جغرافیا و طبیعت

عفت و پاکدامني

**نوشته شده توسط سلمان نوری**. **ارسال شده در** خانواده و تربیت

عفت و پاکدامني

بخش اول: عوامل و زمينه هاي بي عفتي

مقدمه
بدون ترديد سازندگي دروني، اصلاح و تهذيب نفس در سعادت، خوشبختي و رستگاري انسان نقش اساسي دارد. دست يافتن به چنين چيزي جز در سايه ي كسب فضايل و رعايت ارزش هاي انساني و دوري از رذايل اخلاقي امكان پذير نيست. يكي از فضايل و ارزش هاي كه در سازندگي دروني انسان نقش مؤثر دارد، در تعاليم آسماني اسلام از جايگاه ويژه اي بر خوددار است، و آرامش و امنيت اجتماعي را به دنبال دارد، اصل«عفت» است. اصل كه امروزه رعايت آن در جامعه ما رنگ باخته، بي عفتي، افسار گسيختگي و بي بند و باري جايگزين آن گرديده است.
در اين نوشته سعي بر آن است تا به عوامل عفت و آثار آن و زمينه هاي بي عفتي در جامعه، به طور فشرده و گذرا پرداخته شود. پيش از آن ضرورت دارد به مفهوم شناسي «عفت» پرداخته و گستره موضوع بحث روشن گردد.

معنا شناسي عفت
«عفت» در لغت به معناي پاكدامني، پرهيزكاري، پاكي، صافي، طهارت، شرم، حيا، درستكاري، راستي، صداقت،1 حاصل شدن حالتي براي نفس و جان آدمي است که به وسيله آن از غلبه و تسلط شهوت جلوگيري مي‌شود و اصلش بسنده کردن در گرفتن چيز اندک است.2 حفظ نفس از تمايلات و شهوات نفساني. بنا بر اين، خودداري نفس از شهوات نفساني و تمايلات غير شايسته، در هر شخص و در هر موضوع، عفت ناميده مي شود.3
در اصطلاح عبارت است از« مطيع و منقاد شدن قوه ي شهويه از براي قوه ي عاقله تا آنچه امر فرمايد در خصوص اكل و شرب و نكاح و جماع متابعت كند و از آنچه نهي فرمايد، اجتناب نمايد».4 به بيان ديگر عفت عبارت از انقياد قوه شهويه، در مقابل امر و نهي عقل در مورد خوردن و آشاميدن و ازدواج، در حد اعتدال عقلي و عرفي است.5
بنابراين، از كنترل قوه شهويه و به كار بردن آن از نظر كمي و كيفي به جاي خود، به دور از افراط(شره) و تفريط(خمودي)،6 فضيلتى به نام عفت پديد مي آيد7 كه يكي از اصول و ارزش هاي اخلاقي است.
هر چند شهوت مفهوم عام دارد و شامل شهوت مال، جاه، خوردن، تکلم کردن و...است، عفت در همه ي اين‌ها کنترل کننده است، اما آنچه در اين نوشته مورد نظر است شهوت به معناي خاص(شهوت جنسي) آن است و در نتيجه منظور از عفت نيز، عفت در همين مورد خواهد بود.
با روشن شدن معناي عفت و گستره ي بحث در باره ي آن، در ادامه به صورت گذرا اهميت عفت، عوامل عفت و آثار آن و زمينه هاي بي عفتي را به خوانش مي گريم.

