گوناگون

جوان و جواني از نگاه امام علي (ع)

**نوشته شده توسط محمد ابراهيم شفق/فوق لیسانس علوم قرآن**. **ارسال شده در** خانواده و تربیت

چکيده

در نوشتار پيش رو، پس از مقدمة کوتاه در مورد اهميت جوان و جواني، چيسـتي جوان و جواني واکاوي گرديده و تعيين زماني دوران جواني، با دقـت در تعابير به­کار رفتـه در روايات و از منظر علم و دين بررسي و تحليل شده است. در ادامه حساسيت مقطع جواني در نگاه علم و دين، بحران­هاي جواني و راه­کارهاي بازدارنده از نگاه امام علي(ع) و ديگر روايات بحث گرديده است. مــهم­ترين ويژگي­هاي جوان و جواني که در کلمات نوراني امام علي(ع) و ديگر روايات به آن­ها اشاره شده، تا شش ويژگي بررسي شده است. تلاش­هاي نفوذي دشمنان اسلام بر انحراف نسل جوان امّت اسلامي و اساسي‌ترين راهکارهاي مقابله و خنثي سازي ترفندهاي مدرن بدخواهان، از مهم­ترين موضوعاتي‌اند که در اين تحقيق به آن­ها پرداخته شده و هرکدام در موقف خود مورد تحليل و بررسي قرار گرفته‌اند و در پايان هم نتيجه گيري.

واژگان کليدي: جوان، جواني، امام علي(ع)، چيستی، بحران، راهکار، ويژگي، انحراف، نفوذ.

مقدّمه

جوان و جواني، دو گوهر پر اهميت و گران‏بهايي است كه به دليل فراهم بودن استعدادها و قابليت­هاي فراوان شكوفايي و رشد، در مکاتب فکري مختلف از ارزش و منزلت خاصي برخوردار است؛ زيرا از يک­سو دوران جواني مهم­ترين دوران زندگاني انسان محسوب مي­شود و از سوي ديگر در اين مقطع حساس، تحولات و ديگر گوني‌هاي عظيمي در درون فرد در حال شکل­گيري است. مثلاً جوان، در مرز جواني از طفيلي بودن به خود اتکايي گرايش دارد، نيروي عاطفي در او افزايش مي­يابد، در عالم دوستي، افراد را عاشقانه دوست دارد و در عالم قهر و نزاع، تا مرز انتقام پيش مي­رود. در اين سنين، افراط و تندروي، غرور، خودشناسي، ترديد، اضطراب، خيالات، تهور، استدلال و هوش در بالاترين درجة خود قرار دارد و استعدادها به اوج مي­رسند. از اين­رو، فصل جواني يك فرصت طلايي است؛ چون ترقّي و انحطاط انسان در همين مقطع شكل مي­گيرد.

به همين دليل، نگرش‌ به‌ دوره­ي جواني و سيماي‌ جوان‌ در نگاه‌ بلند، ژرف‌ و الهي‌ امام ‌علي‌(ع) اهميت فراوان دارد و‌ افق‌هاي‌ نوين‌، شفّاف‌ و خداپسندانه­اي‌ را به روي جوانان مي­گشايد، تا اين‌ طبقه­ي پر انرژي‌، داراي‌ استعدادهاي‌ فراوان‌، ‌اثرگذار و تعيين‌ كننده‌، در مناسبات‌ و نهادهاي‌ اجتماعي‌ و مدني‌ را بيشتر و بهتر بشناسانيم، چه‌ اين که‌ امام‌ علي(ع) از مؤلفه­ها و مختصات فطري و حقيقي‌ در شرح ‌ابعاد وجودي‌ و تفسير هستي‌« جوان‌» سخنان ارزشمند بسياري‌ به‌ ميان‌ آورده­‌اند كه‌ اگر جوانان ‌به‌ آن­ها با ديدة بصيرت‌ و دقت‌ بنگرند، قطعاً به‌ يك‌ «خويشتن‌ شناسي»‌، «كمال‌ شناسي‌» و «سعادت‌گزيني»‌ حقيقي رهنمون‌ خواهند شد و اگر انديشمندان دلسوز‌ و متولّيان‌ امور روان شناختي‌ و تربيتي‌ جامعه‌ اسلامي نيز به ‌اين‌ مؤلّفه‌ها با نگاه علمي‌ و تخصصي‌ بنگرند، در فهم‌ زوايا و لايه‌هاي‌ وجودي‌»جوان‌» و پيدا كردن‌ راه‌ درمان‌ دردهاي گوناگون جامعه، كمك­هاي قدر برانگيزي‌ خواهند كرد.

با اين مقدمه، در اين تحقيق سعي شده است‌ تا ويژگي‌هاي‌ جوهري‌ و عَرَضي جوان و‌ جواني‌ را با محوريت کلمات ناب و سيره رفتاري امام علي(ع) خلاصه و گويا، تبيين‌ نماييـم‌؛ زيـرا امام علي(ع) که انسان كامل و قهـرمان همه­‏ي ارزش­هاي انساني و جوانمردي است، در بيان غفلت برخي انسان­ها از دوران طلايي جواني مي­‏فرمايند: « در ايام سلامت بدن، سرمايه­‏اي فراهم و مهيا نساختند و در اوايل فرصت­هاي زندگي و نيرومندي، درس عبرتي نگرفتند و درخشنده­ترين ايام عمر را رايگان از كف دادند، آيا كسي كه در جواني اهل تن‏ پروري بوده، مي­‏تواند در پيـري جز شكستگي و ذلّت انتظاري داشته باشد؟» ( فيض الاسلام؛ نهج البلاغه، ص1800 و ابن طاووس هلالی؛ 1409ق، ج2، ص686 . روايات مشابه: نگا: نهج البلاغه صبحي صالح، ص110؛ آمدي؛ غررالحکم و دررالکلم، ج 4، ص183؛ حر عاملي؛ وسائل‏الشيعة، ج1، ص89 و ج16، ص83 و ابن بابويه (صدوق)؛ من‏لايحضره‏الفقيه، ج4، ص356.)

نکات حسن ختام اهميت جوان و جواني: 

1. بدون‌ شك‌ دوران‌ جواني‌ دوران‌ طلايي‌،گران‌سنگ‌ و ممتاز زندگي‌ است‌.

2. جوان‌ بايد به‌ «خويشتن شناسي» و «خويشتن يابي« براي‌ نيل‌ به‌ ثبات ‌شخصيت‌ و كمال‌يابي‌ برسد.

3. بهره‌برداري مثبت و سالم‌ از دوران‌ جواني،‌ شرط‌ لازم‌ و مهم‌ براي‌ سعادت‌گرايي‌ است‌.

4. جواني‌ دوراني‌ است‌ كه‌ خوشبختي‌ يا بدبختي‌ انسان‌ در آن‌ دوران‌ رقم‌ مي‌خورد پس‌ بايد آن­را دريافت.

