جغرافیا و طبیعت

دین و آزادی کنکاشی در تفسیر آیه "لااکراه فی الدین"

**نوشته شده توسط ali halimi**. **ارسال شده در** اجتماع و سیاست


محمدنبی امینی


چکیده
دین و آزادی ارتباط تنگاتنگ دارد. انسان میل به آزادی دارد و دین نیز برنامه زندگی متعالی انسان است، قوانین و مقرراتی را در جهت تکامل بشر وضع نموده است. اما از نگاه دین، قلمرو آزادی انسان در زندگی فردی و اجتماعی مشخص است. از این‌رو، در پژوهش حاضر، با محوریت آیه «لااکراه فی‌الدین» و با بررسی‌های تفسیری به‌صورت مفهومی، گزاره‌ای، سیاقی و دلالی، تلاش گردیده است که آزادی دینی مورد بررسی قرار گیرد و در ادامه با بهره‌گیری از دیگر آیات و دلایل عقلی و نقلی، آزادی به‌عنوان یک اصل در زندگی فردی و اجتماعی به اثبات رسیده و به عوامل و محدودیت آزادی نیز اشاره گردیده‌است.
برایند تحقیق حاضر نشان می‌دهد که از نگاه دین، انسان موجود آزاد، مختار و انتخاب‌گر است، اندیشه، گفتار و کردار انتخابی او مورد ارزش‌گذاری قرار می‌گیرد. آزادی به‌عنوان اصل در زندگی فردی و اجتماعی مطرح است، تنها دین است که با مقررات تشریعی خود می‌تواند محدودیت‌هایی را وضع کند.

کلیدواژگان: دین، آزادی، نسبت دین و آزادی، اکراه در دین، تحمیل دیدگاه دینی.


مقدمه
دین و آزادی در عین حال که دو مقوله مجزا و متفاوت تلقی می‌گردد، اما در زندگی اجتماعی انسان‌ها با همدیگر ارتباط پیدا می‌کند. دین به‌عنوان گوهر انسانی و ارزش معنوی راهنمای انسان به سوی کمال انسانی و سعادت اخروی است؛ روش و سبک خاصی را در زندگی فردی و اجتماعی معرفی کرده و الزاماتی را معین می‌کند، اما آزادی، حریت، آرمان و ارزش انسانی در تاریخ بشری از قید و بند هرگونه استبداد، استثمار و اسارت مطرح بوده و به‌مثابه هوای آزاد برای تنفس زندگی تلقی می‌گردد.
دین برای انسان اختیار، اراده، حق انتخاب و قدرت انتخاب قایل است و آن را به‌عنوان یک حق انسانی به رسمیت شناخته و هرآن‌چه حریت او را تهدید کند، برایش حق دفاع قایل است. از این منظر انسان موجود آزاد و انتخاب‌گر است؛ دست به انتخاب می‌زند و مسیر و سبک زندگی خویش را معین می‌کند. دین نیز برای هرنوع انتخابی، انسان را مخیر گذاشته اما او را به انتخاب آگاهانه فرا خوانده و بر تفکر، تدبر و تعقل تاکید فراوان دارد.
با این وجود، دین و آزادی در بستر اجتماع گاهی در نقطه‌ی تلاقی و تقابل با یکدیگر قرار می‌گیرد. در چنین شرایطی ذهنیت برخواسته از نگرش دینی آنست که دین قلمرو حاکمیت آزادی را تحدید می‌کند. به این معنا که انسان در فردیت خود آزادی بیش‌تری دارد اما در صحنه اجتماع به میزان تعدد و تزاحم افراد، دایره آزادی انسان محدود می‌شود. در جوامع غیردینی، مزاحمت برای دیگری نقطه مرز آزادی است و در جوامع دینی، قانون و شریعت این محدوده را تعیین می‌کند. در واقع شریعت تعیین کننده حدود آزادی است.