أ. جايگاه و اهميت عفت
نگاهي به سخنان رسيده از پيشوايان دين نشان مي دهد كه عفت و پاكدامني از آنجاي كه در سازندگي انسان، تهذيب نفس و در يك كلام در حفظ هويت انساني انسان نقش اساسي دارد، در اسلام جايگاهي ويژه ي دارد. در كلامي امير مؤمنان علي(ع) در اهميت عفت مي فرمايد:« ألعفّة رأس‏ كلّ‏ خير»8 عفت و خويشتن داري اصل و ريشه ي همه ي امور و كارهاي خير است. در سخن ديگر عفت را نشانه لطف خداوند متعال به بنده دانسته، مي فرمايد:« إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَيْراً عَفَّ بَطْنُهُ وَ فَرْجُهُ»9 هر گاه خداوند به بنده-اي لطف كند به او عفت شكم و قواي جنسي مي دهد.
امام باقر(ع) خويشتن داري در برابر شهوات را بهترين عبادت دانسته و مي فرمايد:«أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ عِفَّةُ بَطْنٍ وَ فَرْج‏»؛10 بهترين عبادت عفت و خويشتن داري در مورد شكم و قواي جنسي است و در كلام ديگر از آن به عنوان افضل ترين جهاد ياد كرده و مي فرمايد:« وَ أَيُّ جِهَادٍ أَفْضَلُ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَ فَرْج‏»11
عفت و خويشتن داري در برابر شهوات از مهم ترين فضايل انساني است و زمينه ي بروز بسياري از اوصاف نيكو در انسان است چنان كه امام علي(ع) مي فرمايد:« من عفّت أطرافه حسنت أوصافه»12 هر كي عفت ورزد، اوصافش نيكو گردد.

ب. زمينه هاي بي عفتي در جامعه
بدون ترديد بي عفتي و آلودگي معلول عوامل متعدد است كه به جهت رعايت اختصار، در اينجا به مهم-ترين آن ها اشاره مي شود.

1. بي توجهي به تسهيلات امر مقدس ازدواج
امروزه يكي از مشكلات كه دامنگير جامعه ما است، هزينه هاي سنگيني است كه در امر ازدواج وجود دارد. اين امر باعث شده است تا سن ازدواج بالا رفته و بسياري از جوانان از تشيكل خانواده سر باز زنند. اين خود زمينه ساز روابط نامشروع و فحشا و بي عفتي در جامعه مي گردد. از اين رو، قرآن يكي از راه هاي مبارزه با فحشا و بي عفتي را ازدواج ساده و آسان و بي تكلف دانسته و فرمان مي دهد كه به مردان و زنان بي همسر، همسر دهيد:« وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى‏ مِنْكُمْ وَ الصَّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ،وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه»13 مردان و زنان بى‏همسر خود را همسر دهيد، هم چنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را اگر فقير و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بى‏نياز مى‏سازد خداوند گشايش‏دهنده و آگاه است! و كسانى كه امكانى براى ازدواج نمى‏يابند، بايد پاكدامنى پيشه كنند تا خداوند از فضل خود آنان را بى‏نياز گرداند.
تعبير" انكحوا" (آن ها را همسر دهيد) با اين كه ازدواج يك امر اختيارى و بستگي به ميل دو طرف دارد، مفهومش اين است كه يكي از وظايف مسلمانان فراهم نمودن مقدمات ازدواج براي بي همسران، از طريق كمك هاى مالى در صورت نياز، پيدا كردن همسر مناسب، تشويق به مساله ازدواج، و بالآخره پا در ميانى براى حل مشكلاتى است كه معمولا در اين موارد بدون وساطت ديگران انجام پذير نيست.
قرآن در پاسخ كساني كه براى فرار از ازدواج و تشكيل خانواده مساله ي فقر و نداشتن امكانات مالى را بهانه مي گيرند، مى‏فرمايد: از فقر و تنگدستى نگران نباشند و در ازدواج بكوشند، چرا كه اگر فقير و تنگدست باشند خداوند آن ها را از فضل خود بى نياز مى‏سازد. چه اين كه قدرت او چنان وسيع است كه پهنه عالم هستى را فرا مى‏گيرد، و علم او چنان گسترده است كه از نيات همه آگاه است، و همه را مشمول فضل و كرم خود قرار خواهد داد. ولى اگر با تمام تلاش و كوشش كه خود انسان و ديگران انجام دادند باز هم زمينه ي ازدواج فراهم نشد. اين مسأله مجوز آلودگى جنسى براى آن ها نيست، بلكه بايد پارسايى را هر چند مشكل باشد، پيشه كنند.14
مغفول ماندن اين دستور قرآني در ميان مردم، و نبود تسهيلات و هزينه هاي سنگين و كمر شكن در امر ازدواج جوانان، باعث شده است تا بسياري از آن ها در حال تجرد به سر برند و بيش از ديگران در معرض آلودگي،فحشا و بي عفتي قرار گيرند.