5. دوران‌ جواني‌ دوران‌ سلامت‌ فكر و روح‌ و لطافت‌ دل‌ براي‌ پذيرش‌ حقايق ‌و معارف‌ است‌.

6. عمر انسان‌ كوتاه‌ و جواني‌ زودگذر و از بين‌ رونده‌ است‌ لذا يك‌ روز سستي‌ باعث‌ يك‌ عمر حسرت‌ است‌.

7. دوران‌ جواني‌ امام‌ علي‌(ع)، بزرگان‌ و رهبران‌ دين‌، بهترين و مطمئن­ترين الگو براي جوانان هر عصر مي­باشد.

چيستي جوان و جواني

معادل واژه جوان در فرهنگ­نامه­هاي عربي «شابّ» و «فتي» و معادل جواني «شَبَّ» و «فَتاء» است­که به معناي کسي است ­که در سال‌هاي جواني و سنين پيش از پيري قرار دارد، تازه جوان، در حال علوّ و بالا رفتن است. لفظ فتي و مشتقاتش از باب کنايه در مورد غلام، کنيز و آزاد نيز به­کار رفته است.( يوسف/30 و انبياء/60.) شَبَّ و فَتَاء به معناي جواني، سن بلوغ، آغاز هر چيزي و دوره جواني که تا 30 سالگي را به طور معمول در بر مي­گيرد. «فُتُوَّة» جواني، جوانمردي، سخاوتمندي و كرم.( ابن منظور؛ 1414ق، ج1، ص480 و 482 و ج‏15، ص‏145/ فراهيدی؛ 1409ق، ج‏8 ، ص‏137/ قرشي بنابي‏؛ 1377ش، ج2، ص573).

در اين که آيا هردو واژه شابّ و فتي کاربرد يکساني دارند و يا متفاوت؟ عده کمي از لغت شناسان، متوجّه اين مسئله شده و تفاوت موارد کاربردي آن دو را چنين يادآور شده­اند: «معناي اصلي ماده فتي بلوغ تام است، چه در موضوعات خارجيه و چه در موضوعات معنويه. از مصاديق آن مي­توان به حکم حق تام، امر بالغ کامل، مرد توانمند مدبّر و جوان کريم عاقل اشاره کرد. همين بلوغ تام، مرز فرق بين فتي و شاب است که شاب بهر جواني اطلاق مي­شود چه از نظر عقلي، کامل و تام باشد يا نه. اما فتي فقط به جواني اطلاق دارد که مرد قوي مدبّر و يا جوان کريم عاقل باشد و همين طور فرق گذاري مي­شود بين فتوا، نظر و حکم که فتوا فقـط به نظري اطـلاق مي­شود که از هر جهت بالغ و تام باشد، اما نظر عموميت دارد و در حکم جهت شهرت و يقين مورد لحاظ واقع مي­شود.»( مصطفوی؛ 1368ش، ج‏9، ص‏28).

از مفهوم شناسي لغوي مي­توان نتيجه گيري کرد که در کاربرد عربي دو واژه «شاب» و «فتي» دقّتي نهفته است و آن اين که «شابّ» در هر جواني کاربرد دارد و «فتي» فقط در جوانمردان قوي و جوانـان تام و کريم العقل. ولي غالباً کساني که در کاربرد واژگان عربي دقتي ندارند آندورا مترداف فهميده و کاربرد يکي به جاي ديگري را صحيح مي­دانند. اما با عنايت به اين که از واژگان «شاب، شبّ، فتي، فتاء، فَتِيه» و مشتقات هر يک، فقط واژه فتي و مشتقاتش در استعمالات قرآني به چشم مي­خورد، مي‌توان استنباط کرد که در نگاه قرآني فقط مردان، زنان و جوانان قوي، مدبّر و کامل العقل شأنيت اتصاف به اين صفت را دارند. بنابراين، آن‌هاي که کمال و کرامت عقلي، قدرت و مديريت زندگي را ندارند، نمي­توان نام جوان و جوانمردي را بر آن­ها به طور حقيقي گذاشت.

در اصطلاح مي­توان گفت: «جواني عبارت از دوره گذر از بچگي به بزرگ سالي است و جوان يعني کسي که در اين دوره قرار گرفته، مي­باشد.» به بيان ديگر؛ «جواني يك مفهوم کاملاً نسبي است، نه مطلق. هـرچند همـه­ي افراد بشر دوره­هاي كـودكي، ميان­سالي، جواني و پيري را مي­گذرانند، اما مدت هر يك از دوره­ها در اجتماعات گوناگون و در ادوار زماني متفاوت، فرق مي­كند.»( مكارم شيرازي، حميد، 1372، ص102).

تعيين زماني دوران جواني

هرچند موضوع تعيين دقيق زماني دوره جوان و جواني، مطالعات و تحقيقات گسترده و جدّي را مي­طلبد که در اين مقال نمي­گنجد، اما از باب «مالايُدرَکُ کُلُّهُ لايُترَکُ کُلُّهُ» در پرتو سخنان ناب ائمّه­ي معصومينG و با توجه به ديدگاه روانشناسان و صاحب نظران، مي­توان گامي به سوي تعيين تقريبي آن برداشت.

تعابير روايات در تعيين زماني دوره جوان و جواني هرچند به ظاهر متفاوت است، اما از کنار هم قرار دادن و مطالعه گروهي آن­ها مي­توان به يک جمع بندي نسبي دست يافت:

1. رسول اکرم7:« ألْوَلَدُ سَيِّدٌ سَبْعَ سِنِينَ وَ عَبْدٌ سَبْعَ سِنِينَ وَ وَزِيرٌ سَبْعَ سِنِينَ فَإِنْ رَضِيتَ خَلَائِقَهُ لِإِحْدَي وَ عِشْرِينَ سَنَةً وَ إِلَّا ضُرِبَ عَلَي جَنْبَيْهِ فَقَدْ أَعْذَرْتَ إِلَي اللَّهِ»؛ فرزند هفت سال آقا، هفت سال بنده و هفت سال وزيرت هست. پس اگر در بيست و يک سالگي اش از خلقياتش راضي بودي عالي و اگر نه بر دو طرف صورتش براي تأديب مي­زني و پيش گاه خداوند هم عذر داري.( حر عاملي؛ 1409ق، ج21، ص476، ب83، ح27627).

