مراکز علمی و فرهنگی

دیدگاه های عجیب متفاوت در باب هزاره ها

**نوشته شده توسط روح الله روحانی/دانشجوی دکترای فلسفه/منبع: جمهوری سکوت**. **ارسال شده در** هزاره

از نظر این عده هزاره ها علاوه بر اینکه خود در عرصه های سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی دست آوردهای مهمی داشته اند این دست آوردها در خدمت کل افغانستان وتمامی ساکنان این کشور بوده و خواهد بود. از نظر این عده هزاره ها مهم ترین دست آوردی که داشته اند تغییر نگاه ها نسبت به خود، کشور و آینده این سرزمین وساکنان آن است. اما در مقابل هستند کسانی که کاملا بد بین اند و معتقد اند هزاره ها هیچ گونه دست آورد مهم و قابل توجهی نداشته اند...

 دیدگاه های عجیب متفاوت در باب هزاره ها

آیا هزاره ها در دهه های اخیر توانسته اند محرومیتهای گذشته شان را جبران کنند؟ هزاره ها در دوران پسا جهاد و یک دهه اخیر در حوزه های سیاسی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی ، آموزشی و ..  دست آوردی داشته اند؟ اگر نه، چرا؟ اگر آری، کدام دست آوردها و چرا؟ با توجه به تهدیدات امثال حکمتیار که قطعا نظر یک شخص و فرد نیست بویژه آنکه واکنش جدی هم در برابر آن از سوی غیر هزاره ها دیده نشد؛ با توجه به پراکندگی دیدگاه های جریان های سیاسی منسوب به هزاره ها،انتخابات آتی، بویژه خروج احتمالی قوای بین المللی از افغانستان، چه سرنوشتی در انتظار هزاره ها است؟ آیا هزاره ها قربانی اختلافات درونی و خصومت های دشمنانی که در لباس دوست و دشمن نمایان اند، خواهند شد؟ در نتیجه اندک دست آوردهای را اگر هم داشته اند از دست خواهند داد؟ آیا هزاره ها توان اندیشیدن تدبیری برای فردای خود را دارند یا اختلافات کنونی شان نشانگر آن است که باید در انتظار سرنوشت غم انگیزی باشند؟ یا نه اینکه آینده روشنی در انتظار هزاره های افغانستان است؟

 

این سنخ پرسش ها در سالهای اخیر بویژه در روزهای اخیر بدلیل برخی رویدادها و حوادث خاص، وسال سرنوشت ساز آینده بسیار جدی تر شده است هر کسی سعی می کند از یک منظری به این سنخ پرسش ها بپردازد. در پاسخ به این سنخ پرسش ها می توان دیدگاه ها و پاسخ ها را به چند دسته تقسیم کرد. و سپس یکی یکی ارزیابی نمود. یک آنچه غیر هزاره ها در خصوص این مردم می اندیشند و دوم آنچه که خود هزاره ها به آن باور دارند. در میان هر دو دسته باز دیدگاه های متفاوتی را می توان رصد کرد.

 

غیر هزاره ها عمدتا براین پای می فشارند که این مردم دست آوردهای مهمی در سالهای اخیر داشته اند. این نظریه از دو نوع نگاه خاص نسبت به هزاره ها نشات می گیرد یکی اینکه از نظر این عده، هزاره ها جایگاه معین و مشخصی را در این کشور دارند که در طول تاریخ برای شان تثبیت شده است و شکستن ساختارهای شکل گرفته امر پذیرفتنی نیست. دو اینکه نگاه مقایسه ای میان دوره کنونی و گذشته های دور تر باعث می شود غیر هزاره ها عمدتا به این نتیجه برسند که هزاره ها موفق بوده اند و ادامه این روند می تواند به سود بیشتر این مردم و ضرر غیر هزاره ها تمام شود. البته دیدگاه دیگری نیز هست که معتقد است هزاره ها همچنان محروم و مظلوم اند باید یک نوع تبعیض مثبت همچنان نسبت به این مردم اعمال شود تا این مردم به حق و حقوق عادلانه خود شان برسند.