2. خلوت با نامحرم
يكي از زمينه هاي بي عفتي و بي بند و باري جنسي خلوت با نامحرمان است. چنان كه همسر عزيز مصر از همين طريق مي خواست به خواست نفسانيش برسد و قرآن به اين مطلب اشاره دارد و مي فرمايد:« وَ راوَدَتْهُ الَّتي‏ هُوَ في‏ بَيْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَيْتَ لَكَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُون‏»15 و آن زن كه يوسف در خانه او بود، از او تمنّاى كامجويى كرد درها را بست و گفت: «بيا (به سوى آنچه براى تو مهياست!)» (يوسف) گفت: «پناه مى‏برم به خدا! او [عزيز مصر] صاحب نعمت من است مقام مرا گرامى داشته (آيا ممكن است به او ظلم و خيانت كنم؟!) مسلّماً ظالمان رستگار نمى‏شوند!»
و هم چنين پناه بردن حضرت مريم به خداي سبحان از ديدن آن مرد(ملائكه ي به شكل انسان) در خلوتگاهش، مي رساند كه خلوت با نامحرمان زمينه ي براي بي عفتي است. در سوره مريم دارد:« .. فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا. قالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيًّا»16
خداوند متعال در اين آيه مي فرمايد:... ما روح خود (يكى از فرشتگان بزرگ) را به سوى مريم فرستاديم و او در شكل انسان كامل بى‏عيب و نقص و خوش قيافه‏اى بر مريم ظاهر شد. حضرت مريم كه همواره پاكدامن زيسته، در دامان پاكان پرورش يافته، و در ميان جمعيت مردم ضرب المثل عفت و تقوا است، از ديدن چنين منظره‏اى كه مرد بيگانه ي زيبايى به خلوتگاه او راه يافته، ترسيده و وحشت نموده و صدا مي زد: من به خداى رحمان از تو پناه مى‏برم.
بردن نام خداى رحمان، و توصيف او به رحمت عامه‏اش از يك سو، و تشويق او به تقوى و پرهيزكارى از سوى ديگر، همه براى آن بود كه اگر آن شخص ناشناس قصد سويى دارد او را كنترل كند، و از همه بالاتر پناه بردن به خدا، خدايى كه در سخت‏ترين حالات تكيه‏گاه انسان است و هيچ قدرتى در مقابل قدرت او عرض اندام نمى‏كند مشكلات را حل خواهد كرد.17
بنابراين، يكي از زمينه هاي بي بند و باري جنسي خلوت با نامحرمان است.

3. دنيا طلبي
يكي ديگر از زمينه هاي ترويج بي عفتي و فحشا در جامعه، دلبستگي به دنيا و غرق شدن در لذايذ مادي است. چنان كه قرآن كريم در سوره ي نور دنيا پرستي را سبب اين پديده زشت تلقي و از آن منع كرده و مي فرمايد:« وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَنْ يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحيمٌ»18 و كنيزان خود را براى دستيابى متاع ناپايدار زندگى دنيا مجبور به خود فروشى نكنيد اگر خودشان مى‏خواهند پاك بمانند! و هر كس آن ها را (بر اين كار) اجبار كند، (سپس پشيمان گردد،) خداوند بعد از اين اجبار آن ها غفور و رحيم است! (توبه كنيد و بازگرديد، تا خدا شما را ببخشد!)
بعضى از مفسران در شان نزول اين جمله گفته‏اند: عبد اللَّه بن ابى" شش كنيز داشت كه آن ها را مجبور به كسب در آمد براى او از طريق خودفروشى مى‏كرد! هنگامى كه حكم اسلام در باره ي مبارزه با اعمال منافى با عفت (در اين سوره) صادر شد آن ها به خدمت پيامبر(ص) آمدند و از اين ماجرا شكايت كردند آيه فوق نازل شد و از اين كار نهى كرد.19
اين آيه نشان مى‏دهد كه تا چه حد در عصر جاهليت مردم گرفتار انحطاط و سقوط اخلاقى بودند. اما متاسفانه در عصر كنوني نيز اين پديده ي زشت وجود دارد و برخي براي به دست آوردن مال و ثروت راه خود فروشي را دنبال مي كنند و اين يكي از خطرات است كه جامعه را تهديد مي كنند.

