ص563)

عباسیان نیز مانند معاویه كه با شعار خون خواهی خلیفه مسلمین مردم را فریب داد، شعار خون خواهی شهدای مظلوم بنی هاشم را به عنوان وسیله عَلم کردند و بارها از انتقام کشته شدگان بنی هاشم سخن گفته و کشتار بی رحمانه بنی امیه را در ظاهر به نام انتقام خون شهدای مظلوم بنی هاشم توجیه می كردند. ابو العباس سفاح اوّلین خلیفه عباسی زمانی که می خواست سران بنی امیه را به قتل برساند جلسه ترتیب داده و به غلامان گفت: زمانی که عمامه ام را از سر برداشتم از پشت پرده بیرون آمده و سران بنی امیه را به قتل برسانید در آن مجلس به دستور او سُدیف شاعر، شعری به این مضمون خواند: بنی امیه پنداشتند که بنی هاشم به آسانی از آن ها خشنود می شوند و حسین بن علی(ع) و زید را فراموش می کنند. دروغ گفتند! به حق محمد و وصی او سوگند! که به زودی چیزهایی می بینند که به اشتباه خود پی می برند. سفّاح، باصدای بلند گریه کرد و عمامه را از سر انداخت و سخت آشفته شد و صدا زد:« یا لثارات الحسین، یا لثارات بنی هاشم؛ ای خونخواهان امام حسین و ای خون خواهان بنی هاشم. غلامان با مشاهده این علامت از پشت پرده ها بیرون آمدند و با شمشیر به جان سران بنی امیه افتادند و طولی نکشید که جسد بی جان همه آن ها بر زمین افتاد. (مكارم، ج4،ص448)

اشک تمساح سفّاح برای امام حسین(ع) برای این بود تا چهره واقعی خود را پشت مظلومیت شهدای کربلا و دیگر شهیدان بنی هاشم پنهان سازند! و مردم را به این وسیله فریب دهد، اگر بنی عباس واقعاً در پی انتقام از قاتلین شهدای كربلا بودند چرا در قیام های پس از حادثه كربلا هیچ رد پای از آن ها دیده نمی شود؟ دلیل آن روشن است چون در هیچ یك از این قیام ها احتمال صد در صد پیروزی بر بنی امیّه وجود نداشت. بنی عباس به دنبال قیامی بودند تا به حكومت برسند.

3. برخورد با مخالفان

در این قسمت به كمك تاریخ، رفتار پیامبر با مخالفان و دشمنان آن حضرت و بر خورد مدعیان احیاء سنت نبوی (بنی العباس) با مخالفان شان را مقایسه می كنم. از نكات جالب توجه این است كه هم دشمنان پیامبر بنی امیّه بودند و هم دشمنان بنی عباس، جالب تر اینكه در این دو تقابل بنی امیّه بازنده میدان شدند.

رقابت دو طایفه بنی امیّه با بنی هاشم در زمان جاهلیت بر سر ریاست قریش و كلید داری كعبه همواره وجود داشت. اما این رقابت پس از بعثت پیامبر تبدیل به دشمنی شد. چون بنی هاشم (جز ابو لهب) به حمایت از پیامبر برخاستند. اوج این دشمنی زمانی است كه جنگ های خونین میان مسلمانان به رهبری پیامبر هاشمی، و مشرکین قریش به رهبری ابوسفیان اموی به وقوع می پیوندد. در این جنگها جنگجویان و شجاعانی از بنی امیه توسط سربازان اسلام، کشته شدند و سرانجام شکست خفت باری نصیب مشرکین گردید. كینه بنی امیّه نسبت به پیامبر چنان است كه حتی زمانی كه معاویه رداء خلافت بر تن دارد و در ظاهر به جای پیامبر نشسته است، عمق دشمنی خود را در گفتگوی با مغیره ابراز می دارد.: مطرف بن مغیره بن شعبه نقل می كندکه من با پدرم "مغیره" به شام آمدیم و پدرم هر روز نزد معاویه رفته و با او سخن می گفت و بر می گشت و از عقل و هوش او تعریف می کرد. شبی از نزد معاویه برگشت، در حالی كه بسیار اندوهگین بود، به گونه ای که از خوردن شام خودداری کرد. من تصوّر کردم مشکلی در باره خانواده ما پیدا شده است. پرسیدم: چرا امشب ناراحتی؟ گفت: من امشب از نزد خبیث ترین مردم بر می گردم. گفتم: چرا؟ گفت: برای این که با معاویه خلوت کرده و به او گفتم مقام تو بالا گرفته، اگر عدالت را پیشه سازی و دست به کار خیر بزنی بسیار به جاست، مخصوصاً به خویشاوندانت از بنی هاشم نیکی کن و صله رحم به جا آر، آنان امروز خطری برای تو ندارند. ناگهان[او منقلب وعصبانی شد و] گفت: ابوبکر به خلافت رسید و آن چه باید انجام داد؛ امّا هنگامی که از دنیا رفت، نام او هم فراموش شد، فقط گاهی می گویند: ابوبکر! سپس عمر به خلافت رسید و ده سال زحمت کشید! او نیز هنگامی که از دنیا رفت، نامش هم از میان رفت؛ فقط گاهی می گویند: عمر! بعد از آن ها برادر مان عثمان به خلافت رسید و کارهای زیادی انجام داد! ولی هنگامی که از دنیا رفت، نام او هم از میان رفت؛ ولی اخو هاشم(اشاره به رسول اکرم است) هر روز پنج مرتبه، نامش را[ برمأذنه ها] فریاد می زنند و می گویند:« أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه» با این حال، چه عمل و نامی از ما باقی می ماند، سپس گفت:«والله الاّ دفنا دفنا» به خدا سوگند چاره ای نیست جز این که این نام را برای همیشه دفن کنم!!(مجلسی،1403، ج33،ص169)