يعني فرزند در هفت سال اول به سبب ناتواني جسم و نارسايي فكر مورد عطوفت و ترحم والدين است و والدين از روي رحمت به خواسته‌هاي او عمل مي‌كنند، لذا كودك بر پدر و مادر آقايي مي‌كند. در هفت سال دوم به سبب اينكه به اندازه‌اي نيرومند شده مانند گذشته مورد ترحم نيست و وظايف خود را در قالب دستور از پدر و مادر مي‌گيرد. در هفت سال سوم كه دوره بلوغ و جواني است دوره­اي داراي ارزش‌هاي والا است و پيامبر اكرم با دادن نسبت وزارت به جوانان در حقيقت چنين نكته‌اي را مورد اهميت قرار مي‌دهد: اول اينكه جوان داراي ارزش است و بايد مورد احترام و تكريم قرار گيرد. دوم اينكه طلب شخصيت با كسب عزت؛ يعني ارزشيابي انسان در مورد خودش كه با مفهوم هويت در ارتباط است ارتباط مستقيم دارد و ضعف و قوت خصوصيات شخصيتي هرفرد با ميزان موفقيت وي در كسب عزت نفس در ارتباط است.‏

2. امام علي(ع):« ألْجَمَالُ فِي اللِّسَانِ وَ الْكَمَالُ فِي الْعَقْلِ وَ لَا يَزَالُ الْعَقْلُ وَ الْحُمْقُ‏[1] يَتَغَالَبَانِ عَلَي الرَّجُلِ إِلَي ثَمَانِيَ عَشْرَةَ سَنَةً فَإِذَا بَلَغَهَا غَلَبَ عَلَيْهِ أَكْثَرُهُمَا فِيهِ»؛ زيبايي در زبان و کمال در عقل است و خِرد و ناداني تا هجده سالگي مدام بر آدمي در مغالبه و نَبَردند. وقتي آدمي به آن سن رسيد، هركدام بيشتر باشد، بر او غلبه مي‏يابد(مجلسي؛ 1403ق، ج‏1، ص81 و كراجكي؛ 1410ق، ج‏1، ص200).

3. آن­حضرت(ع):« يَثَّغِر[2] الصَّبِيُّ لِسَبْعٍ وَ يُؤْمَرُ بِالصَّلَاةِ لِتِسْعٍ وَ يُفَرَّقُ بَيْنَهُمْ فِي الْمَضَاجِعِ لِعَشْرٍ وَ يَحْتَلِمُ لِأَرْبَعَ عَشْرَةَ وَ يَنْتَهِي طُولُهُ لِإِحْدَي وَ عِشْرِينَ سَنَةً وَ يَنْتَهِي عَقْلُهُ لِثَمَانٍ وَ عِشْرِينَ إِلَّا التَّجَارِبَ.»؛ کودک تا هفت سالگي دندان‌هاي شيري‌اش مي‌ريزد و دندان‌هاي جديدش مي­رويد؛ يعني هيچ تکليفي متوجه او نيست، وقتي نُه ساله شد به نماز خواندن سفارش مي­شود و در ده سالگي بستر خوابشان  جدا مي­شود و در چهارده سالگي محتلم مي­شود و در بيست و دو سالگي رشد طولي جسمش به نهايت مي­رسد و در بيست و هشت سالگي رشد عقلي‌اش به نهايت مي­رسد، اما اضافه شدن تجارب به رشد عقلي‌اش ادامه مي­يابد.( کليني؛ 1429ق، ج‏7 ص 69؛ ج6، ص46 و ج11، ص439؛ حر عاملي؛ همان، ج21، ص461 و مجلسي؛ همان، ج57، ص360).

4. آن­حضرت(ع):« وَيَستَکمِلُ عَقلَهُ فِي ثَمَانٍ وَ عِشرِينَ سَنَةً.»؛ عقل جوان در بيست و هشت سالگي کامل مي شود.( نوري؛ 1408ق، ج2، ص625.)

   5. آن­حضرت(ع):« وَ يَنتَهِي عَقلُهُ فِي خَمسٍ وَ ثَلَثِينَ وَ مَا کَانَ بَعدُ ذَلِکَ فَبِالتَّجَارُبِ.»؛ مرحله نهائي تکامل طبيعي عقل، در 35 سالگي است و از آن پس، هر ترقي و کمالي­که نصيب عقل مي­شود تجربي است نه طبيعي(طبرسی؛ مکارم الاخلاق، ص115 و فلسفي؛ جوان، ج1، ص125.).

6. امام صادق(ع):« الْغُلَامُ يَلْعَبُ‏ سَبْعَ سِنِينَ، وَ يَتَعَلَّمُ سَبْعَ سِنِينَ، وَ يَتَعَلَّمُ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ سَبْعَ سِنِينَ»؛ فرزند، در هفت  ‏سال‏ نخست ‏بازي مي­کند، در هفت سال دوم آموزش مي­يابد و در هفت سال سوم (جواني) حرام و حلال را فرا مي­گيرد(حر عاملي؛ همان، ج15، ص194).

7. آن­حضرت(ع):« دَعِ ابْنَكَ يَلْعَبْ‏ سَبْعَ سِنِينَ وَ يُؤَدَّبْ سَبْعَ سِنِينَ وَ أَلْزِمْهُ نَفْسَكَ سَبْعَ سِنِينَ فَإِنْ أَفْلَحَ وَ إِلَّا فَإِنَّهُ مِمَّنْ لَا خَيْرَ فِيه‏.»؛ فرزندت را تا هفت سالگي بگذار بازي کند و هفت سال دوم به او ادب بياموز و در هفت سال سوم او را ملازم خود قرار بده، پس اگر به رستگاري رسيد که خوب، و اگرنه از کساني خواهد بود که هيچ خيري در آنها نيست(ابن بابويه(صدوق)؛ 1413ق، ج‏3، ص492).‏

 

جمع بندي روايات

الف. با عنايت به مفهوم جامع اين هفت روايت ناب، تقسيم بندي طبيعي مدت زمان زندگي هر انسان در دنيا را مي­توان به پنج دوره متفاوت ترسيم کرد: 1. شيرخوارگي و کودکي 2. نوجواني؛ تمرين آداب و تکاليف 3. جواني و بلوغ؛ رعايت آداب و انجام تکاليف 4. ميان­سالي؛ مسئوليت­هاي فردي و اجتماعي 5. کهن‌سالي و پيري؛ نتيجه گيري و لمس ثمرات فعاليت­هاي گوناگون گذشته. از ميان ادوار پنج­گانه، سه دوره نخست که هرکدام به نوبه خود در واقع سازنده و فرم دهنده شخصيت انساني هر فرد در جامعه است­، اگر هرکدام از اين دوره­ها مورد غفلت و سستي خانواده، مدرسه و برنامه ريزان تعليمي- تربيتي جامعه واقع شود، بنا بر تأکيدات روايات فوق، نواقص و خسران­هاي هويتي و شخصيتي جبران ناپذيري را بر آينده افراد جامعه خواهد گذاشت.

ب. در زمان­بندي دقيق ادوار پنج­گانه از نظر رشد جسمي- فيزيکي و تکاليف فردي انسان، سه دوره نخست، تقريباً مورد وفاق روايات است ­که هرکدام هفت سال زمان را به خود اختصاص داده است.

ج. در هيچ­يک از روايات، پيش از 22 يا 21 سالگي به مسئله ضرب و شتم در آموزش، تربيت و تأديب کودک، نوجوان و جوان اشاره­ي نشده است که اين موضوع براي تجديد نظر خانواده­ها و مديران مدارس آموزشي- تربيتي، در بازنگري برنامه­هاي رفتاري و آموزشي- تربيتيشان بسيار حايز اهميت است؛ يعني اگر شيوه­هاي آموزشي، تربيتي و تأديبي مطابق با موازين سالم ديني نباشد، حد اقل اثر منفي که بر روح و روان کودکان و دانش آموزان برجاي خواهد گذاشت، نفرت و روي‌گرداني از خانه، مدرسه و مراکز تربيتي مي­تواند باشد و شايد يکي از علل مهم ناهنجاري­هاي اجتماعي و بحران­هاي اخلاقي جهان معاصر، غفلت از اين مسئله مهم باشد.