تا این‌جا، مشکل خاصی وجود ندارد و این یک واقعیت است که آزادی به‌صورت مطلق که تصور ولنگارانه از آن به ذهن تصور و تداعی می‌کند، در زندگی اجتماعی معنایی ندارد. باید محدودیت‌هایی وجود داشته باشد. اما قلمرو آن چگونه تعیین می‌شود؟ خصوصا نظام‌های سیاسی دینی که قرائت‌های خاص و بنیادگرایانه‌ای از دین دارند، این قرائت خود را صائب دانسته و بر جامعه به نام دین تحمیل می‌کنند. این‌جا است این مسئله به میان می‌آید که: دین و آزادی چه نسبتی با یکدیگر دارد؟ آیا دین قلمرو آزادی انسان را محدود می‌کند؟ برای دست‌یابی به پاسخ‌های فوق لازم است این مسئله روشن گردد که تفسیر آیه فوق چیست و از نظر مفهومی، گزاره‌ای و سیاقی چه نوع دلالت‌های را دارد؟
الف. مباحث تفسیری
«لا إِكْراهَ فِي‌الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ‌الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللهِ فقداستَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ‌الْوُثْقى لاَانْفِصامَ لَها»؛ اکراهى در قبول دین، نیست. [زیرا] راه درست از راه انحرافى، روشن شده‌است. بنابراین، کسى‌که به طاغوت (بت و شیطان و هرموجود طغیان‌گر) کافر شود و به خدا ایمان‌آورد، به محکم‌ترین دستگیره چنگ زده است، که گسستن براى آن نیست. (بقره/ 256)
1. مفاهیم
منظور از تفسیر، رفع ابهام و کشف معنای مورد نظر و متناسب است. از این جهت در این بخش مفاهیم به کار رفته در آیه مورد نظر مورد موشکافی قرار می‌گیرد:
1.1. اکراه
اکراه از ریشه «کره» دلالت دارد بر آن‌چه خلاف رضایت و دوست داشتن باشد، و «کُره» کاری است که با سختی بر فرد تحمیل گردد. (ابن فارس، 1303ق: ج 5، 172) بنابراین، «مُکره» در لغت کسی است که کاری را با سختی و عدم رغبت انجام دهد. «اکراه» به‌معنای الزام، اجبار و واداشتن کسی بر انجام کاری را گویند؛ زیرا آن‌که واداشته شده، رغبتی به کار ندارد و با سختی آن را انجام می‌دهد و شاید نتیجه آن، بد انجام شدن کار باشد. اکراه، در سیاق نفی قرار گرفته و افاده عموم می‌کند و هرنوع اکراه و اجباری را شامل می‌شود.
2.1. الدین
ماده «دین» در لغت به‌معنای "انقیاد و خضوع، پیروی، تسلیم، اطاعت و جزا" است. (مصطفوی،1430: ج3، 289) در آیات قرآن نیز این کاربردها وجود دارد. در مواردی دین به‌معنای مکاتب الهی و معادل «اسلام» به‌کار رفته است، مانند: «إنّ‌الدین عندالله الاسلام» (آل‌عمران/ 19) در حقیقت، دین نزد خدا همان اسلام است. «ال» در کلمه «الدین» اشاره به عهد ذهنی یا ذکری است. دین در اصطلاح مجموعه‌ای از عقاید، اخلاق و قوانین و مقرراتی است که برای اداره امور انسانی و تربیت انسان‌ها است. (جوادی آملی، ؟، 93)
3.1. الرشد
ماده «رشد» بر استقامت و درستی مسیر دلالت دارد و یا دال بر استقامت در مسیرِ درست است. (ابن فارس، پیشین: ج2، 398؛ زبیدی، 1414: ج4، 453) «ال» در الرشد، برای استغراق است یعنی آن‌چه رشد است، از آن‌چه غی است، متمایز و تفکیک شده است. طبری می‌نویسد: رشد در جایی به کار می‌رود که فاعل آن به حق و صواب برسد. (طبری، 1305: ج3، 26) علامه طباطبایی معتقد است: رشد، زدن به هدف است. کاربرد آن در پیمودن مسیر درست از باب انطباق بر مصداق است. (طباطبایی، 1363: ج2، 342)
4.1. الغی
ماده «غی» به‌معنای سایه انداختن چیزی بر دیگری است. اما به معانی دیگری که مرتبط با آنست به کار رفته است، مانند: گمراهی، فساد و فرورفتن در نادانی. (ابن فارس، پیشین: ج4، 378) راغب اصفهانی، دو نوع نادانی را معرفی کرده و گفته: نادانی گاهی این است که انسان اساسا اعتقادی نداشته باشد، چه درست یا نادرست. گاهی نادانی انسان ناشی از اعتقاد نادرست است که این دومی را غی می‌گویند. (راغب اصفهانی، 1416: 620)
بررسی مفهومی؛ کلمه کانونی و کلیدی در این آیه شریفه، «دین» است. اما سایر کلمات مانند: اکراه، رشد و غی با آن ارتباط دارد. اکراه به‌صورت سلبی به دین نسبت داده شده است. به این معنا که دین با اکراه و اجبار سازگاری ندارد بلکه با آزادی انتخاب و اختیار سازگاری دارد.