پیامبر به خوبی از عمق دشمنی بنی امیّه نسبت به خود و اهلبـیتش آگـاه بـود و می-دانست اسلام آن ها ظاهری است و نیز پیامبر زجرهای قریش و در رأس آن ها بنی امیّه را فراموش نكرده بود و در باره اذیت و آزار مشرکین چنین می فرمود: ما اوذِی نَبِی مِثْلَ ما اوذیتُ هیچ پیغمبری به اندازه من رنج نكشید.(مجلسی، همان،ج39،ص56) امّا رفتار پیامبر به عنوان سیره عملی آن حضرت با چنین دشمنانی پس از فتح مکّه این گونه بود، آن حضرت خطاب به مردم مكّه می فرماید:« مَا ذَا تَقُولُونَ وَ مَا ذَا تَظُنُّونَ ‏» در باره من چه می گوید و چه فکر می کنید؟ قریش که سخت تحت تأثیر قرار گرفته بودند با زبانی تضرّع آمیز و پوزش طلبانه گفتند:« قَالُوا نَظُنُّ خَیْراً وَ نَقُولُ خَیْراً أَخٌ كَرِیمٌ وَ ابْنُ أَخٍ كَرِیمٍ وَ قَدْ قَدَرْتَ » ما جز خیر و خوبی در باره تو چیزی نمی گوییم و جز خیر و نیکی گمانی به تو نمی بریم! تو برادری مهربان و کریم هستی و برادر زاده مایی که اکنون همه گونه قدرتی هم داری! پیامبر فرمود:« قَالَ فَإِنِّی أَقُولُ كَمَا قَالَ أَخِی یُوسُفُ لَاتَثْرِیبَ عَلَیْكُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِین»(یوسف/92) من همـانی را به شمـا می گویم که برادرم یوسف(هنگامی که برادران او را شناختند) گفت: امروز ملامتی برشما نیست خدایتان بیامرزد که او مهربانترین مهربانان است و بلا فاصله فرمود: «اذْهَبُوا فَانْتُمُ الطُّلَقاءُ» بروید که همه تان آزادید. (یعقوبی،بی تا.ج2، ص60) بروید همه شما را بخشیدم! نه شما را می‏كشم و نه به اسیری می‏برم، و نه فدیه‏ای می‏گیرم، بلكه تمامتان را در راه خدا آزاد می‏كنم و از تمام ناجوانمردی های تان كریمانه گذشت می‏كنم!

اما عباسیان كه یكی از شعارهای قیام خود را عمل به سنّت پیامبر قرار داده بودند و در آغاز قیام، چنان خود را پای بند به این شعار نشان می دادند، حتی از کسانی که می خواست با انقلابیون همكاری نمایند تعهدی مبنی بر پیروی از سنت پیامبر می گرفتند، می گویند: ابومسلم، در میان اعراب نیز هواداران و یارانی بسیاری داشت، اینان هنگام بیعت با ابومسلم سوگند می خوردند که در پیروی از کتاب خدا و سنت پیامبر و در فرمانبرداری از یک برگزیده ناشناس که از خاندان پیامبر است استوار باشند و در پیروی از فرماندهان خویش اندیشه و درنگ را جایز نشمارند و دستور آن ها را بی چون و چرا بجای آورند. مفاد تعهد نامه عباسیان، این است که احیاء سنت پیامبر و عمل به آن از اصول اساسی قیام است. سؤال این است که عباسیان در عمل تا چه اندازه به این اصل وفادار ماندند؛ در این قسمت نگاهی می اندازیم به رفتار عباسیانی که مدعی احیاء سنت پیامبر بودند.

عباسیان، كه مدعی احیاء سنت نبوی بودند با بقایای دشمن شكست خورده (بنی امیّه) سناریوی قتل عام بی رحمانه منسوبین بنی امیه را به طرز بسیار وحشتناک اجرا کردند و تنها اطفال و افرادی از بنی امیه که فرار کرده به اندلس رفته و از دسترس عباسیان خارج شده بودند از این مهلکه جان سالم به در بردند. نمونه از این قتل عام بی رحمانه، کشتار عبد الله بن علی بن عبدالله بن عباس است كه دستور داد نود اسیر بنی امیه را با گرز بزنند تا بمیرند، پس از کشتن آنان بساطی بر جنازه آنان پهن کردند و سفره ای روی آن بساط گستردند و برای خوردن غذا نشستن بعضی از این نود نفر نیمه جان زیر بساط می نالیدند به قدری روی آن بساط نشستند تا تمام نود نفر جان دادند. (ابن اثیر،1385، ج5،ص154)

آری رفتار خشن ابزاری برای تداوم سلطه حكّام است كه در اصول رفتاری آن ها "هدف وسیله را مباح می کند" زیرا هدف اصلی آنان هموار کردن جاده ها برای حركت ماشین قدرت و سلطه شان است طبق این اصل، قدرت طلبان دنیا مقید نیست حقایق را چنان که هست نشان بدهند بلکه مقید است آن طور جلوه دهند که وصول به هدف را ممکن سازد.(مطهری، ج6،ص48)

رفتار خشن و به دور از اصول انسانی كه عباسیان نسبت به دشمنان شان بنی امیّه انجام دادند، از اصول صاحبان قدرت است و بسیاری از مخالفین حكومت ها در دنیا به خاطر ترس از گرفتار آمدن در چنگال جلادان بی رحم حكّام سكوت می كنند.