د. مقصود از «لَعب» مورد توصيه روايات، هر نوع سرگرمي و بازي نيست؛ بلکه سرگرمي­ها و ايجاد مشغوليت­هاي سالم و جهت دهنده آموزشي- تربيتي براي کودکان مي­باشد؛ زيرا دوران هفت ساله کودکي زيربنا و زيرساخت شخصيتي انسان در جواني و بزرگ‌سالي است و امام علي (ع) در جاي ديگر اشتغال به بازي‌هاي خوش گذرا نه و سخنان بي‌فايده را به شدت نهي فرموده‌اند:« شَرُّ مَا ضُيِّعَ فِيهَا العُمرُ اللَّعِب»؛ بدترين چيزي که عمر واسطه آن از بين مي‌رود بازيچه است.« لَا تَفِن عُمرُکَ فِي المَلَاهِي»؛ عمرت را در امور بيهوده از بين نبر(آمدي؛ 1410ق، ح174/4 و 314/6.).

هـ . به نظر مي­رسد مسئله تفکيک جنسيت در مدارس- ابتدايي، متوسطه و دبيرستان- و دانشگاه­ها، امر مطلوب و داراي آثار مثبت آموزشي، تربيتي و اجتماعي ­باشد؛ زيرا در روايت شماره 3 تصريح به تفکيک بستر خواب نوجوان‌هاي دختر و پسر از ده سالگي شده است و اين نشان از اهميت تفکيک جنسيت در بيرون خانه و به ويژه محيط­هاي عمومي مانند مدرسه، دانشگاه و... به دلالت مفهوم اولويت خواهد بود.

و. از اين روايات مي­توان نقش تأثيرگذار برنامه ريزي دقيق و سالم را در تمام مقاطع زندگي استفاده کرد؛ يعني رشد، تکامل، پويايي و موفقيت انسان­ها و جوامع انساني بستگي عميق به وجود برنامه­ي کاري و اجرايي دقيق و کارا در تمام زمينه­ها و مراحل زندگي دارد.

ز. تعيين دقيق زمان شروع و پايان عقلانيت و جواني انديشه و تفکر انسان هرچند امر مشکل است، اما با دقت بيشتر در تعابير به­کار رفته در روايات، مي­شود به يک جمع بندي نسبي رسيد؛ مثلاً در روايت شماره 2 سخن از شکست و پيروزي عقل و حُمق تا 18 سالگي به ميان آمده، در روايت­هاي شماره 1 و 7 صحبت از وزارت و ملازمت فرزند در هفت سال سوم شده، در روايت شماره 4 استکمال عقلانيت و انديشه جوان در 28 سالگي آورده شده و در دو روايت شماره 3 و 5 مرحله نهايي و پاياني رشد تعقل و انديشه مطرح شده است، با اين تفاوت که در شماره 3 مرحله نهايي رشد عقلاني را 28 سالگي و در شماره 5 مرحله نهايي رشد عقلاني را 35 سالگي نام برده است. بهر حال، آغاز رشد عقلاني را مي­توان از اواخر دوره نوجواني، آغاز استکمال آن­را از 28 سالگي و انتهاي رشد عقلاني را 35 سالگي، مد نظر گرفت؛ يعني کسي که نهايتاً تا 35 سالگي عمر خود، از رشد و کمال عقلاني محروم بوده، در مابقي عمر خود حتي از تجربيات خود و ديگران نيز نمي­تواند استفاده مناسب و مفيد نمايد. (نياز به دقت بيشتر دارد)

حساسيت مقطع جواني در پرتو علم و دين

شروع جواني از حساس‌ترين، مهم‌ترين و پيچيده‌ترين دوران تربيت شمرده مي­شود؛ چرا که از يک سو جواني آغاز رشد عقلاني انسان است، در کنار شروع بلوغ جسماني که تحوّلات زيادي را در اندام و همين طور اخلاق و رفتار جوان در پي دارد، از سوي ديگر جوان با فراگيري علوم ابتدائي و مقداري از متوسطه وارد فضاي جديدي از دانش و علم شده، در مدرسه و جامعه بيشتر مطرح شده، دوستان بيشتري را به خود جذب نموده و ديگر از حالت خادم و تابع محض بودن والدين خارج شده است، همه اين­ها اگر در کنار آغاز غـرور جواني قرار داده شود ظرافت و حساسيـت مسئله، چنـد برابر مي­شود. اينجاست که بايد گفت علاوه بر استفاده از تجربه­هاي تربيتي، بشر سخت نيازمند است که از رهنمودهاي معصومين بهره گيرد؛ زيرا آنان علاوه بر دانش الهي و شناخت دقيق ظرافت­هاي وجودي و روحي انسان، از مهرباني و دلسوزي خاصي نسبت به آينده امّت اسلامي و فرزندان آن‌ها برخوردار هستند.

به نظر روانشناسان دوران بلوغ و جواني، دوره بروز احساسات مذهبي و شکفته شدن تمايلات ايماني و اخلاقي است؛ در اين دوره جوانان به طور فطري از عالم مبدأ با خبر مي­شوند و مي­خواهند خداوند را بشناسند، او را پرستش کنند و رفتار اجتماعي خود را بر مبناي يکتاپرستي تنظيم نمايند. بنابراين، در اين راه تلاش و کوشش مي­کنند و به اين وسيله تمايل فطري خود به معرفت و اخلاق را ارضا مي­کنند. اين تمايلات فطري جوانان به معرفت و اخلاق سالم ديني، آن قدر زياد است که همه روانشناسان مي­گويند بين بحران تکليف و جشن­هاي مذهبي ارتباط غير قابل انکاري وجود دارد. چيزي که در اين مقال مورد توجه است، شناخت ديگر نيازهاي طبيعي جوان و ارائه تحليل مناسب­تري از آن‌ها است ­که برخي عبارتند از:

1. نياز جوان به مهم بودن و ارزشمند شناخته شدن؛ جوان سعي مي­کند موقعيت افراد بزرگ را به دست آورد و آنچه را که مربوط به دوره کودکي و نوجواني است، پشت سر گذارد.

2. نياز به استقلال: در اين دوره جوان آرزو مي­کند که خود را از زير بار نفوذ والدين رها ساخته و مستقل گردد.

3. نياز به حس برتري جويي و تفوق طلبي؛ اين نياز به عنوان يکي از سرمايه­هاي پرارزش و گران‌بهاي دوران جواني به حساب مي­آيد و مي­توان گفت اين ميل، عکس‌العملي به دوران کودکي و نوجواني است و جوان از اينکه بتواند ضعف‌هاي دوران کودکي و نوجواني خود را جبران کند، به شدت لذت مي­برد.