5.1. آزادی
آزادی در لغت به‌معنای رهایی، یله بودن، منقطع بودن، خالص بودن، آزاد مردی، خلاصی، شادی، خرمی، قدرت انجام و ترک عمل، قدرت انتخاب، حریت، اختیار، عتق و خشنود است. (دهخدا، 1337: واژه حُرّ)
تعریف‌های فراوانی در رابطه با آزادی صورت گرفته است؛ آزادی در دانش‌های ارزشی، به امکان عملی کردن تصمیم‌هایی اطلاق می‌شود که فرد یا جامعه به میل یا اراده آن‌ها را اتخاذ می‌کنند. اگر انسان بتواند تصمیمی را می‌گیرد، عملی کند و فرد یا گروه و سازمانی فکر، گفتار و رفتار او را محدود نکند، این فرد آزادی تلقی می‌شود. بنابراین، آزادی فرد یا جامعه آنست که انسان بدون ممانعت از طرف فرد یا گروه و سازمانی بتواند خواسته و تصمیم خود را محقق کند. (مک کالوم 1967: به نقل از: احمدی، 1397: 106)
یکی از تعاریفی‌که بیش‌تر مورد توجه فیلسوفان اجتماعی قرار گرفته است این‌که: آزادی آنست که فرد بتواند آن‌چه را میل دارد، انجام دهد؛ در صورتی‌که مزاحمت دیگران را فراهم نسازد. (شریعتمداری، 1374: 102) تعریف دیگر از آزادی که توسط کرزن (Curzon) صورت گرفته است این‌که: «آزادی حقیقی آن نیست که هرچه میل داریم، انجام دهیم؛ بلکه آنست که آن‌چه را حق داریم، انجام دهیم.» (کرزن، 1376: 18، به نقل از: امام جمعه‌زاد، 1378: 197)
2. بررسی ساختار آیه
منظور بررسی ساختار آیه مورد نظر است. معمولا ساختار آیات به‌صورت خبری (توصیفی-تبیینی) یا انشای (هنجاری-تکلیفی) بیان گردیده است. از نظر منطقی گزاره به کار رفته در آیه شریفه به‌صورت خبری و سلبی بیان گردیده و از نوع قضایای حملیه سلبیه است؛ به این معنا که دین به‌عنوان موضوع قضیه قرار گرفته و اکراه به‌عنوان محمول قضیه، یک امر وجودی فرض شده و از موضوع سلب گردیده است. طبق این قاعده منطقی‌که قضیه سالبه کلیه، نقیض آن موجبه جزئیه است، به این معنا که وقتی اکراه به‌صورت کلی از دین نفی گردید، پس آزادی به‌عنوان یک موجبه جزئیه به اثبات می‌رسد. اما اگر عکس قضیه در نظر گرفته شود؛ عکس قضیه سالبه کلیه، موجبه کلیه است؛ به این که معنا که وقتی اکراه به‌عنوان قاعده از دین نفی گردید، نقطه مقابل آن آزادی به‌عنوان یک قاعده کلیه و موجبه به اثبات می‌رسد. از این جهت آزادی در انتخاب دین هم به‌عنوان قاعده کلیه و هم به‌عنوان موجبه جزئیه قابل اثبات است.
مطلب دیگر آنست که این قضیه و سایر قضایای قرآنی از سنخ قضایای حقیقیه است، نه خارجیه و شخصیه. دلیل این مطلب این است که قضایای حقیقیه، عام و کلی بوده و شمولیت و فراگیری تمام افراد را به‌صورت فرا زمانی و فرا مکانی به‌دنبال دارد. شهید مطهری در این مورد می‌نویسد:«در منطق قرآن، نباید گفت: فلان دسته فایق شد، باید گفت: فلان صفت و فلان حالت فایق شد. در منطق قرآن، قضایا را در تاریخ نباید خارجیه و شخصیه در نظر گرفت که افراد انسان موضوع قضایا واقع شوند، بلکه باید حقیقیه در نظر گرفت و موضوع را معانی و احوال و افکار و اعمال بشر قرار داد.» (مطهری، 1378: ج15، 153)
از این جهت مفاد گزاره لااکره فی‌الدین؛ به‌عنوان یک قضیه حقیقیه و قاعده کلی آنست که دین یک حقیقتی است که اکراه و اجبار در آن راه ندارد. زیرا دین بیان‌گر حقایق هستی است که فطرت انسان بدان گواهی می‌دهد و با فطرت خود بدان تمایل دارد. از این جهت در پذیرش آن به‌عنوان یک امر اعتقادی نیازی به اکراه و تحمیل نیست. بلکه قلب انسان که مرکز دریافت حقایق هستی است با درک عقلانی و ایمان قلبی بدان حقایق نایل می‌گردد.