4 .تبعیض

سرانجام در سال132ه.ق. طومار حكومت فاسد اموی درهم پیچیده می شود و عباسیان به قدرت می رسند؛ اولین گام تبعیض در حكومت عباسیان در مسأله‌ تقسیم قدرت برداشته شد، تقسیم پست ها و مناصب دولتی با معیارهای رایج و معمول دنیا صورت گرفت یعنی ابومسلم كه قدرت بیشتری دارد، حاكم مطلق بخش اعظم از كشور اسلامی آن روز یعنی خراسان می شود در حال كه ابومسلم جنایت كارترین فرد زمان خود است البته ابومسلم سردار لایقی به مفهوم سیاسی آن بود ولی بویی از انسانیت نبرده بود. ابومسلم نظیر حجاج بن یوسف بود. حجاج هم مرد باهوش, با استعداد و سردار لایقی بوده و خیلی به درد عبدالملك می‏خورده، اما از انسانیت بویی نبرده بود. می‏گویند در مدت حكومتش صد و بیست هزار نفر و ابومسلم ششصدهزار نفر آدم كشته است. به اندك بهانه‏ای همان دوست بسیار صمیمی خودش را می‏كشت‏(مطهری، ج18،ص53)

نوعی دیگری از تبعیض که حکومت های عربی اسلامی ناگزیر از اعمال آن بودند تبعیض با معیار تعصّبات قومی بود. زیرا از سوی تعصبات قبیله ای متكی بر عواطف و احساسات قومی و ملّی در قبایل جزیره العرب ریشه دار بود و از سوی دیگر آن چه اعمال این نوعی از تبعیض را تشدید می کرد بدگمانی حاکمان نسبت به غیر خودی های نسبی بود. از این رو، اعمال تبعیض از سوی حاکمان عباسی باعث شکل گیری جامعه طبقاتی گردید به گونه ای که در زمان عباسیان مردم به دو طبقه تقسیم شدند؛ خاصه وعامّه. چنانکه خواهیم دانست هر یک از این دو طبقه دسته های کوچکتری همراه داشتند.

طبقه خاصه به پنج درجه تقسیم می شد :

1-خلیفه
2- خاندان خلیفه
3- رجال دولتی
4- خانواده های مهّم
5- اتباع طبقه خاصه
خانواده خلیفه پس از خلیفه عالیترین طبقات محسوب می شدند و آنان را اشراف و شاهزادگان (ابناء الملوک) می خواندند، به همین جهت خلیفه در مواقع رسمی روی تخت  و هاشمیان در حضور وی بر صندلی و سایر مردم روی فـرش یا تشـک و امثـال آن می-نشستند. هاشمیان غالباً مستمری و مقرری معینی از بیت المال می گرفتند و با آن گذران می کردند. به علاوه انعام ها و جایزه هایی نیز از خلیفه دریافت می نمودند، بخصوص اگر خلیفه از آنان بیم داشت دست و زبان آن ها را باهدیه می بست. هاشمیان در ابتداء بزرگترین یار خلیفه بودند، امور لشکری و کشوری بدست و با نظر آنان اداره می شد خلفاء از نیرومندی اقوام نگران گشتند و دست آن ها را از کار های مهم کوتاه ساخته فقط با پول و ملک و امثال آن اقوام خود را ساکت می کردند. (جرجی زیدان، ،1372، ج5،ص881)

تبعیض در منطق اسلام پدیده منفی و ضد ارزش است، و در سیره پیامبر و امامان معصوم(ع)اثری از آن دیده نمی شود، و لذا همین مسأله برای حکومت امیر المؤمنین(ع) چالش ساز می گردید، وقتی امام در تقسیم بیت المال سیره خلفاء پیشین را رعایت نکرد به امام اعتراض کردند که چرا بیت المال را به طور مساوی بین مردم تقسیم می کند و هیچ کس را روی سابقه و بزرگی، برتری و ترجیح نمی دهد؟! در پاسخ آن ها فرمود:« آیا به من می گویید که پیروزی را با ستم به افراد ملت بجویم؟ به خدا سوگند، تاوقتی که شب و روز هست و مادامی که ستارگان دنبال هم می روند، این کار را نخواهم کرد. آری آگاه باشید که صرف مال در غیر حق، اسراف و تبذیر است».(نهج البلاغه، خطبه126)

نتیجه این که هر چند برای امام صادق(ع) زمینه رهبری قیامی فراهم بود که به سرنگونی بنی امیه می انجامید امّا بدون تردید در کشور بزرگ اسلامی آن روز ظرفیت تشکیل حکومت علی گونه فراهم نبود.