4. نياز براي به دست آوردن فلسفه زندگي؛ زيرا جوان در اين مرحله است که به عقيده پابرجا و استوار درباره معني و مفهوم زندگي معتقد مي­شود. يک فلسفه ارضا کننده و يا يک دسته دلايل متقن، به او از نظر رواني، امنيت و آرامش فکري مي‌دهد.

5. نياز به تجربه اندوزي براي زندگي؛ يکي از نيازهاي طبيعي دوره جواني کسب تجربيات زندگي است که معمولاً از راه چشيدن سرد و گرم زندگي، عبور از فراز و نشيب­هاي روزگار و مصاحبت با پيران آب­ديده و با تجربه، قابل حصول است.

امام علي(ع) در وصيت نامه ماندگارش براي امام حسن مجتبي(ع) بر استفاده از تجربيات مثبت و مفيد گذشتگان تأکيد مي­فرمايند:« ...أَيْ بُنَيَّ وَ إِنِّي وَ إِنْ لَمْ أَكُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ كَانَ قَبْلِي فَقَدْ نَظَرْتُ فِي أَعْمَالِهِمْ وَ فَكَّرْتُ فِي أَخْبَارِهِمْ وَ سِرْتُ فِي آثَارِهِمْ حَتَّي عُدْتُ كَأَحَدِهِمْ بَلْ كَأَنِّي بِمَا انْتَهَي إِلَيَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَي آخِرِهِمْ فَعَرَفْتُ صَفْوَ ذَلِكَ مِنْ كَدَرِهِ وَ نَفْعَهُ مِنْ ضَرِّهِ فَاسْتَخْلَصْتُ لَكَ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ نَخِيلَهُ وَ تَوَخَّيْتُ لَكَ جَمِيلَهُ وَ صَرَفْتُ عَنْكَ مَجْهُولَه...‏»؛ ... پسرم! اگرچه من به اندازه پيشينيان عمر نکرده‌ام، امّا در كردار آن­ها نظر افكندم، در اخبارشان انديشيدم، و در آثار و باز مانده­ هاي شان سير كردم تا آنجا كه گويا يكي از آنان شده‌ام؛ بلكه با مطالعه تاريخ آنان، گويا از اوّل تا پايان عمرشان با آنان زندگي کرده‌ام. پس قسمت‏هاي روشن، پاکيزه و شيرين زندگي آنان را از دوران تيرگي‌اش شناختم، و زندگاني سودمند آنان را با دوران زيان‌بارش شناسايي كردم. سپس از هر چيزي مهم، پاکيزه و ارزشمند آن­را و از هر حادثه‏اي، زيبا و شيرين آن را براي تو برگزيدم، و ناشناخته‏هاي آن‌ها را (آنچه سبب سرگرداني­هاست) از تو دور كردم( نهج‌البلاغه، ترجمه دشتي، ص523).

رسول خاتم3 نيز مي­فر­مايند:« خَيْرُ شَبَابِكُمْ مَنْ تَشَبَّهَ بِكُهُولِكُمْ وَ شَرُّ كُهُولِكُمْ مَنْ تَشَبَّهَ بِشَبَابِكُم.»؛ بهترين جوانان شما کساني هستند که شبيه به پيران (خردمند و با تجربه) باشند و بدترين پيران شما کساني هستند که شبيه جوانان باشند(ابن بابويه [صدوق]؛ 1361ش، ص‏379).

بر اساس اين دو کلام نوراني، يکي از نشانه­ها و نيازهاي جواني اين است که جوانان از نظر خصلت‌هاي مثبت خود را به خصلت‌هاي افراد پير و کهن سال تزيين دهند؛ مثلاً بسان انساني باتجربه، ساخته شده و بلند همت، در زندگي با دقت و احتياط بيشتر حرکت کنند و از شتاب‌زدگي پرهيز نمايند و به عبارتي؛ طوري زندگي کنند که گويا دور دوم زندگي‌شان است. از طرفي، گاهي افراد پيري هستند که متأسفانه در اين دوره زندگي، به خاطر وجود بعضي از کمبودهاي دوران جواني و يا به خاطر غفلت و عدم آگاهي، تلاش مي­کنند صفات منفي دوره جواني را همچنان در خود نگه دارند که به تصريح کلام پيامبر3 اين­ها بدترين پيران و کهن‌سالان هستند.

معمولاً جواني از نظر پوشش، گفتار، سلوک، تقاضاها و خواهش­هاي نفساني و اقتضائاتي برخلاف دوره پيري دارد مانند: نو پوشي، پر کلامي، شوريدگي، شکاکيت ديني، آزادي از قيود، ميل گرايي و... و دوران پيري در صورت تربيت صحيح و سير طبيعي در رشد و ارضاء صحيح و به موقع نيازمندي­هاي روحي، حالات خاص خود را دارد که از جمله آن­ها: تجربه اندوزي، وقار، عبادت پيشگي، توبه و جبران خطاهاي گذشته، احتياط بيشتر در اقدامات و به ياد مرگ بودن است.

مهم­ترين نکات آموزنده دو کلام نوراني: 1. شباهت گروه سني به گروه سني ديگر ممکن است 2. اين شباهت براي بعضي مثبت و خير و براي گروهي منفي و شر است 3. يکي از نشانه­هاي جوان موفق و برتر، کسب صفات مثبت دوران پيري است 4. بايد صفات مثبت و سازنده دوران پيري را شناخت و به جوانان معرفي کرد 5. جوانان خود را به گونه­اي بسازند که در دوران پيري احساس بازگشت به دوران جواني و ارتکاب رفتارهاي جوانان را نداشته باشند و نخواهند نقش جوانان را بازي کنند.

بحران­هاي جواني و راهکارها

    1. بحران ناسازگاري با والدين

 يكي از بحران­هاي جواني، ناسازگاري جوانان با والدين است. آنچه مهم است فهم اين ناسازگاري و دلايل آن است. چرا فرزندان رفتار والدين خود را تأييد نمي­كنند و والدين از مخالفت فرزندان خود گــــلايه و شكايت دارند؟ به نـظر مي­رسد آزادي­خواهي، استقلال طلبي و نوگرايي، كه از خصوصيات دوران جواني است، منشأ اين ناسازگاري باشد؛ زيرا در دوران جواني، بيش از هر زمان ديگر انسان به اين که مورد توجه و پذيرش باشد، اهميت مي­دهد و به شدت احتياج دارد كه به عنوان يك دوست و شريك تلقي شود. چه قدر مكرر از جوانان شنيده مي­شود كه كاش يك بار بزرگ‌ترها با ما جدي صحبت مي­كردند  ( محمدتقي فلسفي؛ بزرگ سال و جوان، ج1، ص42). پدر و مادر بايد متوجه باشند كه جوان امروز، كودك و نوجوان ديروز نيست. جوان، عاشق آزادي، اظهار وجود و شيفته استقلال و اثبات شخصيت است.