علامه طباطبایی می‌نویسد: «در جمله «لااکراه فی‌الدین» دو احتمال است: یک این که جمله خبری باشد و بخواهد از حال تکوین خبر دهد و بفرماید خداوند در دین اکراه قرار نداده است و نتیجه‌اش حکم شرعی می‌شود که: اکراه در دین نفی شده‌است و اکراه بر دین و اعتقاد جایز نیست. اگر جمله انشایی باشد و بخواهد بفرماید که نباید مردم را بر دین و اعتقاد مجبور کنید، در این صورت نیز نهی مذکور متکی بر یک حقیقت تکوینی است و آن حقیقت همان بود که قبلا گفتیم که اکراه تنها در مرحله افعال بدنی اثر دارد، نه اعتقادات قلبی.» (طباطبایی، 1363: ج2، 347)
3. واکاوی سیاق آیه
منظور از تحلیل سیاقی آنست که مراد مؤلف در یک گزاره، به کمک دیگر گزاره‌ها و در یک شبکه معنایی دیده شود، هر گزاره‌ای عضو یک مجموعه و نظام معرفتی است که هم چون بستر معنا بخش، مضمون گزاره را مشخص می‌کند. (قرا ملکی، 1383: 159) در یک متن، چه بسا قطعه‌ای دیگر از همان متن یا قرینه‌ای مناسب، به‌عنوان قید یا تخصیص سخن اولیه عمل کند و بدین ترتیب قسمتی از متن دیگری را روشن کند. (اسلام‌پور کریمی، 1393: 139-142)
در آیه شریفه واژه «الدین» اشاره دارد به آیه دیگری دارد که دین را در آن توضیح داده است؛ که عبارت است از: إن الدین عندالله الاسلام. پس این فراز از آیه، تفسیر کلمه الدین است.
فراز دوم آیه که می‌فرماید: «قدتبین الرشد من‌الغی»، این فراز نیز در قالب جمله تعلیله است، در واقع دلیل عدم اکراه در دین را بیان می‌کند و آن این است که دین راه درست را از گمراهی متمایز می‌کند، از این جهت وقتی راه واضح و روشن است، دلیلی وجود ندارد که در آن اکراه وجود داشته باشد.
البته باید بین دلیل و علت تفکیک قایل شد، دلیل بیش‌تر به انگیزه و اهداف انسانی اشاره دارد، اما علت رابطه هستی شناسانه با معلول دارد. اگر جمله «قدتبین الرشد من‌الغی» علت «عدم الاکراه فی‌الدین» باشد، چنان‌که گفته شد قضایای قرآنی از سنخ قضایای حقیقیه است. از این جهت رابطه علی معلولی بین این دو گزاره وجود دارد. اگر علت تامه باشد، با فقدان آن معلول نیز از بین می‌رود. طبق این سخن، آیه شریفه از یک واقعیت تکوینی خبر می‌دهد؛ در عالم تکوین اکراه بر دین و ایمان وجود ندارد، اساسا ایمان یک امر قلبی است که اکراه بردار نیست، بلکه با اختیار بدست می‌آید، نتیجه این قضیه خبریه این است که نباید کسی را اکراه بر ایمان کرد. مضافا برآن ایمانی‌که از روی اکراه به‌وجود آید هیچ ثمره و فایده‌ای بر آن مترتب نیست. (احسانی‌فر، 1394: ش6، 67)

4. دلالت های آیه
بحث دلالت به رابطه لفظ و معنا بر می‌گردد؛ بدین صورت که هرواژه و گزاره‌ای حامل یک یا چند معنا است. اگر لفظ با معنای خود مطابقت کامل داشته باشد، به آن منطوق کلام و یا دلالت مطابقی گویند. اگر لفظ با معنا مطابقت جزیی داشته باشد، به آن دلالت تضمنی گویند. اما اگر لفظ بر معنایی، دلالت مستقیم و صریح نداشته باشد، بلکه به‌صورت سیاقی و لازمه کلام باشد، به آن دلالت التزامی یا مفهوم کلام گویند، مانند قلم و دوات که از تصور یکی، به دیگری نیز پی‌برده می‌شود. آن‌چه در این مقام مورد بحث است این‌که منطوق و مفهوم آیه و دلالت‌های آن چیست؟ منطوق آیه آنست که؛ در دین، اکراه وجود ندارد. اما لازمه این سخن و مفهوم آن این است که آزادی در دین وجود دارد. به دلالت اقتضا می‌توان دریافت که منظور از آزادی در دین، آزادی در انتخاب و پذیرش دین است. اما آیا بین عدم اکراه و آزادی، ارتباط لازم و ملزوم وجود دارد به‌گونه‌ای که با تصور یکی، دیگری نیز تصور شود؟ به نظر می‌رسد این ارتباط به نحو بیّن و آشکار وجود دارد که با تصور یکی، دیگری نیز بدون واسطه تصور می‌شود. از این جهت بحث آزادی دینی به دلالت التزامی روشن می‌گردد.