 

در میان خود هزاره ها نیز عده ی به شدت خوشبین اند و دست آوردهای هزاره ها را برجسته می بینند وحتی معتقد اند هزاره ها نه تنها خود در حال گذار به سمت تعالی و پیشرفت اند که در تسریع پیشرفت و توسعه کل کشور سهم برجسته ای دارند. از نظر این عده دیگر هزاره ها باید از مسائل خورد تباری قومی زبانی و ... باید عبور کرده و به افغانستان بزرگ و حتی توسعه و پیشرفت منطقه بیاندیشند و نگاه متعالی تمدن ساز داشته باشند. زیرا گله ای دیدن انسانها مربوط به دوران ماقبل مدرن است امروزه دیگر نمی توان چنین نگرش های را نسبت به مجوعه های انسانی داشت. باید اجازه داد تمامی چهره های و جریان های سیاسی مختلف فرصت تعاملات سیاسی با دیگران را داشته باشند و در انتخابات آتی هزاره ها قومی نیاندیشند فراتر از دایره قوم به افغانستان بزرگ و تعامل با کسانی که نگرشهای قومی ندارند بیاندیشند.

 

از نظر این عده هزاره ها علاوه بر اینکه خود در عرصه های سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی دست آوردهای مهمی داشته اند این دست آوردها در خدمت کل افغانستان وتمامی ساکنان این کشور بوده و خواهد بود. از نظر این عده هزاره ها مهم ترین دست آوردی که داشته اند تغییر نگاه ها نسبت به خود، کشور و آینده این سرزمین وساکنان آن است. اما در مقابل هستند کسانی که کاملا بد بین اند و معتقد اند هزاره ها هیچ گونه دست آورد مهم و قابل توجهی نداشته اند، و نگاه غیر قومی داشتن در سرزمینی که همه به قوم می اندیشند هزاره ها را زمین گیر خواهد کرد. در ادامه به این دیدگاه و دلایل ان اشاره خواهد شد.

 

اما در اینکه این دست آوردها مرهون مبارزات سخت هزاره ها در دوران جهاد و جنگ های داخلی است یا مبارزات نرم و تعاملات و معاملات خوب و کارآمد مردم و رهبران آنان بوده است که چنین سرنوشت خوبی را برای هزاره ها رقم زده است تفاوت نظر وجود دارد. عده ی بر این پای می فشارند که مبارزات سخت و جان فشانی های سرداران هزاره در جنگ های داخلی باعث تغییر ذهنیت ها نسبت به این مردم شد و الا هر گز دیگران نگاه شانرا نسبت به هزاره ها تغییر نمی دادند. شاهد و مدعای اصلی این عده در اثبات مدعای شان، تفاوت برخورد ها و تعاملات رهبران سیاسی احزاب و گروه های تمامیت خواه با هزاره ها، در دوران مقاومت غرب کابل و پس از آن؛ با قبل از این دوره است. این ها می گویند: سوته از مو اگر تَوتَو نموکد/ ده بیخ گوش دشمو خَو نموکد/ باور کَنو که اِی دشمون ظالم/ قانون آغِلی ره نَو نمو کد.

 

از نظر این عده برخی روشنفکران، قلم بدستان و تحصیل کردگان در محیط های آکادمیک که مرد میدان جنگ و کوه وسنگر نبودند پای گوش رهبران و فرماندهان آب دیده هزاره نشستند و هی از دمکراسی، حقوق بشر، تساهل، تسامح، مدارا، هم پذیری، نرمی و کنار گذاشتن باورهای دینی مذهبی و اعتقادی گفتند و گفتند آخر ذهن آنانرا به نفع دشمنان این مردم تغییر دادند. بگونه ی که در فردای افغانستان اگر جنگ در بگیرد دیگران تحت نام طالب، حزب اسلامی، گروه حقانی، ملیشه ها و پلیس محلی، قیام های مردمی علیه طالب، اردوی ملی و پلیس ملی و امنیت ملی و هزار بهانه دیگر مسلح و آماده جنگ اند و هزاره ها دست خالی با یک مشت شعار های بی پشتوانه قربانی خواهند شد. از نظر این عده بایدد می گذاشتند رهبران و فرماندهان میدان جنگ هزاره ها همان مردان سنگر و کوه و جنگ و معتقد به یک سری آموزه های دینی و مذهبی می ماندند تا اینکه ژست روشنفکری بگیرند.

 

اما دیدگاه دیگر این است که سرسختی ها و شدت عمل ها در برابر دیگران نه تنها جواب نمی دهد بلکه اقلیت ها همیشه باید به مبارزه نرم بیاندیشند. از نظر این عده هزاره ها باید مانند سیاهان در آمریکا، گاندی در هند، سیاهان و ماندلا در افریقای جنوبی، یهودیان پس از جنگ جهانی دوم و ... عمل کنند. یک مبارزه نرم اما دوام دار و مدیریت شده می تواند البته در طولانی مدت پاسخ دهد. به باور این عده آن طرف دریای خون هیچگاهی ساحل امنی برای هیچ کس نخواهد بود.