بايد به اين نكته توجه داشت كه جوان با اظهارنظر كردن در مسائل، بزرگ منشي، حق دخالت در امور براي خود قائل بودن، تمرد از خواسته­هاي بزرگ‌سالان و بي اعتنايي به سنت­هاي كهن جامعه، درصدد آزمايش ديگران و سنجش ميزان مقاومت آن­ها است. والدين نبايد با اين پديده با ديده ترديدآميز بنگرند و احساس نگراني نمايند. همان­طوري­ كه والدين در ايام كودكي از راه رفتن مستقل آن‌ها استقبال مي­كردند، بايد از استقلال خواهي جوانان خود نيز كه نشانه سلامت جسم و جان آنان است، دل شاد گردند. اسلام بر قبول اين واقعيت تأكيد كرده و بر تشريك مساعي و مشورت در مسائل زندگي اصرار مي‌ورزد. همان طوري که در روايت شماره 1 پيامبر اکرم7 با به‌کار بردن كلمه «وزير»، از طرفي تشخُّص طلبي و استقلال جويي جوان را مورد توجه قرار داده و او را در كشور كوچك خانواده وزير و مسئول شناخته است و از طرف ديگر به پدر و مادر فهمانده است که با جوان امروز همانند بچه ديروز رفتار نكنند. بچه ديروز، بنده و مطيع شما بوده و جوان امروز، وزير و مشاور شما است(فلسفي؛ همان، ص42). والدين مي­توانند با ارتباط صحيح و منطقي با نوجوانان، به آن­ها كمك كنند تا اين دوره را بدون فشار و تنش سپري كنند. اگر والدين نقش خود را به خوبي ايفا نكنند، امكان انحراف و انحطاط و كشانده شدن جوان به دسته­هاي بزِه­كار و منحرف زياد است؛ زيرا وقتي جوان هيچ­گونه تكيه گاهي براي خود نداشته باشد و نتواند ارتباط صحيحي با ديگران برقرار كند، به الگوهاي نامطمئن و گروه­هاي بزِه­كار پناه مي­برد. قطع رابطه عاطفي بين والدين و جوانان در اين دوره، زمينه سرخوردگي و گريز آن‌ها را از محيط خانه و مدرسه فراهم مي­كند. بنابراين، سازگاري و ناسازگاري جوان تا حد زيادي بستگي به نوع رفتار و واكنش والدين دارد و کلام نوراني اميرالمؤمنين(ع) نيز بر اين مطلب دلالت دارد:« وَلَدُكَ رَيحَانَتُكَ سَبعاً وَخَادِمُكَ سَبعاً ثُمَّ هُوَ عَدُوُّكَ أو صَدِيقُكَ.»؛ فرزندت در هفت سال اول، برگ خوش بويي بر ساقة درخت وجودت است، در هفت سال دوم، خدمت گزار مطيع و فرمان بردارت و در هفت سال سوم، ممكن است دشمن يا دوست تو باشد.( ابن ابي الحديد؛ 1404ق، ج20، ص343.) بنابراين، اگر پدر و مادر بتوانند ضمن ولِي بودنشان، همانند يك دوست مهربان و صميمي، دوستانه و مشاورانه با جوانشان رفتار كنند، در رفتارشان استمرار داشته باشند و هرگز از حريم دوستي، اعتماد متقابل و روابط مستقيم خارج نشوند، مي­توانند به عنوان يك دوست صميمي نياز فرزند جوانشان را تأمين كرده، هم چون سنگري استوار او را از گزند آسيب­هاي رواني و اجتماعي حفظ نمايند. براي ايجاد و استمرار رابطه دوستانه و صميمانه با جوانان به گونه­اي كه آنها با كمال ميل و انگيزه، مشتاق باشند، حرفهاي دلشان را با پدر و مادر خود مطرح كنند، بايد سرمايه گذاري نمود و سرمايه اصلي چنين پيوند و ارتباط مقدس، رفتار صادقانه و صميمانه نه فقط در مقطع جواني؛ بلکه در طول دوران مختلف رشد است(افروز، روان شناسي و تربيت كودكان و نوجوانان، ص60.).

2. بحران احساسات ديني- مذهب

 با فرا رسيدن جواني، در كنار شكوفايي تمايلات نفساني، تمايلات و احساسات روحاني نيز بيــدار مـي­گردند. همه روان­شناسان در اين نكته متفق‌القول اند كه ما بين بحران تكليف و جهش ناگهاني احساسات ديني- مذهبي، ارتباطي وجود دارد. به گفته دبس، در اين اوقات، نوعي بيداري ديني- مذهبي حتي نزد کساني که سابقاً نسبت به اين مسائل لاقيد بودند، ديده مي­شود(احمدي؛ روانشناسي نوجوانان و جوانان، ص60). بر اين اساس در صدر اسلام، جوانان زودتر از بزرگ­سالان به دين مقدس اسلام و پيامبر7 ابراز علاقه كرده و ايمان مي­آوردند. مصعب بن عمير، نماينده مخصوص رسول اكرم7 براي تعليم و آموزش قرآن که به مدينه آمده بود، جوانان و نوجوانان زودتر دعوتش را مي‌پذيرفتند ( فلسفي، جوان، ج1، ص345.). شخصي به نام ابي جعفر احول، از دوستان امام صادق(ع)، براي تبليغ مذهب تشيع به بصره رفته بود، امام (ع) از او سؤال كرد:  « مردم بصره را در قبول روش اهل بيت و سرعت پذيرش آيين تشيع چگونه يافتي؟» عرض كرد: «افراد كمي تعاليم اهل بيت را پذيرفتند.» حضرت فرمود:« عليك بالاحداث فانهم اسرع الي كل خير»؛ توجه خود را به نسل جوان معطوف دار كه آنان در انجام امور خير از ديگران پيش قدم ترند( مجلسي؛ پيشين، ج23، ص236).    

حمايت جوانان از دين و شيفتگي آن­ها به مسائل ديني، صريح، خالص و قاطع است تا جايي که جانشان را براي اعتلاي مسائل ديني و عقايد مذهبي فدا مي­كنند. به نمونه­اي از وفاداري و حمايت بي دريغ از ارزش­­ها و باورهاي مذهبي اشاره مي­كنيم:

سعد بن مالك از جوانان انقلابي صدر اسلام بود. او در 17سالگي اسلام آورد. او مي­گويد:« من نسبت به مادرم خيلي مهربان و نيكوكار بودم. موقعي که قبول اسلام كردم و مادرم آگاه شد، روزي به من گفت: اين چه ديني است كه پذيرفته­اي؟ يا بايد از آن دست برداري و به بت پرستي برگردي يا من آن قدر از خوردن و آشاميدن امساك مي­كنم تا بميرم.» سعد گفت: «من از دينم دست نمي­كشم و از شما درخواست مي­كنم كه از خوردن و آشاميدن خودداري نكني.» مادر به گفته فرزند اعتنا نكرد. يك شبانه روز غذا نخورد، اما مِهر الهي آنچنان در عمق جانش نفوذ كرد كه مهر مادري نتوانست در برابر آن مقاومت نمايد. او با قاطعيت به مادرش گفت: «به خدا قسم، اگر هزار جان در تن داشته باشي و يك يك آن­ها از بدنت خارج شود، من از دينم دست بر نمي­دارم.» وقتي مادر از تصميم جدي فرزندش آگاه شد و از تغيير عقيده سعد مأيوس گرديد، امساك خود را شكست و غذا خورد(فلسفي، پيشين، ج2، ص136).