مشکلات فرا روی امام صادق(ع)

پس از رحلت رسول خدا سعی قدرت طلبان براین بود تا امیرالمؤمنین(ع) و فرزندان او را منزوی سازند و تا حدودی هم موفق بودند، چون از نفوذ مردمی علی و فرزندان آن حضرت می ترسیدند. امّا قیام های امام حسین(ع) و زید بن علی و یحیی بن زید(ع) هر چند در ظاهر شکست خورد، اما از طرفی سبب بیداری مسلمانان و توجه بیش از پیش آنان به اهلبیت گردید و در اواخر قرن اوّل و ابتداء قرن دوم موقعیت سیاسی اجتماعی خاندان پیامبر تا حدودی به جایگاهی واقعی خود نزدیک شد، طوری که از نظر اکثریت جامعه رداء خلافت بر قامت فرزندان پیامبر برازنده بود و بس! این كه عباسیان شعار قیام خود را سپردن زعامت به بر گزیده از خاندان پیامبر قرار دادند و نیز در اجتماع محرمانه "ابواء"(نام جایی است در راه مكه ومدینه و قبر آمنه مادر پیامبر نیز در آنجاست) با محمدبن عبدالله بن حسن بن حسن(ع)، به عنوان مهدی امت بیعت می كنند حتی منصور- كه بعدها قاتل همین محمد شد- در آغاز امر ركاب عبد اللَّه بن حسن را گرفته و مانند یك خدمتكار جامه او را روی زین اسب مرتب می‏كردند. بخاطر محبوبیت آن ها در میان مردم بود. محبوبیت از علویین است. عباسیان مردمی نبودند كه دلشان به حال دین سوخته باشد. هدفشان دنیا بود و چیزی جز مقام و ریاست و خلافت نمی‏خواستند. (مطهری، مرتضی،همان، ج18،ص44) یكی از دلایل توجه مردم به اهلبیت(ع) این بود كه از ظلم بنی امیّه به تنگ آمده بودند و نیز این باور در سطح عمومی به وجود آمده بود كه اهلبیت شایسته مقام خلافتند، امّا مصداق عینی آن چه کسی و از کدام یـکی از خـاندان-هاست بنی الحسن(ع) یا بنی الحسین(ع) و حتی بنی العباس، تفاوت نداشت. لذا زمانی که بنی عباس به قدرت رسید و سفّاح بر مسند خلافت تکیه زد، هیچ اعتراضی صورت نمی گیرد. به عبارتی از نظر اکثریت مردم منسوبین پیامبر شایسته مقام خلافت بودند از این نظر امام صادق با سایر علویون یا حتی عباسی فرقی نداشت. این جاست که مشكلاتی فرا روی قیام امام صادق(ع) بروز كرد. در این قسمت به برخی از آن ها اشاره می کنم:

1-  قدرت و توان نامتوازن

بدون تردید اداره مملکتی بزرگی که قلمرو آن امروزه به ده ها کشور بزرگ و کوچک تقسیم شده است، آن هم به مدت طولانی نزدیك به یك قرن، حاكی از توان بالای نظامی، اقتصادی، اطلاعاتی و... حاكمان بنی امیّه است. در مقابل توان جبهه ضد اموی خلاصه به توده جامعه می شود، كه به لحاظ اقتصادی فقیر، به لحاظ روحی روانی گاهی همانند طوفان بنیان کن، در خروشند که هیچ قدرتی جلودار آن نیست و گاهی خاموش، آرام و بی تفاوت مطلق. هرچند در تقسیم گروه های اجتماعی اکثریت با توده جامعه است که گاهی متأثر از امواجی هستند که در اطراف شان پدید آمده و این همراهی توده مردم با امواج ایجاد شده مقطعی است. زیرا تحریک احساسات این ها برای مدّت زمان طولانی یا در هر شرائطی بسیار مشکل است. اینان گرچه در بحران ها، توان رهبری بحران را ندارند اما موجی عظیمی اند كه موج سوار ماهر می تواند با تدبیرهای خود به خوبی از آنان بهره گرفته و با سواری گرفتن از آن ها به مقصد خود برسد.(گروه مؤلفان،13،1383،ص50) اما جهت دهی و حفظ این قشر عظیم ولی به شدّت آسیب پذیر، به دلایلی كه اشاره خواهد شد برای امام صادق(ع) دشوار بود.

2-   فقدان نیروی کارآمد

بدون تردید بنی عباس یکی از بهترین شیوه های مبارزاتی ضد اموی را انتخاب کرده بودند. آنان برخلاف قیام های ضد اموی دیگر تا حصول اطمنان کامل به پیروزی، دست به اسلحه نبردند. عباسیان نزدیک به سی سال فقط تبلیغ کردند تا زمینه قیام مسلحانه را فراهم كنند. چنین تبلیغاتی تنها از مبلّغان زبر دستی بر می آید که هم توان تحریک احساسات را داشته و هم آن را کنترل کنند تا به موقع وارد عمل شوند، عباسیان می-توانستند از وجود این گونه افراد بهره برداری كند چون همکاری ابومسلم، ابوسلمه خلاّل و سلیمان بن کثیر خزاعی با عباسیان در حقیقت یک نوع معامله بود که مبیع و ثمن آن از قبل مشخص بود، امّا امام صادق نمی توانست از وجود چنین افرادی معامله گر بهره برداری کند. كه در پایان كار دستمزدشان را می گرفتند. پیروان حقیقی اهلبیت(ع)، در سطح کشور بزرگ اسلامی آن روز تعدادشان به عدد آن گله ی بز نمی رسید که امام به آن اشاره و فرمودند: ای سدیر! به خدا سوگند اگر به شمار این بزها شیعه داشتم، نشستن بر من روا نبود. سدیر می گوید: سپس فرود آمدیم و نماز خواندیم. پس از نماز بزها را شمردم هفده رأس بود. (كلینی، 1365، ج2، س152.) و ثانیاً: این توقع از امام صادق بی مورد است که درباره گزینش کار گذاران خود شایسته سالاری را از حیث شایستگی های معنوی افراد و لیاقت شان در مدیریت، رعایت نکند و فردی چون ابومسلم خراسانی جنایت كار و فاسد در حکومت امام صادق (ع) امیر آل محمد باشد.