4. تقليد كوركورانه
تقليد غير منطقي و جاهلانه و پيروي كوركورانه يكي از عوامل گسترش بي عفتي و آلودگي در جامعه است كه سقوط و هلاكت اجتماع را در پي دارد. چنان كه قرآن دارد:« وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَيْها آباءَنا»20و هنگامى كه كار زشتى انجام مى‏دهند مى‏گويند: «پدران خود را بر اين عمل يافتيم.
متاسفانه امروزه در جامعه تقليد غير منطقي در نوع لباس، حركات و سكنات مد شده است و بسياري سعي مي كنند تا با زير پا گذاشتن هويت ديني و فرهنگي، خود را به شكل ديگران در آورند تا از اين طريق بتوانند مورد توجه قرار گيرند و يا احيانا پرواز به خارج داشته باشند.

5. اختلاط مرد و زن
مجالس مشترك و اختلاط مردان با زنان نامحرم يكي از زمينه هاي آلودگي افراد و گسترش بي عفتي در اجتماع است. امير مؤمنان علي(ع) در كلامي مي فرمايد:« أَ مَا تَسْتَحْيُونَ وَ لَا تَغَارُونَ نِسَاءَكُمْ يَخْرُجْنَ إِلَى الْأَسْوَاقِ وَ يُزَاحِمْنَ الْعُلُوج‏»21 آيا شما حيا و غيرت نداريد كه زنانتان به بازارها سرازير شده و باعث زحمت مردم مي شوند.
از اين كلام گوهر بار امام(ع) استفاده مي شود كه ورود زنان به بازار و اختلاط آنان با مردان، چون آلودگي و مفاسد را به دنبال دارد و زمينه ي براي بي عفتي است و در نتيجه سبب مزاحمت كسب و كار بازاريان شده، به مردان دستور مي دهد كه از ورود بي جهت آنان در بازار جلوگيري كنند تا آرامش و آسايش بازاريان را به هم نزنند.

6. خود آرايي
خودآري زنان در برابر مردان اجنبي و نامحرم يكي ديگر از زمينه هاي آلودگي و بي عفتي است. از اين رو، شارع مقدس زنان را از آن منع كرده و مي فرمايد:« وَ قَرْنَ في‏ بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى‏»22 و در خانه‏هاى خود بمانيد و هم چون جاهليت نخستين در ميان جمعيت ظاهر نشويد و اندام و وسائل زينت خود را در معرض تماشاى ديگران قرار ندهيد.
«قرن» فعل امر يا از ماده« قار» به معنى سنگينى است، و كنايه از قرار گرفتن در خانه‏ها است، و يا از ماده«قر» و به معناى پا بر جا شدن است. «تبرج» از ماده" برج" و به معناي آشكار و ظاهر شدن در برابر مردم است.
منظور از جاهليت همان جاهليتى مقارن عصر پيامبر(ص) است،23 كه به نقل تاريخ در آن موقع زنان حجاب درستى نداشتند، و دنباله روسرى‏هاى خود را به پشت سر مى‏انداختند به گونه ي كه گلو و قسمتى از سينه و گردنبند و گوشواره‏هاى آن ها نمايان بوده است.
گرچه مورد خطاب در اين آيه همسران پيامبر(ص) است، اما بدون شك مختص آنان نيست بلكه براي تاكيد مسأله است، در نتيجه يك حكم عام، و شامل همه ي زنان مي شود، و تكيه آيات بر زنان پيامبر(ص) به عنوان تاكيد بيشتر است، درست مثل اينكه به شخص دانشمندى گفته شود تو دانشمندى دروغ مگو، مفهومش اين نيست كه دروغ گفتن براى ديگران مجاز است، بلكه‏ منظور اين است كه يك مرد عالم بايد به صورت مؤكدتر و جدى‏ترى از اين كار پرهيز كند.24
از اين آيه به خوبي استفاده مي شود كه هر جامعه ي كه زنان در آن به خودآري در برابر مردان نامحرم بپردازند و باعث آلودگي و ايجاد مفاسد شوند،آن جامعه ، جامعه ي جاهلي است، گرچه از نظر امكانات مادي پيشرفته باشد.