ب. روایات تفسیری
عن‌الرّضا(ع): قَوْلُهُ لا إِکْراهَ فِی‌الدِّینِ أَیْ لَا یَکْرَهُ أَحَدٌ عَلَی دِینِهِ إِلَّا بَعْدَ أَنْ تَبَیَّنَ لَهُ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ‌الْغَیِّ؛ امام رضا(ع) این سخن خداوند لا إِکْراهَ فِی‌الدِّینِ بدان معنا است که خداوند، احدی را در انتخاب دینش، مجبور نمی‌کند مگر بعد از آن‌که راه و بیراهه را برایش مشخّص کرده‌باشد و این در حالی است که خداوند، راه و بیراهه را مشخّص کرده‌است. (القمی، ؟ ج۱، ۸۴)
نکته لازم؛ کلمه «الابعد» در کلام فوق این تصور را به ذهن می‌آورد که در ابتدا اکراه در دین وجود ندارد اما بعد از تبیّن و تمایز بین راه درست و نادرست، اکراه در انتخاب راه درست وجود دارد! در حالی‌که منظور چنین نیست، بلکه مراد این است که با تبین و تمایز راه‌ها، دیگر نیازی به اکراه و اجبار نیست.
الرّسول(ص): الْأُمُورُ ثَلَاثَةً أَمْرٌ تَبَیَّنَ لَکَ رُشْدُهُ فَاتَّبِعْهُ وَ أَمْرٌ تَبَیَّنَ لَکَ غَیُّهُ فَاجْتَنِبْهُ وَ أَمْرٌ اخْتُلِفَ فِیهِ فَرُدَّهُ إِلَی‌اللَّهِ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ؛ پیامبر(ص): کارها بر سه گونه است؛ کاری که رستگاری در آن برای تو روشن است، آن کار را دنبال کن [انجام بده] و کاری که گمراهی در آن، برای تو روشن است، از آن دوری بجوی و کاری که در آن اختلاف شده است و روشن نیست، آن را به خدای عزّوجلّ رجوع بده. (مجلسی، ج۲۷، ۱۶۲)

ج. دین و قلمرو آزادی
بحث اصلی این نوشتار تعیین قلمرو آزادی از منظر دین است. نقطه تفاوت این نوع آزادی با آزادی در دین یا آزادی دینی، این است که در آن‌جا مسئله آزادی اندیشه و عقیده مطرح بود، اما موضوع آزادی در این تعاریف ذکر شده، آزادی اجتماعی است. از این جهت این پرسش به میان می‌آید که قلمرو آزادی از نگاه دین، صرفا آزادی اندیشه و عقیده را شامل می‌شود یا آزادی‌های اجتماعی را نیز در بر می‌گیرد؟
طبق آن‌چه از تعریف آزادی به دست می‌آید این معنا از آزادی با معنای فلسفی آن که اشاره به اصل اختیار و اراده دارد، متفاوت است. معنای فلسفی آزادی قابل ارزش‌گذاری نیست بلکه نفس آزادی را بیان می‌کند، اما در تعریف‌های ذکر شده، آزادی به فعل اختیاری که توسط فرد یا جامعه انجام می‌شود، اطلاق می‌گردد.