3-  وجود مدعیان

در عصر امام صادق(ع)، مدعیان بزرگی از بنی هاشم وجود داشت بنی الحسن(ع) یعنی نوادگان امام حسن مجتبی(ع) از مدعیان بودند چنانچه بنی هاشم در اجتماع" ابواء" با محمد نفس الزکیه به عنوان مهدی امت بیعت كردند و جدّی تر از همه بنی العباس بودند. آنان به هر قیمتی حکومت را می خواستند. اگر در قیام های ضد اموی و حتی قیام امام حسین(ع) قیام زید و قیام یحیی بن زید که رهبری آن را فردی هاشمی بر عهده داشت، نام از بنی عباس برده نمی شود به این دلیل بود که شکست این قیام ها را پیش بینی كرده و همراهی قیام را به نفع خود نمی دیدند. امّا از اواخر قرن اوّل كه شرایط به نفع اهلبیت(ع) و به ضرر بنی امیه تغییر کرد و نشانه های افول حکومت بنی امیه آشکار شد، بنی عباس قدم جلو می گذارند. بنا براین، با وجود مدعیان خلافت در میان بنی هاشم پیامدهای منفی قیام بیش از جنبه های مثبت آن بود كه به برخی از آن ها اشاره می كنم

الف- دو دستگی یا چند دستگی در جبهه ضد اموی که در آن صورت پیروزی بر بنی امیه دور از دسترس می نمود و معلوم نبود که شکست های پی در پی قیام های ضد اموی چه خساراتی جبران ناپذیری برای جامعه شیعی و امام به بار می آورد.

ب- جنگ داخلی. بر فرض رهبران نهضت ضد اموی تا پیروزی بر بنی امیه با کمال انسجام نهضت را به پیش می بردند ولی پس از پیروزی، جنگ بر سر تصاحب قدرت میان جناح های مدعی خلافت امری ناگزیر بود و سر انجام آن معلوم نبود.

ج- جذب فرماندهان و صاحبان نفوذ به اردوی عباسیان. به همان دلیلی که ر‍ؤسای قبایل کوفه در هر شرایطی در كنار امیرالمؤمنین(ع)، امام حسن(ع) و امام حسین (ع)نماندند؛ متنفذین خراسانی تا آخر در كنار امام صادق(ع) نمی ماندند و به اردوی عباسیان ملحق می شدند.

ضرورت انقلاب علمی فرهنگی

با توجه به این که زمینه ی قیام براندازی برای امام صادق مهیا نبود و اگر می شد بدون تردید آن زمینه از همه زمینه ها بهتر بود، ولی زمینه دیگری فراهم بود و حضرت از آن استفاده کرد به طوری که حقیقتاً می توان گفت حرکت های علمی دنیای اسلام اعمّ از شیعه و سنی مربوط به امام صادق(ع) است.(مطهری، همان،ج18،ص84) در این بخش به برخی از عوامل ضرورت انقلاب علمی فرهنگی امام صادق(ع) اشاره می کنم.

1- عدم فرصت كافی بیان معارف دین توسط پیامبر

شرایط دشوار زندگی پیامبراعظم(ع) مانند چند سال محصور بودن در شعب ابی طالب و ده سال جنگ با دشمنان اسلام، اجازه نداد که همه ی احکام و قوانین اسلام را برای عموم مردم، بیان کند و همان اندازه هم که اصحاب فر اگرفتند، ضمانتی برای محفوظ ماندن نداشت و حتی کیفیت وضو گرفتن آن حضرت که سال ها در مرئی و منظر مردم بود مورد اختلاف واقع شد و در جایی که احکام عملی در معرض چنین اختلاف باشد که روزانه مورد حاجت همه مسلمانان بوده و هست و انگیزه چندانی برای تحریف و تغییر عمدی ندارد، خطر اشتباه در نقل و تحریفات عمدی در مورد احکام دقیق و پیچیده به ویژه احکام و قوانینی که با هوس های افراد و منافع گروه ها برخورد می کند به مراتب بیشتر خواهد بود. (مصباح یزدی، 1377،ص305)

2- بساطت جامعه

مردمی که در مکه و مدینه دعوت رسول خدا(ص)را پذیرفتند، ذهنی ساده داشتند. این سادگی از محیطی که در آن زاده شده و به سر می بردند نشأت یافته بود. چون به اسلام در آمدند، سخنان رسول(ص) را بی چون و چرا می پذیرفتند. اگر در دانستن چیزی در می ماندند مشکل خود را با پیغمبر در میان می نهادند یا به قرآن و حدیث باز می گشتند و از یاران رسول خدا(ص)که بصیرت بیشتر داشتند یاری می خواستند. آن چه از ظاهر قرآن می فهمیدند برای شان حجت بود و ضمیر دل شان در دانستن آن روشن می شد. می-دانستند خدا عالم است و هرگز بدان نمی اندیشیدند که علم او عین ذات اوست یا جزء ذات او، در این باره چیزی به خاطر شان نمی گذشت و اگر هم می گذشت از آن می گذشتند. (شهیدی، 1385، صص47-48)

