هزاره‌ها

داستان چهل دختران هزاره

**نوشته شده توسط ali halimi**. **ارسال شده در** هزاره

 چهــــل دختـــراناینک برای اولین بار داستانی از زندگی انسان هزاره در افغانستان که سالهای درازی در اثر حاکمیت منحوس قبیله گرایان در تاریکی وظلمت از انظار دور نگهداشته شده بود و در حال اضمحلال و فراموش شدن از خاطره ها بود، دوباره به دست توانایی داستان نویس چیره دست محترم جان یونس صالحی به رشته ای تحریردر آمد. بلی داستان چهل دختران نه تنها رنج، دربدری، قتل عام و گله منار ساختن هزاره هاراکه از دیر زمانی است که به منظور حقیر جلوه دادن هزاره و بی ریشه نمایاندن آنها ازطرف دشمنان ودشمنان دوست نما صورت میگیرد، باز گو میکند بلکه از ابهت و شگوه فرهنکی وادبی و ارزش های پیشرفته اجتماعی که هنوز هم قبیله گرایان بعد از بیش از یک قرن برای پذ یرش آن آمادگی ذهنی ندارند حکایت میکند. در دورترین نقطه هزارستان ودرکوه پایه های سر بفلک کشیده غرجستان و در سالهای قرن ها پیش بیک هزاره با این طرزتفکر و بینش پیشرفته زندگی میکند . زمانیکه آصف بیک برای خواستکاری دختراسلم بیک برای پسر خود می آید اسلم بیک برایش میگوید که من دخترم را طوری تربیه گرده ام که برای شوهرکردن خودش تصمیم بکیرد.