 

اما افرادی که بیشتر داد از تعامل می زنند از سوی مخالفان و منتقدان خود متهم به خیانت، معامله، و بر باد دادن حاصل مبارزات سخت و نفس گیر سرداران هزاره در طول تاریخ می شوند. زیرا این عده معتقد اند در نبود قدرت سخت، تعامل و مبارزه نرم معنا و نتیجه ی ندارد. مضاعف براینکه به باور این عده اصولا در افغانستان اقلیت و اکثریتی نیست تا بگوییم اقلیتها نباید به مبارزه سخت بیاندیشند. بدلیل آنکه اولا آمار قابل اعتماد و سرشماری دقیق از نفوس کشور وجود ندارد دوم اینکه انتخابات اول ریاست جمهوری نشان داد که با شرکت قریب به نود درصد واجدان رای در انتخابات، قوم مدعی اکثریت فقط با همراه کردن بخشهای از مردم هزاره و تاجیک و ازبک به سختی توانستند پنجاه به علاوه چند درصد را بدست آورند. و آرای سایر اقوام نیز کاملا روشن ساخت که در افغانستان همه اقلیت اند هیچ قومی اکثریت نیست پس مبارزه سخت کاملا جوابگو است.

 

اما یک دیدگاه مهم دیگر این است که اصلا هزاره ها دست اورد قابل توجهی نداشته اند جایگاه این مردم در تعاملات سیاسی، تصمیم گیریهای کلان، و در ترکیب قدرت همان چیزی است که در دوره ظاهر خان و پس از آن با اندک تفاوت های کم  و بیش بوده است. از نظر این عده درست ات که هزاره ها چند تا وکیل و وزیر یا معاون رئیس جمهور دکوری دارند اما در عمل این ها هیچ کاری نمی توانند چون ساختار بگونه ای است که دست و بال آنان را در عمل می بندد.  بنا بر این حضور هزاره ها بیشتر حالت نمادین و سمبولیک دارد و از آن زیرکانه به عنوان دکور استفاده ابزاری می شود. از نظر این عده اگر هزاره واقعا قدرت می داشتند می توانستند از کانالیزه شدن پروژه های بازسازی یا خلع سلاح گزینشی جلوگیری نمایند، ولسوالی های پرجمعیت خود را ولایت کنند، آبادانی را در هزارستان بیاورند، در ترکیب کابینه، بدنه قدرت، قوای مسلح و سایر نهادهای موثر در افغانستان حضور تعیین کننده داشته باشند. حال آنکه چنین نیست و در کانون تصمیم گیریهای کلان و سرنوشت ساز افغانستان هزاره ها کاملا غایب اند.

 

التبه از نظر این عده درست است که هزاره ها مثلا چند تا موسسه تحصیلات عالیه زده اند اما همین ها نیروهای هزاره را در خدمت سایر اقوام قرار داده است زیرا هشتاد درصد دانشجویان شان را غیر هزاره تشکیل می دهند. بماند که اگر این ها چهار یا پنج موسسه زده انددیگران ده ها موسسه زده اند که هیچ هزاره ی نه بعنوان شاگرد یا استاد درآن حضور ندارند. قصه رسانه ها و مطبوعات نیز از دیدگاه اینها همینگونه است و حرف های مفت و باد هوای چند تحلیل گر هزاره در رسانه ها اگر منافع شخصی افراد را تامین کند برای هزاره ها آب و نان نمی شود. مضافا اینکه منفعت طلبی و ثروت اندوزی های شخصی آفت دیگری است که از نظر این عده در این سالها رهبران و نخبگان جامعه هزاره بر آمده از فقر و تنگناهای تاریخی را مشغول دفتر و ستک بازی ها کرده و آنان را از واقعیت های ملموس و عینی افغانستان غافل و دور ساخته است.