اما جامعه عصر امام صادق دیگر آن مردم ساده و بسیط نبود؛ زیرا بر اثر گسترش قلمرو اسلام، مردم ساده ذهن که تبلیغ اسلام را عهده دار بودند، با مردمی رو برو شدند که اندیشه هایشان در باره دین چون آنان ساده و بی آلایش نبود و بسیاری از دانشمندان آن سر زمین ها سال ها به بحث های عقلانی که بعدها در حوزه های عالمان مسلمان علم کلام نامیده شد سرگرم بودند، طبیعی است که میان آنان در مسائل مختلفی بحث های مطرح می شد. در آن شرایط بهترین کار ممکن برای امام صادق(ع) ادامه راه پدر بزرگوارش بود.

3- بیان معارف قران

قران اوّلین منبع معارف دین است امّا محتوی آن دستورات کلّی و قوانین اساسی است. مثلاً قرآن که این همه بر نماز اصرار دارد، در باره آن از« اَقِیمُوا الصَّلاه» « ارکَعُوا وَاسجُدُوا» تجاوز نکرده و حتی توضیح نداده است که نماز را چگونه بخوانید و هم چنین در باره حج که این همه دستور دارد و پیغمبر اسلام(ع) خودشان به آن دستور عمل می-کردند، در قرآن چیزی بیان نشده است.(مطهری، ج4،ص731) به طور كلی قرآن مهم ترین منبع و سرچشمه ی عقاید و معارف و احكام دینی است. امام صادق(ع) می فرماید: مَا مِنْ أَمْرٍ یَخْتَلِفُ فِیهِ اثْنَانِ إِلَّا وَ لَهُ أَصْلٌ فِی كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَكِنْ لَا تَبْلُغُهُ عُقُولُ الرِّجَالِ»؛ (كلینی،1362،ج1،ص60) هیچ مسأله ای كه مورد اختلاف قرار گیرد، وجود ندارد مگر این كه اصل آن در كتاب الهی آمده است؛ ولی عقول افراد به آن نمی رسد بنابراین قرآن به مفسرانی توانمند كه حقایق قرآن را می دانند نیاز دارد. طبق فرمایش امام صادق(ع)، بیان جزییات و مخصّصات و مقیّدات قرآن، به بیانات پیامبر و پس از آن به امام معصوم(ع) واگذار شده است.

اما سیاست جلوگیری از تفسیر قرآن، توسط معاویه به مرحله اجرا گذاشته شد و از دانشمندان امّت اسلامی خواست از تفسیر و تأویل صحیح آن بپرهیزند. زیرا معاویه نمی-خواهد مردم از حقایق قرآن مخصوصاً آن چه مربوط به اهل بیت علیهم السلام بود، آگاه شوند؛ وی به دنبال تفسیر قرآن و بیان مصادیق و شأن نزول آیات مطابق«تفسیر اموی» است! و حتی بیان آن را از مردی همانند ابن عباس که آشنا به تفسیر و تأویل آیات است بر نمی تابد؛ چرا که آگاهی از حقایق قرآن، بزرگترین مانع خود کامگی های او و حکومت اموی است و بهترین راه برای چنین هدفی، در جهل نگه داشتن مردم است؛ همان گونه که سال ها مردم شام را در بی خبری از حقیقت قرآن و اسلام نگه داشت و حدّ اکثر استفاده را از نا آگاهی آنان در پیشبرد مقاصد خویش برد. (مكارم، بی تا.بی جا،ص179)  

4-  ممنوعیت کتابت سنت

با آن که حدیث و گفتار پیامبر(ع) بعد از قرآن در درجه دوم اهمیت و بزرگترین منبع فرهنگ اسلامی به شمار می رود. و اصولاً این دو، از هم قابل تفکیک نبودند، خلیفه اول و دوم به مخالفت با تدوین حدیث برخاستند و به بهانه های پوچ و بی اساس و در واقع با انگیزه های سیاسی از هرگونه فعالیت مسلمانان در زمینه کتابت و تدوین حدیث بشدت جلوگیری نمودند.(پیشوایی،1384،ص322) تأثیر این ممنوعیت به گونه ی بود که گاهی اخبار ضد و نقیضی از پیامبر نقل می شد، چنان که شخصی از امیر المؤمنین(ع) در باره این گونه احادیث سؤال می کند، حضرت در جواب می فرماید: احادیثی که در دسترس مردم قرار دارد، هم حق است و هم باطل، هم راست هم دروغ، هم ناسخ هم منسوخ، هم عام هم خاص، هم محکم هم متشابه، هم احادیثی که به درستی ضبط گردیده و هم احادیثی که باظنّ و گمان روایت شده.(نهج البلاغه، كلام21) و این ممنوعیت تا سال 98 قمری به طور رسمی باقی بود تا این که عمر بن عبدالعزیز خلیفه اموی پس از رسیدن به قدرت طی بخشنامه ای ممنوعیت را برداشت و کتابت و تدوین حدیث پیامبر از آن پس آزاد گشت. امّا ایرادهای مهمّی براین احادیث تدوین شده ومکتوب وارد است كه در جای خود قابل بررسی است.