رمان چهل دختران معرف هویت ملی هزاره ها و اثبات بومی بودن هزاره ها در درون مرزهای جغرافیای کنونی کشور ما که زمانی قسمتی از آن جزئ ازخراسان بزرگ بود میباشد. روزگاری را ترسیم میکند که وسعت سرزمین های بین کابل و هرات به شمول قندهار، هلمند، زابل، میدان، وردک ومناطق وسیع که ا مروز به نام هزارستان یاد میشود محل بودو باش هزاره ها بوده است. اما در اثر دو فاجعه گسترده ای تاریخی که یکی در ده های پنجم وششم قرن هیجده ام میلادی توسط احمد شاه ابدالی و دیگری در سالهای 1880تا 1893 بوسیله امیر عبدالرحمان صورت گرفت نه تنها اکثر این مناطق راازدست دادند بلکه بیش از نصف مردم هزاره قتل عام شدند. کشتار دسته جمعی، آتش سوزی خانه ها، زنده به گور کردن ها، کوچاندن اجباری مردم از خانه و کاشانه آنها همه و همه به مراتب شنیعتر و وحشیانه تر از فاجعه ارامنه در1915 تا 1923 وقتل عام یهودیان بین سالهای 1938 و1945 میباشد. آ ری هیچگاه ازجمجمه های یهودیان و ارامنه کله منار ساخته نشد، هیچگاه اطفال و زنان یهودیان و ارامنه در بازار های لا هور و کراچی به فروش نرسید. امروز یهودیان تمام جنایت کاران هلو کاست را مورد پی گرد قرار داده ا ند و آخرین جانی را در این اواخر در سن بیش از نود سالگی به میز محا کمه کشاندند. اما در افغانستان نواد گان این جانیان باافتخار به اینکه اولاده این جنایت کاران هستند خودرا برای ریاست جمهدری آینده کشور نامزد میکنند. ببین تفاوت راه از کجاست تا به کجا .
با مطالعه این داستان خواننده اززدوبندهای خا ينانه امیر عبدالرحمان با انگلیسها و نقش نظامیان انگلیس در گشتار مردم هزاره آگاه میشود و با توطٔه ها ونقشه های شومی را که لارد های انگلیسی از طریق جاسوس های رنگارنگ، هر یک با قباهای مختلف، یکی با پوشش سیدی و دیگری با ردای آخندی وهمه در خدمت امیر کابلی طراحی میکنند و با استفاده ازنیروی نظامی مزدور واوباشان ایله جاری پیاده میکنند، آشنا میشوید. امیر عبدالرحمان که خود شخصا در جلسه ای که دوجنرال بریتانیایی برای تصاحب سرزمین هزاره ها و قتل عام آنها طراحی میکنند شرکت میکند. در این جلسه ازپلان گری مشاور انگلیسی که آشنایی زیادی با اوضاع منطقه و معلومات گزافی در رابطه به سنت و عنعنات مردمان این نواحی دارد طرفداری میکند.
نویسنده این واقعیت را که زبان و فرهنک فارسی دری در بین مردمان این مرزو بوم از دیر زمانی متداول ورسم شهنامه خوانی در دورترین نقطه این سرزمین مروج بوده، بازگو میکند. زبان شیرین فارسی که با لهجه و گویش خاصی در این نواحی صحبت میشود سابقه ای بس طولانی دارد. قدامت تاریخی این زبان در این سرزمین سالها پیش از هجوم مغولها میباشد. ارانسکی میگوید " اینکه در ظرف پنج شش قرن اخیر زبان پارسی در بین هزاره ها رواج یافته، زبان مغولی را مغلوب کرده گواه آ نست که درقرون اوسطی مردم اطراف این مرزوبوم در منطقه بین کابل وهرات اکثر‌ا پارسی زبانان بوده اند و واقعا از خاطرات بابر قرن شانزده هم میلادی و گفته های سیاحان از قرن هجده هم ونزده هم که به افغانستان سفر کرده اند چنین برمی آید که در سراسر قرون وسطی پارسی در میان ساکنان هرات، کابل، غزنی و حتی قندهار بر دیگرلهجه ها تفوق داشت ورواج زبان پشتو و انتشار افغانان درآ ن سامان در ازمنه بالنسبه متأ خر صورت گرفت ."
در این داستان شما با آزاده دخت آشنا یی پیدا میکنید که در تاریخ بشریت همتای وی انگشت شمار است. شیرین، د ختر نوروز، با چند ین دوشیزه ای دیگر فن تیر اندازی را از شخصی بنام علی مردان می آموختند . شیرین پس ازسالها تمرین و ممارست با وی در آخرین دقایق زندگی آگاه میشود که پدر وی همان علی مردان است که طی هفت سال هژمونی مقاومت را دردست داشت و مدبرانه و با شجا عت خارق العاده آنرا رهبری میگرد . شیرین قلعه چهار اسپان را به دژ تسخیر ناپذیری مبدل ساخته بود . صلابت این قلعه را میتوان از این باوردشمنان که تازمانیکه این قلعه تسخیر نشود ارزگان فتح نخوا هد شد، درک کرد. شیرین با صد ها دختر دیکر نه تنها از قلعه حراست میکردند بلکه با تک تیراندازی صدها عسکر دشمن را نابود سا ختند و خواب از چشمان جنرال انگلیسی ربوده بودند. شیرین زمانیکه از زخمی شد ن علیمردان خبر میشود به زودی خودرا به وی میرساند . علی مردان مانند یک رهبردلسوز و آ گاه درحالیکه با مرک دست و پنجه نرم میکند دست شیرین را میگیرد وگفته همیشگی خود راتکرارمیکند " ناموس دخترای هزاره د دست تو اس شیرین جان" و بعد ازاینکه شیرین ویراازقبولی این مسٔولیت خطیر مطمٔن میسازد علی مردان درحالیکه دست شیرین در دست اوست با صدای آ گنده از محبت پدری ودرایت و کاردانی رهبری میگوید "قلعی تو آخرین سنگر هزاره اس شیرین جان ! اما فکرت باشه که خواب امیر عبدالرحمان و سر دار گربوز بخاطر تو پریشان اس، زنده می خوایته " اما در همین هنگام است که خبر میرسد: "دیگه کارتوس نداریم"
شیرین دوباره به قلعه باز میگردد و دختران را جمع میکند و گویی اتمام حجت میکند و خطاب به دختران میگوید: " هر کس ناموسشه میخوایه طرف مه بیایه" .
چهل دختر و در پیشاپیش آنها شیرین باتهور و شها مت باورنگردنی که میخواهند پاسدار نوامیس دختران هزاره باشند راهی بلند ترین قله کوه دلدلگذر میشوند. بلی تصمیم واضح است یا تسلیم ناانسانترین وطن فروشان و کثیف ترین باداران آنها باید شد ویا اینکه افتخار جاودانه برای خود و مردم خود کمایی کرد. اما همه دست پروردگان علی مردان راه دوم را برگزیدند وبه صورت دسته جمعی از فراز کوه بلند همه خودرا به پایان انداختند . بنا بر مستندات تاریخی تکه های اجساد همه این دختران در کوه پایه های چهار اسپان تیت وپراکنده شدند.
محمد ابراهیم فتا
مورخه 2013/12/20

 

 

 

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**