7. سخن تحريك آميز
سخن گفتن مهيجانه و محركانه زنان هنگام گفتگو با مردان نامحرم، نيز از زمينه هاي بي عفتي و آلودگي است. از اين رو، در قرآن از آن نهي شده است:« يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في‏ قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً»25 اى همسران پيامبر! شما هم چون يكى از آنان معمولى نيستيد اگر تقوا پيشه كنيد پس به گونه‏اى هوس‏انگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند، و سخن شايسته بگوييد!
در اين آيه ي شريفه خداوند متعال پس از آن كه رفعت مقام و منزلت همسران رسول خدا(ص) را به خاطر انتسابشان به آن جناب بيان نموده، اين جايگاه را مشروط به تقوى نموده، و فرموده كه فضيلت آنان نه به خاطر اتصالشان به رسول خدا(ص)، بلكه به خاطر تقوى است، سپس آنان را از خضوع در كلام نهى مى‏كند. خضوع در كلام بدين معنا است كه در برابر مردان، آهنگ سخن را به گونه ي نازك و لطيف كنند، كه دل آنان را دچار ريبه، و خيال هاى شيطانى نموده، شهوتش را بر انگيزانند، و در نتيجه آن مردى كه در دل بيمار است به طمع بيفتد، و منظور از بيمارى دل، نداشتن نيروى ايمان است، نيرويى كه آدمى را از ميل به سوى شهوات باز مى‏دارد.
زنان بايد سخن معمول و مستقيم بگويند، سخنى كه مورد پسند شرع و عرف اسلامى (نه هر عرفى) باشد، و آن سخنى است كه تنها مدلول خود را مي رساند. نه با كرشمه و ناز، تا شنونده علاوه بر درك مدلول آن، دچار ريبه هم شود.26
گرچه مورد خطاب آيه ي شريفه زنان پيامبر(ص) است، اما اين براي تأكيد است و گرنه حكم(حرمت سخن گفتن تحريك آميز) شامل همه ي زن ها مي شود.27
بنابراين، زنان هنگام سخن گفتن، بايد جدى و خشك و به طور معمولى سخن گويند، نه مهيجانه و محركانه و توأم با ادا و اطوار مخصوصى كه افراد شهوت‏ران را به فكر گناه ‏افكنند و زمينه ي آلودگي و بي عفتي براي خود و آنان را فراهم كنند.

8. پيروي از خطوات شيطان
يكي از زمينه هاي ورود در ورطه ي بي عفتي و سقوط در پرتگاه حيواني، وسوسه هاي شيطان و پيروي كردن آز آن ها است. از اين رو، در آيات متعدد از قرآن انسان از آن منع شده اند«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ وَ مَنْ يَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّيْطانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ»28 اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! از گامهاى شيطان پيروى نكنيد، و هر كس از گامهاى شيطان پيروى كند (به انحراف و گمراهى و فحشا و منكر كشيده مى‏شود) چرا كه شيطان دعوت به فحشا و منكر مى‏كند
چون انسان پاكدامن و با ايمان را نمى‏توان يك مرتبه در آغوش فساد پرتاب كرد، بلكه بايد گام به گام او را به سوي منكرات كشاند، تا سر انجام گرفتار بدترين كبائر ‏شود، شيطان نيز در ابتدا كار منكر و گناه را در نظر انسان تزيين مي كند و او را وسوسه مي كند تا مرتكب آن گردد و اگر موفق شد دو باره وسوسه مي كند. گام به گام او را به وادي گمراهي مي كشاند تا زمينه سقوطش كاملا آماده گردد. كسي كه از شيطان پيروي كند درست به كسى مى‏ماند كه زمام خويش را به دست جنايتكارى سپرده او را گام به گام به سوى پرتگاه مى‏برد، تا سقوط كند و نابود گردد.29
بنابر اين يكي از خطرناك ترين دشمن انسان شيطان است. چه اين كه شيطان وسوسه‏گر همواره بر ضد عقل و مطابق هواى نفس‏ حيوانى وسوسه مى‏كند و آنچه در وجود انسان مظهر شيطان است نفس امّاره‏ است.‏