5- شور و نشاط علمی

در اواخر دوره حکومت بنی امیّه تا اوایل حكومت بنی عباس فضای آزادی بر جامعه اسلامی حاكم شده بود. توجه حاكمان اموی به شورش های كه در خراسان اتفاق افتاد خصوصاً قیام سیاه جامگان عباسی، معطوف گردیده بود. این مقطع زمانی كه اهلبیت می-توانست به مانند دیگران فعّالیت آزادی داشته باشند هم زمان با اواخر دوره امامت امام باقر(ع) و آغاز امامت امام صادق(ع) است. دوره ای كه شور و نشاط علمی عجیبی در جهان اسلام حاكم شده بود و زمینه ی برای این كه اگر كسی متاع فكری دارد عرضه بدارد، فراهم شده بود. از سوی دیگر بازار جنگ عقاید داغ و زمینه برای بحث های اعتقادی، تفسیری و قرائت قرآن فراهم است طبقه ی به نام «قرّاء» شكل می گیرد. و همین طور بازار مباحثی فقهی و سایر علوم اسلامی پر رونق تر از همیشه به كار خود ادامه می دهد.

ما می بینیم كه امام صادق(ع) با همه این ها مواجه است و با همه این ها برخورد كرده است. از نظر قرائت و تفسیر، یك عده شاگردان امام هستند، و امام با دیگران در باره قرائت آیات قرآن و تفسیرهای قرآن مباحثه كرده است. در باب احادیث هم كه خیلی واضح است، در باره احادیثی بی اساس می فرمود: سخنان این ها اساس ندارد، احادیث صحیح آن است كه ما از پدران ما از پیامبر روایت می كنیم .در باب نحله فقهی مكتب امام صادق(ع) قوی ترین مكتب و نیرومند ترین مكتب فقهی آن زمان بود به طوری كه اهل سنت هم قبول دارند.(مطهری، ج18،صص72-73)

امام در سر دو راهی قرار داشت یكی این كه وارد دنیای سیاست شده كه موفقیت در این عرصه برای ایشان در هاله از ابهام بود، دوم این كه از فرصت به دست آمده، استفاده كرده و كژی ها و انحرافات به وجود آمده در مسایل مختلف اسلامی را بازسازی نماید و به دین سر و سامان ببخشد و وضعیت هم به گونه ای است كه اگر ایشان اقدام نكند، مجال تنفس كه ایجاد شده بود اگر به رایگان از دست می داد دیگر قابل برگشت نبود و تاریخ نشان داد كه فرصت به دست آمده برای امام صادق (ع) برای هیچ یك از امامان بعد از ایشان بوجود نیامد.

نتیجه: فهم قرآن بدون كمك گرفتن از سنت برای كسی مقدور نبود، و سنت نبوی تقریباً از دسترس خارج شده بود، امامان شیعه(ع)به عنوان عالمان دین و آگاهانی به مسایل دینی و دین شناسان بزرگ به دلیل اعمـال محدودیت از سوی حاكمان جور نمی-توانستند طوری که بایسته است در عرصه علمی و فرهنگی جهان اسلام عرض وجود کرده و به شبهات پاسخ گویند. امّا حالا كه طالبان قدرت به مانند گرگ های گرسنه به جان هم افتاده اند و هریك در صدد قبضه قدرت از دیگری است و فضا برای نشر معارف دین و بیان حقایق اسلام باز شده است و كسی متعرض فعّالیّت اهل بیت نیست. از سوی دیگر قراین و شواهد حاکی از این است که شرایط فراهم شده عمر كوتاهی دارد بر امام صادق (ع) است كه وارد عرصه ی علمی شده و گره از معضلات علمی جهان اسلام باز كند و به شبهات پاسخ دهد و ساحت مقدس دین را از هرگونه خرافات، اباطل، اسرائلییات و تحریفات پیراسته سازد. تا اهل تحقیق و تفكر از این پس در باره اسلام كاووش عالمانه و محققانه كرده و داوری نمایند و در برابر عظمت اسلام سر فرود آورده و اسلام را با دل و جان بپذیرد.

6-تبین مسأله امامت

واژه امامت به معنای پیشوایی است و در فرهنگ اسلامی بیش تر به پیشوایی در شئون اجتماعی اطلاق می گردد. فرق برداشت برخی از مسلمانان و شیعیان از امامت آن است که در فرهنگ شیعه، امامت علاوه بر رهبری سیاسی، رهبری فکری و تهذیب روحی را نیز در بر می گیرد. آمیختگی این سه مفهوم در امامت ناشی از آن است که اسلام نه تنها این سه جنبه را از یکدیگر تفکیک نکرده بلکه کمال انسان را در پرتو این سه جهت ممکن می داند. گویا دلیل عمده ای که امام صادق(ع) امامت را عنصر برجسته دعوتش قرار می دهد نیز همین است.  امام(ع) با تبیین این مسأله خود را در مرحله ای از مبارزه می دید که باید به طور مستقیم و صریح حکام زمان را نفی و خویشتن را، به عنوان صاحب واقعی این مقام، به مردم معرفی کند.(نصیری، 1379، ص236)