 

این عده بر این باور اند که افزایش کمی مکاتب یا دانش اموزان، حضوردانشجویان هزاره در دانشگاه ها نیز سود چندانی به حال این مردم ندارد. چون تبعیض در این محیط ها بیداد میکند و کیفیت تحصیل در پایین ترین سطح ممکن قرار دارد، علاوه براین رشته های که عمدتا دانشجویان هزاره را وادار به تحصیل در آن رشته ها می کنند به گونه ای است که پس از پایان تحصیل دانشجویان سرگردان و بی کار آواره سرک های کابل اند و یا سر از سنگ بریها و ساختمان ها و محیط های کارگری ایران در می آورند. به باور این عده اگر در این سالها با تبعیض نهادینه شده در محیط های علمی افغانستان می شد مبارزه کرد و در نتیجه در ترکیب مدیران هیات های علمی، و اساتید دانشگاه های دولتی تغییربنیادینی را اعمال کرد، امیدوار کننده بود. از این نظر در حوزه های سیاسی، اقتصادی و نظامی نیز وضع به همین صورت است و اگر دست اوردهای هزاره ها با دیگران مقایسه شود هیچ است. فقر در هزارستان و غرب کابل بیداد می کند و هزاره ها در برابر چند کوچی مهاجم دست خالی اند. تشطط و پراکندگی های روز افزون جریان های سیاسی هزاره، به بردن این مردم به مسلخ کمک کرده است تا نجات و رهایی آنان.

 

ولی عده ی هم بر این باور اند که این حضور پر رنگ فرهنگی نخبگان هزاره می تواند در تغییر نگاه ها نسبت به خود این مردم و کل افغانستاندر بلند مدت تاثیر گذار باشد. از نظر این ها همین فعالیت های فرهنگی و تعاملات خوب می تواند تامین کننده ابزارهای قدرت و ثروت باشد. بنا براین بجای دشمن اندیشی به دوست یابی باید اندیشید اگر هر هزاره ی پنج دوست صمیمی از میان سایر اقوام داشته باشد پنج ملیون هزاره بیست و پنج ملیون دوست خواهد داشت که دیگر دیاری را یارای مقابله با آنان نیست. بنا بر این تا می توانید دوست پیدا کنید و به جنگ سخت و دشمن و کشتن نیاندیشید. از نظر این عده تعامل ها با طالبان این مردم را نجات داد و همینطور در این سالهای اخیر تعاملات و زد و بندهای خوب برخی رهبران و فعالان سیاسی هزاره باعث ارتقای جایگاه این مردم شده است نه جنگ سخت و مقاومت های سرسختانه.

 

اما عده ای هم براین باور اند که هر دو دیدگاه می تواند در جایگاه خود درست باشد. هزاره ها هم باید مرد میدان رزم باشند هم مرد میدان سیاست و تعامل و تدبیر. از قضا همه جریان های سیاسی منسوب به هزاره ها به میزان های متفاوتی هم تجربه کارزار سخت را داشته اند و هم تجربه تعامل و مبارزه نرم را. ولی به هر حال یکی بیشتر تاثیر گذار بوده و دیگری کمتر. اما در مجموع از نظر این عده هر دو را باید داشت که از قدیم ضرب المثل هزارگی گفته است که «یک دست ده کاسه یک دست ده جاغه (یخن) » به باور این عده دال مرکزی گفتمان مخالف جنبش عدالت خواهی درافغانستان این است که برخی آگاهانه یا نا اگاهانه نمی خواهند یا نمی توانند منطق مقاومت عدالت خواهانه غرب کابل را درک کنند. زیرا از نظر این عده اولا این مقاومت حالت دفاعی دارد و مردم برای دفاع ازخود دست به سلاح می برد این یعنی اینکه ما مرد میدان جنگ هستیم. اما پیشگام تساهل، مدارا، تعامل و هم پذیری نیز در شرائط برابر و انسانی هستیم و بیش از دیگران به افغانستان و آبادانی و سعادت مردمان آن می اندیشیم. از سوی دیگر از نظر این عده این هم یک واقعیتی انکار ناپذیر است که بدون پشتوانه قدرت سخت تعامل معنایی ندارد و قدرت تنها با مبارزه نرم در حغرافیایی افغانستان بدست نمی آید این سرزمین و تاریخ و فرهنگ آن با جاهای دیگر متفاوت است.

 

من اگر فرصتی فراهم شود در یاد داشت های بعدی ام سعی می کنم جمع بندی و نتیجه گیری خودم را داشته باشم اما دوست دارم دیگران نیز با نقد منصفانه و عالمانه عملکرد جریان های سیاسی تاثیر گذار هزاره، ما را به رسیدن به نتیجه گیری درست یاری رسانند.

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**