9. نفس
پيروي از نفس اماره يكي ديگر از زمينه هاي بي عفتي و آلودگي است. چه اين كه بزرگترين دشمنان بشر احساسات سركش و نفس‏ امّاره‏ اوست. هيچ دشمنى به پايه اين دشمن نمى‏رسد. از اين رو، قرآن تصريح مى‏كند كه بايد جلو نفس را گرفت:« و نهي النفس عن الهوي»30 و بايد آن را كه دنبال هواى خودش برود نهى كرد. و نبايد هواي هوس را معبود خود قرار داد:« أَفَرَايْتَ مَنِ اتَّخَذَ الهَهُ هَويهُ‏»31 آيا ديدى آن كسى را كه معبودش همان هواى نفسش است؟ چنان كه مولوي مي گويد:
مادر بت ها، بت نفس شماست **** زانكه آن بت مار و اين بت اژدهاست
همسر عزيز مصر بعد از اعتراف به گناه خود و تبرئه حضرت يوسف، گناه خود را ناشي از پيروي هواي نفس دانسته و مي گويد:« وَ ما ابَرِّئُ نَفْسى انَّ النَّفْسَ لَامّارَةٌ بِالسّوءِ»؛32 من هرگز خودم را تبرئه نمى‏كنم، كه نفس (سركش) بسيار به بديها امر مى‏كند.33
برخي گفته اند اين كلام حضرت يوسف است. در اين صورت بايد گفت يوسفى كه از آن همه امتحان سر بلند بيرون و نسبت به خودش مطمئن است، در عين حال مى‏گويد:« انَّ النَّفْسَ لَامّارَةٌ بِالسّوءِ». معنايش اين است كه دستگاه نفس انسان آن قدر پيچيده است كه گاهى ممكن است در آن لايه دهمش چيزى باشد كه انسان خودش نفهمد. بدين جهت مى‏گويد: من هرگز نفس خودم را تبرئه نمى‏كنم، و خصلت شخص مؤمن اين است كه هيچ گاه به نفس خود از نظر شرارت نكردن اعتماد نمى‏كند.34 «أَنَّ الْمُؤْمِنَ [لَا يُمْسِي وَ لَا يُصْبِحُ‏] لَا يُصْبِحُ وَ لَا يُمْسِي إِلَّا وَ نَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَه‏».35 مؤمن همواره نسبت به نفسش بدگمان است.
از آنجاي كه پيروي از هواهاي نفس نقش اساسي در انحطاط اخلاق دارد، پيامبر گرامي اسلام(ص) مبارزه با آن را جهاد اكبر دانسته و خطاب به گروهى صحابه ي كه از غزوه‏اى مراجعت كرده و به‏طور دسته جمعى خدمت حضرت رسيده بودند، مى‏فرمايد:«مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهادَ الْاصْغَرَ وَ بَقِىَ عَلَيْهِمُ الْجِهادُ الْاكْبَرُ» آفرين بر مردمى كه از نبرد كوچك بازگشته‏اند و نبرد بزرگ بر آن ها باقى مانده است. عرض كردند:«يا رسولَ اللَّه! وَ مَا الْجِهادُ الْاكْبَرُ؟» نبرد بزرگ چيست؟ فرمود:«جِهادُ النَّفْسِ»36 مجاهده با نفس‏ امّاره‏ از جهاد با انسان ديگر بزرگتر است. ‏
علت اين امر اين است كه اين دشمن دسترسى به نقطه‏اى دارد و مركزى را هدف قرار داده و ويران مى‏كند كه هيچ دشمن ديگر به آن نقطه و مركز دسترسى ندارد. آن نقطه، دستگاه تشخيص و بينش انسان است. آدمى در برابر هر دشمن با نيروى عقل و تدبير ايستادگى مى‏كند و اگر دشمنى توانست در مركز تدبير و بينش انسان اختلالى به وجود آورد بديهى است كه از هر دشمنى خطرناك‏تر است.37
اين بخش را با شعر زيباي از مولانا جلال الدين بلخي در باره نفس به پايان مي بريم.
جمله قرآن شرح خبث نفس هاست *** بنگر اندر مصحف آن چشمت كجاست.