نکته مهم در تعریف اصطلاحی آزادی آنست که به‌صورت مطلق بیان نگردیده و تزاحم اجتماعی را به‌عنوان قید آزادی مطرح کرده است. این همان مسئله‌ای است که در مقدمه نیز بدان اشاره گردید که تصور ذهنی اولیه از آزادی، معنای مطلق و بدون قید و شرط آنست که یک نوع ولنگاری را تداعی می‌کند. در حالی‌که صاحب نظران اجتماعی، آزادی را مقید به عدم تزاحم به منافع دیگران تعریف کرده‌اند، از این جهت آزادی اجتماعی به‌صورت مطلق بی‌معنا است؛ زیرا در صحنه اجتماعی تزاحم افراد، مانع اطلاق آزادی بوده و آن را مقید می‌کند.
نکته لازم آن‌که آیه «لااکراه فی‌الدین» صرفا آزادی در انتخاب و پذیرش دین را است، نه آزادی اجتماعی؛ زیرا آیه مشخص و محدود به پذیرش و انتخاب دین است. اما اگر بخواهیم قلمرو آزادی‌های اجتماعی را از منظر دین واکاوی کنیم، باید به آیات، گزاره‌ها، مفاهیم و دلایل دیگری تمسک جوییم.
1. مبانی آزادی
مبنای آزادی روشن گردد. از نگاه غربی‌ها ریشه و مبنای آزادی، تمایلات و خواهش‌های نفسانی است و فلسفه آزادی، خواستن است. همه چیز در راستای آرزوها و تمایلات مادی معنا پیدا می‌کند. از نظر بسیاری اندیشمندان غربی کشور آزادتر است که انسان‌ها در آن برای ارضای شهوانی آزادتر باشند و در آن‌جا بیش‌ترین آزادی‌های جنسی به‌صورت بی‌بندو باری رواج دارد.
اما ریشه آزادی در اسلام، جهان بینی توحیدی است و روح توحید یعنی نفی عبودیت غیر خدا. در این راستا کمال خواهی، حقیقت‌جویی و عدالت‌خواهی از مبانی اصلی آزادی به شمار می‌آیند و تقوای الهی مهم‌ترین عامل آزادی است. چنان‌که حضرت علی(ع) در این راستا می‌فرماید: «همانا تقوای الهی کلید هردر بسته و ذخیره رستاخیز و عامل آزادگی از هرگونه بردگی است.» (نهج‌البلاغه/ خطبه230)
شهید مطهری می‌نویسد: «برخلاف تصور بسیاری از فلاسفه غربی، آن چیزی که مبنا و اساس حق و آزادی و لزوم رعایت احترام به آن می‌شود، میل، هوا و اراده فرد نیست. بلکه استعدادی است که آفرینش برای سیر مدارج ترقی و تکامل، به وی داده است.» (مطهری، 1372: 39) از این جهت اگر در مورد محدودیت‌ها و موانع آزادی بحث می‌شود باید با توجه و متناسب با مبانی و ریشه آزادی باشد، همان عاملی‌که مبنا و منشأ آزادی است، می‌تواند حد و مرز آزادی را روشن کند.
2. آزادی به‌مثابه یک اصل
برای بیان اهمیت و جایگاه آزادی در زندگی انسان، استدلال‌های مختلفی بیان گردیده است و می‌توان آزادی را به‌عنوان یک اصل در زندگی با دلایل و رویکردهای مختلف توضیح داد:
منظور از اصالت آزادی/ اصالت‌الحریه آنست که تا وقتی دلایل کافی برای ممانعت از کاری وجود نداشته باشد، اصل عدم مداخله و آزاد گذاشتن دیگران است. اگر در مواردی دلیل بر آزادی یا ممانعت از چیزی وجود ندارد، اصل بر عدم ممانعت است. دلیل اصالت‌الحریه آنست که رفتار انسان در جهان هستی، تصرف در ملک خداوند است. خداوند متعال اصل را در جواز بهره‌مندی از نعمت‌های موجود در زمین دانسته است: «هوالذی خلق لکم مافی‌الارض جمیعا»؛ او خدایی است که همه آن‌چه در زمین است را برای شما خلق کرده است. (بقره/ 29)