اگر با جوانان صادقانه و محترمانه برخورد شود، به سهولت مي­توان در اعمـاق دل آنها نفوذ كرد. دبس مي­گويد:« ارزش­هاي اخلاقي در دوران بلوغ در وجود سرمشق­هاي انساني تجلي مي­كند و صورت­هايي به خود مي­گيرد كه نوجوانان و جوانـان سعي مي­كنند به هيئت آنان درآيند. آن‌ها اين اشخاص نمونه را آيينه آرمان و كمالي مي­دانند كه خودشان خواهان آنند.»( احمدي، پيشين، ص61.) آنها تمام مسائل را زير ذره­بين انتقاد قرار داده، در بنيان­هاي اعتقادي و باورهاي مذهبي خود هيچ­گونه تسامح و تساهـلي را بر نمي­تابند و اگر عمل الگوها با گفتارشان هم­خواني نداشته باشد، چه بسا اصل اعتقادات را زير سؤال ببرند و اگر والدين نقش رهبري خويش را به خوبي ايفا نكنند و عطش روحي جوانان به مذهب را به موقع سيراب نسازند، چه بسا آنها به افكار انحرافي روي آورند. از اين­رو، اسلام بر انتقال سريع آموزه­هاي ديني تأكيد مي­كند. امام صادق(ع) مي­فرمايد:« بَادِرُوا اَحداثَكُم بِالحَدِيثِ قَبلَ اَن يَّسبِقَكُم اِلَيهِمُ المُرجِئَة[3]»؛ آموزه­هاي اسلامي را به نوجوانان و جوانان خود بياموزيد و در انجام آن تسريع كنيد، پيش از آن که مخالفان گمراه بر شما پيشي گيرند(فلسفي، همان، ص352).  البته اين آموزش هرگز به صورت تحميل نظر و سليقه­اي نبايد باشد؛ بلكه بايد به صورت مبادله عقايد و افكار و طرفيني باشد. طبق بررسي ميداني يونسكو؛« اغلب جوانان احساس مي‌كنند آلت دست قرار گرفته‌اند و به همين جهت نسبت به بزرگ­سالان بدبين هستند و يك حالت عصيان نسبت به سنت‌ها، آداب و رسوم خانوادگي و اجتماعي در آنان پديدار گشته است. والدين مي­خواهند فرزندانشان مانند خود آن‌ها باشند، در صورتي که ممكن است جوانان نخواهند مانند آنان زندگي كنند.»( احمدي، پيشين، ص57).

از دو روايت هشدار دهنده امام صادق و امام عليH از خطرات فکري و اعتقادي مرجئه، اين نکات قابل استفاده است: 1. فرقه­ها، باندها و احزاب انحرافي هميشه در صدد شکار نسل جوان هستند 2. ضعف معرفت و شناخت جوانـان زمينه شکار آنان را فراهـم مي­سازد 3. آموزش مطالب مفيد ديني و دشمن شناسي، جوانان را از انحراف محافظت مي­کند 4. بالا بردن اطلاعات جوانان، مسئوليت پدران و مادران و... مي­باشد   5. در صورت غفلت، نسل جوان، به دام افکار انـحـرافي افـتاده و از راه حـق جدا مي‌گردند 6. در عصر ما طرز تفکر مرجئه­گري همان است­ که جوانان ما را پرهيز از پيروي و تقليد از کارشناسان ديني مي­دهد، سخت به تقليد حمله مي­کند و قصد دارد جوانان را به سوي يک آزادي لائيکي در عمل و سليقه گرايي سوق دهد 7. از مشخصات باندهاي انحرافي نياز آنان به کسب حمايت مردم از هر طريق ممکن اگرچه با ضربه زدن به دين گرايي، است.

البته اين به معناي تسليم شدن در برابر نظرات ناسنجيده نوجوان و جوانان نيست؛ بلكه به معناي جلب اعتماد بيشتر آن‌ها، در نظر گرفتن شرايط روحي و هم آهنگي با تحول زماني است. شايد فرموده اميرالمؤمنين(ع) ناظر به همين نكته روان شناختي باشد كه مي­فرمايند:« لَاتَقسُرُوا اولاد کم عَلَي آداب کم فَاِنَّهُم مَخُلُوقُونَ لِزَمَانٍ غَيرَ زَمَانِكُم.»؛ آداب و رسوم زمان خود را بر فرزندانتان تحميل نكنيد؛ چه، آنان براي زماني غير از زمان شما آفريده شده‌اند(ابن ابي الحديد؛ پيشين، ج20، قصار102).

3. بحران عاطفي و استقلال طلبي

 مهم­ترين تحول دوران جواني و بلوغ بعد از ظهور صفات ثانويه جنسي، بحران عميق عاطفي است و مهم­ترين مسئله، يافتن هويت خود است. جوان با در نظر گرفتن تجربيات گذشته و قبول تحولات بلوغ مي­خواهد هويت خويش را از نو بازسازي كند. حتي مخالفت و ستيز جوانان با والدين و عصيان در برابر ارزش­ها و دخالت­هاي ديگران، براي تثبيت هويت و جدا نمودن هويت خويش از سايرين است(احمدي، روان شناسي نوجوانان و جوانان، ص28). اين بحران باعث شده است که طوفاني در درون جوان ايجاد شود و با انواع ترديدها و سردرگمي­ها رو برو گردد. عواطف او ثابت نيست، زود خوشحال مي­شود و به سرعت در غم و اندوه فرو مي­رود. همين تغيير حالات، او را خسته و رنجور مي­كند و به واكنش تند و ناسازگاري سوق مي­دهد. جوانان درد دل­هاي زيادي دارند؛ مي­گويند:« كسي­ ما را به حساب نمي­آورد، ما را درك نمي­كنند و...» از سوي ديگر والدين نيز از جوان خود شكايت دارند:« او به کلي عوض شده است. هميشه با برادر و خواهر کوچک‌ترش مشكل دارد و پرخاشگر و خيره سر شده است و...»

والدين بايد سعي كنند جوانان را درك كنند و سركشي­ها و مخالفت­هاي آنان را به صورت علائم رشد و از خصوصيات دوره نوجواني و جواني تعبير كنند و آن­را مقدمه قطعي يك واقعه نگران كننده كه آينده جوان را تهديد مي­كند، ندانند؛ زيرا برخورد صحيح آنان، به جوان كمك خواهد كرد تا از اين برهه پرتلاطم و آشوب بگذرد. جوانان در سن بلوغ، خود شيفته هستند. آنها نسبت به عكس­العمل خود در آينه وسواس به خرج مي­دهند و گاهي ساعت­ها خود را در آينه نگاه مي­كنند و اين عمل ناشي از خودآگاهي شديد آنان است.