10. پخش فيلم هاي مبتذل توسط رسانه هاي ديداري
يكي از مؤثرترين عامل تأثير گذار در انديشه و روحيات انسان برنامه هاي است كه از طريق رسانه هاي تصويري پخش مي گردد. رسانه هاي ديداري در واقع آموزگار خانگيند كه نقش كليدي در شكل گيري باورهاي مردم به ويژه كودكان و نوجوانان دارند. اما امروزه بنگاههاي تبليغاتي و سود، جهت كسب در آمد فيلم ها و صحنه هاي را به نمايش مي گذارند كه در ترويج بي عفتي، فساد، فحشا در خانواده ها و جامعه نقش اساسي دارند.

نتيجه
فرجام سخن اين كه عوامل ياد شده از جمله عمده ترين زمينه هاي بي بند و باري، فساد، فحشا، بي عفتي و آلودگي در جامعه است كه سلب امنيت و آسايش خانواده ها و در نتيجه ابتذال جامعه را به دنبال دارند.
ـــــــــــــــــ

پاورقي

1. آذر تاش آذرنوش، فرهنگ معاصر عربي ـ فارسي، تهران، نشر ني، 1386ش،446.
2. حسين بن محمد راغب أصفهانى، مفردات ألفاظ القرآن‏، بيروت- دمشق‏، دار القلم- الدار الشامية، 1412 ق‏، ص573.
3. حسن‏ مصطفوى، التحقيق في كلمات القرآن الكريم‏، تهران‏ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي‏، 1368ش، ج8، ص180ـ181.‏
4. ملا احمد نراقي، معراج السعاده، تهران، انتشارات علميه اسلاميه، بي تا، ص243.
5. ملا احمد نراقي، جامع السعادات، ج2، ص17.
6. «شرّه» فرو رفتن انسان در شهوات است و «خمودي» يعني بي حرکتي در جهت لذات مشروع که بدن به آن‌ها به طور طبيعي و از سر ضرورت، احتياج دارد.
7. الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص559.
8. عبد الواحد بن محمدتميمى آمدى، غرر الحكم و درر الكلم‏، محقق / مصحح: سيد مهدى‏ رجائى، قم‏، دار الكتاب الإسلامي‏، 1410ق، ص62.‏
9. على بن محمد ليثى واسطى، عيون الحكم و المواعظ( لليثي)، محقق / مصحح: حسين حسنى بيرجندى، ‏قم‏، دار الحديث‏، 1376ش، ص131.‏
10. احمد بن محمد بن خالد برقى، المحاسن‏، محقق / مصحح: محدث، جلال الدين‏، قم‏، دار الكتب الإسلامية، 1371ق، ج1، ص292.‏
11. همو.
12. غرر الحكم و درر الكلم‏، ص658.
13. نور(24)، 32ـ33.
14. ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 13، ج14، ص 458ـ459.
15. يوسف(12) 23.
16. مريم(16)17و18.
17. تفسير نمونه، ج13، ص34.
18. نور(24)،33.
19. فضل بن حسن‏ طبرسى، مجمع البيان فى تفسير القرآن‏، تهران‏، انتشارات ناصر خسرو، 1372ش، ج7، ص221.‏
20. اعراف(7) 28.
21. محمد بن يعقوب بن اسحاق كلينى،‏الكافي، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، تهران‏، دار الكتب الإسلامية، 1407ق، ج5، ص537.‏
22. احزاب، 33.
23. سيد محمد حسين‏طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن‏، قم‏، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم‏، 1417ق، ج16، ص309؛ تفسير نمونه، ج3، ص608.
24. همان.
25. احزاب، 32.
26. الميزان في تفسير القرآن، ج16، ص309.
27. عبد الله جوادي آملي، زن در آيينه جلال و جمال، قم، مركز نشر اسراء، 1383، ص309.
28. نور، 21.
29. تفسير نمونه، ج14، ص412.
30. نازعات، 40.
31. جاثيه، 23.
32. يوسف،53.
33. تفسير نمونه، ج9، ص433.
34. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، تهران، انتشارات صدرا، بي تا، ج23، ص234.
35. نهج البلاغه(للصبحي صالح) ص251.
36. كافي، ج5، ص12.
37. مجموعه آثار، ج23، 234.

 

 

 

 

 

 

 

 

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**