اصالت عدم سلطه؛ این اصل اشاره به اصل حریت انسان دارد به این معنا که انسان بالطبع حر و آزاد است مگر این‌که حریت را با اختیار از خود سلب کرده باشد و عمل خود را به دیگری تملیک کرده باشد. (امام جمعه‌زاد، پیشین: 201) علامه طباطبایی در تفسیر آیه «و ربک یخلق مایشاء و یختار ما کان لهم الخیره» (قصص/ 68) می‌گوید: در اسلام هیچ‌کسی بر دیگری حق اعمال سلطه ندارد و تساوی انسان‌ها در انسانیت، تساوی آن‌ها در آزادی و اختیار است. (طباطبایی، 1363: ج20، 195)
اصالت‌الاباحه و اصالت‌الجواز؛ در مباحث فقهی نیز اصولی مانند اصالت‌الاباحه، اصالت‌الجواز،... مطرح شده‌است. شیخ طوسی در کتاب الخلاف، به اصالت آزادی یا اباحه اشاره کرده، می‌گوید: «این ممانعت است که نیاز به دلیل دارد، نه جواز... (طوسی، 1407: ج1، 98) شیخ مفید نیز بیان می‌کند که هرچیزی که در خصوص آن منعی نیامده، آزاد است. (مفید، 1413: 143)
اصالت تکامل اختیاری؛ افزون بر دلایل فوق، دلیل دیگری که اصالت آزادی را بیان می‌کند، اصل کمال اختیاری است. به این معنا هدف از خلقت انسان رسیدن به تکامل انسانی است. رسیدن به تکامل زمانی صورت می‌گیرد که اختیار و آزادی وجود داشته باشد. اراده الهی بر این صورت گرفته است که انسان با اختیار و اراده آزاد خود مسیر زندگی را برگزیند نه این که مجبور به حرکت در مسیر از پیش تعیین شده‌ای باشد. این آزادی و اختیار است که زمینه تکامل انسانی را فراهم می‌آورد. بنابراین، حرکت تکاملی بشر در گرو آنست که آزادانه بتواند آن‌چه را بخواهد انجام دهد. (مصباح یزدی، 1382: 32)
اصالت تامین نیازها و امیال؛ اسلام تامین نیازهای طبیعی را امر نامطلوب نمی‌داند. این اصل بسیاری از تلقی‌های محدود کننده را کنار می‌گذارد و دایره آزادی مطلوب را شامل همه نیازهایی می‌کند که در طبیعت و سرشت خلقت انسانی نهاده شده‌اند. ارضای نیازها و امیال مانند: نیاز جنسی، نیاز به معیشت، مالکیت و...، امری مطلوب و حتی مورد تشویق اسلام است. چنان‌که میل به دانستن و تعالی معنوی را مورد تاکید قرار می‌دهد. البته روشن است که تامین نیازها و امیال خارج از چارچوب و قواعد باشد. (احمدی، 1397: 110)
اصل تکثرگرایی عملی؛ این اصل اشاره به همزیستی مسالمت آمیز اجتماعی افراد و گروه‌های اجتماعی دارد. خصوصا در مواردی که افراد به دلایل مختلف، راه مخالف با اسلام را در پیش گرفته است. در چنین مواردی پذیرش پلورالیزم عملی به عنوان یک اصل در زندگی اجتماعی مطرح است.
توضیح مطلب آنست که اسلام پلورالیزم معرفتی و دینی را نمی‌پذیرد. به این معنا که باورهای دینی از نظر اسلام بر خلاف پوزیتویسم بی‌معنا نیستند، بلکه معنا دارند: «لایاتیه الباطل...» (فصلت/ 41) ثانیا باورهای اعتقادی ادیان همگی در یک سطح از صحت و سقم نیستند. چنین نیست که هرکدام بخشی از حقیقت را به خود اختصاص داشته باشند. (بقره/ 85) از این نظر اسلام باورهای باطل و پوچ ندارد بلکه برنامه واقعی برای هدایت دارد.
اما در مقام عمل، پلورالیزم عملی را در مواردی پذیرفته است. پذیرش همزیستی مسالمت‌آمیز افراد با باورهای مختلف از ادیان و مذاهب یکی تعالیم اسلام به شمار می‌رود. قرآن تصریح می‌کند: «خداوند از خوبی کردن با مخالف و کافران مسالمت‌جو، نهی نکرده است.» (ممتحنه/ 8-9)
بنابراین، اصالت آزادی انسان در اندیشه، رفتار و کردار امر مسلم است. این اصل در زندگی اجتماعی تقدم دارد مگر آن‌که دلیل عقلی یا شرعی آن را محدود کند.