بحران استقلال طلبي در اين مرحله بروز مي­كند. جوان از يك طرف، از نظر اقتصادي وابسته به والدين است و از طــرفي مي­خواهد مستقل عمل كند. برخي روانشناسان معتقدند:« انسان در سه مرحله به استقلال مي‌رسد: مرحله اول هنگام به دنيا آمدن، مرحله دوم هنگام از شير گرفتن كودك است و مرحله سوم دوران بلوغ است. موريس دِبس، روان شناس معروف فرانسوي اين دوره را فطام يا از شير گرفتن رواني نام نهاده است.»( سادات؛ راهنماي پدران و مادران، ج1، ص30). يكي از روان‌شناسان به نام لوين گفته است:« جوان در دوره­اي زنـدگي مي­كند كه مي­توان آن­را دوره بي سر و ساماني رواني ناميد؛ زيرا او نه كودك است و نه كاملاً بزرگ سال شده است. بحران بلوغ، جوان را در يك وضعيت مبهم و پيچيده­اي قرار مي­دهد كه نمي­داند چه كاري بكند. همين عدم اطمينان نسبت به نقش خود، موجب مشكلات زيادي براي نوجوان و جوانان مي­شود و آن‌ها را زود رنج، دو دل و بي ثبات مي­سازد.»( احمدي، همان، ص20). البته نبايد فراموش كرد كه اين امر در آنها چندان با دوام و ريشه دار نيست و به تدريج، عواطف، احساسات و خواسته‌هايشان جهت مي­گيرد و برخورد سالم والدين، معلمان و مربيان با اين بحران مي­تواند تا حد زيادي در فروكش كردن آن دخيل و مؤثر باشد.

 4. بحران پرخاشگري

يكي از حالات رواني و عاطفي جوان، پَرخاشگري است؛ چون به كمك اين مكانيسم، او خاطرات تلخ گذشته، ضعف و حقارت خود را پنهان و از اين طريق اطرافيان را متوجه قدرت و بزرگي خود مي­كند. از طرفي، حساسيت­ها و هيجان­ها با تغييرات، تحولات غدد داخلي و ميزان ترشحات هورمون­ها رابطه مستقيم دارد. فعاليت­هاي بدني، ورزش، تفريح، انجام تكاليف ديني و عبادات، تأثير فراواني در حفظ تعادل عاطفي و كنترل خشم جوانان دارد. هارلوك، يكي از روان‌شناسان، حالات هيجاني و عاطفي جوانان را به خصوص در اوايل و اواسط جواني، داراي شش مشخصه مي­داند:« شدت، فقدان كنترل، عدم ثبات و يا تغيير ناگهاني از حالت شعف به حالت نا اميدي، افسردگي، اخلاق متغير و پيدا شدن احساسات عاقلانه نظير: وطن پرستي وفاداري، احترام به ديگران و خداجويي.»( حقاني؛ روان شناسي رشد و نوجوانان، ص62). البته جوانان نيز بايد به اين واقعيت توجه داشته باشند كه تجارب به دست آمده از دوران طفوليت و نوجواني و اطلاعات محدود و ناقص آنها براي مواجهه با دنياي جديد جواني، كافي نيست. اميرالمؤمنين (ع) مي­فرمايند:« جَهلُ الشّابِّ مَعذُورٌ وَ عِلمُهُ مَحقُورٌ»؛ عذر ناداني جوان پذيرفته و مقبول و علم او در جواني محدود است( آمدي،1410ق، ج3، ص367). بنابراين، جوان به اطلاعات جديد، معتبر و گسترده نياز دارد تا بتواند بر معضلات زندگي جديد خود، فائق آيد. در اين راستا بايد بر احساس غرور و بزرگ منشي خود غلبه كند و از تجارب گران سنگ بزرگ سالان تجربه ديده، بهره‌مند گردد.

امام علي(ع) مي­فرمايند:« عَلَيكَ بِمُجَالِسَةِ أصحَابِ التَّجَارُبِ فَإنَّهَا تَقُومُ عَلَيهِم بِأغلَي الغَلاءِ وَ تَأخُذهَا مِنهُم بِأرخَصِ الرُّخَصِ.»؛ با مردان آزموده و صاحب تجارب، هم نشين باش كه اينان متاع پر ارج تجربه­هاي خود را با گران­ترين بها يعني فدا كردن عمر خود تهيه کرده‌اند و تو آن­را با ارزان‌ترين قيمت يعني با صرف چند دقيق زمان به دست مي­آوري( ابن أبي­الحديد؛ پيشين، ج2، ص335، قصار 846.) و يا حضرت عيسي(ع) هرگاه بر جوانان مي‌گذشت ، به آنان مي­فرمود:« چه بسيار زراعت­ها كه به برداشت نرسيدند» و هرگاه بر پيران عبور مي­كرد ، مي­فرمود:« زراعتي که وقت برداشتش مي‌رسد، تنها درو شدن در انتظار آن است.» ( ورام بن أبي فراس؛1410ق، ج1، ص37).

   در نتيجه، نمي­شود يک نسخه کلي براي همه جوانان نوشت. به بيان ديگر؛ در امر تربيت، جذب و هدايت جوانان بايد از همه راه­کارها و شيوه­ها بهره جست؛ هم از عقل استفاده کرد، هم از نقل، هم از اخلاق و عرفان، هم از احساسات و عواطف دروني و هم به بيان احکام شرعي و مناسک عبادي پرداخت. ليکن ميزان استفاده از هر يک از اين راه­کارها، بر حسب سن، دوره و مايه­هاي اوليه تربيتي و حتي خصوصيات شخصي و فردي متفاوت است و نمي‌توانيم در صد بهره‌وري از اين عناصر را در دورۀ ابتدايي، راهنمايي، متوسط و بالاتر را يکسان بگيريم و در چيستي جوان و جواني هم اين مسئله را روشن کرديم.



[1]. حُمق ضد عقل و حلم در زبان روايات تعريف شده است.  

[2]. إثِّغار و إثَّغِر؛ ريختن دندانهاي شيري کودک و برآمدن دندانهاي جديد. ر ک: العين، ج4، ص400؛ لسان العرب، ج‏4،

ص1.4؛ مصباح المنير، ص81؛ و فرهنگ ابجدي، ص12.   

[3]. مرجئه (گروههاي منحرف)  مکتبي فکري را در صدر اسلام تأسيس کردند که با تحقير و بي اهميتي عمل براي مسلمانان عقيده داشتند و معتقد بودند براي مسلماني فقط عقيده قلبي کافي است و در مقام عمل نبايد خيلي سختگيري نمود. اين گروه از دشمنان سرسخت اهل بيتF بودند و با اين طرز تفکر بسياري از افراد را طرفدار خود نمودند.  

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**