تبلیغ امام صادق(ع) در مراسم حج و در برابر نمایندگان همه مناطق مسلمان نشین، یک نمونه از معدود گزاره های تاریخی ثبت شده است. راوی می گوید: دیدم امام(ع) درمیان انبوه مردم ایستاد، با صدایی بلند سه بار پیام خود را گفت روی به سمت دیگر گرداند و سه بار همان سخن را تکرار کرد. پیام که دوازده بار تکرار شد، چنین بود ای مردم، امامت و پیشوایی امت بعد از رسول خدا(ع) به عهده علی بن ابی طالب بود و بعد از آن حسن بن علی و... ( به ترتیب نام دوازده امام را برد).(مجلسی،1403، ج47، ص57)

استراتژی مترقی شیعه

مبارزه امامان شیعه با ظلم و ستم را از زاویه ای دیگری نیز می توان بررسی كرد مبارزه اهل بیت با ظلم و ستم شكل های متفاوت از جهت گیری سیاسی رسول گرامی اسلام(ع) و امامان معصوم(ع) است كه ناشی از استراتژی واحدی می باشد این استراتژی از زمان استقرار پیامبر(ع) در مدینه تا زمان امام حسین(ع) مبارزه علنی علیه حاكمان جور است، پس از شهادت امام حسین(ع) به علت شكست قدرت منظم و متشكل اسلام محمدی(ع) و تشیّع علوی(ع) در برابر اسلام اموی شكل مبارزه عوض می شود، هرچند شیوه ای كه امامان شیعه پس از امام حسین(ع) برای مبارزه با حاكمان جور اتخاذ كرده بودند محافظه كارانه است، و استراتژی كه شیعه زیدی اتخاذ می كند به یك استراتژی انقلابی نزدیك تر است، لیكن آن چه در مقام داوری نسبت به یك استراتژی مهم است نتیجه و بازدهی آن می باشد.

استراتژی شیعه دوازده امامی از یك مبنای بسیار قوی برخوردار است كه در هر شرایطی آن هدف واحد را دنبال می كند و این مبنا تداوم رهبری بر اساس اصل وصایت است كه نقش رهبری پیامبراكرم(ع) را درطول دوازده نسل، امام به عهده دارد. مبارزه ای منظم و مستمر با حاكمان جور در طول دوره امامت دوازده امام چنان مقتدرانه رهبری شده است كه منابع غنی شیعه از نتایج این استراتژی است.

 استمرار این مبارزه در دو جبهه ایدئولوژیكی و سیاسی اقتصادی همواره در جریان بوده است، زیرا حاكمان جور برای توجیه سلطه شان و به استثمار كشیدن توده محروم جامعه از سلاح ایدئولوژی تحت عناوین علم، تفسیر، فقه، اصول، و.....چیزهای را ساخته و پرداخته نموده و به نام سنّت به خورد مردم می دادند. همین طور از سلاح اقتصادی سیاسی كه بافت خاص خود را دارد، استفاده كردند. امامان شیعه كه متوجه هر دو جبهه بوده با درایت قوّی و موقعیت شناسی بی عیب و نقص مبارزات مستمرشان، در این دو جبهه با اقتدار كامل به سمت پیروزی ادامه می یابد .

امام صادق(ع) مبارزه خود را علیه حاكمان جور در سنگر علم و دانش ادامه می دهند، این هنگامی است كه بنی امیّه رو به زوال و بنی عباس به سرعت به صحنه می آیند. تضاد این دو گروه كه به شدّت به جان هم دیگر افتاده اند مجال تنفس در مدینه ایجاد كرده كه اگر رایگان از دست برود دیگر دو باره بر نخواهد گشت.(شریعتی، علی،1358،صص109-117)

نتیجه

این كه: اولاً شرایط سیاسی اجتماعی انقلاب را برمی تابید که اصولی چون تبعیض، عوام فریبی، تطمیع، اعمال خشونت و... در آن به عنوان خط و مشی اساسی تعریف شده باشد، چنان که قیام عباسیان با ویژگی های مزبور به پیروزی رسید در نهضت عباسی هر چند شعار ها دینی بود امّا با هدف رسیدن به قدرت و نابودی بنی امیّه پایه ریزی شده بود، لذا دین و ارزش های آن در قیام عباسیان، و پس از آن در حکومت آنان به دلیل تداوم سلطه شان بود.

ثانیاً: امامان شیعه(ع)، در زندگی سیاسی اجتماعی شان خط و مشی را دنبال می-کردند که پیامبر(ع) آن را پایه ریزی کرده شكی نیست اگر امیرالمؤمنین(ع) در زمان امام صادق(ع) بودند همان کاری را می کرد که امام صادق(ع) کرد. بنابراین در زندگی ساسی ائمه طاهرین(ع) استراتژی واحدی وجود داشت، و لیکن اقتضائات عصر هریک از دیگری متفاوت بود.

ثالثاً: اهمیت نهضت فکری در عصر امام صادق(ع) و پیش از آن، بیش از قیام مسلحانه بود. چه این که سرنوشت حکومت امیرالمؤمنین(ع) نتیجه بساطت فکری یاران آن حضرت بود، بنا براین نهضت فکری به مراتب سودمندتر از حکومت آن حضرت بر مردم کوفه بود. بدون تردید قیام علمی فرهنگی امام صادق(ع) در آن شرایط نفعش به جهان اسلام به مراتب بیشتر از قیام مسلحانه بود که نتجه مشخصی هم در بر نداشت.

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**