3. محدودیت‌های آزادی
چنان‌که گفته شد در اندیشه غربی‌ها، اصالت لذت منبای آزادی است، اما چون در عالم تزاحم و محدودیت‌ها لذت‌خواهی افسار گسیخته باعت آسیب زدن به منافع مادی دیگران می‌شود، پس تزاحم با منافع مادی باعث محدودیت آزادی افراد است. جان رالز می‌گوید: «آزادی فقط می‌تواند به‌خاطر خود آزادی محدود شود.» (محمودی، 22، به نقل از: محبی، 1385: 187) جان لاک نیز می‌گوید: «آزادی انسان را چیزی جز قانون طبیعت محدود نمی‌کند و قدرتی بر او جز قوانین طبیعی حکم فرما نیست.» (دفترهمکاری حوزه و دانشگاه، 1381: ش297)
اما حد آزادی در اسلام از سوی شرع معین می‌شود. زیرا دین برای هدایت و سعادت بشر برنامه زندگی ارایه می‌کند و این برنامه‌های متناسب با اهداف متعالی، محدودیت‌های را وضع می‌کند و منافع مادی را نیز در راستای اهداف کلان تعریف می‌کند. بنابراین، چارچوب دین حد آزادی است. چنان‌که علامه محمدتقی جعفری می‌نویسد: «کسانی‌که می‌گویند: آزادی محدود به رعایت حقوق دیگران است، هرچه می‌خواهی بکن اما فقط مزاحم دیگران نباش، مانند این‌که به کوه آتش فشان فرمان داده شود که در درون خود تمام فعل و انفعالات را انجام بده و سراسر درونت مواد گداخته باشد، ولی لطفا به مزارع و خانه‌ها و کلبه‌های مردم تعدی نفرما! این اشخاص بداند کسی‌که از درون فاسد می‌شود، محال است برای انسان‌های دیگر حق حیات، حق کرامت و حق آزادی قایل شود. اصلا چنین شخصی حق و حکم و کرامت و آزادی نمی‌فهمد چه رسد به این‌که آن‌ها را رعایت کند.» (جعفری، 1370: 439)
از این جهت آزادی علاوه بر موانع بیرونی مانند استبداد، استعمار و استثمار، موانع درونی نیز دارد که همان هوای نفسانی و رذیلت‌های اخلاقی است. آزادی صرفا با آزاد شدن از زیر سلطه بیرونی به دست نمی‌آید بلکه زمانی آزادی معنا می‌یابد که علاوه بر نفی سلطه عوامل بیرونی، بر موانع درونی نیز پیروز گردد و این با جهاد اکبر و اصغر میسر است. آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی بی‌معنا و ناقص است.

نتیجه
در نگرش دینی، انسان موجود آزاد و انتخاب‌گر است. آزادی به عنوان یک حق و امتیاز مطرح است. به این معنا که در نظام تکوین او مختار آفریده شده و این ویژگی به‌عنوان یک حق مطرح است که او را از دیگر موجودات متمایز می‌کند و رفتار انسان نیز آنگاه مورد ارزش‌یابی و ارزش‌گذاری قرار می‌گیرد که با انتخاب آزاد همراه باشد.
آزادی و حریت به‌عنوان یک اصل در نظام تکوین و تشریع وجود دارد. در عالم تکوین آزاد و مختار آفریده شده و در عالم تشریع اصالت‌الحریه، اصالت عدم سلطه، اصالت‌الاباحه و اصالت‌الجواز، اصالت تکامل اختیار، اصالت تامین نیازها و امیال، اصالت تکثرگرایی عملی جز مواری است که نقش آزادی را به‌عنوان اصل و حقوق انسانی در حوزه آزادی اندیشه، عقاید و رفتار اثبات می‌کند.
از نگاه دین آن چیزی که باعث محدودیت آزادی می‌گردد، دستورات دینی است که در راستای اهداف متعالی انسانی، بایدها و نبایدهایی را به‌عنوان برنامه زندگی فردی و اجتماعی مطرح می‌کند. البته آزادی به شکل مطلق آن در زندگی اجتماعی امکان پذیر نیست. در نظام‌های غربی نیز قوانین و منافع مادی، موجب محدودیت آزادی است، اما از نگاه دین، قوانین و مقررات شریعت موجب محدودیت می‌گردد. البته دایره نگاه حاکمان جامعه و متولیان دینی نیز در ایجاد محدودیت‌های اجتماعی نقش بسزا دارد.


منبع: مجله سخن صبا، بهار 1401، ش41

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**